#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#اربعین
#مسمط_مربع
فرش سیاه جاده نقش ردِّپا داشت
آئینه ی روحی ترک خورده جلا داشت
این خاک،خاک پاک،عطری آشنا داشت
انگار بوی تربت مُهر مرا داشت
راه نجف تا کربلا آغاز می شد
بال کبوترها یکایک باز می شد
چشمان دنیا محو این پرواز می شد
این کوچ یک مقصد به نام:"کربلا" داشت
حسِّ خوشی دارد پیاده راه رفتن
مانند سربازِ سپاهِ شاه رفتن
شب از مسیر آسمان تا ماه رفتن
شب..،جاده..،خیلی عابر سر به هوا داشت
این عشق،مجنون را به لیلا می رساند
شاه و گدا را پای سفره می نشاند
آهندلی را تا حریمش می کشاند
انگار که شش گوشه اش آهنرُبا داشت
موکب به موکب ناله ی جانکاه خوب است
با سینه زنهایش شَوی همراه..،خوب است
آنقَدر طعم روضه،بین راه،خوب است
زائر همیشه قَدر آهی،اشتها داشت
هر موکبی که پابرهنه می رسیدم
بانگ هَلابیکُم هَلابیکُم شنیدم
طعم خوش چای عراقی را چشیدم
آن استکان هایی که طعم باده را داشت
ما آیه های روشن فتح المبینیم
فرزند خاکی امیرالمومنینیم
ما سینه زن های یل ام البنینیم
آن کوه که هر صخره را بر سجده وا داشت
بی دغدغه..،بی دردسر..،ساده..،همیشه
با گریه کارم راه افتاده همیشه
زهرا هر آنچه خواستم داده همیشه
مادر هوای کودکش را هر کجا داشت
موکب به موکب با برادر های دینی
با همسفرهای شریف اربعینی
تا صبح گرم گفتگو و شب نشینی
الحقُّ وَ الاِنصاف هر لحظه صفا داشت
اینجا کسی جز اشک دارایی ندارد
نام و نشان ها نیز کارایی ندارد
در عشقبازی مُدَّعی جایی ندارد
در راه می مانَد..،کسی که ادعا داشت
شبگریه ها بغضگلو را حفظ می کرد
با یار حال گفتگو را حفظ می کرد
این آبله ها آبرو را حفظ می کرد
هرسربلندی در کف پا،زخم ها داشت
یاد رقیه راهِ ناهموار رفتم
در نیمهشب..،با زخم پا..،دشوار رفتم
با رخت پاره در دل انظار رفتم
امّا مگر این راه چشمی بی حیا داشت!؟
اینروزها از درد می بارم دوباره
از هجر تو گریه شده کارم دوباره
قصد گریز روضه را دارم دوباره
می گویم از ذبحی که خیلی ماجرا داشت
با قامتی خم خانمی از حال می رفت
تا سمت جسمی درهم و پامال می رفت
آن روضه خوانی که تهِ گودال می رفت
روی سر خود چادر خیرالنسا داشت
اهل قُریٰ بال و پرش را جمع کردند
با چه مشقَّت پیکرش را جمع کردند
انگشت بی انگشترش را جمع کردند
شکرخدا که روستاشان بوریا داشت
#بردیا_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#اربعین
#مدح
#غزل
پای خِلقَت در مسیرِ شاهراه زینب است
نه فقط شیعه که دنیا در پناه زینب است
هر زمان در اوج روضه رزق گریه شد زیاد
بی برو برگرد از تاثیر آه زینب است
اشکِ بانو ریشه ی اسلام را محکم نمود
نخل توحید خداوندی،گیاه زینب است
دور کعبهگشتن ما علتش این است که
پرده اش همرنگ با چادرسیاهِ زینب است
گفت بی بی: "ما رَأَیْتُ..."،عالمی دیوانه شد
افتخار مذهب ما این نگاه زینب است
سرشکستن پایِ این غم را خودِ او باب کرد
خون رویِ چوبهی محمل گواه زینب است
با کمال میل رنج کوفه را گردن گرفت
در حقیقت این اسارت دلبخواه زینب است
خطبه ها سربازهای ارتش این خانماَند
کاخ ها ویرانه ی دستِ سپاه زینب است
شام تار از برکت صحن رقیّه روشن است
دست ما تا حشر بر دامان ماه زینب است
عشق یک روح است..،نیمی کربلا نیمی دمشق
گوشه ی شش گوشه،کُنج بارگاه زینب است
▪️
▪️
بعد چل روز آمده با خاطراتی که مپرس...
نیزهها یادآورِ حلقومِ شاه زینب است
بی رقیه آمدن خیلی برایش سخت بود
در حقیقت آن خرابه قتلگاه زینب است
#بردیا_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#اربعین
#مسمط_مربع
فرش سیاه جاده نقش ردِّپا داشت
آئینه ی روحی ترک خورده جلا داشت
این خاک،خاک پاک،عطری آشنا داشت
انگار بوی تربت مُهر مرا داشت
راه نجف تا کربلا آغاز می شد
بال کبوترها یکایک باز می شد
چشمان دنیا محو این پرواز می شد
این کوچ یک مقصد به نام:"کربلا" داشت
حسِّ خوشی دارد پیاده راه رفتن
مانند سربازِ سپاهِ شاه رفتن
شب از مسیر آسمان تا ماه رفتن
شب..،جاده..،خیلی عابر سر به هوا داشت
این عشق،مجنون را به لیلا می رساند
شاه و گدا را پای سفره می نشاند
آهندلی را تا حریمش می کشاند
انگار که شش گوشه اش آهنرُبا داشت
موکب به موکب ناله ی جانکاه خوب است
با سینه زنهایش شَوی همراه..،خوب است
آنقَدر طعم روضه،بین راه،خوب است
زائر همیشه قَدر آهی،اشتها داشت
هر موکبی که پابرهنه می رسیدم
بانگ هَلابیکُم هَلابیکُم شنیدم
طعم خوش چای عراقی را چشیدم
آن استکان هایی که طعم باده را داشت
ما آیه های روشن فتح المبینیم
فرزند خاکی امیرالمومنینیم
ما سینه زن های یل ام البنینیم
آن کوه که هر صخره را بر سجده وا داشت
بی دغدغه..،بی دردسر..،ساده..،همیشه
با گریه کارم راه افتاده همیشه
زهرا هر آنچه خواستم داده همیشه
مادر هوای کودکش را هر کجا داشت
موکب به موکب با برادر های دینی
با همسفرهای شریف اربعینی
تا صبح گرم گفتگو و شب نشینی
الحقُّ وَ الاِنصاف هر لحظه صفا داشت
اینجا کسی جز اشک دارایی ندارد
نام و نشان ها نیز کارایی ندارد
در عشقبازی مُدَّعی جایی ندارد
در راه می مانَد..،کسی که ادعا داشت
شبگریه ها بغضگلو را حفظ می کرد
با یار حال گفتگو را حفظ می کرد
این آبله ها آبرو را حفظ می کرد
هرسربلندی در کف پا،زخم ها داشت
یاد رقیه راهِ ناهموار رفتم
در نیمهشب..،با زخم پا..،دشوار رفتم
با رخت پاره در دل انظار رفتم
امّا مگر این راه چشمی بی حیا داشت!؟
اینروزها از درد می بارم دوباره
از هجر تو گریه شده کارم دوباره
قصد گریز روضه را دارم دوباره
می گویم از ذبحی که خیلی ماجرا داشت
با قامتی خم خانمی از حال می رفت
تا سمت جسمی درهم و پامال می رفت
آن روضهخوانی که تهِ گودال می رفت
روی سر خود چادر خیرالنسا داشت
اهل قُریٰ بال و پرش را جمع کردند
با چه مشقَّت پیکرش را جمع کردند
انگشت بی انگشترش را جمع کردند
شکرخدا که روستاشان بوریا داشت
#بردیا_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#اربعین
#غزل
در خاستگاه رنج ، مجالِ سُرور نیست
قلبی که سوخت پای فراقت ، صبور نیست
هرجا که شمع بود ، پرم را گذاشتم
تا شعله ای به طعنه نگوید ، غیور نیست!
این دیده میلِ دیدن یوسف نمی کند...
یعقوبِ چشم منتظران تو ، کور نیست
از سنگ کمترم که دلت را شکسته ام
این خشتِ خام ، لایقِ تُنگِ بلور نیست
هنگام امتحانِ وصال تو جا زدیم
شرمنده ام که دورِ تو مردِ ظهور نیست
کِبرَم لباسِ زُهدِ مرا لَکّه دار کرد
در رخت بندگی که نخی از غرور نیست
با اختیار تام فقیرت شدم ، مَـران!
سائل اگر نشسته دمِ در ، به زور نیست
جانِ مرا بخواه ، تعلُّل نمی کنم
در جمع عاشقان تو ، اهلِ قصور نیست
حس می کنم همین که بمیرم ، تو می رسی
با بودنِ تو در دلِ من ترسِ گور نیست
دلتنگ کربلای حسینم ، مرا ببر
دیگر نگو بساطِ سفر جفت و جور نیست
کم طاقتم ، تو را به ذَبـیـحَالْـقَـفـا بیا
لطفاً بگو که لحظهی دیدار دور نیست
▪️
بالای نیزه ها..، وسطِ طشتها..، قبول!
جای سرِ شریف که کُنج تنور نیست
اثبات کرد مطبخِ خولیِ بی صفت
ظُلمت حریفِ تابش آیاتِ نور نیست
#بردیا_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#مربع_ترکیب
به نام شَهَنشاهِ بی سر : حسین
نوشتیم بالای دفتر حسین
هم اول حسین و هم آخر حسین
سپردیم دل را به دلبر ؛ حسین!
اَمیری حسینُ وَ نِعْمَ الاَمیر
دم اربعین دست ما را بگیر
جهان شد هواخواه کربُبَلا
چراغان شده راه کرببلا
چه زیباست درگاه کرببلا
سلامٌ عَلیٰ شاه کرببلا
اگر زهر هستم ، عسل کن مرا
میان شلوغی ، بغل کن مرا
قفس را شکستند آزادهها
به دلبر رسیدند دلداده ها
چه حال خوشی دارد این جادهها
بنوشان به عُشّاق از آن باده ها
همین استکان ، جام صَهبای توست
شراباً طَهورای ما ، چای توست
به دیدار تو صف به صف می رویم
چنان تیر سمت هدف می رویم
پُر از شور و شوق و شعف ، می رویم
به دنبال شاه نجف می رویم
بهشت است دنیا ، کنار علی
مسلمانی ماست کار علی
سرآغاز عشق تو بی خاتمه است
کنار تو دل عاری از واهمه است
دم دیگ نذری تو همهمه است
نگو موکب ، این منزلِ فاطمه است
گدایی هر خانه را پس زدیم
سر سفره ی مادرت آمدیم
زمین سوخته ، آسمان در تب است
عَوالِم از این داغ ، جان بر لب است
زنی خسته دنبال یک مرکب است
گمانم که این روضه خوان ، زینب است
چُنان داد زد : آه! همراهِ من!
کجا رفته انگشترت ، شاه من!
نشد قبل ذبح تو ، داخل شوم
نشد تا حریف اراذل شوم
نشد مانعِ تیغ قاتل شوم
نشد بین شمر و تو ، حائِل شوم
سنانِ حرامی مرا پیر کرد
نوکِ نیزه در حلقِ تو گیر کرد
مرا کُشت تنهایی قافله
پَرَم زخم خورده است از سلسله
نشد لحظه ای ختم ، این غائله
ربابت چهها دید از حرمله
دوباره دلم را تکان داد و رفت
به ما مشک پاره نشان داد و رفت
تو رفتی ، خوشی رفت ، ختم کلام
نبودی ببینی چه شد بین شام
بَدَم آمد از کوچه و ازدحام
کشاندند ما را به بزم حرام
سرِ راهِ اطفال ، بنبست بود
غـیـورم! کنارم پُر از مست بود
#بردیا_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#غزل
درخت های اُمیدیم ، از دیار حسن
پُر از شکوفه ی عشقیم در بهار حسن
به سَلسَبیل و به زمزم که احتیاجی نیست!
رسیده است لبِ ما به جویبار حسن
به دخل کاسبی ام برکتی فراوان داد
از آن زمان که شدم خادم تبار حسن
همین دو لقمهی نان را حسن به ما بخشید
گرفته سفره ی ما رنگ از اعتبار حسن
کریمبودنِ او قابلِ محاسبه نیست...
کجا ترازوی ما و کجا عیار حسن؟!
کدام شاه نشسته است با جذامی ها؟!...
بلند می شوم از جا به افتخار حسن
شنیده ام که به سگ هم غذا تعارف کرد!
هنوز ماتم از این لطفِ بی شمار حسن
بنازمش که چنان شیر از جمل برگشت
چه کرد در دل آن فتنه ، ذوالفقارِ حسن
من از طفولیتم عاشق دو شاه شدم
منم دچار حسین و منم دچار حسن
در اربعین حسینی ، حسن جلودار است
قدم زدم همه ی جاده را کنار حسن
عمودِ یکصد و هجده ، بهشتِ مشّایه است
خدا رسانده خودش را سرِ قرار حسن
حسین با همه ی دلرُباییاش ، حسنی ست
ببین دل از همه بُردن شده است کار حسن
خیالبافی من صحنسازیِ حسن است...
شبیه مشهد ما می شود مزار حسن
▪️
میان معبری از نور ، ناگهان شب شد
چه دید در دل آن کوچه ، چشم تار حسن؟!
حراملقمه به مادر دو دست سیلی زد...
سیاه شد پس از آن کُلِّ روزگار حسن
#بردیا_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
ای که شد زنده به عشقت دل هر مرد و زنی
تو همان نَفخهی روحانیِ جان در بدنی
" عشق ، رسواییِ محض است که حاشا نشود "
پس حسن گفتنِ ما تا به ابد شد علنی
ساکن کشور سرسبزِ حسنآبادم
با من انگار که هر جا بروم ، هموطنی
این گدا جای غذا ، مِهرِ تو را می خواهد
می شود گاهگُداری به دلم سر بزنی
چه دلی بُردی از آن مَرد که دشنامت داد
هیچکس مثل تو اینقَدر نشد خواستنی!
خودمانی بگذارید بگویم اینبار:
دست و دل بازِ مدینه! بخدا عشق منی
احمد و حیدر و زهرا و حسینش یک سمت...
تو گُلِ سر سبدِ شاکِلهی پنجتنی
تبر تو هُبَلِ جنگ جمل را پِی کرد
مرتضی با هیجان گفت : عجب بُتشکنی!
نقشِ نامِ تو نشسته ست میان دل من
"یا حسن" حک شده بر روی عقیق یمنی
آی دنیا! بشناسید منِ مجنون را:
حسنی ام حسنی ام حسنی ام حسنی
قبرِ بی زائر تو بازترین روضهی ماست
جان کعبه به فدای تو ، غریبِ مدنی!
زهر..،نه..،سیلیِ کوچه جگرت را سوزاند
دل تو بین گذر سوخت ، عجب سوختنی!
▪️
▪️
تیرها گرچه به تابوت ، تو را دوخته اند
لااقل پیکر خونین تو دارد کفنی
#بردیا_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#وداع_با_محرم_و_صفر
#غزل
نشسته ام وسط روضه ، چشم تر برسد
برای رفتنِ تا عرش ، بال و پر برسد
عروجِ روح به معراجِ عشق ممکن نیست
مگر دو قطرهی اشکی دمِ سحر برسد
من از فراق تو دلسرد می شوم گاهی
از اینکه قبلِ وصالِ تو مرگ ، سر برسد
عزیز فاطمه! از دوریات مریض شدم
خدا کند که دوایَت به محتضر برسد
دو ماه گریه برای ظهور تو کم بود...
وگرنه یارِ سفر کرده این صَفَر برسد
چِقَدر ضَجّه زدی پای بی کسیِ خودت
ندیده ایم به داد تو..،یکنفر برسد!
گدایِ خانهٔ تو بودن آرزوی من است
فقط اجازه بده سائلت به در برسد
چه می شود که مرا هم بغل کنی یکبار...
پسر به لذّتِ بوسیدنِ پدر برسد
تو را به حقِّ رضا یا رضای ما..،برگرد
بیا که زود به سلطان هم این خبر برسد
▪️
نفس کشیدنِ آسان چِقَدر سخت شود
اگر که قطره ای از زهر تا جگر برسد
غریبِ مشهدِ ما روی خاکها جان داد
بدون آنکه به جسمش کمی ضرر برسد
فدای خون گلویی که مثل جو شده بود
حسین ، زیر سم اسب زیر و رو شده بود
#بردیا_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#شهادت
#مثنوی
ساحتِ عرش ، غرق غم ها بود
جگری در حصار سَمها بود
ناله ی او به آه بند شده
دادِ انگورها بلند شده
هرچه را خورده بود ، پس می زد
من بمیرم! نفسنفس می زد
هی نشست و بلند شد در راه
تا زمین خورد گفت: وا اُمّاه!
آه! با مادرش چه بد کردند
چادرش را همه لگد کردند
خاتمِ عشق بی نگین افتاد
با سر و صورتش ، زمین افتاد
در دل شیعه ها شرر انداخت
با عبایی که روی سر انداخت
سینه ی او مسیر سوختن است
اثر زهر ، تشنهلب شدن است
لااقل داده اند تسکینش
پسرش آمده به بالینش
این غریبی که سخت ، بیحال است
کُنج حجره به یاد گودال است
یاد آن تشنهای که عریان شد
بدنش پایمال اسبان شد
باز هم شکر پا نخورده تنش
نوک نیزه نرفته در دهنش
قدرِ یک نصفه روز پیر نشد
شیرخوارش ذبیحِ تیر نشد
پای قاتل در آستانش نیست
زجر دنبال دخترانش نیست
همسرش این همه عذاب نداشت
خواهرش غصه ی حجاب نداشت
اهل بیتش ندیده بددهنی
وسط بزم مِی نرفته زنی
#بردیا_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
مجال نُطق ندارد زبان تقریرم
نیامده است قلم پای کارِ تحریرم
صفر تمام شد و یارم از سفر نرسید...
چِقَدر چشم بدوزم به قابِ تأخیرم
اگرچه پای فراقت جوانی ام طی شد
برای دیدن تو حس نمیکنم پیرم
همیشه فاصله ، اشک مرا در آورده
همیشه از غم هجر تو ، تحت تأثیرم !
شکست آینه تا لمس کرد آهِ مرا
به خُردهشیشه رسیده است رنجِ تکثیرم
طنابِ نَفْس ، مرا می کِشَد به هر طرفی
به دستِ بد کسی افتاده است زنجیرم
کشیده کار من از معصیت به رسوایی...
میان مردم این شهر کرده تحقیرم
چه غصهها که نخوردی برای سرکشی ام
چه دردها نکشیدی برای تغییرم
اگرچه مایه ی ننگم..،به من محبت کن
شبیه کودک آزرده سخت دلگیرم
هزار مرتبه دیدم مرا بغل کردی...
خوش است خواب و خیالم ، خوش است تعبیرم
دلیل زندگیام! دوست دارمت وَلله
مُسَلَّم است که بی عشق زود میمیرم!
زمان دفن بگو " یاعلی " دمِ گوشم
بلند می شود از بین قبر تکبیرم
بِشوی جسم مرا با غُبار صحن نجف
همیشه خاک علی کرده است تطهیرم
خدا کند که من امسال کربلا بروم
زیارتی بگذارید بین تقدیرم
تو را به روضه ی یَابنَ الشَبیب..،زود بیا
همان گریزِ عجیبی که کرده تسخیرم
به گریه گفت: که آن شمر پست ، یابن الشبیب!
به روی سینهی جدَّم نشست ، یابن الشبیب!
چه بیملاحظه خنجر کشید ، یابن الشبیب!
سرِ عزیز خدا را بُرید ، یابن الشبیب!
سنانِ بی همهچیزِ پلید ، یابن الشبیب!
به سمت خیمهی زنها دوید ، یابن الشبیب!
شده است قلب من از غم کباب ، یابن الشبیب!
طناب حرمله..، دستِ رباب...، یابن الشبیب!
#بردیا_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_سکینه_علیها_سلام
#وفات
#مدح
#مثنوی
لوح تقدیر تا قلم برداشت
از دل قِصه، فصل غم برداشت
نور تو ظلم را به ظلمت بُرد
شور تو اژدهای شر را خورد
خضر از عُمرِ ماتمت گله کرد
نوح با نوحهی تو هروله کرد
وَجهِ تو وِجههای ز مادر داشت
چشم تو آیه، آیه کوثر داشت
عرش را قائمهشدن عشق است
نوهی فاطمهشدن عشق است
شتر فتنه را تو پِی کردی
کوفه را حیدرانه طِی کردی
صاحبِ شأن بی قرینه! سلام
دختر شاهِ من، سکینه! سلام
پدرت گفته به تو: جانِ منی
لایقِ فَخْرَةُ النِّسا شدنی!
چهرهات خوشترین نگاهِ حسین
خانهات بهترین پناه حسین
چشمهی اشک! رَبِّ آبی، تو
همهی هستیِ ربابی، تو
پنج نوبت..، عبادت همهای
خواهرِ بابِ حاجتِ همهای
اصغری که زعیم هر بشر است
به اَخا گفتنِ تو مفتخر است
طفلِ گهوارهخواب، با تو خوش است
شیرخوارِ رباب، با تو خوش است
نُطق تو لفظهای حیدر بود
منبرت شانههای اکبر بود
التماس فرات، جوی تو بود
خواهش مشکها، سبوی تو بود
عطشِ تو شرر به دلها زد
تحت امرت، عمو به دریا زد
ظهرِ دلکندنت سحر را کُشت
" رُدَّنا " گفتنت پدر را کشت
پای بالت تمام پرها سوخت
"شیعَتی" خواندی و جگرها سوخت
کاتب روضههای جنجالی
شاعر لحظههای گودالی
روی پیشانی تو چین افتاد
شاهِ لبتشنه تا زمین افتاد
جامهی غُصه را رفویش کرد
شمر با چکمه پشت و رویش کرد
کاخِ اُمّید تو خراب شده
سهم دستان تو طناب شده
در بهاران، خزان شدن سخت است
همکلامِ سنان شدن سخت است
شعله در جان معجرت افتاد
زجر دنبال خواهرت افتاد
عمه را بی پناه میدیدی
کوچه کوچه، گناه میدیدی
نیزهدارانِ سر، تو را زدهاند
پیش چشمِ پدر تو را زدهاند
من بمیرم ! نگو کجا رفتی...
سرِ بازار بردهها رفتی
حقِّ تو این همه عذاب که نیست
جای تو مجلس شراب که نیست
عاقبت بخت با تو یار نشد
خیزران آخرش مهار نشد...
#بردیا_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
#ولادت
#هفته_وحدت
#مربع_ترکیب
آفتاب از افق میمنه دل کند،آمد
بر لب آینهی غمزده لبخند آمد
کوچه از هَمهَمه ی بال مَلَک بند آمد
آخرین برگهی پیغامِ خداوند آمد
می رسد از پر قنداقه ی سبزت،برکات
مَقدَم گلپسر آمنهخاتون صلوات
روح تو خون به رگِ لوح و قلم می انداخت
چشم تو نور به اعماق عدم می انداخت
دست تو سفره به ایوان کرم می انداخت
نام تو لرزه به اندام ستم می انداخت
جذبه ات را همه در وحشت خائن دیدیم
در ترک خوردن ایوان مدائن دیدیم
با تو هرگوشه ی این خطّه حرم خواهد شد
مسجد بندگی خلق علم خواهد شد
غم میان دل عشاق تو کم خواهد شد
کمر بتکده ها پیش تو خم خواهد شد
جهل را یکسره از بُن بِکَنی..،کیف کنیم
لات و عزیٰ و هُبَل را بزنی..،کیف کنیم
اصل توحیدِ وجودی و زوالیم همه
تو خودت پاسخ محضی و سوالیم همه
با تو در جاده ی پر پیچ کمالیم همه
برده ی کوی تو هستیم..،بِلالیم همه
در دلِ کوله ی دل حُبِ تو را بار زدیم
از سر ماذنه ها عشق تو را جار زدیم
حرز تو بر جگر سوخته مرهم آورد
عطر تو روی گل باغچه شبنم آورد
مِهر تو عاطفه را در دل آدم آورد
در عروجات پر جبریل امین کم آورد
شب معراج در آن اوج چه حظّی بُردی
سیب از دست علی جان خودت می خوردی
هر کجا قدرت ایمان تو ابراز شود
با کلام علوی دین تو ممتاز شود
در دل جنگ اگر فتنه ای آغاز شود
گره کار به دستان علی باز شود
حیدرت آمد و فریاد زد و در را کَند
درِ خیبر!..،نه..،بگو قلعه ی خیبر را کند
عاشقی حس عجیبی است که حاشا نشود
گرچه هر عاطفه در قاعده ای جا نشود
باز هم رابطه ی دختر و بابا نشود
مثل زهرا که کسی ام ابیها نشود
من مسلمان شده ام پایِ همین زمزمه ات
ای به قربان دم فاطمه یا فاطمه ات
لحن شیرین تو شد معجزه ی قرآنم
هل اتای تو شده کُلّیَت ایمانم
عشق را من فقط این پنج نفر میدانم
عجمی زاده ام و هموطن سلمانم
دست ما را برسان بر نخ تسبیحِ دعات
آه ای شاه عرب جان عجم ها به فدات
گرچه مانند اُویس تو بدور از قرنم
در کنار تو که باشم بخدا در وطنم
ای بزرگ بنی هاشم!بِشِنو این سخنم
من حسینی شده ی دست امام حسنم
شب میلاد تو از اشک غنی اند همه
گریهکنهایحسینات حسنیاند همه
کاخ مخروبه ی محکوم به ویران شدنم
درد دارم بخدا در پی درمان شدنم
ابرِ لبریز منم تشنهی باران شدنم
سال ها منتظر جابر حیان شدنم
پرچم شیعه بلند است به لطف علمت
صادق آل محمد! به فدای قلمت
شادی بعدِ هزاران غم و اندوه تویی
بین این طایفه ی سبزقبا،نوح تویی
آن کتابی که به منبر شده مفتوح تویی
مکتب شیعه اگر جسم شود،روح تویی
خنجری کُند دلیل غم بسیار تو بود
گریه بر بی کفن کرببلا کار تو بود
#بردیا_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem