eitaa logo
شعر شیعه
7.4هزار دنبال‌کننده
559 عکس
205 ویدیو
21 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
روز نخست مُشتِ غباری فرشته‌ها بُردند با نسیمِ بهاری فرشته‌ها قدری هم از طُفیلِ نگاری فرشته‌ها قدری هم از گلاب دیاری فرشته‌ها برداشتند و آب و گل ما درست شد گفتند یاعلی و دل ما درست شد سوگند بر تبسمِ مولای فاطمه سوگند بر ترنم فردای فاطمه ما را بیافرید مسیحای فاطمه با معجزات حضرت موسایِ فاطمه شُکرِ خدا سرشته به خاکی مطهریم از خشتهای خانه‌ی موسی‌بن جعفریم رو برمدینه آهوی چشمم رمیده است خورشیدی از فراز اُفقها  رسیده  است از دامن حمیده* اُمیدی دمیده است این نو رسیده  فاطمه را نورِ دیده است از شادیِ فرشته زمین در طلاطم است ساقی بریز باده که این دورِ هفتم است ای هفت هفته‌های دلم هفتمین امام ای هفت‌سینِ لطف و کرم هفتمین امام هفت آسمان عِلم و عَلَم هفتمین امام هفت است اگر طواف حرم هفتمین امام در هفتمین طواف سرم زیرِ دِین توست سوگند بر حرم که حرم کاظمین توست گرچه در از دحام گدایان این درم عمری گدای سفره‌ی موسی‌بن جعفرم واکرده است هر گره‌ام را برابرم نان و  پنیر و سبزیِ  نذریِ مادرم بر دست ما عنایتِ بالحوائج است با ما همیشه برکت باب الحوائج است *حمیده نام مبارکه مادر امام کاظم علیه‌السلام @shia_poem
آموخت تا که عطر ز شیشه فرار را آموختم فرار ز یاران به یار را دل می کشید ناز من و درد و بار را کاموختم کشیدن ناز نگار را پس می کشم به وزن و قوافی خمار را * گیرم که کرد خواب رفیقان مرا کسل گیرم که گشت باده ز خشکی ما خجل گیرم که رفت پای طرب تا کمر به گل ناخن به زلف یار رسانم به فتح دل مطرب اگر کلافه نوازد سه تار را * باید که تر شود ز لب من شراب خشک باید رسد به شبنم من آفتاب خشک دل رنجه شد ز زهد دوات و کتاب خشک از عاشقان سلام تر از تو جواب خشک از ما مکن دریغ لب آب دار را * شد پایمال خال و خطت آبروی چشم از باده شد تهی و پر از خون سبوی چشم شد صرف نحوه ی نگهت گفت و گوی چشم گفتی بسوز در غم من ، ای به روی چشم تا می درم لباس بپا کن شرار را * با خود مگو که گیسوی مستانه ریخته بخت سیاه ماست بر آن شانه ریخته خون دل است آنچه به پیمانه ریخته از بس که در طواف تو پروانه ریخته یاران گذاشتند ، همه کسب و کار را * خاکی که تاک از آن نتراوید خاک نیست تاکی که سر نرفت زدیوار تاک نیست آن سر که پاک گشت ز عشق تو پاک نیست در سلک ما ملائکه گشتن ملاک نیست آدم فقط کشید ز عشق تو بار را ما سائل توایم و اگر مست کرده ایم انگشتر عقیق تورا دست کرده ایم ما عیش خود چنان چه شد و هست کرده ایم بیت تورا اجاره ی دربست کرده ایم ساکن شدیم این دِلَکِ بی قرار را * بازار حُسن داغ نمودی برای که؟ چون جز تو نیست پس تو شدستی خدای که؟ آخر نویسم این همه عشوه به پای که؟ ما بهتریم جان علی یا ملائکه؟ ما را بچسب نه ملک بال دار را * این دست پاچگی ز سر اتفاق نیست هول وصال کم ز نهیب فراق نیست شرح بسیط وصل به بسط و رواق نیست اصلاً مزار انور تو در عراق نیست معنی کجا به کار ببندد مزار را * دلچسب شد فراق تو با  دام چشم تو خال تو مُهر کرده به احکام چشم تو زین تیغ کج که هست به بادام چشم تو ختم به خیر باد سرانجام چشم تو بادا ز خلق تا که در آری دمار را * با قل هو اللَهَ است برابر علی مدد یا مرتضاست شانه به شانه به یا صمد هستند مرتضی و خدا هر دو معتمد جوشانده ای ز نسخه ی عیساست این سند گر دم کنند خون دم ذوالفقار را * ای آفتاب روز غدیرت شراب ساز ای ذرّه های خاک درت آفتاب ساز ای دستهای عبد تو عالیجناب ساز شد خارهای خشک بیابان گلاب ساز کردی ز بس جلیس گل روت خار را * ظهر است بر جهاز شتر آفتاب کن خود را ببین به صفحه ی آب و ثواب کن این برکه را به عکسی از آن رخ شراب کن از بین جمع یک دو ذبیح انتخاب کن پر لاله کن به خون شهیدان بهار را * غم شد بدل به یمن جمال تو بر نشاط پرداخت قبض برق تو یک دوره انبساط افتاد تشت ما ز سر بام بر حیاط من غیر دل نمانده برایم در این بساط آسی بکش که باز ببازم قمار را * مَن لی یَکونُ حَسبْ ، یکونُ لدهره حَسْب با این حساب هر چه که دل خواست کرد کسب چسبیده است تیغ تو بر منکر نچسب از انتهای معرکه بی زین گُریزد اسب دنبال اگر کنی سر میدان سوار را * در معرکه چو تیغ کجت گشت سر فروش تیغ تو خورد خون و خداوند گفت نوش مرد قتال هستی و در زهد سخت کوش تیر از نماز نافله ات میرود ز هوش ناز طبیب میکشد این تیر زار را * تیغت به آبروی خودش آب دیده شد زلفت به پیچ و تاب خودش تاب دیده شد رویت هزار مرتبه در خواب دیده شد هر دفعه لیک چهره ی اصحاب دیده شد کو دیده ای که حمل کند آن وقار را * کس نیست این چنین اسد بی بدل که تو کس نیست این چنین همه علم و عمل که تو کس نیست این چنین همه زهر و عسل که تو احمد نرفت بر سر دوش تو بلکه تو رفتی به شانه احمد مَکّی تبار را * بیدار و خواب کیست بجز مرتضی علی شرّ و صواب کیست بجز مرتضی علی آب و شراب کیست بجز مرتضی علی عالیجناب کیست بجز مرتضی علی این هفت تخت و نه فلک بی قرار را * از خاک کشتگان تو باید سبو دمد مست است از نیام تو عمر بن عبدود در عهد تو رطوبت مِی، زد به هر بلد خورشید مست کرد و دو دور اضافه زد دادی ز بس به دست پیاله مدار را * مردان طواف جز سر حیدر نمی کنند سجده به غیر خادم قنبر نمی کنند قومی چو ما مراوده زین در نمی کنند خورشید و مه ملاحظه ات گر نمی کنند بر من ببخش گردش لیل و نهار را * دل همچو صید از نفس افتاده میتپد از شوق منزل تو دل جاده میتپد تسبیح میتپد گِل سجاده میتپد او رفته است و باز دل ِساده میتپد از سادگان مگیر قرار و مدار را * دانی که من نفس به چه منوال می زنم چون مرغ نیم کشته پر و بال می زنم هر شب به طرز وصل تو صد فال می زنم بیمم مده ز هجر که تب خال می زنم با زخم لب چه سان بمکم خال یار را * قومی به زنگ خفت و دل از ینجلی نخفت فولاد آبدیده چو شد صیقلی نخفت مه خفت، مهر خفت، ولیکن علی نخفت طغیانم از الست به صدها بلی نخفت
با لای لای خویش بخوابان غبار را * امشب بر آن سرم که جنون را ادب کنم بر چهره ی تو صبح و به روی تو شب کنم لب لب کنان به یاد لبت باز تب کنم شیرانه سر تصرف ری تا حلب کنم وز آه خود کشم به بخارا بخار را * افتد اگر انااللَهَت ای دوست بر درخت ذوق لبت کلیم تراشد ز هر درخت چون میشود ز نار تو زیر و زبر درخت هر چیز هست ، نیست ز من خوبتر درخت در من بدم دوباره برقصان شرار را * خونین دلان به سلطنتش بی شمار شد این سلطه در مکاشفه تاج انار شد*  *(ضربت خوردن مولا) راضی نشد به عرش و به دل ها سوار شد این گونه شد که حضرت پروردگار شد سجده کنید حضرت پروردگار را * تا ظلم شعله گشت نهان بین ضعف خس افتاد ذَنبِ جذبه ی تو گردن قفس با اینهمه ز مدح تو کو راهه پیش و پس مداح ِ مست ، یک تنه یک لشگر است و بس بی خود نیافت بلبل نام هزار را * آن که به خرج خویش مرا دار می زند تکیه به نخل میثم تمّار می زند تنها نه این که جار تو عمّار می زند از بس که مستجار تو را جار می زند خواندیم مَستِ جار همین مُستجار را * از من دلیل عشق نپرسید کز سرم شمشیر می تراود و نشتر ز پیکرم پیر این چنین خوش است که من هست در برم فرمود: من دو سال ز ایزد جوان ترم از صید او مپرس زمان شکار را * با خود شدی میان نمازت چو روبه رو بر خویش سجده کردی و با خویش گفت و گو تاج تو انّماست ، نگین تو تنفقوا چل حلقه نیز اگر به رکوعش دهد عدو نازل نمیشود ملکی این نثار را * دل تاب ندارد که بر هم زنی قرار با من چنان مباش که با خلق روزگار اصلا که گفته بود در آری ز من دمار صدپاره شد دلم ز حسادت چنان انار دادی چو بر گدای مدینه انار را * وقتی که خضر میچکد از آن دهان تر هر کس که بیش از تو برد بوسه سبز تر زلفت سماع داد به چشم و دل و جگر مطرب اگر دچار تو گردد سر گذر قرآن به کف به زلف تو بندد سه تار را * از عشق چاره نیست وصال تو نوبتی ست مُردن برای عشق ِتو حکم حکومتی ست آتش در آب می نگرم این چه حکمتی ست رخسار آتشین تو از بس که غیرتی ست آیینه آب می کند آیینه دار را * یا رب کجاست حیدر کرار من کجاست ویران شدم به عشق ِتو معمار من کجاست با من ندار باش بگو دار من کجاست آن نخل آرزوی ثمر دار من کجاست در کربلا بکار برایم تو دار را * احمد تو را ز خلق الی ربنا شمرد وقتی نبی شمرد یقیناً خدا شمرد خود را علی شمرد و گهی مرتضی شمرد جبریل یک شبه به چهل جا تورا شمرد ای نازم این فرشته ی حیدر شمار را * زلفت سیاه گشت و شد ختم روزگار خرما ز لب بگیر و غبار از جبین یار تا صبح، سینه چاک زند مست و بی قرار خورشید را بگو که شود زرد و داغ دار پس فاتحه بخوان و بدم روزگار را * یک دست آفتاب و دو جین ماه می خرم یک خرقه از حراجی الله می خرم صدها قدم غبار از این راه می خرم از روی عمد خرقه ی کوتاه می خرم با پلک جای خرقه بروبم غبار را * یک دست آفتاب و هزاران دو جین بهار یک دست ماه و بهاران هزار بار یک دست خرقه انجم پولک بر آن مزار یک دست جام باده و یک دست زلف یار وقت است تر کنم به سبو زلف یار را * بی پرده گوشه ای بدنم را به خون بکش کم کم مرا به شعله ی عشقی فزون بکش تیغی به رویم از غم بی چند و چون بکش بنشین و دفعتاً جگرم را برون بکش چون ذوالفقار خویش مرقصان شکار را * ذکر علی علی به دو عالم شراب بست راه نگاه بر همه بیدار و خواب بست در کربلا علی دگر ره به باب بست بیچاره مادرش چه امیدی به آب بست یا رب مریز تو دل امّیدوار را * اصغر ، به آب رفت و به تیری شکار شد پس تارهای صوتی او تار تار شد زلفش بنفشه زار بُد و لاله زار شد تن پیش شاه ماند و سرش نی سوار شد پر کرد نیزه حجم سر شیرخوار را @shia_poem
یک سال گریه کردم یک ماه را ببینم عرض ادب دوباره.. ارباب نازنینم این چند روز آخر عمری به من گذشته عشق است و اضطرابش من عاشق همینم! آغوش باز کردی مارا بغل گرفتی یعنی میان هیات پیش تو می نشینم از کودکی برایت زنجیر میزدم من ای عشق اول من! ای عشق راستینم! هرسجده ای که کردم خون تو بانی اش بود با گریه بر غم تو شد استوار دینم یک‌ جمله است ایمان..گریه برای ارباب! گریه کن تو هستم پس جزو مومنینم با گریه ی رفیقان شستند نامه ام را برکت ز دوستان بود من نیز خوشه چینم خوب است روزگارم پیش تو گرم کارم  در روضه ات عزیزم! در جنت برینم آب و گلم حسین جان مخلوط با گل توست من اهل کربلایم آنجاست سرزمینم بر نیزه تکیه دادی گفتی که یار من کو؟! لبیک گفته ام من با ناله ی حزینم @shia_poem
باز هم محشری از گریه به پا کرد حسین دل ما را ز غم و درد جدا کرد حسین من کجا روضه کجا؟! معرفت آقا بود من حواسم به خودم بود، صدا کرد حسین به بهشتی که خدا داد نیانداخت نگاه رفت با گریه کن خویش صفا کرد حسین من شکستم دل اورا،دل من را نشکست اینهمه سال مراعات مرا کرد حسین گریه ام نور به قبر همه امواتم  شد  دِین بر گردن ما بود.. ادا کرد حسین متحیر شده بودیم کجا سجده کنیم  پرچم آورد وسط قبله نما کرد حسین نام ما را ته مقتل به زبان آورده خون آن حنجره را ضامن ما کرد حسین من حسینی شده دست امام حسنم  نام ما را حسن آورد، دعا کرد حسین چهاردیواری این روضه خود شش گوشه ست  کربلا را وسط روضه بنا کرد حسین اربعین کاش بگویم به همه در صحنش.. حاجتم کرببلا بود روا کرد حسین خواهرش رفت اسیری و خودش بر سر نی هرچه را داشت دراین راه فدا کرد حسین @shia_poem
از این سیاهی ها به عشاقت نوید است.. بخت تمام گریه کنهایت سپید است هرقدر میخوانیم تکراری ندارد این روضه ها مانند قرآن مجید است هر گریه ام با قبل خیلی فرق دارد هیات به هیات عهد ما باتو جدید است مثل جوان مرده به تو باید بگریم فرمایش آقاست دستور اکید است من با توام مال توام کلب تو هستم تا کور گردد هرکسی که با یزید است اینجا برایت کشته مرده بی شمار است پس روضه ات یکجور گلزار شهید است ما با تو تضمینی سعادتمند هستیم این جامه ی مشکی خودش برگ رسید است خون دلم از خنده ام پربارتر بود خیر غمت بالاتر از صد‌جور عید است آنقدر آقایی که در روز قیامت وقت شفاعت شمر در قلبش امید است یک کربلا میخواهم و میدانم این را.. رد کردن از شخصی شبیه تو بعید است.. .. زینب چگونه زخمهایت را ببندد؟! ای زخمی گودال خونریزی شدید است @shia_poem
از ابتدا بزرگتر ما حسین بود یک سایه بود روی سر ما، حسین بود گفتی بهشت چیست؟ نوشتیم کربلا! اصلا بهشت در نظر ما حسین بود هرکس دراین جهان اثری از خودش گذاشت گفتیم یا حسین، اثر ما حسین بود اسمش عزیز بود.. خدا داد برکتش.. در جمع اسم بیشتر ما حسین بود! هرچند والدین عزیزند نزد ما.. از والدین عزیز تر ما حسین بود دنیا بدون روضه چه دارد به غیر درد؟ در تلخی جهان شکر ما حسین بود تسبیح صبح تا شب ما یا حسن شد و.. تسبیح شام تا سحر ما حسین بود افتاد زیر پا و گدایش عزیز شد شرمنده ایم ما سپر ما حسین بود امسال هم برات حرم میدهد به ما هرسال بانی سفر ما حسین بود چشمش به خیمه گاه و تنش زیر اسم اسب شاه شهید خون جگر ما حسین بود @shia_poem
سلام ای عزیز دل ما حسین حبیبی تصدّق علینا حسین کس و کار ما آبرو دار ما همه ثروت ما ز دنیا حسین کسی حال مارا نپرسیده بود یکی یاد ما کرد..تنها حسین از آن دم که واشد زبانم به حرف.. به من گفت مادر..بگو یا حسین! زمین خورده بودم..به افتادنم.. همه خنده کردند..الا حسین بنا بود رسوای عالم شوم.. خرید آبروی گدا را حسین همه بنده هستند و مولا حسن همه عبد هستند و آقا حسین ضرر کردم از با همه بودنم.. رفاقت فقط با یکی!با حسین! نشستم به پایین مجلس ولی.. مرا برد بالای بالا حسین مرا میبری کربلا بازهم؟؟ مرا پر بده باز آنجا حسین زمین خوردی و مادرت ناله زد نزن دست و پا پیش زهرا حسین @shia_poem
طبع و سخن و لوح و قلم گشته گهربار در مدح گل باغ علی، میثم تمار آن شیردل بیشه سر سبز ولایت آن عاشق و دل باخته مکتب ایثار در چرخ کمال علوی، اختر دانش بر باب علوم نبوی، صاحب اسرار پرسید از آن شیفته آل محمد فخر دو جهان، شیر خدا حیدر کرار کای دوست! چه حالی است تو را گر ز ره کین در راه ولایت ببَرندت به سرِ دار؟ هم دست تو، هم پای تو از تیغ شود قطع آرند زبان از دهنت فرقه اشرار گفتا که اگر دادن جانم به ره توست جانم به فدای تو! به هر لحظه دو صد بار گویند که در کوفه حبیب‌بن‌مظاهر برخورد به او خنده‌زنان بر سر بازار فرمود که ای یار علی! در همه احوال بینم که در این راه کشی محنت بسیار در پاسخ او میثم تمار چنین گفت: ای پور مظاهر! زهی از دولت بیدار! بینم که ز خون سر تو چهره شود سرخ در راه حسین‌بن‌علی، رهبر احرار مردم سخن هر دو شنیدند ولی حیف لبخند تمسخر زده با حالت انکار چندی نگذشت از سخن آن دو که دیدند صدق سخن هر دو نفر گشت پدیدار میثم ز سر دار بلا سر به در آورد چون ماه فروزنده ز آغوش شب تار دو پا و دو دستش ز بدن، قطع و زبانش گویا به ثنای علی و عترت اطهار فریاد زد: ای مردم! دانید علی کیست؟ احمد چو علی هست و علی، احمد مختار دانید علی کیست؟ همان کس که به فرداست مهرش ثمر جنت و بغضش شرر نار دانید علی کیست؟ علی، جان رسول است قرآن محمد به فصاحت کند اقرار دانید علی کیست؟ علی محور توحید دانید علی کیست؟ علی نقطه پرگار بالله! که با طاعت کونین نباشد بر خصم علی جز شرر نار، سزاوار از منطق او کاخ ستم شد متزلزل گفتی که مگر خطبه مولا شده تکرار می‌رفت که در کوفه فتد شور قیامت وز تخت شود زاده مرجانه نگون‌سار با خشم رسیدند و بریدند زبانش کز پیش از این ظلم، علی بود خبردار بعد از سه شب و روز از این وقعه جان‌سوز زد نیزه به پهلوش عبیداللَّـه غدار در راه علی کشته شدن آرزویش بود جان داد شجاعانه در این ره به سرِ دار نگذشت مگر اندکی از کشتن میثم تا واقعه کرب و بلا گشت پدیدار شد نوبت جان‌بازی فرزند مظاهر ماه اسدی، آن اسد بیشه پیکار از یوسف زهرا بگرفت اذن شهادت چون صاعقه زد بر جگر لشکر کفار پوشید ز جان دیده و کوشید به صد جهد تا نقش زمین گشت به خاک قدم یار گردید ز خون سر او سرخ، محاسن آن سان که به او گفته بُدی میثم تمار افسوس! که شد پیکر آن حافظ قرآن آزرده چو برگ گلی از نیش دو صد خار قاتل سر نورانی او برد به کوفه گرداند چو خورشید به هر کوچه و بازار می‌رفت به هر ره‌گذر و کوی و بیابان طفلی پی آن قاتل و آن سر به دل زار قاتل به تحیر شد و پرسید از آن طفل آیی ز چه همراه من؟ ای طفل دل‌افکار! آن کودک دل سوخته در پاسخ او گفت: این است سر باب من، ای جانی خون‌خوار! این حافظ قرآن و حمایت‌گر دین است کُشتی ز چه او را به هوای دو سه دینار فرزند حبیب! ای گل گلزار مظاهر! فریاد مزن؛ سوز دل خویش نگه دار دیدی تو سر پاک پدر لیک ندیدی طشت زر و چوب ستم و لعل گهربار کن گریه بر آن سر که شکستند به چوبش نفرین به یزید و به چنین شیوه و رفتار کن گریه بر آن سر که به چشمان پر از اشک در بین عدو عترت خود دید گرفتار «میثم»! جگر شیعه در این آتش غم سوخت هر مصرع اشعار تو شد یک شرر نار @shia_poem
محمد(ص) آمد و نورٌ علی نور است همراهش علی(ع) یک سمت و آن سو حضرتِ زهرای دلخواهش حسن(ع) محکم گرفته مهربان؛ دستِ حسینش(ع) را قدم برداشت و رویید گل ها بر سرِ راهش خدا دلدادۂ این پنج تن بود و سفارش کرد که بی وقفه بگردد دورشان، خورشید با ماهش مسیحیانِ نجران آمدند اما عقب رفتند پیمبر(ص) بود و خانوادۂ از غیب آگاهش هراس افتاده بر جانِ کلیسا، میزند ناقوس ترک خورده صلیبِ سنگی از اندوهِ جانکاهش علی(ع) بر هم گره اندازد ابرو را، همین کافیست که عیسی میرسد بیتاب و سرگردان به درگاهش خدا داده به زهرا(س) آنچنان اعجاز که والله به ویرانی مبدّل میکند یک آهِ کوتاهش پسرهای علی(ع) هم که اگر نفرین کنند ای وای... زمین می مانَد و کوهی که نه! آری بخوان کاهش مبادا لحظه ای بیرون بیاید از غلاف خود امان از ذوالفقارِ مرتضی(ع) و خشم گهگاهش! @shia_poem
ناگهان صومعه لرزید از آن دقّ‌ الباب اهل آبادی تثلیث پریدند از خواب رجز مأذنه‌ها لرزه به ناقوس انداخت راهبان را همه در ورطۀ کابوس انداخت قصۀ فتنه و نیرنگ و دغل پیوسته‌ست نان یک عده به گمراهی مردم بسته‌ست ننوشتند که باران نمی از این دریاست یکی از خیل مریدان محمد، عیسی است لاجرم چاره‌ای انگار به جز جنگ نماند قل تعالَوا... به رخ هیچ کسی رنگ نماند به رجز نیست در این عرصه یقین شمشیر است بر حذر باش که زنّار، گریبان‌ گیر است کارزارش تهی از نیزه و تیر و سپر است بهراسید که این معرکه خون‌‌ریزتر است بانگ طوفانیِ القارعه طوفان آورد آنچه در چنتۀ خود داشت به میدان آورد با خود آورد به هنگامه عزیزانش را بر سر دست گرفته‌ست نبی جانش را عرش تا عرش ملائک همه زنجیره شدند به صف‌ آرایی آن چند نفر خیره شدند پنج تن، پنج تن از نور خدا آکنده آفتابان ازل تا به ابد تابنده دفترم غرق نفس‌های مسیحایی شد گوش کن، گوش کن این قصه تماشایی شد با طمانیۀ خود راه می‌آمد آرام دست در دست یدالله می‌آمد آرام دست در دست یدالله چه در سر دارد حرفی انگار از این جنگ فراتر دارد ایها الناس من از پارۀ تن می‌گویم دارم از خویشتن خویش سخن می‌گویم آن‌که هر دم نفسم با نفسش مأنوس است آن‌که با ذات خدا «عزّوجل» ممسوس است من علی هستم و احمد من و او خویشتنیم او علی هست و محمد من و او خویشتنیم نه فقط جسم علی روح محمد باشد یک تنه لشکر انبوهِ محمد باشد دیگر اصلا چه نیازی‌ست به طوفان، به عذاب زهرۀ معرکه را اخم علی می‌کند آب الغرض مهر رسولانۀ او طوفان کرد راهبان را به سر سفرۀ خود مهمان کرد مست از رایحۀ زلف رهایش گشتند بادها گوش به فرمان عبایش گشتند می‌رود قصۀ ما سوی سرانجام آرام دفتر قصه ورق می‌خورد آرام آرام @shia_poem
عالم تمامْ پیکره،این پنج تن سَرَند برهفت چرخ وشش‌جهت این پنج،محورند این پنج،هریکی به جهانی برابرند گفتم برابرند؟غلط بود،برترند! @shia_poem