eitaa logo
شعر شیعه
7.4هزار دنبال‌کننده
554 عکس
205 ویدیو
21 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
ظلمت آلوده و در حسرتِ قدری نور است دل به غفلت شده مشغول و عجب مغرور است رفت با روضه محرّم-صفر و بعدِ دو ماه باز وضعیتِ پروندۂ من ناجور است این گدا هیچ ندارد! وَ همینکه او را راه دادی به عزاخانۂ خود مسرور است گریه انجام-وظیفه ست و یقیناً هر کس به همان کار که تقریر شده مأمور است غبطه خوردم همهٔ عمر به آنکس که حسین(ع) به برافراشتنِ سیرهٔ تو مشهور است اربعین رفته و داغش به دلم مانده هنوز چه کنم؟! راهِ من از کرب و بلایت دور است حیف شد! قدر ندانستم و مثل هر سال نوکرت باز هم از دست خودش رنجور است آمدم تا که فدایت بشوم! چون بی شک علت خلقتم آقا به همین منظور است به خدا مزد نمیخواهم و ارباب فقط- -عزتم داده؛ شهیدم کن اگر مقدور است! @shia_poem
اگرچه گریه نمودم دو ماه با غمتان مرا ببخش نمردم پس از محرمتان لباس مشکی من یادگاری زهراست چگونه دل کنم از آن؟ چگونه از غم تان؟ بگیر امانتی ات را خودت نگه دارش که چند وقت دگر می شویم محرمتان برای سال دگر نه برای فاطمیه برای روضه مادر برای ماتمتان دلم بگیر که محکم ترش گره بزنی به لطف فاطمه بر ریشه های پرچم تان هزار شکر که از لطف پنجره فولاد میان حلقه ماتم شدیم هم دمتان بیا دوباره بخوان روضه های یابن شبیب که من دوباره بسوزم دوباره با دمتان چه شام ها که زدی سر به گریه ام اما مرا ببخش نمردم به پای مقدمتان ... @shia_poem
شاید تو خواستی غزلی را که نذر توست اینگونه زخم خورده و بی‌سر بیاورم یک قطعه خواندی از روی نی، شاعرت شدم آن قطعه را نشد به غزل دربیاورم یک پرده خواندی از روی نی، آتشم زدی این شعله را چگونه به دفتر بیاورم با حنجر تو کاری اگر خنجری نداشت کاری نداشت واژۀ بهتر بیاورم وقف تو اشک‌ها و غزل‌هام، تا اگر گفتی گواه عشق بیاور، بیاورم فصل عزا تمام شد اما چگونه من پیراهن عزای تو را دربیاورم تا می‌وزید نام تو پر می‌کشید دل چیزی نمانده بود که پر دربیاورم نزدیک بود در تب گودال قتلگاه از عرش ربنای تو سر دربیاورم با اشک آمدم به وداعت که لااقل آبی برایت این دم آخر بیاورم این واژه‌ها به کار رثایت نیامدند با زخم‌های تو چه برابر بیاورم؟ آخر نشد که آب برایت بیاورند؟ این روضه را گذاشتم آخر بیاورم امسال هم دعای فرج، بی‌جواب ماند من می‌روم برای تو یاور بیاورم قرآن بخوان که گوش دلم با صدای توست این بیت هم، سرِ غزلی که فدای توست @shia_poem
از آغاز محرم تا به پایان صفر باران نشسته بر نگاه اشک‌ریز ما عزاداران محرم از سفر آغاز شد با کاروان دل صفر با رفتن خیرالبشر، دل می‌سپارد جان محرم زخم‌های جاودان بر دل مکرر زد صفر پاشید طوفان نمک بر زخم بی‌پایان محرم کاروان زخم‌ها مهمان صحرا شد صفر بار دگر آورد سمت کربلا مهمان محرم هفت‌گردون روضه‌خوان آل طاها شد صفر شد هفت‌دریا غرقِ خون دل در این طوفان محرم با حسین فاطمه ماه شهیدان شد صفر با قلب تنهای حسن شد درد جاویدان محرم سورۀ کهف از لب خونین تلاوت شد صفر شمس‌الشموس عشق شد تفسیر الرحمان محرم تا صفر مشکی‌ست یکسر رنگ شهر ما حسینیه، خیابان، تکیه، مسجد، کوچه و میدان مگر اشک غزل در روز محشر آبرو باشد وگرنه ما کجا و نام پاک آبرومندان @shia_poem
خورشید به قدر غم تو سوزان نیست این قصّۀ جانگداز را پایان نیست پای تو دو ماه، عاشقی کرده دلم دل کندن از این کتیبه‌ها آسان نیست @shia_poem
از بس به خاکِ بی کسی‌اش پا کشیده‌است سر را به رویِ دامن زهرا کشیده‌است در را ببند اباصلت ، نشنوند دادی که مادر از غم آقا کشیده‌است انگورِ زهر‌دار چه کرده است ، واضح است آتش تمامیِ جگرش را کشیده‌است آه ای جوادِ شهر کمی زودتر بیا کارش  خدای من به تقلا کشیده‌است خواهر ندارد اینکه چنین می‌زند نفَس خود را به حُجره‌اش تک و تنها کشیده‌است معصومه خوب شد که ندیده‌است حالِ او این دست و پا زدن به درازا کشیده‌است این گوشه قتلگاه حسین است ، نه رضا از سینه بس‌که  وای حُسینا کشیده‌است زینب اگرچه بود   ولی کاشکی نبود گودال هست و کار به دعوا کشیده‌است سهمش میانِ اینهمه غم ، تازیانه است سهمش میان غارت و بلوا کشیده‌است نگذاشت تا حسین بگوید برو حرم... بی غیرتی که روی لبش پا کشیده‌است دَرهَم شده‌است خونِ دو دستش به خونِ او از بسکه تیغ از تَنِ آقا کشیده است.... @shia_poem
عاشق اگرچه دردِ بلا را کشیده‌است کارش ولی شبی به مداوا کشیده‌است یوسف اگر چه رفت به زندانِ حُسنِ خویش سخت است غصه‌ای که زلیخا کشیده‌است فردا شرابِ وصل نصیبش شود مدام هر عاشقی که غربت دنیا کشیده‌است این اشکِ چشم جار زد آخر که عاشقیم پنهان نشد غمی  که دلِ ما کشیده‌است هرشب حرم دوباره حرم باز هم حرم ما را ببین حسین کجاها کشیده‌است راحت نبود آمدن ما به روضه‌ها "خیلی حسین زحمت ما را کشیده‌است" ممنون گریه‌ایم که در این دو روزِ عمر ما را کنار سفره‌ی زهرا کشیده‌است شرمنده‌ایم اینکه نمردیم و زنده‌ایم شب رفت و عمرِ شمع به فردا کشیده‌است کُنجِ خرابه با سرِ انگشت دخترت نقاشی تو را لب دریا کشیده‌است بر روی خاک ، پیشِ علی‌اکبر و عمو خود را به روی دامن بابا کشیده است... @shia_poem
حال ما با تو تا که بهتر شد.. خبر آمد که روز آخر شد این دوماهه چقدر خوش بودیم.. زود این روزهای خوش سر شد من دلم باز گریه میخواهد کم برای تو دیده ام تر شد پیرهن مشکی مرا بردار این لباس آبروی نوکر شد از شب اول محرم بود.. حال من حال و روز دیگر شد نفسم زیر خیمه ذکر شد و.. اشک من زیر خیمه کوثر شد گفتم از غصه ی تو جان بدهم... حیف جور دگر مقدّر شد خوب و بد دیده ای حلالم کن! عفو کن خاطرت مکدر شد کربلا رفتنم که جور نشد یک دعا کن تو،شاید آخر شد @shia_poem
مرا به شور کشید ست شهد انگورش مذاب کرده مرا انعکاسی از نورش حَلاوت عَسَل اَصل را نجف ‌‌‌‌دیدیم شراب می چکد از دست رنج زنبورش «شنیده ایم» کرامات عاشق لالش «ندیده ایم» به جز روشنایی از کورش اگر که ماه تَرَک خورد و شَمس بر می گشت به حکم دست یدالله بود و دستورش بپرس از دَرِ خانه، مراتب صبرش بپرس از دَرِ خیبر، مراتب زورش شنیدم از دو لب ذوالفقار، می فرمود: نوای هو هوی باد صباست ماهورش دوباره خالی ام از خویش و پُر شدم از عشق دوباره سرخوشم از شعر های مشهورش... «علی امام من ست و منم غلام علی» هزار جان گرامی فدای دستورش علی ست مظهر «لایدرکٌ و لا یُوصَفْ» نمی توان به دو تا جمله کرد محصورش علی ست شاخص تشخیصِ خالِص و مُخلص قسم به روز حساب و به نفخه ی صورش علی فراتر از اِدراک ما زمینی هاست خدا به دلبری از خلق کرده مأمورش تَبوک را علی از دور حَل و فصلش کرد و رومیان همه خواندند امپراطورش کسی که تشنه ی پندش ملائکه بودند به چاه کوفه چه گفت?! و چه بود منظورش?!! دلی که عاشق مولاست رو نخواهد کرد به جذبه های بهشت و کرشمه ی حورش به شأن آیه ی «کَهْفُ الرَّقیمْ»، پی بردم به محض دیدن عُشّاقِ جور واجورش به  دار باقی تمار  و  یاری  عمار نگاه کن، به هنر های و مستورش همیشه خنده ی جانانه گریه می طلبد به اشک خوانده مرا شعر های پُر شورش سلام کرده ام از وادی السلام به او به شوق وعده ی شیرین لحظه ی گورم... @shia_poem
فیض بیداری وقت سحرم دست علییست ای خدا شکر! که برروی سرم دست علیست عزتش مال خودش بود به من هم بخشید آبرویی که به آن مفتخرم دست علیست یاعلی گفت و عرق ریخت مرا نوکر کرد برکت نان حلال پدرم دست علیست خوب و بد نانخور اوییم بلا استثنا به کسی کار نداریم کرم دست علیست ذکر یا فاطمه در روز قیامت دارم.. چون صراطی که ازآن میگذرم دست علیست روی اعلامیه ام ناد علی بنویسید کار تلقین تن محتضرم دست علی ست کربلایم ز علی و نجف من ز حسین سفرم دست حسین و سفرم دست علی ست در نجف تولیت صحن و حرم دست حسین کربلا تولیت صحن و حرم دست علیست جلوی چشم ترش فاطمه را میکشتند.. بخدا علت چشمان ترم "دست علیست @shia_poem
رسید وحی تا که از بلا تو را خبر کند خبر کند که یک نفر به جای تو خطر کند چقدر تیغ آخته به خانۀ تو تاخته کدام مرد حاضر است سینه را سپر کند؟ چه صولتی! عجب یلی‌ست! مرد مردها علی‌ست به جان او مباد چشم تیغ‌ها نظر کند بگو چگونه رد شدی؟ کسی ندیده برگ گل چنین سلامت از میان خارها گذر کند به گرد پای لیلة المبیت هم نمی‌رسد هر آن‌که مدعی‌ست هر چقدر هم هنر کند @shia_poem
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّه رَؤُفٌ بِالْعِبادِ. (بقره/٢٠٧) تا در اوصاف امیرالمؤمنین آید به کار نه قلم را اقتدار و نه زبان را اختیار مظهر حق شیر حق مرآت حق میزان حق کشور حق را مدیر و لشكر حق را مدار گو که بنویسند جّن و انس وصفش را مدام نیست ممکن وصف مولا را یکی از صد هزار قصّهء جانبازی آن جان شیرین رسول جان شیرین می دهد بر تن برادر گوش دار کافران دادند با هم دست از هر طایفه بهر قتل خواجۀ لولاک در یک شام تار گفت پیغمبر به شیر حق امیرالمؤمنین کای نبی را جان شیرین ای ولیّ کردگار کافران بر قتل من با یکدگر بستند عهد باید امشب جای من در بسترم گیری قرار گفت حیدر: ای دو صد جان علی قربان تو این تو، این جان علی، این تیغ خصم نابکار جان پاک تو سلامت جان من بادا فدات گو ببارد تیغ و تیرم از یمین و از یسار خفت آن شب مرتضی در بستر ختم رسل گشت پیغمبر دل شب در بیابان رهسپار ناگهان بوبکر آمد بر سر راه نبی در درون آن شب تاریک، دور از انتظار چشم پیغمبر چو بر وی در سر راه اوفتاد برد همره تا نگردد راز پنهان آشکار نفس خود را جای خود در بستر خود جای داد خصم خود را ناگزیر آورد سوی کوهسار آنکه جای مصطفی خوابید، باشد جانشین وآنکه یار غار او شد، به که بنشیند به غار با نبی در غار بودن کی کرامت می شود جان به راه یار دادن عزّت است و افتخار این تعصّب نیست انصاف است لختی گوش کن فرق بسیار است بین یار غار و یار یار او به "لا تحزن" ز فعل خویشتن گردید منع این به "مرضات اللّه"ش گوید ثنا پروردگار او ز بیم جان فراری بود از میدان جنگ این به دور مصطفی گردید روز کارزار او "اقیلونی" سرود این بر "سلونی" لب گشود او سراپا عجز بود این پای تا سر اقتدار او ز خیبر شد فراری این در از خیبر گرفت فرق دارد فرق، مرد جنگ با مرد فرار هر نفس در بستر ختم رسل بهر علی بود بیش از طاعت کونین اجرش در شمار ذات حق آن شب به جبراییل و میکاییل گفت کی کند جان از شما در راه یکدیگر نثار؟ هر دو ماندند از جواب و سر به زیر انداختند هر دو ساکت هر دو گردیدند از حقّ شرمسار پس خطاب آمد که بگشایید چشمی بر زمین بذل جان شیر حق بینید در این شام تار خفته بهر بذل جان در بستر ختم رسل گشته محو این همه ایثار چشم روزگار ای وجودت شمع جمع آفرینش یا علی وی خزان زندگی را نام دلجویت بهار با سر انگشت تو مهر و مه کند در چرخ سیر بر تماشای تو می گردند این لیل و نهار گو برد حقّ تو را صد تن به جای آن سه تن آنچه زآن تو است، آن تو است ای جان را قرار چه شوی مسند نشین و چه شوی خانه نشین تو امامیّ و امامت از تو دارد اعتبار بانگ جبریل از اُحد آید به گوش جان که گفت لافتی الاّ علی لا سیف الاّ ذوالفقار لب نمی بندد ز اوصاف تو «میثم» یا علی گر فتد در زیر تیغ و گر رود بر اوج دار @shia_poem