شعر شیعه:
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#عید_غدیر
#مثنوی
دلم مست شراب الغدیر است
سرا پایم کتاب الغدیر است
الا ساقی سر و جانم فدایت
تمام هست خود ریزم به پایت
نجات از بند و دام هستیم ده
زمینای ولایت مستیم ده
چنان بر گیر با یک جرعه هوشم
که چون خم در غدیر خم بجوشم
دل از کف دادۀ ما اُنزلم کن
ز اکملت لکم دین کاملم کن
بده جامم که عیدی دل پذیر است
نه نوروز است این عید غدیر است
وجودم مست از جام تولاّست
دلم دریایی از نور تجلاّست
بیا تا مدح مولا را بگوییم
به صحرای غدیر خم بپوییم
محمّد (ص) نغمۀ توحید دارد
در آن صحرا خدا هم عید دارد
چه صحرایی ز جنّت با صفاتر
ز دامان منی هم دلرباتر
چه عیدی خوب تر از عید قربان
چه روزی روز عترت روز قرآن
محمّد (ص) وقت ابلاغ است، بلّغ
منافق را به داغ است، بلّغ
محمّد (ص) پیک حق را این پیام است
رسالت بی ولایت نا تمام است
نمایان کن جلال حیدری را
کز آن کامل کنی پیغمبری را
بگو با مردم عالم علی کیست
بگو دین جز تولاّی علی نیست
بگو حکم علی نصّ کتاب است
بگو خطّ علی اسلام ناب است
بگو این آیه بر من گشت نازل
نبوّت بی ولایت نیست کامل
تویی پیغمبر و حیدر امیر است
تو را غار حرا او را غدیر است
رسالت با ولایت یک کتاب است
یکی ماه است و دیگر آفتاب است
الا ای خلق عالم سر به سر گوش
محمّد (ص) دم زند، خاموش خاموش
محمّد (ص) را به لب دُرّ ثمین است
ثنا گوی امیرالمؤمنین است
تو گویی می رسد بر گوش جان ها
پیامش در زمین و آسمان ها
که هر کس را منم امروز مولا
علی از نفس او بر اوست اُولی
علی دین را امام راستین است
علی دست خدا در آستین است
علی یعنی چراغ اهل بینش
علی یعنی پناه آفرینش
علی آیینۀ آیین اسلام
علی یعنی تمام دین اسلام
علی میزان، علی ایمان، علی حق
علی سر تا قدم توحید مطلق
علی مولود کعبه رکن دین است
علی آیینۀ حقّ الیقین است
علی بر حزب حق صاحب لوا بود
علی فرماندۀ کلّ قوا بود
علی شمعی که در بزم ازل سوخت
علی جبریل را توحید آموخت
علی در ملک هستی ناخدا بود
علی پیش از خلایق با خدا بود
علی حمد و علی ذکر و علی دم
علی حجر و حطیم و بیت و زمزم
علی حجّ و صلوة است و صیام است
علی رکن و قعود است و قیام است
علی دست خدا در فتح خیبر
علی روز اُحد یار پیمبر
علی در یاری ترک جان گفت
علی در بستر ختم رسل خفت
علی جوشن به تن پوشید بی پشت
علی در جنگ عمر و عبدود کشت
علی بگذاشت بر دوش نبی پا
علی خورشید را بر کند از جا
علی بازوی دیو نفس بسته
علی در کعبه بت ها را شکسته
علی اسلام را در صدر تابید
علی در بدر هم چون بدر تابید
علی دین است و قرآن است و احمد
علی یعنی علی یعنی محمّد (ص)
ولی الله اعظم رکن دین اوست
اولوالامر تمام مسلمین اوست
که قرآن می کند وصف خضوعش
ز خاتم بخشی و حال رکوعش
هزاران سلسله آوارۀ اوست
حدیث منزلة دربارۀ اوست
گُهر از سلُمک سلمی فشانم
حدیث لحمک لحمی بخوانم
عدم بود و عدم بود و عدم بود
که حیدر با محمّد (ص) همقدم بود
دُر توحید افشاندند با هم
خدا را هر دو می خواندند با هم
علی داد از ولادت با نبی دست
نبی عقد اخوّت با علی بست
علی در چرخ ماه انجمن بود
شنیدی مهر با او هم سخن بود
اگر خورشید حرفی با علی گفت
یقین دارم که تنها با علی گفت
نمی دانم که بودم چیستم من
اگر پرسید یاران کیستم من
نه صوفّیم نه سالوِس ریایی
نه وهّابی نه بابی نه بهایی
نه آن را و نه این را دوست دارم
امیرالمؤمنین را دوست دارم
نه در دل هست مهری ز آن سه یارم
نه با اهل سقیفه کار دارم
مسلمانم مسلمان غدیرم
امیرالمؤمنین باشد امیرم
بود خاک در او آبرویم
غلام یازده فرزند اویم
دلم از خردسالی با علی بود
سخن ناگفته ذکرم یا علی بود
چو از اوّل گِلم را می سرشتند
بر آن گِل نام مولا را نوشتند
ولای مرتضی بود و گِل من
علی بود و علی بود و دل من
سرم در هر قدم خاک رهش باد
که مادر یا علی گفت و مرا زاد
چو پا در عالم خاکی نهادم
برون آمد خروشی از نهادم
سراپای وجودم با علی بود
خروشم بانگ یا مولا علی بود
لب خاموشم از مولا علی گفت
مؤّذن هم به گوشم یا علی گفت
به عشق مادر از آن رو اسیرم
که با اشک ولایت شیرم
مرا اندر غدیر عشق زادند
سرشک شوق و شیر عشق دادند
سرشک و شیر با خونم عجین شد
تولاّی امیرالمؤمنین شد
مرا شیر ولایت داد مادر
مرا با عشق حیدر زاد مادر
ولایت روح را آب حیات است
ولایت خَلق را فلک نجات است
ولایت گوهر دریای نور است
ولایت همدم موسی به طور است
ولایت هدیه رب جلیل است
ولایت رهنمای جبرئیل است
ولایت گُل بر آرد از دل خار
ولایت میثم است و چوبۀ دار
ولایت یعنی از حیدر حمایت
ولایت یعنی از عترت روایت
ولایت یعنی از جان دست شستن
به موج خون رضای دوست جستن
ولایت یعنی از گهواره تا گور
طریق عترت از روی خط نور
ولایت بستگی دارد به فطرت
ولایت خطّ قرآن است و عترت
به قرآن، قول پیغمبر همین است
تمام دین امیرالمؤمنین است
به حقّ حق همین است و جز این نیست
که هر کس را ولایت نیست دین نیست
تو را گر مهر مولا نیست در دل
ز طاعات و عباداتت چه حاصل
اگر گیری وضو با آب زمزم
اگر سجّاده گردد عرش اعظم
اگر گویی اذان بر بام افلاگ
گر از تکبیر گردد سینه ات چاک
اگر ضرب المثل گردد خضوعت
به حمد و قل هو الله و رکوعت
اگر در سجده صدها سال مانی
خدا را از درون خسته خوانی
اگر باشد به توحیدت تعهّد
اگر گردی شهید اندر تشّهد
مبادا بر نماز خود بنازی
ولایت گر نداری بی نمازی
گرفتم اینکه مانند تن و جان
وجودت شد یکی با کُّل قرآن
همه آیات آن را خواندی از بر
ز باء اوّلین تا سین آخر
اگر مهر شه مردان نداری
به قرآن بهره از قرآن نداری
محمّد (ص) شهر علم است و علی در
ز در در شهر وارد شو برادر
هر آنکو ناید از در دزد باشد
که در محشر جحیمش مزد باشد
مرا غرق تجّلا کن علی جان
مرا مست تولّا کن علی حان
ز جام معرفت سیراب گردان
چو شمع محفل خود آب گردان
اَگر آلوده ام دل بر تو بستم
و گر خارم کنار گُل نشستم
نمک پروردۀ خوان تو هستم
نمک خوردم نمکدان را شکستم
اگر خار و پستم، تو عزیزی
مبادا آبرویم را بریزی
اردتمند زهرای بتولم
قبولم کن قبولم کن قبولم
کیم من «میثم» بی دست و پایی
گنه کاری تهی دستی گدایی
بگو دشمن کشد بر اوج دارم
امیرالمؤمنین را دوست دارم
#استاد_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#عید_غدیر
#ترکیب_بند
باد هو هو می کُند از بندِ تن دَر می روم
هر چه دارم می گذارم سویِ دلبر می روم
عقل می گوید کجا با دستِ خالی؟ گویمش ...
گر چه بی ره توشه ام .. امّا سبک تر می روم
اهلِ دل دامن کشانند و منِ یک لا قبا ...
آنقدر عشقِ حرَم دارم که با سَر می روم
کس نمیداند چه سختی ها کشیدم از فراق
با لبی خندان ولی با دیده ای تَر می روم
در خیالم بارها این سو و آن سو رفته ام
این سفر امّا فقط پابوسِ حیدر می روم
حرف ها دارم من امشب با خدایِ مُنجَلی
شرحِ دردم را نگویم با کسی غیر از علی
نیستم بلبل که بر هر شاخه ای لب وا کنم
عارم آید پیشِ هر کس خویش را رسوا کنم
سائلِ کویِ ولا هستم از این شهرِ غریب ...
می روم تا سَرپناهی در نجف پیدا کنم
هر چه دارم یا ندارم حاصلِ عشقِ علیست
ریزه خوارِ سفره ی اویم .. چرا حاشا کنم
پادشاهِ عرشِ هفتم بود .. آمد بر زمین ...
تا کمی در سایه سارِ او سَری بالا کنم
آتشی انداخت در جانم شرارِ عشقِ او
مانده ام حالا چه با این سینه یِ شیدا کنم
دلبری که در مقامش گفته ذاتِ کردگار ...
لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار
آنچه در عالم نظیرش نیست گیسوی علیست
کُنْت کنزاً مَخفیا .. آئینه یِ رویِ علیست
ترجمانِ سرِ ّ اَوْ اَدْنی مقامِ مرتضاست
قابِ قوسین امتدادِ خطّ ِ اَبرویِ علیست
روشن ست از نورِ رویش دیده یِ لاهوتیان
برتر از هفت آسمان خاکِ درِ کویِ علیست
اولیاء اللّه هم در خلقتِ او مانده اند
مصطفی با آن هنرمندی .. هنرجویِ علیست
افتخارِ خاندانِ وحی .. زهرایِ بتول ...
بر خودش می بالد از اینکه پرستویِ علیست
بی گمان عشقِ علی دل را هوایی می کند
در میانِ قلبِ من حیدر خدایی می کند
من نه صوفیّم .. نه رِندم .. نه علی اَللّهیَم ...
عشق اگر کفر است پس من آخرِ گمراهیَم
هر چه در تکفیرِ من گویند نوشِ جانِ من
چون علی شاهست .. اصلاً بنده شاهنشاهیَم
چارده قرن ست عشقم را ملامت می کنند
چارده قرن ست محکومم که خانِقاهیَم
گر دَم از حیدر زنم .. از چشمِ ایشان کافرم
گر به لیلا دل ببندم اهلِ خاطر خواهیَم !
خوب شد حالا " غدیری" بود تا ثابت شود ...
هست وَجه اللّه معشوقی که سویش راهیَم
هر کجا پا می گذارد سنگ ها دُر می شود
در زمین با بودنش .. جایِ خدا پُر می شود
#مهران_ساغری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#عید_غدیر
#مدح
دل از توصیف زلفت مو به مو ریخت
هی ابرو کج مکن می از سبو ریخت
به غیر از باده نابت ز هر می
دهان را باز کردم آبرو ریخت
میان اهل دنیا بغض خوردم
نجف را دیدم و بغض از گلو ریخت
جنون مستمع بود از لبانش
علی گفت و صدو ده بار هو ریخت
عرق کردی و از روی جبینت
برای عاشقان آب وضو ریخت
علی دستش به کم هرگز نیامد
سبو شد لب به لب از زیر و رو ریخت
از این مستی به هوشیاری رسیدم
بنام باده ی نابی که او ریخت
میان معرکه با گوشه چشمی
همه دیدند کرک و پر عدو ریخت
علی فریاد زد هل من مبارز
که جوشن از تن هر جنگجو ریخت
درآورد آنچنان در را که گفتند
علی جان صبر کن قلعه فرو ریخت
#امیر_فرخنده
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#عید_غدیر
#مربع_ترکیب
خدا هست و نه مانندی نه مثلی نه قرین دارد
ازل را تا ابد را نقطه چین در نقطه چین دارد
میان قبضهی خود اولین تا آخرین دارد
هزاران آسمان در آسمان دور از زمین دارد
خدا هم بینهایت بیش از آن هم بیش از این دارد
ولی تنها در عالم یک اميرالمؤمنين دارد
همیشه جامع الاضداد جمع نار و نور است او
که نزدیک از رگِ گردن و از اندیشه دور است او
شگفت است و شِگَرف است و شکوهی پُر غرور است او
کهاست او؟ کس نمی داند زِ بس صَعبُالعبور است او
خدایی خلقت مولا خدایا آفرین دارد
که عالم یک خدا و یک اميرالمؤمنين دارد
نه مدحی گفتهاند از او نه شعری شاعران حتی
که مدح مرتضی آری نیاید در بیان حتی
اگر از شعر پُر گردد همه هفت آسمان حتی
نباشد قدرِ گَردی محضرِ آن بی کران حتی
نجف اینجاست پس قلبِ جهانها را زمین دارد
که این منظومه تنها یک اميرالمؤمنين دارد
علی ای شیرِ شیرافکن علی ای سیلِ بنیانکن
علی ای رودِ بی پایان علی ای سدِ روئین تن
علی یعنی رجزهای سلحشورانِ مردافکن
علی یعنی نمیدانم قلم لال و زبان الکن
"کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد"
بهشت ارزانیِ آنکه اميرالمؤمنين دارد
قسم بر تیغِ مرحب کُش به رزمش مرحبا گفتند
همینکه عبدُوَد اُفتاد یکسر لافتی گفتند
ملائک وقتِ میدانش زِ تفریح خدا گفتند
رها کردند عرش و گِردِ او یا مرتضی گفتند
رسولالله میبیند دلیری اینچنین دارد
چه غم از آنهمه لشگر ، اميرالمؤمنين دارد
میان رزم میبینی که تنها مرتضی میماند
چنان یک دشت رَم میکرد تنها ردِ پا میماند
علی آنگونه رد میشد که از هرکس دوتا میماند
علی آنگونه رد میشد که عزرائیل جا میماند
خدا در عرش تصویرِ علی را رویِ زین دارد
پیمبر بوسه بر تیغِ اميرالمؤمنين دارد
به روی منبری رفت از بزرگ و پست بالاتر
نشان میداد با دستش کسی که است بالاتر
پیمبر گفت علی این است ازآنچه هست بالاتر
از این دستی که رو کردم نباشد دست بالاتر
محمد گفت بعد از من جهان حَبلُالمَتین دارد
خدا را شُکر این اُمَّت اميرالمؤمنين دارد
زمین را گوئیا در دستهای آسمان میداد
خودِ او اَشهَدُاَنَّعلی را در اذان میداد
یدالله است این دستی که پیغمبر تکان میداد
علی را هِی نشان میداد علی را هِی نشان میداد
خدا بر فاطمه تبریک از عرشِ برین دارد
خوشا بر خانهی زهرا اميرالمؤمنين دارد
خدا آیه به آیه با همین قرآن علی گوید
نجف عمریست جبرائیل در ایوان علی گوید
نفس پشت نفس تا هست زهرا ، جان علی گوید
خراسان در خراسان هر تپش ایران علی گوید
چنین نعمت هزاران بار سجده با جبین دارد
خدا را شُکر خاکِ ما اميرالمؤمنين دارد
اگرچه ما نبودیم ای غدیر آنجا علی گفتیم
قسم بر مرتضی پیش محمد یاعلی گفتیم
علی گفتیم و میگوئیم و با دنیا علی گفتیم
که با مولا علی گفتیم و با زهرا علی گفتیم
کسی با او بوَد که دردِ مردم دردِ دین دارد
همیشه پیرِ ما حرز اميرالمؤمنين دارد
هلا ای مرکب طفلان کمی هم استراحت کن
نه جارو کش ، نه نانی پَز فقط بنشین و صحبت کن
کنار این جُزامیها دل از اندوه راحت کن
یتیمان چشم بر راهت بکش دستی محبت کن
بمیرم مردِ تنها روی پیشانیت چین دارد
چرا دنیا زِ یادش رفت اميرالمؤمنين دارد
چه شد با عهدِ پیغمبر که بعد از او زمین اُفتاد
مدینه دید مولا را که با زانو زمین اُفتاد
علی فهمید در کوچه چرا بانو زمین اُفتاد
همینکه در به پهلو خورد با پهلو زمین اُفتاد
مدینه از چه کین دارد مدینه لالهچین دارد
فقط زهراست گویا که اميرالمؤمنين دارد
*حافظ
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#عید_غدیر
#مربع_ترکیب
بسم علی حضرت رحمان علی
باطن نورانی قرآن علی
نفس علی روح علی جان علی
منکر تو نیست مسلمان علی
بنده الله شدم با علی
یا علی یا علیو یا علی
کیست علی آینه دار خدا
جان نبی بود و نگار خدا
بوده به دستش همه کار خدا
در دل ما هست کنار خدا
ای نجفت کعبه دلها علی
یاعلی و یاعلی و یاعلی
هرکه نشد خار درت خوار شد
حب تو میزان شد ومعیار شد
خال لبت کعبه ی سیار شد
شیعه تو اصل و نسب دار شد
خورده به قنبر نسب ما علی
یاعلی و یاعلی و یاعلی
صدق تویی صادق و اصدق تویی
حیدری و قادر مطلق تویی
فاتح کارزار خندق تویی
حکم رسول است فقط حق تویی
پس همه باطلند الا علی
یاعلی و یاعلی و یاعلی
گوش بفرمان لبت آفتاب
حب تو ایمان شد و بغضت عذاب
باتو حساب بدی ام بی حساب
جای نبی در شب هجرت بخواب
گفت نبی بین خطرها علی
یاعلی و یاعلی و یاعلی
سنگ تو بر سینه زدن دین ما
نوکریت مذهب و آیین ما
سر بزن ای شاه به تدفین ما
کاش بیایی دم تلقین ما
زود به دادم برس آنجا علی
یاعلی و یاعلی و یاعلی
روی جهاز شتران ماه شو
روشنی آخر این راه شو
کوری آن چند نفر شاه شو
رخبنما و ولی الله شو
نیست کسی غیر تو مولا علی
یاعلی و یاعلی و یاعلی
آه که هنگام عداوت شد و..
بر ولی الله خیانت شدو..
پشت علی خلوت خلوت شدو..
پشت در خانه قیامت شدو..
گفت در آن فاجعه زهرا علی..
یاعلی و یاعلی و یاعلی..
#سید_پوریا_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#عید_غدیر
#مدح
من نیستم از باده یِ این بادیه خشنود
کو آتشِ جامی که که کُنَد دردِ مرا دود
از شیخ بپرهیز که یک عمْر عمل کرد
برعکسِ همان چیز که خود یکسره فرمود
دلخسته ام از خرقه ی موسایی فرعون
دلخسته ام از ژستِ خَلیلانه ی نَمرود
دلخسته ام از شهرِ ریا! شهرِ تظاهُر
ای شهرِ پُر از رنگ و پر از حاشیه بدرود
باید بروَم شهرِ نجف جایِ من آنجاست
ما را ببَر ای عشق به سَرمنزلِ مقصود
ای کاش به گیسوی ضریحَش بزنم چنگ
تا چند بسوزیم و بسازیم چُنان عود
گویَند علی می زده صد وصله به کفشَش
ای کاش دلِ خسته ی من کفشِ علی بود
گفتند علی کیست؟ همان کعبه ی سیار
گفتند علی کیست؟ همان قبله ی موجود
آن کوه تر از کوه تر از کوه تر از کوه
آن رودتر از رودتر از رودتر از رود
آن مرد که مبهوتِ جمالش شده یوسُف
آن مرد که مبهوتِ صدایش شده داوود
یک دانه ی انگورِ ضریحَش به لَبَم خورد
دیگر پس از آن این لبِ وامانده نیاسود
هرچند که نوشیدم ازاین جام کمی دیر
با هیچ شرابی نشدم مَست چنین زود
قرآن و نماز و حرم و روزه وحج هم
جز عشقِ علی هیچ به عُشاق نَیَفزود
پس ای ترکِ کعبه بگو کیست ، بگو کیست
در خانه ی معبود به جز حضرتِ معبود؟!
از باده ی باد است لَبَش تر لبِ دریا
هو میکشد از عشق علی مَست و کف آلود
ما نیز ببینیم همه روی علی را
بر کعبه اگر تکیه زَنَد حضرت موعود...
#محسن_کاویانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#عید_غدیر
#مربع_ترکیب
نشسته ام بنویسم برای سلطانم
به لطف شاه نجف، شیعه ام مسلمانم
نشسته ام بنویسم به زیر ایوانم
نشسته ام بنویسم علی علی جانم
چگونه وصف کنم سیدالوصیین را
بگویم از سکنات علی کدامین را
ز عدل او چه بگویم، زبانزد عام است
علی رفیق و حبیب و طبیب ایتام است
هزار جان گرامی فدای آن نام است
اَلا به ذکر علی قلب من چه آرام است
میان جنگ اُحُد یک تنه یلی بوده
وصی حق پیمبر فقط علی بوده
اُحُد، حنین و خوارج، جمل وَ خیبر هم
وَ هر کجا که جهاد است، بوده حیدر هم
علیست شیر دلاور، علیست صفدر هم
به راست می زند و چپ، به قلب لشکر هم
به جبرئیل امین وحی شد بگو حیدر
عجب دلاوری و ناز شست او، حیدر
علی همان که به وقت نبرد جنگندهست
که ذوالفقار علی تیغ تیز بُرندهست
هر آنکه رو به روی حیدر است، بازندهست
علی همان که رجزهاش، سخت و کوبندهست
ز قدرت ضرباتش چگونه بنْویسم
بگو که از غَزواتش چگونه بنویسم
میان معرکه حیدر چه با غضب می رفت
نقاب می زد و مثل قمر به شب می رفت
وَ هر که رو به رویش بود، عقب عقب می رفت
به ضربه های علی، سر عجب عجب می رفت
اگرچه فاتح پیکار و در تلاطم بود
به روی شانه ی او کیسه ای ز گندم بود
علی برای یتیمان کوفه چون باباست
غذای هرشب او نانِ خشک و یک خرماست
به روی شانه ی او کوله باری از غمهاست
بدون فاطمه، حیدر چه بی کس و تنهاست
خلاصه حیدر کرار بود و غمهایش
خلاصه غربت بسیار بود و غمهایش...
#علی_میر_حیدری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#عید_غدیر
#مربع_ترکیب
دارم دلی از شوق تو لبریز علیجان
آه ای تو بهار دل پاییز علیجان
عالم همه سرمست تو من نیز علیجان
جان همه عشاق سحرخیز علیجان
امشب به دل بیسر و پایم نظری کن
از حاشیهٔ قلب سیاهم گذری کن
رخصت بده از قدر تو یک قدر بخوانم
رخصت بده در حلقهٔ عشاق بمانم
من طوطیام و جز دم استاد ندانم
من مشتعل عشق علی وِرد زبانم
ای جان جهان در دل چشمان سیاهت
ای شمس و قمر مشتری گاه بهگاهت
ای سر زده از مشرق چشم تو اذانها
بر قلهٔ توحید تو، توحید نشانها
ای گمشدهٔ زلف سیاه تو شبانها
ای قدر تو مستور در اوج رمضانها
کی میشود از رفعت قدر تو قلم زد
باید فقط از وصلهٔ نعلین تو دم زد...
هی خط زدم و باز نوشتم ولی از سر
سر میکشد از وصف تو دل بر در دیگر
از اشک تو احیا شده این نخل تناور
ای عشق مجسم شده، توحید مصور!
آهنگ تو دارند زمانها و زمینها
افلاکی همدم شده با خاک نشینها!
ای مسلم اول، شَه مردان، مَه کامل
منظومهٔ حُسن نبی و بحر فضائل
ای رفته ز جا پای تو هر عارف واصل
در محضر تو هر چه بخوانیم چه قابل
یعسوبی و فاروقی و صدیقی و مولا
ای شیر خدا، فخر نبی، همسر زهرا
کم بود سپاه تو و بسیار تو بودی
سردار، نبی بود و علمدار تو بودی
دشمنشکن عرصهٔ پیکار تو بودی
آری به خدا حیدر کرار تو بودی
هان تیغ بچرخان وسط معرکه هوهو
ای تیغ هم از جذبهٔ رزم تو علیگو
ای دست تو در دست نبی دست ولایت
ای مشعر و مَسعی و منا، محو صفایت
ای بر لب هر عارف وارسته ثنایت
ای جان جهان، جان دو عالم به فدایت
ماییم و تمنای نگاه تو علیجان
ای پای غدیر تو، جان همه قربان
ای آنکه به شبهای دُژم بدر مُنیری
ای شعلهٔ عشقی که نمردهست و نمیری
تو عزت محضی که تبدّل نپذیری
تو حکمت بر پا شدن بزم غدیری
ای صفزده در بیعت تو عالم و آدم
بَخٍّ لَک مولای، ولیالله اعظم
نَستَغفرُ مِن هرچه ولایت نپذیرد
نَستَبرءُ مِن هرکه تو را دوست نگیرد
حق است فقط آنچه نمردهست و نمیرد
کی اهل بهشت است کسی را که کنی رد
جز تو چه کسی وارث اوصاف عظیم است
بر دوزخ و جنت چه کسی جز تو قسیم است...
#حامد_اهور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
#@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#عید_غدیر
#ترجیع_بند
کیست این معنی اشراق ازل
کیست این لطف خدا عزوجل
کیست این صوم و صلوة و صلوات
کیست این حی علی خیر العمل
کیست او همهمهی دِیر و کنشت
کیست او زمزمهی تاج محل
کیست او تیغِ اُحُد تیر حُنین
فاتحِ خیبر و صفین و جمل
هرچه در عین علی فکر کنی
میرسی باز به جای اول
عقل یا عشق چه پاسخ دارند
به سؤالی که بود لاینحَل
که بشر می شود اینگه مگر*
ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر
عشق باید به جگرها برسد
تا که از یار خبرها برسد
دل که عاشق بشود شوقِ جنون
اثرش زود به سرها برسد
سنگ هم باشی اگر آب شوی
از دمِ عشق اثرها برسد
خطبهی روز غدیر ارث خداست
از پدرها به پسرها برسد
چقدر نام علی می چسبد
از نجف بارِ شکرها برسد
وقت مدحش شده و جامهدَران
شعر از بین هنرها برسد
که بشر می شود اینگونه مگر
ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر
بر جهاز شتران بالا رفت
نه که از کُون و مکان بالا رفت
دست در دست علی پیشِ همه
حضرت جانِ جهان بالا رفت
چشم حجاج یکی را میدید
در دو تن یک دل و جان بالا رفت
از ملک تا به فلک نادِ علی
از کران تا به کران بالا رفت
وَهَنیألک و بَخٕ بَخٕ
از لبِ پیر و جوان بالا رفت
در حدیث است که هنگام غدیر
بانگ جبریل چنان بالا رفت
که بشر می شود اینگونه مگر
ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر
شب معراج به بالا که رسید
نوبت سورهی اِسرا که رسید
رفت بر پشت بُراقی تا اوج
از ثرا تا به ثریا که رسید
یک شمایل همه جا دید فقط
یک نفر بود به هرجا که رسید
خویش را دید در آئینهی خویش
این معما به کجاها که رسید
یک صدا بود فقط در گوشش
چشم وقتی به تماشا که رسید
همه جا حرف علی بود علی
گفت در پیش خدا ، تا که رسید
که بشر می شود اینگونه مگر
ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر
لشکر کفر پشیمان میشد
هرچه صف بود پریشان میشد
بانگ حق بود که ماشاالله
لحظههایی که به میدان میشد
جمع میکرد همه سرها را
ذوالفقاری که به جولان میشد
وقت میداد اگر ضربِ علی
عَمرووَد نیز مسلمان میشد
عمر و عاص است به اوحق بدهید
به خودش دست به دامان میشد
آنقدر جذبهی مولا میدید
ملکالموت رجز خوان میشد
که بشر می شود اینگونه مگر
ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر
عقل مبهوت از آن جاه و جلال
چشم کور است و زبان الکن و لال
درکِ او بیشتر از حد خلیل
فهم او دورتر از صید خیال
کیست او مغبض هر صُلبِ حرام
کیست او معنی هر نان حلال
میشود عینِ علی آید؟ خیر
مثل او نیز؟ نه با فرض محال
ما شرابیم از انگور ضریح
ما گدائیم گدایِ سرِ سال
از ازل روح قُدُس درگیر است
تا ابد هست چنین غرق سوال
که بشر می شود اینگونه مگر
ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر
به شکوهِ جبروتش سوگند
به کلامش به سکوتش سوگند
به رکوعش که گدا فیض گرفت
به نماز و به قنوتش سوگند
پدر خاک به خاک نجفش
به بلندی هبوطش سوگند
به همان تکهی نان خشکش
به همین برکت قوتش سوگند
به عرقهای جبینش در کار
به نسیم ملکوتش سوگند
به همان مُصحف نوری که نوشت
به کتابش به خطوطش سوگند
که بشر می شود اینگو نه مگر
ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر
آنکه در شرح مقامش قرآن
آنکه از فرط ظهور است نهان
خلوتی داشت خدا با او که
بود از چشمِ دو عالم پنهان
جای آدم اگر او را میدید
سجده میکرد به پایش شیطان
تیغ او بود برای اسلام
شانهاش بود برای طفلان
از مناجات ، علی را بی جان
دید سلمان دلِ یک نخلستان
رفت حیران و به زهرا فرمود
پاسخش داد چنین بیبی جان :
که بشر میشود اینگونه مگر
ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر
چه خیالیست که دشمن داریم
ما که این نام مُطَنطن داریم
خط سرخ من و تو نامِ علیاست
پای او یک رگِ گردن داریم
حرز زهراست برای این خاک
شُکر از فاطمه جوش داریم
خاک ما از نجف ، آباد شده
باز هم حسرت رفتن داریم
اربعین آرزوی ماست ببین
شعلهایم و همه خرمن داریم
باید او مدح خودش را گوید
به علی دست به دامن داریم
که بشر میشود اینگونه مگر
ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر...
*مصرح اول تضمین ازسلیمان امینی تبریزی
مصرع دوم از ملا مهرعلی خویی
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
#@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#عید_غدیر
آخرین حج است و در تابند دلها در تولا و تبرا
حاجیان در قلبِ صحرا آب اندک در عوض طوفانِ گرما
چهرهها خیس از عرقها مانده در سینه نفسها
میرسد بانگِ جرسها ناقهها بر رَملهایِ بی قراری مثل سِیلی با جهاز عشق ، جاری روی شنها
آخرین حج است و برمیگردد از حج یک بیابان از خلایق
لیک پیغمبر در آشوبِ دقائق
یک طرف یک خیل عاشق
یک طرف جمعی منافق
یک طرف آئینهی حق
یک طرف آئینهی دق
بازهم مثل همیشه پشت او قرآن ناطق
در میان اینهمه در سینه دارد رازهای بی شماری از حقایق
آخرین حج است و میبیند ثمر دادهست رنجی که کشیده
سالها در سالها از دستِ جهل مردمانِ سرزمینِ خود چشیده
محنتِ شعبِ ابی طالب به جانِ خود خریده
کوچه کوچه سنگ خورده شهرها و شهرها هِی زخم دیده
هرچه میشد او شنیده زخمِ پیشانی و دندانِ شکسته بیش از هشتاد غزوه بار بسته
لیک از اینها گرانتر سختتر از هرچه دیده سختتر حتی زِ فهم بت پرستان دیدن جهلی عمیق از مردمان جاهلستان و نفاقِ هم قطاران است اما در دل او نور فرقان است بر لبهاش قرآن است
آخرین حج است و بعد از اینهمه انبوه غم
ظلم و ستم درد و اِلَم ناگاه وحی آمد
دوباره وحی در یک آیهی کوتاه آمد
کِای رسولِ برگزیده نور دیده هرچه کردی هرچه کردی هرچه دیدی
سالها در سالها اما همه هیچ است هیچ است!
هرچه رفتی آنچه گفتی آنچه خواندی و نشاندی
گوئیا ناگفتهای ناخواندهای ناوردهای هیچاست هیچ است آن
مگر امروز اینک در همین منزل رسانی جاودانی این پیام آسمانی:
آی بَلِّغ یا نَبی ما اُنزِلَ مِن رَبکَ امروز امت را
که ما بَلَغتَ ما بَلَغتَ ما بَلَغتَ سرانجام رسالت را
آخرین حج است و در گرمای طاقت سوزِ عالم سوز
در قلب کویری سخت پای برکهای خوشبخت اینگونه او فرمود :
هرکس پیش رو رفته است برگردد و هرکس پشت سر مانده است میمانیم تا آید و در پیش نگاه دوستدارانش محمد(ص)
از شتر پایین که آمد تا سه روز اُطراق کرد
حرف رفتن گفت و بازی با دل عشاق کرد
آخرین حج است اما اولین عید من است
بعد از این شکرِ خدا تکلیفِ عالم روشن است....
*« این روایت از تمامی بزرگان آمده
مستند ، واژه به واژه ست و فراوان آمده
عالمانِ اهل سنت با تواتر گفتهاند
با تجاهل یاکه حتی با تفاخر گفتهاند
فخر رازی اسقلانی ابن ماجه بن کثیر
ابن عبدُالبِّر بخاری مسلم و ابن جریر
ابن جوزی ابن شاهین و زهبی شافعی
تَرمزی و ابن حنبل جَزَری و نافعی
آنقدر نام است آید میشود خود یک کتاب
گفتهاند از خطبهی پیغمبر ختمی مآب»
رفت بر روی جهاز و گفت با اهل حجاز
گفت با اهل حقیقت گفت با اهل مجاز
بعد حمد و بعد تسبیح خدایش دم گرفت
دست حق را بین مشتش دست حق محکم گرفت
گفت: حق فرمود بعد از من تمام دین علیست
این علی و این علی و این علی و این علیست
آی مردم با پیمبر با خدا بیعت کنید
یک به یک با دست من با مرتضی بیعت کنید
دست او را برد بالا دست را بالا کشید
پیش آن سیلِ تماشا دست را بالا کشید
آنقدر بالا که حضرت با خدایش دست داد
پیش از هرکس خدا با مرتضایش دست داد
اَشهدُ اَنَّ امیرالمومنین تنها علی
اَشهدُ اَن لا امیرالمومنین الّا علی
کربلا هم آخرین حج بود و تنها مانده بود
حاجیان در خاک و خون بودند اما مانده بود
یک نفر جا مانده بود
تشنگی بود و خجل از طفل بابا مانده بود
روی دست خود علی را برد بالا برد بالا
آه بابا آه بابا
آخرین بار است دستِ غم به زانو میزند
اولین بار است اما حرف مُنّوا میزند
اولین بار است مردی اینچنین رو میزند....
*تحقیق این موضوع در کتاب الغدیر علامه امینی و کتب علامه سید مرتضی عسکری به تفصیل آمده .
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#قطعه
#مدح
بسم الّه ای تو نقطهی آغازِ نام عشق
از ابتدا تو بودی و تا انتها علیست
قرآنِ من ! چگونه کتابت شدی به وحی ؟
جبریل آمده است و پر از انّما علیست
از بس عظیم و اعظم و عظمی ست نام او
تسبیحِ اولیاءِ خدا ذکر یاعلیست
تنها قسیمِ جنّت و دوزخ نگاهِ اوست
پس مالکِ قیامتِ روز جزا علیست
آل عبا که روح خدا رانشانگرند؛
فیالجمله یک تناند که آل عبا علیست
معراج شد بهانه ی گفت و شنید عشق
صوت خدا علیست ... حدیث کسا علیست
حقّا که خانهزادِ حقاست او که حقِّ اوست
حق هرکجا که باشد، پیوسته با علیست
ای تیغ ذوالفقارِ دودم ، دم به دم بگو!
شمشیر و شیر حقّ و شهِ لافتی علیست
عطر شرابِ وحی دمید از غدیرخم
فرمان زحق رسید که فرمانروا علیست
آن روز مصطفی به زبانِ فصیح گفت :
ایمان بیاورید! امامِ شما علیست ...
جانها پر از تبرّکِ جانانهی تو شد
مر روح را مبارکی از مرحبا علیست
دلها پر از توسّلِ روحیلک الفداء
لبها پر از تحیّتِ یا حبّذا علیست
زیباترین ترانه به لبهای مؤمنین
یا مصطفی محمّد و یا مرتضی علیست
احیاءِ مردگانِ مسیح از دمِ که بود؟
عیسی بهانه بود که روحِ شفا علیست
ای مصطفای ناطقه اقرأ به نام عشق
بعد از تو خلقِ ملهمه را مقتدا علیست
دستش یداللّهیست که مافوقِ دستهاست
باب گشایشِ همهی کارها علیست
در لیلۀالمبیتِ ظُلَم ، خیرُحافظ اوست
آنکس که خفت جای نبیّ الوری علیست
نورٌ علی محمّد و بتها شکسته شد
بر دوشِ احمد آنکه نهاده است پا علیست
راهی به جز صراطِ علی مستقیم نیست
تا رهروان جاذبه را رهنما علیست
با کشتگان عشق الهی خدا چه کرد؟
بر کشتگانِ حبِّ علی خونبها علیست
حدّ سخن چگونه برآید ز وصف او؟
وقتی شهادتینِ دل انبیا علیست
او مرشدِ ابوذر و مقداد و میثم است
میر و امیرِ مالکِ لشگرگشا علیست
دستان او وسیع و شفیع و گرهگشاست
دستان ما توسلِ اشفع لنا علیست
چیزی مپرس از عاقبتِ کار عاشقان !
ای دل غمین مباش که مولای ما علیست
#حافظ_ایمانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem