eitaa logo
شعر شیعه
7.3هزار دنبال‌کننده
529 عکس
200 ویدیو
20 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
شدم به کفتر جلد تو در حرم  مشهور مرا تو مست خودت کرده‌ای و من ،از دور خراب طرح ضریح تو میشوم بدجور که  نقش روی ضریح تو خوشه‌ی انگور تو را شراب نوشت و مرا خراب نوشت خدا به روی دلم یا ابوتراب نوشت گرفته دفتر شعرم به دست جام علی هزار کشته دهد تیغِ در نیام علی خدا تملّک ما را زده به نام علی علی امام من است و منم غلام علی خدا به یُمن تو بر سفره‌ها نمک داده فقط به خاطر تو کعبه را ترک داده تمام خلق خدا رعیت اند الّا تو به زیر پای تو ما و به روی سرها تو گدا و نوکر و مسکین منم ، و اما تو به دست مدعیانت نداده ای آتو تو انتهای مروت ته جوان مردی به روی دوش پیمبر جهاد میکردی برای اهل محبت علی کفاف شده فقط علی ست که زاییده‌ی مطاف شده بگو به آن که گرفتارِ اختلاف شده چه باعث ترک و خانه و شکاف شده ؟؟؟ که داده جان پیمبر نجات غیر علی؟ که داده خاتم خود را زکات غیر کدام مرد نبردی کنار توست دلیر؟ کدام شاه شبانه رود کنار فقیر؟ کدام حاکم دنیا نشسته روی حصیر؟ بگو به آن که نبوده زمانِ روز غدیر پیمبری که به عطر خدا معطر بود رسالتش همه گیرِ غدیر و حیدر بود شبی به لیله‌‌الاسرا خدا سخن گفته برای وصف تو با ( إنَّما ) سخن گفته به قدر و کوثر و با هل‌اتی سخن گفته فقط به لحن تو با مصطفی سخن گفته و امر کرده خدا ای رسول دل آگاه بگو تو اشهد ان علی ولی الله @shia_poem
  به نجف رساندم امشب دل درد آشنا را که به خاکبوست آرم نفس شکسته پا را مدد از خدا گرفتم که بگویم از تو یارا علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را که به ماسوا فکندی همه سایه ی هما را جلوات اولیا را به جمال او جلی بین و بهشت آرزو را به ولایت ولی بین به زلال مهرش آیینه ی قلب ، صیقلی بین دل اگر خدا شناسی همه در رخ علی بین به علی شناختم من به خدا قسم خدا را به مدیح او خدایا قلمم ز پا نماند دل من ز عشق مولا نفسی جدا نماند اگر آستین فشاند به جهان گدا نماند به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند چو علی گرفته باشد سر چشمه ی بقا را به مصاف او کسی که برود رود به مسلخ ز نهاد دشمن او به فلک رسیده آوخ چکنم بدون لطفش دم مرگ و قبر و برزخ مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را به پناه ، لنگر دل ، به کرانه ی علی زن به امید تکیه هر لحظه به شانه ی علی زن نفسی اگر زنی تو ، به بهانه ی علی زن برو ای گدای مسکین در خانه ی علی زن که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را غم عشق جاودانش که سرشته با گل من اگر عاشقی بفهمی که چه کرده با دل من همه جاست مهر رویش به یقین مقابل من به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا علی است آنکه باشد بری از همه معایب به رسول حق مشیر است و وزیر و یار و نایب نشود دل زلالش ز حضور دوست غایب به جز از علی که آرد پسری ابوالعجایب که علم کند به عالم شهدای کربلا را علی است شاه مردان و امیر سرفرازان علی است سر مستی و دلیل دلنوازان علی آنکه دل سپردند به مهرش عشقبازان چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان چو علی که می تواند که به سر برد وفا را؟ نه فقط کلیم ذوقم به کمال مدح او ماند که ملک به عرش هم در حرم علی پر افشاند چو خدا به صبح خلقت علی یا علی به لب راند نه بشر توانمش گفت نه خدا توانمش خواند متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را شده جبرییل از اول به نجف مقیم رحمت ملکوت آرزوهاست در این حریم رحمت به مشام جان رسید از حرمش شمیم رحمت به دو چشم خونفشانم هله ای نسیم رحمت که ز کوی او غباری به من آر توتیا را به خدا در اهتزاز است به بام دل لوایت همه عمر عاشقانه زده ام دم از برایت زده مرغ جان من پر ، شب و روز در هوایت به امید آنکه شاید برسد به خاک پایت چه پیام ها سپردم همه سوز دل صبا را نفس تو خرج می شد به هوای مستمندان که علی علی علی بود ، نوای مستمندان چقدر به دوش بردی تو غذای مستمندان چو تویی قضایگردان ، به دعای مسمندان که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را من و ذکر نام مولا که جلا دهد به قلبم من و یاد او که باشد به دل شکسته مرهم به مسیح می دهد روح و ز نوح می برد غم چه زنم چو نای هر دم ز نوای شوق او دم که لسان غیب خوش تر بنوازد این نوا را من و خلوت تهجد من و سوز و اشک و آهی به امید یک تبسم ، به اشاره ای ، نگاهی که برای من نمانده است به غیر تو پناهی همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی به پیام آشنایی بنوازد آشنا را به ((کمیل))داده از لطف ، به نوکریش منصب شده کوله بار عمرﻡ ز عطای او لبالب ﮐﻪ به دل نهفته دارم ز غمش هزار مطلب ز نوای مرغ یا حق ، بشنو که در دل شب غم دل به دوست گفتن چه خوش است شهریارا @shia_poem
شهادت می دهم حبل المتین عین الیقین هستی صراط مستقیم حقی و یعسوب دین هستی شهادت می دهم دست خدا در آستین هستی شهادت می دهم مولا امیرالمومنین هستی علی! حکم ولی اللهی‌ات در عرش امضا شد خدا دستور داد و مصطفی مأمور اجرا شد تمام عمر بودی گوش به فرمان پیغمبر پیمبر جان تو بود و تو بودی جان پیغمبر هزاران بار رفتی که شوی قربان پیغمبر خدا مدح تو را گفته است در قرآن پیغمبر خدا در شأن و مدح تو هزاران آیه نازل کرد "علی بین نماز انگشتری تقدیم سائل کرد" علی! چشم خدا هستی و یک لحظه نخوابیدی علی! خشم خدا هستی و از ظالم نترسیدی شهادت می دهم اول خدا را تو پرستیدی خودت گفتی خدا را با دو چشم خویش می دیدی شهادت می دهم اول تو سجده بر خدا کردی نخستین مرد بودی که به احمد اقتدا کردی شهادت داد هرکس به ولای تو مسلمان است ولای تو نشان قطعی تکمیل ایمان است کسی که از محبینت نباشد عبد شیطان است علی حب تو شرط لازم عفو گناهان است خدا هرگز نمی بخشد بدون تو گناهی را بدون تو نمی بیند کسی عفو الهی را قسیم النار و الجنه تو هستی ساقی کوثر ولی الله اعظم هستی و داماد پیغمبر نداری هیچ همتایی به جز صدیقه اطهر علی ابن ابیطالب امیر المومنین حیدر نه این حرف پیمبر نیست این حکم خداوند است امیرالمؤمنینی به علی تنها برازنده است به احمد وحی آمد که علی مولا الموالی شد چه وحیی بود جبرائیل هم حالی به حالی شد امیرالمومنین حیدر شد و اوضاع عالی شد هر آنچه بود در مشت خدا امروز خالی شد علی تصویر شفاف خدا در صفحه دنیاست علی مولا علی مولا علی مولا علی مولاست امام جن و انسان است علی بن ابی طالب به روز حشر میزان است علی بن ابی طالب پناه بی پناهان است علی بن ابی طالب ولی امر و سلطان است علی بن ابی طالب به گوشم میرسد امروز از هر سو "علیٌ حق" ملائک ذکر میگویند" علیٌ هو علیٌ حق" علی عالی اعلا، یل حق، حیدر کرار علی شمشیر اسلام است بر فرق سر کفار کسی جرات ندارد که بجنگد با تو در پیکار علی مولاالموالی و علیٌ قاهر القهار امام العارفین خیر الوصیین منتهی الآمال بگو حیدر مدد ذکر علیٌ افضل الاعمال @shia_poem
اینکه از دستِ پیمبر دستِ او بالاست کیست اینکه جمعش با نبی یک شعرِ بی همتاست کیست اینکه در پایِ تنورِ خانه‌اش زهراست کیست اینکه در قابِ خدا تصویرِ او تنهاست کیست کیست این و کیست این و کسیت این ، تنها علی اَشهدُاَن لا امیرالمومنین  الا علی باز تکلیفِ مرا این جام روشن می‌کند این شرابِ کهنه من را فارغ از من می‌کند این جنون آواره‌ام در کوی و برزن می‌کند مدحِ او من را نه ، حافظ را هم الکن می‌کند از ازل تا  تا ابد...حق‌حق و هوهو... یاعلی اَشهدُاَن لا امیرالمومنین  الا علی آسمان اینقدر پُر باران مگر هم می‌شود ای خدا مانندِ تو انسان مگر هم می‌شود جمع خشم و عشق و تیغ اینسان مگر هم می‌شود در دو تَن_زهرا و او_یک جان مگر هم می‌شود مصطفی شد  مرتضی یعنی که شد زهرا علی اَشهدُاَن لا امیرالمومنین  الا علی حضرت اردیبهشت سالها و ماه‌ها روزها با نخلها و شب انیسِ چاه‌ها پیشِ تو همسُفره می‌گردد گدا با شاه‌ها می‌شود پیدا پس از تو چاه‌ها از راه‌ها  از علی نازل شدیم و رفتن ما تا علی اَشهدُاَن لا امیرالمومنین  الا علی حق علی و او حق و این دو تسلسل می‌شود حق بده جبریل هم در محضرش هُل می‌شود او صراط الله او راهِ تکامل می‌شود شانی از وَالعادیاتش مدح دُل‌دُل می‌شود درکِ ما گُم شد وَ ما‌ اَدراکَ ما مولا علی اَشهدُاَن لا امیرالمومنین  الا علی تا به میدان آمدی لشکر نفهمیدم چه شد تَن دوتا شد سرجدا شد سر نفهمیدم چه شد تا گرفتی از درش خیبر نفهمیدم چه شد آنچنان کَندی در از جا  در نفهمیدم چه شد  آنچنان لرزید خیبر گفت واویلا علی اَشهدُاَن لا امیرالمومنین  الا علی ذوالفقارت آمد و بسیارها جامانده‌اند چشمها از ضرب تندت بارها جامانده‌اند زیرِ ضربِ تیغِ تو سردارها جامانده‌اند عمرو عاصان رفته و شلوارها جامانده‌اند  گفت عزائیلِ حیران بینِ این غوغا:علی اَشهدُاَن لا امیرالمومنین  الا علی تیر بر پای تو خورد و از نمازت فیض برد در رکوع آمد گدا از دستِ بازت فیض برد آفرینش از قنوتِ چاره سازت فیض برد عَمرو وَد از نازشصتِ تن نوازت فیض برد  شد کمیل ومیثم وسلمان و بوذرها علی اَشهدُاَن لا امیرالمومنین  الا علی پیرزن چشم انتظارت بار نانش را ببر مرکب طفلان ، به پشتت کودکانش را ببر با جُزامی نان بخور غم از گریبانش ببر یک تبسم کن به زهرا باز جانش را ببر با حسین و با حسن گفتیم ما : بابا علی اَشهدُاَن لا امیرالمومنین  الا علی هرکجا که می‌رسد انگار محشر می‌رسد زودتر از هر گدا آقا دمِ در می‌رسد هرچه دارد سفره‌اش نصفش به نوکر می‌رسد بیش از خود او به حال و روزِ قنبر می‌رسد  کار ما با قنبر است و کارِ قنبر باعلی اَشهدُاَن لا امیرالمومنین  الا علی  باده از الله‌اکبر تا علیکم می‌خورَد حسرتِ نان جو اَش را سخت گندم می‌خورد زخمها و زخمها از جهلِ مردم می‌خورد ناسزاها را بجای  هر تبسم می‌خورد این نماز عشق باشد شد سجودِ ماعلی اَشهدُاَن لا امیرالمومنین  الا علی اینکه بر دوشِ پیمبر از شرافت پا گذاشت رویِ دوشِ خویش عمری کیسه‌ی خرما گذاشت اینکه دنیا را خدا آورد پیشش جا گذاشت لقمه لقمه نان دهانِ مردِ نابینا گذاشت  می‌خورَد اما همیشه خونِ دلها را علی اَشهدُاَن لا امیرالمومنین  الا علی کربلا او آمد در پیشِ آب‌آور نشست کربلا او بود و بالایِ سرِ اکبر نشست کربلا او دید تیری را که بر اصغر نشست کربلا او ناله زد تا تیر تا خنجر نشست می دود دنبال زینب عصر عاشورا علی اَشهدُاَن لا امیرالمومنین  الا علی @shia_poem
شب عاشقانگی است و من شده ام گدای تو یاعلی به امید آن که صدای من برسد به اهل سما علی چه کنم اگر که در آن میان نرسد صدا به صدا علی؟ تو که‌ای که نام بلند تو به خدا رسانده مرا علی؟ به خدا که با تو رسیده ام به زلال ذات خدا علی تو که‌ای که فراتری از مکان و چنین گذشته‌ای از زمان؟ تو که‌ای که از تقید تن، زده پل به مرکز بی کران؟ تو همان که در تو به حیرتم، تو همان که إنس و فرشتگان تو همان که درک اهل جهان شده در صفات تو ناتوان تو همان که قبله‌ی اهل دل، تو همان که قبله نما علی نه عجب که درّ نجف شود قطرات اشک زلال تو ظلمات بود و تو آمدی، «کَشَفَ الدّجی» به جمال تو تو محمدی و به این سبب «بَلَغَ العُلی» به کمال تو حسنی و حسین و فاطمه، «حَسُنَت جمیع خصال» تو صلوات بر تو و آل تو، همه وقت، در همه جا علی تو چگونه آمده‌ای بگو که نه حاضری و نه غایبی؟! چه بگویم از جلوات تو، تو که جلوه گاه عجایبی ... تو ابوتراب و ابوالیمی و طلوع کل مطالبی پدر مکرّم زینبی و شریک هرچه مصائبی برسان مرا به جوار خود، پس از آن به کرب‌و‌بلا علی به خدا قسم که بدون تو همه جا همیشه مشوّشم به بهشت بی تو نمی‌روم که بدون تو پُر آتشم نخورم می از خُم دیگران که خمار کوثر بی غشم به کدام شیوه بیان کنم که چه می کشم که چه می‌کشم؟! نفسی اگر نظر نکنی به گدای بی سر و پا علی چه خوش است در تصور من که تو «نون» بین «لـنـا» شوی چه خوش است ای شه لافتی که شکوه نقطه با شوی تو رسیده ای به وصال حق که امیر هر دو سرا شوی همه ترس من بود از همین که خدا نکرده خدا شوی شده ذکر هر شب قدر من «بِکَ یاعلی بِکَ یا علی» نه فرشته‌ای و نه آدمی، تو فقط تجلّی ایزدی تو نگین حلقه‌ی انبیا و شکوه حضرت سرمدی چه در آسمان و چه در زمین تو سرآمدی، تو زبانزدی تو عزیز خانه‌ی فاطمه، تو عزیز جان محمدی و تویی که وقت مباهله شده شرح «أنفسنا» علی که علیست «یَحکُمُ ما یُرید»، علیست «یُثبِت ما یشاء» که علیست کُنه سوره «روم» و علیست معنی «هَل أتی» که علیست «مُنتَهِیُ الهِمَم»، که علیست سایه‌ی ماسوا که علیست سعی به سوی حق و علیست مروه‌ی با صفا نشود قبول حج کسی به خدا بدون ولا علی به خدا به اذن خدا فقط ابدی شدی، ازلی شدی و به کام مردم میکده می ناب لم یزلی شدی ملکوت نابِ غزل شد و تو در آن عجب غزلی شدی خبری رسید و در آن خبر تو فقط امیر و علی شدی لِتُرابِ مَقدَمِکَ الفِدا دل و جان عاشق ما علی بنشین دوباره رجز بخوان که زمان کف زدن آمده در قلعه‌ای که تو کنده ای ز هراس در سخن آمده بروید از سر راه او که امیر بت شکن آمده چه بد است عاقبت کسی که به جنگ تن به تن آمده به سپاهیان و یلان بگو بدهند آب طلا علی شده اند در مقابل تو همه شیرِ بی سر و یال و دُم همه گفته اند و شنیده ام که شدند «مُعتَرِفٌ بِکُم» نگران آن همه «مرحبم» که فرار کرده و گشته گم دل بی قرار و هوایی‌ام شده رهسپار غدیر خُم به چهارده خُم می قسم احدی نرسیده تا علی اسداللها، اذن اللها، به شب بلند عبادتت به کدام رتبه رسیده ای که خداست شاهد رتبتت به نجف رسیده مسافری که رسد به فیض زیارتت به عنایتت به کرامتت به محبتت به شفاعتت تو بگو به غیر حریم تو به کجا رود به کجا علی؟ همه شب نشسته خیال تو سر راه من، سر راه من چه شود اگر که نگاه تو برسد شبی به نگاه من به دو چشم غرق خیانتم، به دو چشم غرق گناه من و تو ای سپیده نظر کنی به من و به روی سیاه من چه غم از عذاب خدا اگر که تویی شفیع جزا علی ثقلین مدح دو چشم تو شده روشنایی دفترم که علیست ذکر مداومم، صلوات قند مکرّرم به جهان مرید ابوذرم، مدیون مالک أشترم نروم به زیر بیرق کس که غلام خادم قنبرم همه عمر بنده‌ی حیدرم به حقیقت «إنّما» علی @shia_poem
عید آمده عید آمده عالم سراسر نور شد ذرات عالم جلوه‌گر زین موهبت در شور شد ختم رسولان با همه خیل رسل مسرور شد چشم حسودان در غدیر ز آیات قرآن کور شد چون جبرئیل آمد بگفت بلغ الیک یا نبی اعلام کن ز امر خدا بعد تو حیدر شد ولی حیدر ولی‌الله شد از امر حق روز غدیر زین مرحمت یا مصطفی بهر علی دستم بگیر در دام عشق مرتضی چون آهویی گشتم اسیر فریاد دارم در نجف گویم که یا نعم الامیر تو مقتدای عالمی بر قنبرت من چون غلام رو سوی کعبه کرده‌ام بر تو کنم آقا سلام تندیس تو زینت‌فزای عرش رحمانی شده صدها ذبیح‌الله در پای تو قربانی شده دریای نامت یا علی دریا چه طوفانی شده نوح نبی در یای تو درگیر حیرانی شده شان نزول مصحف احمد مقامات تو شد هرکس به هرجا میرسد از یک اشارات تو شد سرگشته در طوف حرم از عشق عالم شده آدم به نام تو در این عالم اگر آدم شده تحت ولایت یاعلی خیل رسل محرم شده نادعلیا بر لبم این ذکر هردم دم شده سرمست از عطر گلت تا غنچه‌های یاس شد یک جلوه‌ای کردی وز آن در کربلا عباس شد @shia_poem
شعر شیعه: دلم مست شراب الغدیر است سرا پایم کتاب الغدیر است الا ساقی سر و جانم فدایت تمام هست خود ریزم به پایت نجات از بند و دام هستیم ده زمینای ولایت مستیم ده چنان بر گیر با یک جرعه هوشم که چون خم در غدیر خم بجوشم دل از کف دادۀ ما اُنزلم کن ز اکملت لکم دین کاملم کن بده جامم که عیدی دل پذیر است نه نوروز است این عید غدیر است وجودم مست از جام تولاّست دلم دریایی از نور تجلاّست بیا تا مدح مولا را بگوییم به صحرای غدیر خم بپوییم محمّد (ص) نغمۀ توحید دارد در آن صحرا خدا هم عید دارد چه صحرایی ز جنّت با صفاتر ز دامان منی هم دلرباتر چه عیدی خوب تر از عید قربان چه روزی روز عترت روز قرآن محمّد (ص) وقت ابلاغ است، بلّغ منافق را به داغ است، بلّغ محمّد (ص) پیک حق را این پیام است رسالت بی ولایت نا تمام است نمایان کن جلال حیدری را کز آن کامل کنی پیغمبری را بگو با مردم عالم علی کیست بگو دین جز تولاّی علی نیست بگو حکم علی نصّ کتاب است بگو خطّ علی اسلام ناب است بگو این آیه بر من گشت نازل نبوّت بی ولایت نیست کامل تویی پیغمبر و حیدر امیر است تو را غار حرا او را غدیر است رسالت با ولایت یک کتاب است یکی ماه است و دیگر آفتاب است الا ای خلق عالم سر به سر گوش محمّد (ص) دم زند، خاموش خاموش محمّد (ص) را به لب دُرّ ثمین است ثنا گوی امیرالمؤمنین است تو گویی می رسد بر گوش جان ها پیامش در زمین و آسمان ها که هر کس را منم امروز مولا علی از نفس او بر اوست اُولی علی دین را امام راستین است علی دست خدا در آستین است علی یعنی چراغ اهل بینش علی یعنی پناه آفرینش علی آیینۀ آیین اسلام علی یعنی تمام دین اسلام علی میزان، علی ایمان، علی حق علی سر تا قدم توحید مطلق علی مولود کعبه رکن دین است علی آیینۀ حقّ الیقین است علی بر حزب حق صاحب لوا بود علی فرماندۀ کلّ قوا بود علی شمعی که در بزم ازل سوخت علی جبریل را توحید آموخت علی در ملک هستی ناخدا بود علی پیش از خلایق با خدا بود علی حمد و علی ذکر و علی دم علی حجر و حطیم و بیت و زمزم علی حجّ و صلوة است و صیام است علی رکن و قعود است و قیام است علی دست خدا در فتح خیبر علی روز اُحد یار پیمبر علی در یاری ترک جان گفت علی در بستر ختم رسل خفت علی جوشن به تن پوشید بی پشت علی در جنگ عمر و عبدود کشت علی بگذاشت بر دوش نبی پا علی خورشید را بر کند از جا علی بازوی دیو نفس بسته علی در کعبه بت ها را شکسته علی اسلام را در صدر تابید علی در بدر هم چون بدر تابید علی دین است و قرآن است و احمد علی یعنی علی یعنی محمّد (ص) ولی الله اعظم رکن دین اوست اولوالامر تمام مسلمین اوست که قرآن می کند وصف خضوعش ز خاتم بخشی و حال رکوعش هزاران سلسله آوارۀ اوست حدیث منزلة دربارۀ اوست گُهر از سلُمک سلمی فشانم حدیث لحمک لحمی بخوانم عدم بود و عدم بود و عدم بود که حیدر با محمّد (ص) همقدم بود دُر توحید افشاندند با هم خدا را هر دو می خواندند با هم علی داد از ولادت با نبی دست نبی عقد اخوّت با علی بست علی در چرخ ماه انجمن بود شنیدی مهر با او هم سخن بود اگر خورشید حرفی با علی گفت یقین دارم که تنها با علی گفت نمی دانم که بودم چیستم من اگر پرسید یاران کیستم من نه صوفّیم نه سالوِس ریایی نه وهّابی نه بابی نه بهایی نه آن را و نه این را دوست دارم امیرالمؤمنین را دوست دارم نه در دل هست مهری ز آن سه یارم نه با اهل سقیفه کار دارم مسلمانم مسلمان غدیرم امیرالمؤمنین باشد امیرم بود خاک در او آبرویم غلام یازده فرزند اویم دلم از خردسالی با علی بود سخن ناگفته ذکرم یا علی بود چو از اوّل گِلم را می سرشتند بر آن گِل نام مولا را نوشتند ولای مرتضی بود و گِل من علی بود و علی بود و دل من سرم در هر قدم خاک رهش باد که مادر یا علی گفت و مرا زاد چو پا در عالم خاکی نهادم برون آمد خروشی از نهادم سراپای وجودم با علی بود خروشم بانگ یا مولا علی بود لب خاموشم از مولا علی گفت مؤّذن هم به گوشم یا علی گفت به عشق مادر از آن رو اسیرم که با اشک ولایت شیرم مرا اندر غدیر عشق زادند سرشک شوق و شیر عشق دادند سرشک و شیر با خونم عجین شد تولاّی امیرالمؤمنین شد مرا شیر ولایت داد مادر مرا با عشق حیدر زاد مادر ولایت روح را آب حیات است ولایت خَلق را فلک نجات است ولایت گوهر دریای نور است ولایت همدم موسی به طور است ولایت هدیه رب جلیل است ولایت رهنمای جبرئیل است ولایت گُل بر آرد از دل خار ولایت میثم است و چوبۀ دار ولایت یعنی از حیدر حمایت ولایت یعنی از عترت روایت ولایت یعنی از جان دست شستن
باد هو هو می کُند از بندِ تن دَر می روم هر چه دارم می گذارم سویِ دلبر می روم عقل می گوید کجا با دستِ خالی؟ گویمش ... گر چه بی ره توشه ام .. امّا سبک تر می روم اهلِ دل دامن کشانند و منِ یک لا قبا ... آنقدر عشقِ حرَم دارم که با سَر می روم کس نمیداند چه سختی ها کشیدم از فراق با لبی خندان ولی با دیده ای تَر می روم در خیالم بارها این سو و آن سو رفته ام این سفر امّا فقط پابوسِ حیدر می روم حرف ها دارم من امشب با خدایِ مُنجَلی   شرحِ دردم را نگویم با کسی غیر از علی نیستم بلبل که بر هر شاخه ای لب وا کنم عارم آید پیشِ هر کس خویش را رسوا کنم سائلِ کویِ ولا هستم از این شهرِ غریب ... می روم تا سَرپناهی در نجف پیدا کنم هر چه دارم یا ندارم حاصلِ عشقِ علیست ریزه خوارِ سفره ی اویم .. چرا حاشا کنم پادشاهِ عرشِ هفتم بود .. آمد بر زمین ... تا کمی در سایه سارِ او سَری بالا کنم آتشی انداخت در جانم شرارِ عشقِ او مانده ام حالا چه با این سینه یِ شیدا کنم دلبری که در مقامش گفته ذاتِ کردگار ... لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار آنچه در عالم نظیرش نیست گیسوی علیست کُنْت کنزاً مَخفیا .. آئینه یِ رویِ علیست ترجمانِ سرِ ّ اَوْ اَدْنی مقامِ  مرتضاست قابِ قوسین امتدادِ خطّ ِ اَبرویِ علیست روشن ست از نورِ رویش دیده یِ لاهوتیان برتر از هفت آسمان خاکِ درِ کویِ علیست اولیاء اللّه هم در خلقتِ او مانده اند مصطفی با آن هنرمندی .. هنرجویِ علیست افتخارِ خاندانِ وحی .. زهرایِ بتول ... بر خودش می بالد از اینکه پرستویِ علیست بی گمان عشقِ علی دل را هوایی می کند در میانِ قلبِ من حیدر خدایی می کند من نه صوفیّم .. نه رِندم .. نه علی اَللّهیَم ... عشق اگر کفر است پس من آخرِ گمراهیَم هر چه در تکفیرِ من گویند نوشِ‌ جانِ من چون علی شاهست .. اصلاً بنده شاهنشاهیَم چارده قرن ست عشقم را ملامت می کنند چارده قرن ست محکومم که خانِقاهیَم گر دَم از حیدر زنم .. از چشمِ ایشان کافرم گر به لیلا دل ببندم اهلِ خاطر خواهیَم ! خوب شد حالا " غدیری" بود تا ثابت شود ... هست وَجه اللّه معشوقی که سویش راهیَم هر کجا پا می گذارد سنگ ها دُر می شود در زمین با بودنش .. جایِ خدا پُر می شود @shia_poem
دل از توصیف زلفت مو به مو ریخت هی ابرو کج مکن می از سبو ریخت به غیر از باده نابت ز هر می دهان را باز کردم آبرو ریخت میان اهل دنیا بغض خوردم نجف را دیدم و بغض از گلو ریخت جنون مستمع بود از لبانش علی گفت و صدو ده بار هو ریخت عرق کردی و از روی جبینت برای عاشقان آب وضو ریخت علی دستش به کم هرگز نیامد سبو شد لب به لب از زیر و رو ریخت از این مستی به هوشیاری رسیدم بنام باده ی نابی که او ریخت میان معرکه با گوشه چشمی همه دیدند کرک‌ و پر عدو ریخت علی فریاد زد هل من مبارز که جوشن از تن هر جنگجو ریخت درآورد آنچنان در را که گفتند علی جان صبر کن قلعه فرو ریخت @shia_poem
خدا هست و نه مانندی نه مثلی نه قرین دارد ازل را تا ابد را  نقطه چین در نقطه چین دارد میان قبضه‌ی خود اولین تا آخرین دارد هزاران آسمان در آسمان  دور از زمین دارد خدا هم  بی‌نهایت بیش از آن هم بیش از این دارد ولی تنها در عالم یک اميرالمؤمنين دارد همیشه جامع الاضداد جمع نار و نور است او که نزدیک از رگِ گردن و از اندیشه دور است او شگفت است و شِگَرف است و شکوهی پُر غرور است او که‌است او؟  کس نمی داند زِ بس صَعب‌ُالعبور است او خدایی خلقت مولا  خدایا آفرین دارد که عالم یک خدا و یک اميرالمؤمنين دارد نه مدحی گفته‌اند از او نه شعری شاعران حتی که مدح مرتضی آری نیاید در بیان حتی اگر از شعر پُر گردد همه هفت آسمان حتی نباشد قدرِ گَردی محضرِ آن بی کران حتی نجف اینجاست  پس قلبِ جهانها را زمین دارد که این منظومه تنها یک اميرالمؤمنين دارد علی ای شیرِ شیرافکن علی ای سیلِ بنیانکن علی ای رودِ بی پایان علی ای سدِ روئین تن علی یعنی رجزهای سلحشورانِ مردافکن علی یعنی نمی‌دانم  قلم لال و زبان الکن "کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد" بهشت ارزانیِ آنکه  اميرالمؤمنين دارد قسم بر تیغِ مرحب کُش به رزمش مرحبا گفتند همینکه عبدُوَد اُفتاد یکسر لافتی  گفتند ملائک وقتِ میدانش زِ تفریح خدا گفتند رها کردند عرش و گِردِ او یا مرتضی گفتند رسول‌الله می‌بیند دلیری اینچنین دارد چه غم از آنهمه لشگر ، اميرالمؤمنين دارد میان رزم می‌بینی که تنها مرتضی می‌ماند چنان یک دشت رَم می‌کرد تنها ردِ پا می‌ماند علی  آنگونه رد می‌شد که از هرکس دوتا می‌ماند علی آنگونه رد می‌شد که عزرائیل جا می‌ماند خدا در عرش تصویرِ علی را رویِ زین دارد پیمبر بوسه بر تیغِ  اميرالمؤمنين دارد به روی منبری رفت از بزرگ و پست بالاتر نشان می‌داد با دستش کسی که است بالاتر پیمبر گفت علی این است ازآنچه هست بالاتر از این دستی که رو کردم نباشد دست بالاتر محمد گفت  بعد از من جهان حَبل‌ُالمَتین دارد خدا را شُکر این اُمَّت اميرالمؤمنين دارد زمین را گوئیا در دستهای آسمان می‌داد خودِ او اَشهَدُاَنَّ‌علی  را در اذان می‌داد یدالله است این دستی که پیغمبر  تکان می‌داد علی را هِی نشان می‌داد  علی را هِی نشان می‌داد خدا بر فاطمه تبریک از عرشِ برین دارد خوشا بر خانه‌ی زهرا اميرالمؤمنين دارد خدا آیه به آیه با همین قرآن علی گوید نجف عمریست جبرائیل در ایوان علی گوید نفس پشت نفس تا هست زهرا ، جان علی گوید خراسان در خراسان هر تپش ایران علی گوید چنین نعمت هزاران بار سجده با جبین دارد خدا را شُکر خاکِ ما اميرالمؤمنين دارد اگرچه ما نبودیم ای غدیر آنجا علی گفتیم قسم بر مرتضی پیش محمد یاعلی گفتیم علی گفتیم  و می‌گوئیم و با دنیا علی گفتیم که با مولا علی گفتیم و با زهرا علی گفتیم کسی با او بوَد که دردِ مردم  دردِ دین دارد همیشه پیرِ ما حرز اميرالمؤمنين دارد هلا ای مرکب طفلان کمی هم استراحت کن نه جارو کش ، نه نانی پَز فقط بنشین و صحبت کن کنار این جُزامی‌ها دل از اندوه راحت کن یتیمان چشم بر راهت   بکش دستی محبت کن بمیرم مردِ تنها   روی پیشانیت چین دارد چرا دنیا زِ یادش رفت اميرالمؤمنين دارد چه شد با عهدِ پیغمبر که بعد از او زمین اُفتاد مدینه دید مولا را که با زانو زمین اُفتاد علی فهمید در کوچه چرا بانو زمین اُفتاد همینکه در به پهلو خورد با پهلو زمین اُفتاد مدینه از چه کین دارد مدینه لاله‌چین دارد فقط زهراست گویا که اميرالمؤمنين دارد *حافظ @shia_poem
بسم علی حضرت رحمان علی باطن نورانی قرآن علی نفس علی روح علی جان‌ علی منکر تو نیست‌ مسلمان علی بنده الله شدم‌ با علی یا علی یا علی‌و یا علی کیست علی آینه دار خدا جان‌ نبی بود و نگار خدا بوده به دستش همه کار خدا در دل ما هست کنار خدا ای نجفت کعبه دلها علی یاعلی و یاعلی و یاعلی هرکه نشد خار درت خوار شد حب تو میزان شد و‌معیار شد خال لبت کعبه ی سیار شد شیعه تو اصل و نسب دار شد خورده به قنبر نسب ما علی یاعلی و یاعلی و یاعلی صدق تویی صادق و اصدق تویی حیدری و قادر مطلق تویی فاتح کارزار خندق تویی حکم رسول است فقط حق تویی پس همه باطلند الا علی یاعلی و یاعلی و یاعلی گوش بفرمان لبت آفتاب حب تو ایمان  شد و بغضت عذاب باتو حساب بدی ام بی حساب جای نبی در شب هجرت بخواب گفت نبی بین خطرها علی یاعلی و یاعلی و یاعلی سنگ تو بر سینه زدن دین ما نوکریت مذهب و آیین ما سر بزن ای شاه به تدفین‌ ما کاش بیایی دم تلقین‌ ما زود به دادم برس آنجا علی یاعلی و یاعلی و یاعلی روی جهاز شتران‌ ماه شو روشنی آخر این راه شو کوری آن‌ چند نفر شاه شو رخ‌بنما و ولی الله شو نیست کسی غیر تو مولا علی یاعلی و یاعلی و یاعلی آه که هنگام‌ عداوت شد و.. بر ولی الله خیانت شدو.. پشت علی خلوت خلوت شدو.. پشت در خانه قیامت شدو.. گفت‌ در آن فاجعه زهرا علی.. یاعلی و یاعلی و یاعلی.. #@shia_poem
من نیستم از باده یِ این بادیه خشنود کو آتشِ جامی که که کُنَد دردِ مرا دود از شیخ بپرهیز که یک عمْر عمل کرد برعکسِ همان چیز که خود یکسره فرمود دلخسته ام از خرقه ی موسایی فرعون دلخسته ام از ژستِ خَلیلانه ی نَمرود دلخسته ام از شهرِ ریا! شهرِ تظاهُر ای شهرِ پُر از رنگ و پر از حاشیه بدرود باید بروَم شهرِ نجف جایِ من آنجاست ما را ببَر ای عشق به سَرمنزلِ مقصود ای کاش به گیسوی ضریحَش بزنم چنگ تا چند بسوزیم و بسازیم چُنان عود گویَند علی می زده صد وصله به کفشَش ای کاش دلِ خسته ی من کفشِ علی بود گفتند علی کیست؟ همان کعبه ی سیار گفتند علی کیست؟ همان قبله ی موجود آن کوه تر از کوه تر از کوه تر از کوه آن رودتر از رودتر از رودتر از رود آن مرد که مبهوتِ جمالش شده یوسُف آن مرد که مبهوتِ صدایش شده داوود یک دانه ی انگورِ ضریحَش به لَبَم خورد دیگر پس از آن این لبِ وامانده نیاسود هرچند که نوشیدم ازاین جام کمی دیر با هیچ شرابی نشدم مَست چنین زود قرآن و نماز و حرم و‌ روزه وحج هم جز عشقِ علی هیچ به عُشاق نَیَفزود پس ای ترکِ کعبه بگو کیست ، بگو کیست در خانه ی معبود به جز حضرتِ معبود؟! از باده ی باد است لَبَش تر لبِ دریا هو میکشد از عشق علی مَست و کف آلود ما نیز ببینیم همه روی علی را بر کعبه اگر تکیه زَنَد حضرت موعود... @shia_poem
نشسته ام بنویسم برای سلطانم به لطف شاه نجف، شیعه ام مسلمانم نشسته ام بنویسم به زیر ایوانم نشسته ام بنویسم علی علی جانم چگونه وصف کنم سیدالوصیین را بگویم از سکنات علی کدامین را ز عدل او چه بگویم، زبانزد عام است علی رفیق و حبیب و طبیب ایتام است هزار جان گرامی فدای آن نام است اَلا به ذکر علی قلب من چه آرام است میان جنگ اُحُد یک تنه یلی بوده وصی حق پیمبر فقط علی بوده اُحُد، حنین و خوارج، جمل وَ خیبر هم وَ هر کجا که جهاد است، بوده حیدر هم علی‌ست شیر دلاور، علی‌ست صفدر هم به راست می زند و چپ، به قلب لشکر هم به جبرئیل امین وحی شد بگو حیدر عجب دلاوری و ناز شست او، حیدر علی همان که به وقت نبرد جنگنده‌ست که ذوالفقار علی تیغ تیز بُرنده‌ست هر آنکه رو به روی حیدر است، بازنده‌ست علی همان که رجزهاش، سخت و کوبنده‌ست ز قدرت ضرباتش چگونه بنْویسم بگو که از غَزواتش چگونه بنویسم میان معرکه حیدر چه با غضب می رفت نقاب می زد و مثل قمر به شب می رفت وَ هر که رو به رویش بود، عقب عقب می رفت به ضربه های علی، سر عجب عجب می رفت اگرچه فاتح پیکار و در تلاطم بود به روی شانه ی او کیسه ای ز گندم بود علی برای یتیمان کوفه چون باباست غذای هرشب او نانِ خشک و یک خرماست به روی شانه ی او کوله باری از غمهاست بدون فاطمه، حیدر چه بی کس و تنهاست خلاصه حیدر کرار بود و غمهایش خلاصه غربت بسیار بود و غمهایش... #@shia_poem
دارم دلی از شوق تو لبریز علی‌جان آه ای تو بهار دل پاییز علی‌جان عالم همه سرمست تو من نیز علی‌جان جان همه عشاق سحرخیز علی‌جان امشب به دل بی‌سر و پایم نظری کن از حاشیهٔ قلب سیاهم گذری کن رخصت بده از قدر تو یک قدر بخوانم رخصت بده در حلقهٔ عشاق بمانم من طوطی‌ام و جز دم استاد ندانم من مشتعل عشق علی وِرد زبانم ای جان جهان در دل چشمان سیاهت ای شمس و قمر مشتری گاه به‌گاهت ای سر زده از مشرق چشم تو اذان‌ها بر قلهٔ توحید تو، توحید نشان‌ها ای گمشدهٔ زلف سیاه تو شبان‌ها ای قدر تو مستور در اوج رمضان‌ها کی می‌شود از رفعت قدر تو قلم زد باید فقط از وصلهٔ نعلین تو دم زد... هی خط زدم و باز نوشتم ولی از سر سر می‌کشد از وصف تو دل بر در دیگر از اشک تو احیا شده این نخل تناور ای عشق مجسم شده، توحید مصور! آهنگ تو دارند زمان‌ها و زمین‌ها افلاکی همدم شده با خاک نشین‌ها! ای مسلم اول، شَه مردان، مَه کامل منظومهٔ حُسن نبی و بحر فضائل ای رفته ز جا پای تو هر عارف واصل در محضر تو هر چه بخوانیم چه قابل یعسوبی و فاروقی و صدیقی و مولا ای شیر خدا، فخر نبی، همسر زهرا کم بود سپاه تو و بسیار تو بودی سردار، نبی بود و علمدار تو بودی دشمن‌شکن عرصهٔ پیکار تو بودی آری به خدا حیدر کرار تو بودی هان تیغ بچرخان وسط معرکه هوهو ای تیغ هم از جذبهٔ رزم تو علی‌گو ای دست تو در دست نبی دست ولایت ای مشعر و مَسعی و منا، محو صفایت ای بر لب هر عارف وارسته ثنایت ای جان جهان، جان دو عالم به فدایت ماییم و تمنای نگاه تو علی‌جان ای پای غدیر تو، جان همه قربان ای آنکه به شب‌های دُژم بدر مُنیری ای شعلهٔ عشقی که نمرده‌ست و نمیری تو عزت محضی که تبدّل نپذیری تو حکمت بر پا شدن بزم غدیری ای صف‌زده در بیعت تو عالم و آدم بَخٍّ لَک مولای، ولی‌الله اعظم نَستَغفرُ مِن هرچه ولایت نپذیرد نَستَبرءُ مِن هرکه تو را دوست نگیرد حق است فقط آنچه نمرده‌ست و نمیرد کی اهل بهشت است کسی را که کنی رد جز تو چه کسی وارث اوصاف عظیم است بر دوزخ و جنت چه کسی جز تو قسیم است... #@shia_poem
کیست این معنی اشراق ازل کیست این لطف خدا عزوجل کیست این صوم و صلوة و صلوات کیست این حی علی خیر العمل کیست او همهمه‌ی دِیر و کنشت کیست  او زمزمه‌ی تاج محل کیست او تیغِ اُحُد تیر حُنین فاتحِ خیبر و صفین و جمل هرچه در عین علی فکر کنی می‌رسی باز به جای اول عقل یا عشق چه پاسخ دارند به سؤالی که بود لاینحَل که بشر می شود اینگه مگر* ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر عشق باید به جگرها برسد تا که از یار خبرها برسد دل که عاشق بشود شوقِ جنون اثرش زود به سرها برسد سنگ هم باشی اگر آب شوی از دمِ عشق اثرها برسد خطبه‌ی روز غدیر ارث خداست از پدرها به پسرها برسد چقدر نام علی می چسبد از نجف بارِ شکرها برسد وقت مدحش شده و جامه‌دَران شعر از بین هنرها برسد که بشر می شود اینگونه مگر ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر بر جهاز شتران بالا رفت نه که از کُون و مکان بالا رفت دست در دست علی پیشِ همه حضرت جانِ جهان بالا رفت چشم حجاج یکی را می‌دید در دو تن یک دل و جان بالا رفت از ملک تا به فلک  نادِ علی از کران تا به کران بالا رفت وَهَنیألک و بَخٕ بَخٕ از لبِ پیر و جوان بالا رفت در حدیث است که هنگام غدیر بانگ جبریل چنان بالا رفت که بشر می شود اینگونه مگر ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر شب معراج به بالا که رسید نوبت سوره‌ی اِسرا که رسید رفت بر پشت بُراقی تا اوج از ثرا تا به ثریا که رسید یک شمایل همه جا دید فقط یک نفر بود به هرجا که رسید خویش را دید در آئینه‌ی خویش این معما به کجاها که رسید   یک صدا بود فقط در گوشش چشم وقتی به تماشا که رسید همه جا حرف علی بود علی گفت در پیش خدا ، تا که رسید که بشر می شود اینگونه مگر ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر لشکر کفر پشیمان می‌شد هرچه صف بود پریشان می‌شد بانگ حق بود که ماشاالله لحظه‌هایی که به میدان می‌شد جمع می‌کرد همه سرها را ذوالفقاری که به جولان می‌شد وقت می‌داد اگر ضربِ علی عَمرووَد نیز مسلمان می‌شد عمر و عاص است به اوحق بدهید به خودش دست به دامان می‌شد آنقدر جذبه‌ی مولا می‌دید ملک‌الموت رجز خوان می‌شد که بشر می شود اینگونه مگر ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر عقل مبهوت از آن جاه و جلال چشم کور است و زبان الکن و لال درکِ او بیشتر از حد خلیل فهم او دورتر از صید خیال کیست او مغبض هر صُلبِ حرام کیست او معنی هر نان حلال م‌ی‌شود عینِ علی آید‌؟ خیر مثل او نیز؟ نه با فرض محال ما شرابیم از انگور ضریح ما گدائیم  گدایِ سرِ سال از ازل روح قُدُس درگیر است تا ابد هست چنین غرق سوال که بشر می شود اینگونه مگر ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر به شکوهِ جبروتش سوگند  به کلامش به سکوتش سوگند به رکوعش که گدا فیض گرفت به نماز و به قنوتش سوگند پدر خاک به خاک نجفش به بلندی هبوطش سوگند به همان تکه‌ی نان خشکش به همین برکت قوتش سوگند به عرقهای جبینش در کار به نسیم ملکوتش سوگند به همان مُصحف نوری که نوشت به کتابش به خطوطش سوگند که بشر می شود اینگو نه مگر ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر آنکه در شرح مقامش قرآن آنکه از فرط ظهور است نهان خلوتی داشت خدا با او که بود از چشمِ دو عالم پنهان جای آدم اگر او را می‌دید سجده می‌کرد به پایش شیطان تیغ او بود برای اسلام شانه‌اش بود برای طفلان از مناجات ، علی را بی جان  دید سلمان دلِ یک نخلستان رفت حیران و به زهرا فرمود  پاسخش داد چنین بی‌بی جان : که بشر می‌شود اینگونه مگر ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر چه خیالیست که دشمن داریم ما که این نام مُطَنطن داریم خط سرخ من و تو نامِ علی‌است پای او یک رگِ گردن داریم حرز زهراست برای این خاک شُکر از فاطمه جوش داریم خاک ما از نجف ، آباد شده باز هم حسرت رفتن داریم اربعین آرزوی ماست ببین شعله‌ایم و همه خرمن داریم   باید او مدح خودش را گوید به علی دست به دامن داریم که بشر می‌شود اینگونه مگر ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر... *مصرح اول تضمین ازسلیمان امینی تبریزی مصرع دوم از ملا مهرعلی خویی #@shia_poem
آخرین حج است و در تابند دلها در تولا و تبرا حاجیان در قلبِ صحرا آب اندک در عوض طوفانِ گرما چهره‌ها خیس از عرق‌ها  مانده در سینه نفس‌ها میرسد بانگِ جرس‌ها ناقه‌ها بر رَملهایِ بی قراری مثل سِیلی با جهاز عشق ، جاری روی شنها آخرین حج است و برمیگردد از حج یک بیابان از خلایق لیک پیغمبر در آشوبِ دقائق یک طرف یک خیل عاشق یک طرف جمعی منافق یک طرف آئینه‌ی حق یک طرف آئینه‌ی دق بازهم مثل همیشه پشت او قرآن ناطق در میان اینهمه در سینه دارد رازهای بی شماری از حقایق آخرین حج است و می‌بیند ثمر داده‌ست رنجی که کشیده سالها در سالها از دستِ جهل مردمانِ سرزمینِ خود چشیده محنتِ شعبِ ابی طالب به جانِ خود خریده کوچه کوچه سنگ خورده شهرها و شهرها هِی زخم دیده هرچه می‌شد او شنیده زخمِ پیشانی و دندانِ شکسته بیش از هشتاد غزوه بار بسته  لیک از اینها گرانتر سخت‌تر از هرچه دیده سخت‌تر حتی زِ فهم بت پرستان دیدن جهلی عمیق از مردمان جاهلستان و نفاقِ هم قطاران است اما در دل او نور فرقان است بر لبهاش قرآن است آخرین حج است و بعد از اینهمه انبوه غم ظلم و ستم درد و اِلَم ناگاه وحی آمد دوباره وحی در یک آیه‌ی کوتاه آمد کِای رسولِ برگزیده نور دیده هرچه کردی هرچه کردی هرچه دیدی سالها در سالها اما همه هیچ است هیچ است! هرچه رفتی آنچه گفتی آنچه خواندی و نشاندی گوئیا ناگفته‌ای ناخوانده‌ای ناورده‌ای هیچ‌است هیچ است آن مگر امروز اینک در همین منزل رسانی جاودانی این پیام آسمانی: آی بَلِّغ یا نَبی ما اُنزِلَ مِن رَبکَ امروز امت را که ما بَلَغتَ ما بَلَغتَ ما بَلَغتَ سرانجام رسالت را آخرین حج است و در گرمای طاقت سوزِ عالم سوز در قلب کویری سخت پای برکه‌ای خوشبخت اینگونه او فرمود : هرکس پیش رو رفته است برگردد و هرکس پشت سر مانده است میمانیم تا آید و در پیش نگاه دوستدارانش محمد(ص) از شتر پایین که آمد تا سه روز اُطراق کرد حرف رفتن گفت و بازی با دل عشاق کرد آخرین حج است اما اولین عید من است بعد از این شکرِ خدا تکلیفِ عالم روشن است.... *« این روایت از تمامی بزرگان آمده مستند ، واژه به واژه ست و  فراوان آمده عالمانِ اهل سنت با تواتر گفته‌اند با تجاهل یاکه حتی با تفاخر گفته‌اند فخر رازی اسقلانی ابن ماجه بن کثیر ابن عبدُالبِّر بخاری مسلم و ابن جریر ابن جوزی ابن شاهین و زهبی شافعی تَرمزی و ابن حنبل جَزَری و نافعی آنقدر نام است آید میشود خود یک کتاب گفته‌اند از خطبه‌ی پیغمبر ختمی مآب»  رفت بر روی جهاز و گفت با اهل حجاز گفت با اهل حقیقت گفت با اهل مجاز   بعد حمد و بعد تسبیح خدایش دم گرفت دست حق را بین مشتش دست حق محکم گرفت  گفت: حق فرمود بعد از من تمام دین علیست این علی و این علی و این علی و این علیست آی مردم با پیمبر با خدا بیعت کنید یک به یک با دست من با مرتضی بیعت کنید دست او را برد بالا دست را بالا کشید پیش آن سیلِ تماشا دست را بالا کشید آنقدر بالا که حضرت با خدایش دست داد پیش از هرکس خدا با مرتضایش دست داد اَشهدُ اَنَّ امیرالمومنین تنها علی اَشهدُ اَن لا امیرالمومنین الّا علی  کربلا هم آخرین حج بود و تنها مانده بود حاجیان در خاک و خون بودند اما مانده بود یک نفر جا مانده بود تشنگی بود و خجل از طفل بابا مانده بود روی دست خود علی را برد بالا برد بالا آه بابا آه بابا آخرین بار است دستِ غم به زانو میزند اولین بار است اما حرف مُنّوا میزند اولین بار است مردی اینچنین رو میزند....  *تحقیق این موضوع در کتاب الغدیر علامه امینی و کتب علامه سید مرتضی عسکری به تفصیل آمده . #@shia_poem
انگور ضریح و مدح آن شاه هستند علی السویه گیرا گر تشنۀ مدح مرتضایی بسم الله العلی الاعلی شاهی که نخست کعبه می‌خواست درمدحت او دهان کند وا شاهی که عقابِ طیر مشوی بر ساعدِ فضل او کند جا شاهی که به قدر او گواه است تحریم و نساء و نحل و شوری شاهی که خدا به صوت او خواند در عهد الست ما خلق را پس تیغ دو دم به شکل لا شد تا گفت جماعتی به او: لا آنگاه خطابه کرد تیغش: یا معشرُ لا! علیٌ أولی مرهب جسمش هجا هجا شد از ضربت آن امیرِ هَیجا قربان یلی که در مقامش خیبر شده شاه بیتِ غرّا روزی که چو شیر آن دلاور می‌زد به سپاه، بی محابا می‌کرد فلانی از سر ترس اسباب فرار را مهیا برداشت تن علی نود زخم در معرکه ایستاد تنها آن شب که فلان خلیفه در غار از خوف نخفت گاه اخفا در بستر مصطفی علی بود آمادۀ امر حق تعالی فرق است میان وحی منزل با یاوه مهمل، ای دریغا فرق است میان در و گوهر با آن کمتر ز سنگ خارا پیغمبر ما زمان انذار می گفت به قومش از تولا ابلاغ نهایی اش غدیر است اکملت لکم پیام والا مانند علی به دست احمد دست احدی نرفته بالا بر دست نبی کسی دهد دست کو بر سر شانه‌اش نهد پا بر دست نبی کسی دهد دست کو خاتم داده در مصلا بر دست نبی کسی دهد دست کو جان پیمبر است هرجا ای جان به فدای خاک پایش تنها نه منم خراب و شیدا از غرب به شرق رفته خورشید نشناخته پیش او سر از پا توصیف علی ز ما نیاید ما شاعرکان گنگ اعمی قدر زر زرگری شناسد پس قدر علی است نزد زهرا @shia_poem
کم کم سپیده سر زد و پایان ظلمت بود شرط عبودیَّت شروعِ کار خِلقت بود از ابتدا هم مبحث اصلی..،ولایت بود هنگامه ی تابیدن نور امامت بود دست خدا این نور را بی مُنتَهایش کرد او را امیرالمومنین،"حیدر" صدایش کرد دنیا به دنبال شرابی بود..،ساغر داد از شربتِ جوی بهشتِ عرش بهتر داد چشمی که او را دید عقل خویش را پر داد یا حیدر و یا مرتضی و یاعلی سر داد در عالم ذَر هرکسی قالوا بَلیٰ می گفت باید صد و ده مرتبه یا مرتضی می گفت شب بود..،رنگِ چهره اش صبحی سپید آورد آئینه ، نور عرش را در خطِّ دید آورد ما را به جبرِ چشمهای خود کشید..،آورد دستی به گِل بُرد و تَشَیُّع را پدید آورد پس خِلقَت باقیِ مخلوقات کار اوست سُکّانِ انسان‌ساختن در اختیار اوست نور تَعقُل،عقلِ کُل را پای کار آورد طوبای جنَّت میوه ی رحمت به بار آورد بِنتِ اسد شیری به میدانِ شکار آورد فریاد زد جبریل: صاحب‌ذوالفقار آورد با خِلقتش بر رِجسِ شیطان آب پاکی زد کعبه برایش سینه ی خود را چه چاکی زد اسطوره یِ رَبّانیِ بی باک ها حیدر آقایِ فرزندانِ صُلبِ‌پاک ها حیدر خاکی ترین بابایِ اهلِ خاک ها حیدر سِرِّ نهانِ خلقتِ افلاک ها حیدر غیرِ خدا ، تنها نبی از راز آگاه است سیبِ شب معراج در دست یدالله است بال ملائک منبر روز اَلَستش شد نون و قلم را خواند..،لوح نور مستش شد لب را که وا کرد آسمان ها پای‌بستش شد بت خانه ها مخروبه ی ضربات دستش شد با یک نظر از خاک تا عرشِ مُعَلّی رفت دوش نبی را هرکه بالا رفت،بالا رفت هنگامه ی پیکار چشمش برق‌ها می زد در معرکه ها بی محابا تیغ را می زد دُلدُل‌سوارانه به میدان بلا می زد وقتی فلانی با فلانی داشت جا می زد جز او کسی آماده ی خفتن به بستر نیست غیر علی وقت خطر یار پیمبر نیست در یا علی مُهر وقار یا صمد خورده بر لوحِ غیرت ذکرِ یا حیدر مدد خورده سیلیِ بعد از صبرِ او را عَبدُوَد خورده دروازه ی خیبر به نام او سند خورده وقتی به روی شانه ی هایش درب بالا ماند لب ها ی قلعه از تعجب تا ابد وا ماند شهرِ تَفَکُّر احمد و حیدر درِ آن است این تیغِ با تدبیرِ دین در جنگ ، بُرّان است با ذوالفقارش در دل میدان رجزخوان است شاگرد رزم بی محابایش حسن جان است فرزندِ خود را در شجاعت بی نظیرش کرد شیرجمل را شیرِ آل الله شیرش کرد حُبِّ علی آغاز قانون اساسی شد هرجا ولایت بود از او اقتباسی شد مشق ولی زیباترین درس کلاسی شد یک "مرتضی" راه است تا "حیدرشناسی‌‌" شد شاءن مقامِ او نمی گنجد در این دفتر "حیدر که جایِ خود،وَ ما اَدراکَ ما قنبر" نوحِ نبی در مکتبش طفل دبستان است پای جهالت از کلام او گریزان است بی نقطه خطبه خوانی اش آغاز جریان است "نهج البلاغه" انشعاب نورِ "قرآن" است نَصِّ "خدا" را لفظِ "حیدر" می کِشد بالا نامِ "برادر" را "برادر" می کشد بالا عشقِ علی قلبِ تمام خَلق را اَفشُرد ابلیس را حتی ز سلک نحس خود آزرد هرکس به جایی راه بُرد از کویِ مولا بُرد سلمان مسلمان شد اگر،نان علی را خورد قطعا تو مِنّا اهلِ بیتِ این ولی باشی وقتی نمک‌پرورده ی دستِ علی باشی دارد نمک ذکر شب او وُ شِکَر روزَش شوق عبادات سحرگاهی در روزش پوشیده رختی از لباس نور بر روزش این ردِّ الشمسَش بوده سرگرمی هر روزش وقتی دو دستِ ربناخوانش به کار افتاد خورشید عالم‌تاب از دور مدار افتاد حیدر نشان بی نشان ها را بلد بوده طیِّ طریق لامکان ها را بلد بوده پیچ و خم رنگین کمان ها را بلد بوده حتی زبان بی زبان ها را بلد بوده او کُنهِ لفظِ هر صدا را درک می کرده تنها علی ناقوس ها را درک می کرده در آسمانش ماه و اختر می شود پیدا بالای بام پلکِ او پر می شود پیدا از خاک نعلینش ابوذر می شود پیدا بین حریمش ظرف ساغر می شود پیدا مستان به انگور ضریحش اقتدا کردند بین حرم مستی خود را برملا کردند دیوانه‌ها اغلب ز دست زندگی سیرند عشاق تا لب تر کند معشوق،می میرند آنان که با سجاده و محراب درگیرند ایوان طلای مرتضی را قبله می گیرند باید به عشق یار از اغیار رو گرداند سمت علی باید نماز عاشقی را خواند یا مرتضی ! تو پادشاه مُلک ایمانی در اوج عزت همنشینِ با گدایانی تو بانی لبخند شب های یتیمانی دارم به تو رو میزنم،رو برنگردانی حال مرا این روزها قدری رعایت کن خیلی نجف‌لازم شدم آقا عنایت کن وضع مرا هنگام شب درهم کنی بد نیست بندِ عبادات مرا محکم کنی بد نیست قد مرا وقت گدایی خم کنی بد نیست بین رکوعت گوشه‌چشمی هم کنی بد نیست من منصبی جز منصب نوکر نمی خواهم من بارها گفتم که انگشتر نمی خواهم عیسی توسل کرد بر ذکرت،مسیحا شد موسی به طورِ تو پناه آورد،موسی شد هرکس که گُم شد در شبِ قدرِ تو،پیدا شد باید که "کوثر" بود تا هم کُفوِ "دریا" شد کشفِ ولیُّ‌الله از ما برنمی آید این کار جز از دست زهـرا برنمی آید @shia_poem
در مُلکِ او  ملائکه‌ها را ملیکه هست بر عرشِ او همیشه خدا را اریکه هست گفتند علی که عین نبی نیست بلکه هست باید خدا شوی که بدانی علی که هست ما عاشقیم عاشقِ او  کردگار هم ما هیچ آبرو همه از خاک او بَرَند ما هیچ اولیا دمِ تیغش گلو بَرَند ما هیچ انبیا به درش آرزو َبرَند هیهات ؛ نامِ نامیِ او بی وضو بَرَند مَسند گرفته‌اند از او  اعتبار هم دستش گرفته بود اگر مصطفی به دست بوسه زدند قبل همه انبیا به دست دستش که دید گفت خدا مرحبا به دست آنجا گرفت دست علی را خدا به دست حق با علی است  خاتمِ مَکّی تبار هم مولا که پا به دوش پیمبر گذاشتند  بتهای کعبه بر قدمش سر گذاشتند سر را به پای خواجه‌ی قنبر گذاشتند اصلا برای کعبه چرا در کذاشتند وقتی که کعبه سینه دَرَد  پرده‌دار هم از ما بپرس این دل سرکَش چه می‌کند در تاب گیسوان مشوش چه می‌کند با مشت کاه حضرت آتش چه می‌کند از عَمرووَد بپرس که ضربش چه می‌کند حیرانِ تیغِ اوست  میان مزار هم میدان که هیچ  کوه هم از هیبتش شکست نوشید هرکه تیغِ علی ، گشت مستِ مست مرحب که چرخ زد می‌ریخت پا و دست تیری به پاش بوسه زد و شد علی پرست سر می‌زند دو اَبروی او  ذوالفقار هم رَم کرده بود لشکر کفار  می‌دوید در پیش شیر بی سر و دستار می‌دوید هرکس که خورد ضربه‌ی کرار می‌دوید هر نیمه‌اش به یک طرف اینبار می‌دوید چیزی نماند از همه  حتی غبار هم شیطان علی ندید و به آدم محل نداد اصلا بجز علی به کسی هم  محل نداد وقتی که بود فاطمه  بر غم محل نداد زهرا کنار او به دوعالم محل نداد مارا محل دهید و دلی بی‌قرار هم نانْ خشکِ جو به آب بزن از گلو رَوَد چاهی بکن که آب خوشش کو به کو رَوَد همبازی یتیم  به دوشت بگو رَوَد آنقدر وصل زن به عبایت ز رو رَوَد محوِ علی است  حضرتِ پروردگار هم با کور و با جزامی و با بینوا نشست شاهی که قبل خلقِ جهان  با خدا نشست نُه سال پیش فاطمه‌ی باوفا نشست یک عمر بعد فاطمه غرقِ عزا نشست او را که کُشت غربتِ او  انتظار هم در می‌زدند ... فاطمه رنجور و خسته بود بر روی مرکبی که به سختی نشسته بود شاید برای فاطمه‌ای که شکسته بود در واکنند ... هرچه که در بود بسته بود پیرش نمود کوچه  غمِ روزگار هم @shia_poem
خیلِ ملَک آمده از عرش ِ معلّی برکه شد از شوق، دلش ساحتِ دریا دشت؛ سراسر شده مشغولِ تماشا پیش همه دستِ علی(ع) رفته به بالا وحی شد و گفت نبی(ص) با دلِ آگاه أشهدُ أنّ علياً ولي الله نوح به هنگام بلا، لحظهٔ طوفان حضرت عیسی دم ِ آوردنِ درمان حضرت موسی به عصا خوانده هراسان یوسفِ کنعان همه شب گوشهٔ زندان یکسره خواندند سحرگاه و شبانگاه أشهدُ أنّ علياً ولي الله کعبه زده بوسه به پایِ پدرِ خاک غرقِ طواف است به دور سرش افلاک آمده در وصف علی(ع) آیهٔ لولاک جلوهٔ خورشید شد از نورِ رُخش پاک سجده کنان گفت در ایوان نجف؛ ماه أشهدُ أنّ علياً ولي الله قبله به وجد آمده، رو کرده به حیدر قامتِ محراب؛ به تعظیم ِ مکرر عاشقِ گیراییِ نُطقش شده منبر مسجد و گلدسته به پا کرده چه محشر بینِ اذان گفته دو بار عاشق و دلخواه أشهدُ أنّ علياً ولي الله حقِ تمام است و شهنشاهِ ولایت از فقرا با کرَمش کرده حمایت ذکر علی(ع) در دو جهان هست عبادت راه نجات است و گذرگاهِ سعادت زمزمهٔ توبهٔ هر عاصیِ گمراه أشهدُ أنّ علياً ولي الله وقت سحر محو قنوتش شده قنبر گفت ابوذر به علی(ع) سید و سرور تیغِ دو دم؛ برده دل از مالک اشتر در وسطِ معرکه دشمن شده مضطر خیبرِ حیران شده میگفت به والله أشهدُ أنّ علياً ولي الله دارد عجب لطف و کراماتِ دقیقی دستِ نوازشگر و احسانِ عمیقی حیدر کرار و چنین قلبِ رقیقی داده به سائل چه گرانمایه عقیقی ذکرِ لبِ هر که طلب کرده از این شاه أشهدُ أنّ علياً ولي الله! @shia_poem
شکر حق هستم گدایی بر سر کوی علی دوست دارم هر چه را که می دهد بوی علی باز کردم من زبان با نام دلجوی علی آمدم دنیا به عشق دیدن روی علی هر که ام یا هر چه ام اهل غدیر حیدرم هست این عشق علی میراث زهرا مادرم ای غدیر ای بی تو بیراهه ، تمام راه ها آرزوی روزها و سال ها و ماه ها ای نشانده بر روی لب های شیطان آه ها ای مقام تو فزون از کل عید الله ها آی عید آسمانی کار را کردی تمام دین ما نازد به ادیان با چنین حسن ختام شب کجا پوشاندن ِخورشید تابان غدیر نیست در عالم مسلمان جز مسلمان غدیر صد سلیمانند چون مور سلیمان غدیر ای هزاران عید قربان باد قربان غدیر البشارت آی از ماه خدا جامانده ها فرصت نابی در عیدالله اکبر مانده ها... هر چه دشمن کرد روز و شب حسادت بر غدیر حضرت حق داد بیش از پیش عزت بر غدیر بیشتر از خاک دارد عرش غیرت بر غدیر انبیا با جان و دل دارند ارادت بر غدیر آری آری آن جماعت که غدیری تر شدند تا ابد بالانشین گشتند و پیغمبر شدند بعد احمد بر جهان مولا ، علی مرتضی کعبه زاده ،کعبه ی زهرا ، علی مرتضی مرد میدان،  اسوه ی تقوا ، علی مرتضی لا امیرالمومنین الا علی مرتضی بوی شیطان می دهد حتی نبوت بی علی هیزم دوزخ شود حتی عبادت بی علی من فدای آن خداوندی که شیرش حیدر است بهترین پیغمبر عالم وزیرش حیدر است هست تنها مومن آن کس که امیرش حیدر است دست ِ خالی نیست آن که دستگیرش حیدر است ای بز  ِکوهی نباشد جای تو اقلیم شیر یا بمان با مرتضی یا از حسد آتش بگیر ای همیشه مقتدای مومنین و مومنات کار تو مشکل گشایی در حیات و در ممات هر کجا پا می گذاری می شود دارالنجات هست ممنون از رکوعت تا خود محشر زکات باز هم نازل شده مدح تو بر پیغمبرت می زند جبریل پر ، دور سر انگشترت غیر تو این گونه سر ، سردار دیگر بود ؟ نه غیر تو آن روز یک تن مرد خیبر بود ؟ نه غیر تو اصلا کسی در شان کوثر بود ؟ نه غیر تو با مصطفی شخصی برادر بود ؟ نه کس ندیده دو برادر را چنین شیدای هم محرم هم، همدم هم ، دین هم ،دنیای هم هر که دارد آبرو نان و نوایش حیدر است مقتدای ماست آن که مقتدایش حیدر است کِی غریب است آن کسی که آشنایش حیدر است عرش تا فرش خدا ، فرمانروایش حیدر است بهترین اعجاز ختم المرسلین تنها علی است بر رکاب دین پیغمبر نگین ِ یا علی است تا ابد می ماند حق پنهان اگر حیدر نبود نه پیمبر بود و نه قرآن اگر حیدر نبود کفر میشد فاتح میدان اگر حیدر نبود بود عالم بنده ی شیطان اگر حیدر نبود دین و دینداران تماما ریزه خوار حیدرند تا ابد ممنون ِ تیغ ذوالفقار حیدرند کس نداد عشق علی را یاد ما ، چون فاطمه کس نشد پای غدیر و دین فدا ، چون فاطمه کس نداده پای این مکتب بها ،چون فاطمه کس نزد بر سینه سنگ مرتضی چون فاطمه محسن و جان و جوانی داد در راه علی کرد حک بر میخ در ، لعنت به بدخواه علی @shia_poem
ما را غدیر جان داد با باده‌ای زلالی با جلوه‌ای جمالی با جذبه‌ای جلالی ما را غدیر جان داد آری در آن حوالی وقتی نوشت زهرا ما را هم از موالی یعنی نمی‌شناسیم غیر از علیِ عالی سر بر غدیر داریم حتی جدا اگر هست جایی برای غم نیست  لطف خدا اگر هست طوفان نمی‌شناسیم  یامرتضی اگر هست ما قبله‌ای نخواهیم  ایوان طلا اگر هست مست‌اند با ضریحش مستانُ لا ابالی خاک نجف چه دارد؟  جمعی هلاک دارد عمری بهشت رشکِ  این طُرفه خاک دارد این آستان به گِردش  مستانِ پاک دارد قلب نجف ضریحی  از جنسِ تاک دارد انگور می‌فشاریم با مستیِ حلالی تفکیک آن محال است  از مصطفی علی را از فاطمه ظهورش  از سِرِّ با علی را آری شناختیم از  این جلوه‌ها علی را ما با علی خدا را ما با خدا علی را داریم تا قیامت ما با علی چه حالی یک قاب بود از او  عیسای آسمانی یک شعله دید از او  موسی به چوپانی غیر از خدا که داند  این معنی نهانی لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‌ء معنیِ لن ترانی او آمد و نشان داد ممکن شود محالی مردی که دستِ او را  دست خدا گرفته این دست را پیمبر  بر دستها گرفته هذا علیِ احمد  تاریخ را گرفته بعد از غدیر دنیا  تازه بها گرفته تو هم علی‌علی گو با نغمه‌ی قوالی* دیدند مرتضی را یا اصل مصطفی را یک روح در دو تن را یک نور از خدا را روح‌القُدُس دمیده آیات اِنَّما  را مُردند از حسودی  دیدند کبریا را  آنان که کور بودند از نورِ لایزالی وقتی زند به میدان  لشگر نمی‌شناسد جز فتح، جز قیامت  حیدر نمی‌شناسد غیر از علی و وصفش  خیبر نمی‌شناسد سلمان نمی‌پرستد  قنبر نمی‌شناسد   گویا که کوه می‌زد بر لشگری سفالی هنگام تار و مارش حظ می‌بَرد خدا هم می‌ساخت تیغِ مولا از هر نفر دوتا هم هم جمع های کفار  هم که جدا جدا هم دیدند شش جهت را پاشیده است باهم می‌گشت لشگر آنجا دنبال قبرِ خالی دشمن شناس سازد درس علی شناسی دشمن چه چاره دارد غیر از علی هراسی سمت علی نماندن یعنی که ناسپاسی اینجاست اصل حق و  آنجاست اقتباسی سمت درستِ تاریخ این است یا موالی باید رئیس جمهور مرد جهاد باشد نه اهل سازش و ترس  نه حزب باد باشد باید که خشمگین از  اهل عِناد باشد باید فقط برای  ایرانِ شاد باشد مثل بهار و باران در فصل خشکسالی غزه ببین که دنیا فریادِ انتقام است فرجامِ کار صهیون این نطفه‌ی حرام است پایان کار این ظلم نزدیکِ  والسلام است ای وعده‌گاه صادق یک کار ناتمام است آقا بیا که نبْوَد جز دوری‌ات ملالی *قوالی خانی پاکستانی @shia_poem
خُمار غَمکده‌ ها ساغرِ شعف کم داشت طنین شادی عُشاق ضرب و دف کم داشت نشست چهره‌ی دلبندِ عشق در قابی... برای داشتنش ، عرش ، قوسِ رَف کم داشت تمام هَست به خط شد زمان اِجلالش فضای کون و مکان جا برای صف کم داشت سَرِ کلافِ کلام از اساس گم شده بود همیشه تیر بیانِ بشر ، هدف کم نداشت خمیره‌ی خِرَدِ خَلق تازه شکل گرفت شعورِ ناقص ما خِصلتِ شرف کم داشت برای فخر‌فروشی به عالم لاهوت زمین در عمق وجودش فقط نجف کم داشت خدای کعبه علی را به خانه دعوت کرد خدا چُنین گوهری را در این صدف کم داشت اگر شریعت حیدر ، طریقت همه بود "جهان" به بَطن خودش طفل ناخَلف کم داشت کسی که منکر عشق علی‌‌ست..، عاقل نیست پس از مباحثه با او بگو : طرف کم داشت! شروع علم لَدُنّی‌ست عَینِ نام علی " علی امام من است و منم غلام علی" به نام نامی حیدر به نام شمشیرش شکست هِیمنه ی کُفر را تدابیرش کسی که سر به سر ذوالفقار بگذارد نوشته اند دَرَک را برای تقدیرش یلی که عَبْدُوَدِ دَهر را زمین کوبید کشید ظلم زمان را به بندِ زنجیرش کنار در ، دل خود را به مرتضی داده... چقَدر قلعه‌ی خیبر شده است درگیرش! گرفت آیه‌ی تطهیر دامن او را گرفت خاک نجف را برای تطهیرش مسیر حرکت خورشید باب میلش نیست... خدا به میل علی داده است تغییرش علی‌ست رازِ پسِ پرده ی شب معراج نبی شناخت صدا را بدون تصویرش کسی که حضرت عیسی ،  مسیح گفته به او کسی که خضرِ پیمبر صدا زده پیرش خدا به دست یدالله داده کوثر را علی اجازه گرفته برای تکثیرش امیر عالم و آدم غذای سیر نخورد... غم مَعیشت ما کرده از جهان سیرش به شوق دیدن لبخند او یتیم شدیم طمع نداشت دل ما به کاسه‌ی شیرش شفیعِ محشرِ ایتامِ مرتضیٰ ، زهراست خدا کند که نباشیم دست و پاگیرش کنار جلوه‌ی خورشید ، ماه هم داریم علی و فاطمه داریم ما ، چه کم داریم! علی رسید ، نبی دید یار یعنی چه حریم آینه را پرده‌دار یعنی چه دُکان کاسبی اهل زُهد تخته شده است به وقت مدح علی کسب و کار یعنی چه؟! زمان حمله‌ی حیدر به قلب لشکر کفر نگاه‌ کن که بفهمی فرار یعنی چه یکی زده است ، دو تا جسم بی سر افتادند خودت محاسبه کن ذوالفقار یعنی چه علی‌ کنار نبی ماند و آن دو در رفتند که شاهد است اُحُد ، یار غار یعنی چه! قسم به مومن آل قریش ابوطالب حرامزاده چه داند تبار یعنی چه تمام حیثیت مأذنه ، اذان علی‌ست بلال شرح دهد اعتبار یعنی چه کشیده است مرا جذبه‌ی ضریح پدر به جبر تن بدهم ، اختیار یعنی چه! نجف به هجده ذِی‌الْحَجّه خوب ثابت کرد طواف حضرت پروردگار یعنی چه نگفته ایم خداوند ما علی ست..،ولی شبیه ذات خداوند کیست؟! شخص علی! مقام چشمه‌ی او را کویر می فهمد لباس کهنه ی او را حریر می فهمد بزرگ مکتب ما عشق تاج و تخت نداشت بزرگ مکتب ما را حصیر می فهمد علی غنی است ولی فقر را بغل کرده... فقیر را چه کسی جز فقیر می فهمد! شبیه کارگران چاه آب می کنده خطوط دست علی را اَجیر می فهمد زره به پشت نمی بست حیدر کرار شجاعت علوی را ، دلیر می فهمد شگرد رزم علی را حسن مسلط شد چه زود معرکه را بچّه‌شیر می فهمد کسی به زور غلام علی نمی گردید گذشت کردن او را اسیر ، می فهمد نماز بود که هوش از سر علی می بُرد کجا قیام علی دردِ تیر می فهمد! نبی به آینه ی خود ، علی ، نگاه انداخت امیر بودن او را امیر می فهمد همیشه دستِ یدالله دستِ بالا بود... حقیقتی که جهان در غدیر می فهمد بدون عدل علی ، کار عالمی زار است ولی چه فایده ، این قوم دیر می فهمد پس از رسول ، علی در حریق غم‌ها سوخت چه خوب شد که پیمبر ندید ، زهرا ... @shia_poem
عطری ز بهارِ همدلی می آید بربالِ نسیم و مُنجلی می آید در بینِ مدینه،شهرِمکّه، ز غدیر گُلبانگِ ولایتِ علی(ع)می آید * روشن دلِ حق ز عشقِ تابانِ علی(ع) عارف شده دل ز نورِ عِرفانِ علی در موسمِ حج ، کنارِ آن بِرکۀ آب گُل کرده ولایتِ دِرخشانِ علی(ع) * اَکمَلت ُ لکُم به حق تلاوت شده است خورشید، بیانگرِ امامت شده است امروز علی(ع) کِنارِ آن برکه ، غدیر سرفصلِ امامت و ولایت شده است * از عرش ندای حق به زیر آمده است باران به سَواحلِ غدیر آمده است میعاد و زمانِ تابشِ عشق و اُمید ایّامِ امامتِ امیر آمده است * سرچشمه‌ی نابِ حق، روان شد به غدیر گنجینه‌ی شیعیان عیان شد به غدیر با دستِ رسولِ نور ، امروز علی(ع) خورشید و امیرِمؤمنان شد به غدیر * روشن دلِ حق ز عشقِ تابانِ علی(ع) عارف شده دل ز نورِ تابانِ علی در موسمِ حج ، کِنارِ آن برکه ی آب گُل کرده ولایتِ دِرخشانِ علی(ع) @shia_poem
🥀 در ساعات آخر حضرت زهرا سلام‌الله علیها، امیرالمومنین علیه‌السلام نماز ظهر را خوانده به سوی منزل بازگشت. کنیزان را در راه دید درحالی‌که گریان و محزون بودند. امام علیه‌السلام به ایشان فرمود: چه خبر شده، چرا شما را ناراحت و مضطرب می‌بینم؟! 🥀 گفتند: یا امیرالمؤمنین! دختر عموی خود را دریاب، گر چه گمان نمی‌کنیم حاصلی داشته باشد. حضرت به‌ سرعت به سوی خانه رفت و بر آن بانو وارد شد، ناگاه دید سلام‌الله علیها در میان بستر خویش افتاده و... 🥀 علیه‌السلام ردا را از دوش خود و عمامه را از سر مبارک خویش افکند و لباس خود را درآورد، آنگاه آمد و سر مبارک حضرت سلام‌الله علیها را به دامن گرفت و فرمود: ! ولی سلام‌الله علیها سخنی نگفت. برای دومین بار فرمود: ای دختر پیامبر! باز جوابی نشنید! برای سومین بار صدا زد: ای دختر آن‌کسی که زکات را در دامن عبای خود برای فقرا می‌برد! جوابی نشنید. ای دختر آن‌کسی که با ملائکه نماز خواند! جوابی نداد. علیه‌السلام صدا زد: ای ، با من سخن بگو! من پسرعموی تو بن ابی‌طالب هستم. ناگاه چشمان خود را به روی او باز کرد، آنگاه آن گریست و علیه‌السلام هم گریان شد و به زهرای اطهر فرمود: 🥀 تو را چه شده؟ من پسرعمویت علی هستم. فاطمه گفت: ای پسرعمو! من اکنون مرگ را مشاهده می‌کنم که نمی‌توان از دست آن گریخت. سپس راجع به فرزندانش خصوصاً و سفارش‌هایی فرمود و گفت: 🥀 ایشان یتیم و دل‌شکسته‌اند، دیروز بود که آنان جدّ بزرگوار خود را از دست دادند، امروز هم مادر خود را از دست می‌دهند. وای بر آن امّتی که آنان را می‌کشند و با ایشان بغض و دشمنی می‌ورزند! آنگاه اشعاری را بدین ترتیب خواند: 🥀 اگر گریه می‌کنی بر من گریه کن ای بهترین هدایت‌کنندگان و اشک بریز که روز فراق رسید. ای همسر بتول! من درباره نسل خود به تو سفارش می‌کنم، زیرا که ایشان ملازم اسلام می‌باشند. برای من و یتیم‌های من گریه کن، مخصوصاً کشته و قتیل را فراموش نکنی. ایشان مفارقت می‌کنند و یتیمانی حیران و سرگردان می‌شوند، خداوند مقرّر کرده که روز فراق است. 🥀 ای ابوالحسن! من امروز خواب دیدم که پدر بزرگوارم در میان قصری از جواهرات سفید است، چون مرا دید فرمود: دخترم! نزد من بیا، زیرا من مشتاق تو هستم. گفتم: پدر جان! به خداوند سوگند که من بیشتر شوق ملاقات تو را دارم. پدر فرمود: تو امشب نزد من خواهی بود. گفتار پدرم همیشه راست است و به وعده خود وفا خواهد کرد. جان! هنگامی‌که دیدی من سوره یس را قرائت نمودم بدان که اجلم فرا رسیده، مرا غسل بده، ولی بدنم را برهنه نکن، زیرا من پاک و مطهّر هستم. جان! خودت و اهل خانه‌ام که به من نزدیک هستند بر جنازه‌ام نماز بخوانید. علی جان! مرا به خاک بسپار، این نحوه را پدرم پیغمبر خدا به من خبر داده. 📕 بحارالأنوار، علامه مجلسی، جلد ۴۳، صفحه ۱۷۸ 🆔 @mosibatoratebah