eitaa logo
شعر شیعه
8.1هزار دنبال‌کننده
751 عکس
268 ویدیو
31 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
إِلَهِی أَنَا عَبْدُکَ الضَّعِیفُ الْمُذْنِبُ ... بیرون شدم از مسیر و رفتم بیراه افتاده ام از شدت عصیان در چاه این بنده اگرچه عبدک المذنب بود از شدت غفران تو می کرد گناه هب لی کمال الانقطاع الیک یارب دل من که دل نشد ، چیست دلم ؟! مانده م که پس از غم تو با کیست دلم ؟! باید ببرم از همه تا برگردم اما چه کنم که منقطع نیست دلم الهی إن أخذتنی بجرمی ، أخذتک بعفوک من از کرمت به دیگران خواهم گفت از لطف تو با اهل جهان خواهم گفت باشد ، تو مرا به جرم و تقصیرم بین من عفو تو را به این و آن خواهم گفت الهی ان حرمتنی فمن ذالذی یرزقنی.. ای رازق من ! مرا تو محروم نکن من یَنصُرُنی ؟! مرا تو مغموم نکن غیر از تو خدای دیگری دارم ؟! نه من گرچه بدم  ، مرا تو محکوم نکن الهی جودک بسط املی و عفوک افضل من عملی من عبد گنهکار و تویی اربابم آغوش گشوده ای که من بشتابم ای عفوکَ افضل از تمام عملم وی جودک بسط املی ، دریابم الهی ! کیفَ آیسُ من حسنِ نظرک لی بعدَ مماتی... محکومم و در گناه خود محبوسم فاسد شدم و درون خود می پوسم یک‌ عمر به‌ من‌ نیکی‌ و‌ احسان کردی یارب ! پس مرگ هم نکن مأیوسم إِلٰهِى قَدْ سَتَرْتَ عَلَىَّ ذُنُوباً فِى الدُّنْيا وَأَنَا أَحْوَجُ إِلىٰ سَتْرِها عَلَىَّ مِنْكَ فِى الْأُخْرىٰ . دریاست و چشم من که مواج تر است هنگام مناجات از امواج ، تر است امروز ز عیب ، بنده را پوشاندی محشر به عنایات تو محتاج تر است @shia_poem
اگر تا به‌حالا نبخشیدی‌ام بزرگی کن و روز آخر ببخش گناهان فرزندها را بیا دمِ آخری جانِ "مادر" ببخش ای دوست زِ رحمت، دلِ آگاهم ده در ماه دعا سیرِ الی اللهم ده ماهِ رمضان و ماه مهمانی توست در محفلِ مهمانیِ خود راهَم ده مرحوم از اشک، ترم؛ اَاَدخلُ؟ یا الله! شوقم، شررم؛ اَاَدخلُ؟ یا الله! گفتند "پذیرایی" و مهمان داری من پشت درم؛ اَاَدخلُ؟ یا الله! چون روح که در قالبِ جان می‌آید باران به کویرِ تشنه‌گان می‌آید ای آن‌که وصالِ آسمان می‌خواهی برخیز صدایِ رمضان می‌آید آوای خوشی از آسمان می‌آید مهمانی یارِ مهربان می‌آید برخیز که با نسیم جان‌افزایی بوی خوش ماهِ رمضان می‌آید با سوزِ دل و ناله و با آه بيا با شرم حضور و دل آگاه بيا اكنون كه خدا سُفره‌ی رحمت چيده‌ست ای بنده، سـوي ضيــافت الله @shia_poem
امشب که فرشتگان سخن می گویند گویا سخن از زبان من می گویند ذکر لبشان شنیدنی تر شده است در ارض و سما حسن حسن می گویند * خاک قدمش شمیم جنت دارد در هر نفسش عطر اجابت دارد اعجاز محمدی ست در چشمانش از بس که به جد خود شباهت دارد  * ای زمزمه صبح و نسیم ادرکنی آئینه رحمان و رحیم ادرکنی ای در کرم و سخاوت و آقایی بی خاتمه ، ایها الکریم ادرکنی * مانند علی لحن فصیحی داری در چهره خود نور ملیحی داری آقا حرم الله شده دلهامان در هر دل بی تاب ضریحی داری @shia_poem
رباعی۱ ای در پی گنج، گنج و گنجینه علی‌ست ای اهل عمل، دست پر از پینه علی‌ست ای آن که به دنبال خدا می‌گردی دنبال علی باش که آئینه علی‌ست رباعی۲ هرکس که در این جهان گرفتار علی‌ست با قیمت جان و دل خریدار علی‌ست عمری‌ست جهان ریزه‌خور سفره‌ی اوست هرچند که نان‌ونمک افطار علی‌ست رباعی۳ هر دل که شناخته‌ست راهی به‌علی پس رو زده با کوه گناهی به‌علی پیغمبر ما که "مُستَجابُ الدَّعوة" است در سجده چنین گفت؛ "الهی بِعلی" رباعی۴ بر پای تو کوه درد و غم سجده کند نامت که نوشته شد، قلم سجده کند از بس که به سجده رفته ای در دل شب حق است که برتوسجده هم سجده کند رباعی۵ بار غم اگر به شانه برداشت علی در کوفه نهال عشق را کاشت علی هر شب در اوج خلوت نخلستان باچاه قرار درددل داشت علی رباعی۶ یک‌عمر به فکر دیگران بود علی با دشمن و دوست مهربان بود علی تاریخ گواه است که تا روز ابد مظلوم‌ترین مرد جهان بود علی رباعی۷ شب‌های زمین بدون او بی‌بدر است حتی شب قدر بی‌علی بی‌قدر است در زمره‌ی خوبان جهان در تاریخ تا روز حساب نام او در صدر است رباعی۸ بودند اگرچه دورش افراد دورو هرگز دو خورش نبود بر سفره‌ی او از جهلِ زمانه با علی عمری بود؛ خاری در چشم و استخوانی به گلو رباعی۹ امشب خبری نشد از آن مرد کریم خالی مانده‌ست ظرف طفلان یتیم این‌بار به دست کافری معجزه شد در مسجد کوفه ماه گردید دونیم رباعی۱۰ شب شاهد چشم‌های بیدار علی‌ست تاریخ در انتظار تکرار علی‌ست خوشبخت کسی که مُهر پرونده‌ی او امضای "براءَةٌ مِنَ النّارِ" علی‌ست @shia_poem
گُلشهرِ مدینه نورباران شده است از وصلتِ هور و ماه ،تابان شده است در جشنِ پُراز صفای زهرا و علی(ع) خندیده خدا، شَعَف نمایان شده است از ماه و ستاره ، نور جاری شده‌بود با مِهر ، جوابِ ماه ، آری شده‌بود از برکتِ ازدواجِ زهرا و علی (ع) با لُطفِ خدا ، زمان بهاری شده‌بود شد ماه ، عروسِ مهربانِ دلِ او او هم چو ستاره ، نیمه‌ی کاملِ او با یاسِ نبی چو زندگی کرد علی (ع) گُلهای قشنگِ نور شد حاصلِ او @shia_poem
چون آینه حرفِ حق تلاوت می کرد آیاتِ غم و عطش روایت می کرد آن بحرِ علوم و ساقیِ نور و صفا ترویجِ حقیقت و فقاهت می کرد از جنسِ ستاره بود و عینِ باران سرچشمه‌ی نورِناب و عشق و عرفان در عهد و زمانِ پنجمین اخترِ حق بشکُفت علوم و شُد شکوفا قرآن بی نور و چراغ و سایبان ، خاکش هست بی روضه و اشک و روضه خوان،خاکش هست گُلدسته و گُل ، حَرَم ندارد آقا بی برگ و درخت و باغبان ، خاکش هست @shia_poem
فصلِ عَرَفه بهارِ عِرفان شده است زیباییِ صبحِ عیدِ قربان شده است گُل کرده درختِ حق به دشتِ عَرَفات گُلبانگِ خدا خدا فراوان شده است ________________________ گُلبانگِ اطاعت و عبادت زده است آهنگِ قبولی و اِجابت زده است در روزِ پُر از صفا و نورِ عَرَفه یزدان سَرِمان گُلِ رضایت زده است _________________________ یومُ الْعَرَفه زمانِ عشقِ یار است در دامنِ آن ،گُلِ صفا بسیار است روزِ عرفه روزِ حسینِ ابن علی (ع) میعادِ اِنابه ، گاهِ اِستغفار است @shia_poem
سرچشمه فیض حی سرمد آمد آئینۀ نور حُسن احمد آمد تبریک به ثامن الحجج باید گفت چارم علی آل محمّد آمد *** گلنغمۀ شادی از منادی آمد از سوی مدینه بانگ شادی آمد با آمدن طنین بال جبریل عطر نفس امام هادی آمد @shia_poem
جبریل مکرر این صلا را سر داد بلغ، بلغ... ندا به پیغمبر داد فرمان خداست: بر سر دست بگیر آن دست که در رکوع انگشتر داد چون صبح الست، عهد دیرینه گرفت قرآن مجسم، به روی سینه گرفت فرمود: علی از من و، من از علی‌ام آیینه به روی دست آیینه گرفت آن روز که خم، به دست دو دریا رفت فردوس به خاک‌بوسی صحرا رفت فریاد فلک به «اِکفِیانی» برخواست تا دست محمد و علی بالا رفت خورشید طلوع کرده از لبخندش نور است و هزار رشته در پیوندش دیدند در آسمان دستان رسول دست علی است و یازده فرزندش در آینه مهر و مه، شکوفایی کرد دستان علی، بلند بالایی کرد آن روز خداوند، خودش از مردم با سورۀ «مائده» پذیرایی کرد بت‌خانۀ شرک را شکستی ای دست بر خندق جهل، راه بستی ای دست هر جا که نشان «فوق ایدیهم» بود معنای «ید الله» تو هستی ای دست «والعصر» که آیه آیۀ آن به علی می‌خورد قسم، به دین به قرآن به علی «اِنسانَ لَفی خُسر» بود دشمن او باید که بیاوریم «ایمان» به علی در سجدۀ شکر آفتاب افتاده جای قدم ابوتراب افتاده عمری‌ست که از حلاوت نام علی حتی دهن کویر آب افتاده سرچشمۀ روشن حیات است غدیر عطر ملکوت صلوات است غدیر گرچه به بلندای شکوهش نرسیم کوتاه‌ترین، راه نجات است غدیر @Sheia_poem
عطری ز بهارِ همدلی می آید بربالِ نسیم و مُنجلی می آید در بینِ مدینه،شهرِمکّه، ز غدیر گُلبانگِ ولایتِ علی(ع)می آید * روشن دلِ حق ز عشقِ تابانِ علی(ع) عارف شده دل ز نورِ عِرفانِ علی در موسمِ حج ، کنارِ آن بِرکۀ آب گُل کرده ولایتِ دِرخشانِ علی(ع) * اَکمَلت ُ لکُم به حق تلاوت شده است خورشید، بیانگرِ امامت شده است امروز علی(ع) کِنارِ آن برکه ، غدیر سرفصلِ امامت و ولایت شده است * از عرش ندای حق به زیر آمده است باران به سَواحلِ غدیر آمده است میعاد و زمانِ تابشِ عشق و اُمید ایّامِ امامتِ امیر آمده است * سرچشمه‌ی نابِ حق، روان شد به غدیر گنجینه‌ی شیعیان عیان شد به غدیر با دستِ رسولِ نور ، امروز علی(ع) خورشید و امیرِمؤمنان شد به غدیر * روشن دلِ حق ز عشقِ تابانِ علی(ع) عارف شده دل ز نورِ تابانِ علی در موسمِ حج ، کِنارِ آن برکه ی آب گُل کرده ولایتِ دِرخشانِ علی(ع) @shia_poem
🔹علی علی گفتن🔹 چون نخل، در ایستادگی، خفتن توست دل مشتری شیوۀ دُرّ سفتن توست هر چند رطب‌های تو شیرین باشد شیرین‌تر از آن علی علی گفتن توست :: آیینه‌اش از غبارها تار نبود بر لوح دلش به غیر دلدار نبود بر دار زبان او بریدند ولی از گفتن عشق دست بردار نبود @shia_poem
قدری بتابان بر زمین نور امیدت را بر سینه ات بگذار قرآن مجیدت را باید ببیند هر که محتاجست در عالم باب الحوائج بودن طفل شهیدت را _ شکر خدا ما را مریض کربلا کردند با گریه های شیرخوارت آشنا کردند تنها نه ما بلکه تمام انبیا را هم با دستهای کوچکش حاجت روا کردند _ ما را خدا ماه محرم بود آدم کرد وقتی دل ما را به یاد یار خرّم کرد پای همین گهواره از عشقت به ما دادند اینجا بساط کشتن ما را فراهم کرد _ اینجا خبر از قحطی آب است و سقا نیست دیگر پناه خیمه ی اولاد زهرا نیست شش ماهه سربازی حمایت میکند دین را شاه بدون لشکر اسلام تنها نیست _ جان رباب است این که بی جان سوی جانان رفت قوّت ندارد گرچه امّا باز میدان رفت یاری ندارد زاده زهرا در این صحرا با چشم گریان رفت با حال پریشان رفت _ آتش ز غم بر خرمن پروانه افتاده ست از بحر رحمت گوهر یکدانه افتاده ست یا شاه مردان از نجف دستی بجنبان که این گردن لاغر به روی شانه افتاده ست _ انگار بر دست پیمبر مرتضا برخواست وقتی بروی دست بابایش به پا برخواست شمشیر بُرّان رسول الله دیدن داشت زهرا اگر بهر تماشایش ز جا برخواست _ ای جان بقربانش چو از رویش نقاب افتاد در لشکر کفّار دیگر اضطراب افتاد افتاد چشمان رباب از خیمه گه سویش تا سایه اش بر خاک زیر آفتاب افتاد _ از دشمنانش حاجتی ارباب میخواهد تابی برای این تن بی تاب میخواهد او بهر یار و یار بهرش خواهشی دارد او بهر یار و یار بهرش آب میخواهد _ ناگاه تیری پر زد و تا حنجرش آمد تصویر سرخ لحظه های آخرش آمد تا استخوان نازک و خشکش ترک برداشت بال و پر روح الامین زیر سرش آمد _ هفت آسمان از غم به آقا تسلیت گفتند در این مصیبت اهل بالا تسلیت گفتند بهر تسلّای دل مظلوم عاشورا حتّی خداوند تعالا تسلیت گفتند @shia_poem