#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#مدح
#شهادت
#چارپاره(پنجاره)
زمین شدیم ولی آسمانِ ما حسن ست
کرانهایم ولی بی کرانِ ما حسن ست
گره گره همه اما امانِ ما حسن ست
پُر از حسن لبِ ما نوشِجانِ ما حسن ست
هزار شُکر تمامِ جهانِ ما حسن ست
رسید جلوهای و باز یاعلی گفتیم
پس از دو یاحسن از چارتا علی گفتیم
دوباره از حسن و مرتضی علی گفتیم
حسن حسن همهی عمر با علی گفتیم
به فاطمه بنویسید جانِ ما حسن ست
بساطِ عاشقیام جور شد به لطف شما
و سهمِ سفرهی ما نور شد به لطف شما
از آن زمان که زمین طور شد به لطف شما
گدای سامره مشهور شد به لطف شما
تمامِ عمر فقط آب و نانِ ما حسن ست
برای عرضِ ادب شاعران کم آوردند
برای پیش کشیِ تو جان کم آوردند
به پای بوسی تو آستان کم آوردند
قلم زدند به عُمر و زمان کم آوردند
که عشق در رگ و در استخوانِ ما حسن ست
گداشدیم بگوییم این سخن ها را
نوشته اند خدایِ کَرَم حسن ها را
برای ما که نوشتند پَر زدن ها را
به سامرایِ شما رفتن آمدن ها را
هزار شُکر که رزقِ دُکانِ ما حسن ست
به روی شانه اگر گیسویت رها بشود
عجیب نیست اگر قبله سامرا بشود
حسن نماز و حسن قبلهی دعا بشود
حسن رکوع و حسن سجدههای ما بشود
میان کرببلا هم اذان ما حسن ست
نوشته اند بر این خانه از قدیم:الله
که با تو جلوه کند جلوهای عظیم: الله
عصا بدست رسیده ست پیشِ تو کلیم الله
کلیم تا که بگوید حسن کریم الله
چه غم از این همه غم،مهربانِ ماحسن ست
اگرچه تکیهگَهِ خانهها پدر باشد
پدر همیشه همه کارهاش پسر باشد
پسر برای پدر پارهی جگر باشد
پسر که هست گدا هم که پشت در باشد
بزرگ خانهی صاحب زمانِ ما حسن ست
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
مردِ جوان دارد وصیت مینویسد
میگرید و ذکر مصیبت مینویسد
دنیا برای رحمت او جا ندارد
آه این غریب از رفع زحمت مینویسد
از شرح حال خود سخن میراند اما
انگار در توصیف غربت مینویسد
کاتب ندارد این امیر از بس که تنهاست
از درد خود در کنج خلوت مینویسد
غربت درِ این خانه را از پشت بستهست
مهمان ندارد؛ جای صحبت، مینویسد
خمس و زکات شیعیان را می شمارد
سهم فقیران را به دقت مینویسد
در چند خط میگوید از حج و ثوابش
این بند را با اشک حسرت مینویسد
پیش از نمازِ واپسینش رو به قبله
از خاطراتش چند رکعت مینویسد
زندان به زندان با نماز و روزه و عشق
دربان به دربان درسِ عبرت مینویسد
حتی برای خشم شیرانِ درنده
با چشمهایش از محبت مینویسد
بعد از شکایت از جفای این زمانه
در سر رسید فصل غیبت مینویسد ـ
من زود دارم میروم اما میایم
با احتیاط از رازِ رجعت مینویسد
مینوشد آب و یاد اجدادش میافتد
با رعشه از آزار شربت مینویسد
سر را به پای طفل گندمگون نهادهست
بر طالعش حکم امامت مینویسد
فردا خلیفه بر درِ این خانه با زهر
از مرگِ او جای شهادت مینویسد
بازارهای سامرا خاموش و گریان
بر در حدیثِ حفظِ حرمت مینویسد
با دستهای کوچکش یک طفلِ معصوم
نام پدر را روی تربت مینویسد
#انسیه_سادات_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#شهادت
#ترکیب_بند
مثل بغض از وسط حنجره برخاسته ايم
همچو اشك از غم يك خاطره برخاسته ايم
با دو صد حاجت و درد و گره برخاسته ايم
به هواى حرم سامره برخاسته ايم
روضه غربت تو حال عجيبى دارد
هركه نامش حسن است ارث غريبى دارد
جان به قربان دلت جان به فداى سر او
فرق ها داشت نگاه تو و چشم تر او
كه تفاوت بكند ، همسرتو ... همسر او
طعنه بسيار شنيده دل غم پرور او
حسن سامره صحن حرمت محترم است
حسنى بين بقيع است كه او بى حرم است
ياحسن، آه تو پرداختنى ميخواهد
ياحسن ، داغ تو بر سرزدنى ميخواهد
ياحسن، نام تو دور از وطنى ميخواهد
ياحسن ، روضه تو سوختنى ميخواهد
دل تو تنگ مدينه است كه دلگير شدى
مادرى هستى عزيزم تو اگر پير شدى
خانه ی كوچك تو هيچ كم از زندان نيست
خالى از آمدن و رفتن زندانبان نيست
بين يك مشت نگهبان كه بوى ايمان نيست
زندگى با زن و بچه بخدا آسان نيست
خانه ات امنيت از دست نگهبانان داشت؟
واقعا ايمنى از حمله نااهلان داشت؟
اصلا اين غصه به پيمانه ی تو ريخته اند؟
اصلا آقا سر پروانه ی تو ريخته اند؟
شعله بر دامن كاشانه ی تو ريخته اند؟
چل نفر در وسط خانه ی تو ريخته اند ؟
راه ناموس تو را بسته كسى در كوچه؟
همسرت را زده پيوسته كسى در كوچه؟
كوچه اى بود مدينه ، كه زنى خورد زمين...
ناگهان مادرتان با زدنى خورد زمين ...
فاطمه با لگد بد دهنى خورد زمين ...
حسن عسكرى ، آنجا حسنى خورد زمين ...
قسمت اين بود كه او دردو محن جمع كند...
گوشوار از وسط كوچه حسن جمع كند
قسمت اين بود از اين داغ تو را هم دادند
به تو هم موى سپيدى و قدى خم دادند
در جوانى پسر فاطمه را سَم دادند
به لب خشك تو از جام محرم دادند
عطش پيكر مسموم تو ميگفت حسين...
نفس تشنه ی حلقوم تو ميگفت حسين ...
پسرى داشتى و آب به لبهاى تو ريخت
لحظه تشنگى ات گريه به غمهاى تو ريخت
اشك بالاى سر پيكر تنهاى تو ريخت
خاكها بر سرش از ماتم عظماى تو ريخت
روى زانوى پسر بودى و عطشان نشدى
حسن فاطمه صد شكر كه عريان نشدى
پسرى داشتى و زود كفن كرد تو را
كفن فاخر و شايسته به تن كرد تو را
درخور شان تو تشييع بدن كرد تو را
تيرباران چه كسى مثل حسن كرد تو را؟
نيتم بود حسين و ز كفن ميگفتم
ناخودآگاه همش ياد حسن مي افتم ...
خواهرى داشتى و حرمت او حفظ شده
احترام دل بى طاقت او حفظ شده
بعد تو روسرىِ عصمت او حفظ شده
دست بسته نشده عزت او حفظ شده
خواهرت بزم شراب و سر بازار نرفت
به اسيرى وسط مجلس اغيار نرفت
#محمد_جواد_پرچمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#مناجات
#شهادت
ای ز چشم همگان ریخته اشک بصرت
حسنی و چو حسن خون شده عمری جگرت
همچو اجداد غریبت همهی عمر غریب
به جوانی شده مسموم چو جد و پدرت
در پی ماه صفر معتمد از زهر جفا
کرد با عم گرامیت حسن همسفرت
بسکه در جامعه مظلوم و غریب و تنهاست
نیست ممکن که عزا بر تو بگیرد پسرت
چشم بگشا به سوی خانهی در بسته خویش
که عزادار شده همسر نیکو سیرَت
سالها تحتنظر بودی و بودی در حبس
کس ندانست و نداند که چه آمد به سرت
چشم حقبین تو شد بسته و میبینی باز
همه جا غربت مهدی است به پیشِ نظرت
سالها شمع صفت سوختی و آب شدی
نه فقط زهر جفا زد به دل و جان شررت
سالها بود که با یاد لب خشک حسین...
خون دل بود روان روز و شب از چشم ترت
میثم از خواجگی هر دو جهان دست کشد
بشماریش اگر جزء گدایان درت
#استاد_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
عالَمی در اسارتش... اما
گذرِ عمر کنجِ زندان داشت
آسمان در رثای او میسوخت
هرچه بارید باز باران داشت...!!
#عادل_حسين_قربان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
ما را فقط به خاطر فرزند پاک توست
گر سرنوشت ، شیعۀ ثانی عشر نوشت
#مهدی_مقیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
لبان تشنه اش وقتی تکان خورد
عطش برحنجر و براستخوان خورد
به لبهای تو ظرف آب ميخورد
لبِ ارباب چوب خیزران خورد
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
سامرایی می شوم وقتی هوایی می شوم
از زمین پر می کشم غرق رهایی می شوم
مطمئن هستم که تاثیر روایات شماست
اربعین؛هرسال؛اگر کرببلایی می شوم
#اسماعیل_شبرنگ
@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
در بین خانواده زهرای مرضیه
باید شوند تمام علی زاده ها ؛ حسن
زنجیره ی محبت زهراست دین من
با یک حسین و چار علی و دوتا حسن
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
رکاب سامرا را گنبد زرد تو مروارید
حریمت کلبه آمال ، قبرت قبله امید
#محمد_بیابانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
نفَس پس از نفَس و بعد از آن کمی سرفه
و تکه ی جگری که گمانم آخری است...
حسن همان حسن و قصه اش همان قصه
هوای سامره امشب عجیب مادری است
#محسن_نوان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
پر می زند دوباره دلم در هوای تو
دارم هوای بوسه به صحن و سرای تو
اذن دخول خوانده دلم تا کنی نظر
زائر شوم دوباره سوی سامرای تو
ای دومین حسن چو حسن ذره پروری
پر می شود دو دست گدا از عطای تو
#ناصر_شهریاری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem