#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#مدح
#قصیده
دل اگر عبد مسلمان حسن بوده و بس.
معرفت جو پی عرفان حسن بوده و بس.
غافلی ای که گدای در حاتم شده ای.
حاتم از خیل گدایان حسن بوده و بس.
هر گدایی که در خانه ی او را زده است.
پاسخش با لب خندان حسن بوده و بس.
ناسزاگو خجل از کار خودش شد که کرم.
تیغ برنده ی برهان حسن بوده و بس.
حاجتش گشته روا از کرمش قطع یقین.
هرکسی دست به دامان حسن بوده و بس.
زاهدا بر دل خود راه مده شوق جنان.
که جنان یک گل گلدان حسن بوده و بس.
اهل بیت اند عزیز همه اما ز ازل.
جان من بسته ی بر جان حسن بوده و بس.
در مدینه، نجف و مشهد و در کرب و بلا.
کل عالم همه مهمان حسن بوده و بس.
نه فقط جنگ جمل که، دل هر معرکه ای.
زیر پا عرصه ی جولان حسن بوده و بس.
صلح او علت بر پایی عاشورا شد.
کربلا جلوه ی طوفان حسن بوده و بس.
سپری روز و شبم می شود از عشق حسین.
روز و شب چرخش چشمان حسن بوده و بس.
خانه آباد حسین است دلم،از عشقی.
که خراباتی و ویران حسن بوده و بس.
جان عاشق به کفش با لک لبیک حسین.
از ازل بر سر پیمان حسن بوده و بس.
سینه زن گر که شدی عاشق و مجنون حسین.
شک نکن لطف دو چندان حسن بوده و بس.
در حرم مرغ خیالم همه عمر از سر شوق.
جلد گلدسته و ایوان حسن بوده و بس.
چشم هایش نشود روز جزا بارانی.
هر که یعقوب به کنعان حسن بوده و بس.
دست گیرش خود زهراست قیامت والله.
هر که در روضه پریشان حسن بود و بس.
#رسول_رشیدی_راد
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم_محرم
#غزل
آه ای میوه ی قلب من علی اکبر من.
زندگی را شده ای در نظرم باور من.
تا هدایت شود این قوم ز دین برگشته.
از حرم راهی میدن شدی پیغمبر من.
خیره مانده سوی میدان نگران منتظرت.
دیده ی غم زده و ملتمس دختر من.
مثل شاهین که به یک دسته کبوتر بزند.
زده ای بر دل میدان بلا، حیدر من.
آب کردی طلب از من، و من از فرط عطش.
تر نمودم لب خشکم به لبت کوثر من.
نیزه ای میخ شد و پهلویت از هم وا کرد.
بیش از پیش شدی، حال تو چون مادر من.
تا که از اسب علی جان به زمین افتادی.
به زمین خورد ستون همه ی لشکر من.
وای بعد از تو و، از بعد عمو عباست.
بین این لشکر کافر چه بیاید سر من.
در کنار تن تو ارزش دنیا افتاد.
مثل اشکی به زمین از سر چشم تر من.
حرص شمشیر و سنان ریخت و پاشی کرده.
از گلستان وجود تو گل پرپر من.
می کشی پا به زمین زمزم خون می جوشد.
ای ذبیح از همه اعضای تنت در بر من.
غیرت الله حرم از دل نامحرم ها.
خیز از جا و ببر سمت حرم خواهر من.
#رسول_رشیدی_راد
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج_مناجات
#آغاز_امامت_حضرت_مهدی_عج
#عید_الزهرا_سلام_الله_علیها
#چارپاره
به هر نگاه نگاهم که در نگاه تو آمیخت.
دلم به چنگه ی مژگان چشم مست تو آویخت.
دلم خوش است چنین گرم آرزوی نگاهت.
وگرنه روی دلارای تو ندیده دلم ریخت.
غمت به خون دل و اشک دیده ام شده سفته.
به جای جای دلم مثل لاله داغ شکفته.
به تنگ آمده ام از سکوت بغض گلویم.
بیا که با تو بگویم هزار حرف نگفته.
علاقه ام به شما کنج سینه کیل ندارد.
دلم به غیر شما بر کسی میل ندارد.
در انتظار تو خشکیده است چشمه ی اشکم.
مرا ببخش که چشمم خروش سیل ندارد.
غزل به سرخی لبهایتان نگفته کسی نیست.
بدون حب شما بین سینه ها نفسی نیست.
برای خلق هزار آرزوی دور و دراز است.
ولی به سینه ی ما غیر دیدنت هوسی نیست.
برای ما شده ای اشک شوق و شور و تمنا.
که دست ما شده کوته ز عرش دامنت آقا.
تو مقتدای تمام ستاره های سهیلی.
حضور تو همه جا هست و نیست چشم تماشا.
به ترس و دلهره ی عشق مبتلا و اسیرم.
که قبل روز ظهورت خدا نکرده بمیرم.
قسم به عهد چهل روزه ای که باتو نمودم.
دعاکنید در آن لحظه سر زخاک بگیرم.
دعا کنید که من هم یکی از آن همه باشم.
دعا کنید کفن پوش عید فاطمه باشم.
دعا کنید به روز ظهور و لحظه ی رجعت.
که سر سپرده و سرباز شاه علقمه باشم.
#رسول_رشیدی_راد
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
#ولادت
#مدح
#ترکیب_بند
مست از احادیثت، کرده ای خلایق را.
کردی از خدا لبریز، تک تک دقایق را.
هر کلام پر نورت، لحظه های روحانی.
داده صیقل از عشقت، روح و جان عاشق را.
تا کسی نیفتد در، منجلاب گمراهی.
جرعه ای به ما دادی، کوثر حقایق را.
پای حکم هر امری، با بیان شیوایت.
کرده ای پراکنده، عطر قال صادق را.
با حرام و مکروه و مستحب و واجب ها.
گفته ای به ما راهه، بندگی خالق را.
بر شما هر آنکس که، می شود ارادت مند.
در دو عالم آقا او، می شود سعادت مند.
گوشه چشم غمازت، کرده باطل افسون ها.
گشته قاصر از مدحت، دست باز مضمون ها.
جلوه کردی از شوقت، در تمامی تاریخ.
دست شسته از لیلی، دسته دسته مجنون ها.
در تنور مشتاقی، گرم سوختن کم نیست.
دل سپرده بر عشقت، از تبار هارون ها.
راه حل هر مشکل، ره گشای هر بن بست.
فقه جعفری گشته، در سکوت قانون ها.
حوزه های علمیه، در طریق آموزش.
بر مدارتان گشته، نقطه عطف کانون ها.
هشتمین هدایت گر، در مسیر ایمانی.
کاشف الحقایق از، راز و رمز قرآنی.
استوار گردیده، از قیامت ایمان ها.
از شمیم افکارت، جان گرفته عرفان ها.
فهم و درک شیعی را، با نگاه تفسیری.
داده ای شما رونق، در تمام دوران ها.
بوحنیفه می گوید، که هلاک می گردید.
بی تلمذ درست، آن دو ساله نعمان ها.
درس و بحثتان دیده، چون زراره شاگردان.
چون ابان، مفضل ها، چون هشام و حمران ها.
مانده تا که بشناسد، چشم و گوش این دنیا.
نه خودت که شاگردی، چون ابو بصیرت را.
روی دوش خود داری، پرچم پیمبر را.
گشته ای ششم آیه، آیه های کوثر را.
در مصاف با شبهه، از خودت نشان دادی،
در جهاد اندیشه، اقتدار حیدر را.
با تلاش بی وقفه، کرده ای نهادینه.
در وجود هر شیعه، اعتقاد و باور را.
عالمی که باشی تو، به خدا که جا دارد.
بوسه زد، تبرک کرد، پله های منبر را.
در قیاس عالم ها، با شهید و با خونش،
نامتان شرف داده، جایگاه جوهر را.
ششمین در از حکمت، بر مدینة العلمی.
جانشین پیغمبر، در علوم و در حلمی.
ارث، از علی بردی، شوکت جلالت را.
لحن هر کلامت را، نطق بی مثالت را.
جنگ فتنه رفتی با، ذوالفقار استدلال.
بارها گرفتی تو، خیبر جهالت را.
وقف تربیت کردی، بر چهار هزار عالم.
کل عمر پر بار از، روز و ماه و سالت را.
گر چه کلهم نورا، واحد از خداوندید.
مذهبت بقا داده، مکتب رسالت را.
کربلایت ای آقا، رنگ و بوی علمی داشت.
گر چه این جهان نشناخت، وسعت کمالت را.
من همیشه می جویم، از شما بهشتم را.
با شما رقم زد حق، کل سرنوشتم را.
شرک مخفی ام را با، نور خود هدایت کن.
از خدا و توحید و دینمان روایت کن.
اهل معرفت سازم، غرق در یقینم کن.
دامن دلم را پر، از دلیل و آیت کن.
تا ببیند این خسته، غربت بقیعت را.
خرجی سفر با تو، قسمتم زیارت کن.
با تو می کنم معنا، عاقبت به خیری را.
امر دین و دنیایم، را بیا کفایت کن.
گوشه چشمی از لطفت، تا ابد مرا کافی است.
کاسه ام تهی گشته، لطف بی نهایت کن.
سر خوشم از این نعمت، سر به راهه این راهم.
من که از شما چیزی، جز شما نمی خواهم.
#رسول_رشیدی_راد
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#ایران
شهدای حرم#شاهچراغ
#غزل
در میان همه ی بی سرو سامانی ها.
غیرتی هست اگر، غیرت ایرانی ها.
همه جا در همه دم، باهم و همراه هم اند.
فارغ از چوب الف، یار دبستانی ها.
همه یک مذهب و یک طایفه و یکرنگ اند.
همه در مسلک خود، کرده مسلمانی ها.
مثل یک کوه به سختی همگی پشت هم اند.
گرچه دورند ز هم، لحظه ی آسانی ها.
دائما همتشان زلزله و قحطی و سیل.
شانه بر شانه ی هم کرده فراوانی ها.
قطره قطره همه دریا شده، آباد کنند.
با صفای دل خود جمله ی ویرانی ها.
همه هستند شریک غم یکدیگر چون.
داده از دست همه، یوسف کنعانی ها.
وای اگر فکر تجاوز بکند دشمن ما.
بر خطایش بدهد پشته ی قربانی ها.
کم ندارد به خدا مام وطن در دامن.
مثل محسن حججی، مثل سلیمانی ها.
#رسول_رشیدی_راد(مجتبی)
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آئینی
@shia_poem
#حضرت_عبدالعظیم_الحسنی_علیه_السلام
#ترکیب_بند
مرکب عقلم را جنون وقتی که هی کرد.
در سینه، دل صبر مرا با عشق پی کرد.
با من بزرگی گفت، با دل می توان که.
در عرض یک شب هم ره صد ساله طی کرد.
شد تند تر نبضم به رگ با هر نفیرم.
دل بانگ شیدایی من را نای نی کرد.
لب تشنه دل خوش بر سبویی آب بودم.
صهبای گندم کاسه ام را پر ز می کرد.
دل هر کجایی بود و عشقت با نگاهی.
در عالم مستی مرا از اهل ری کرد.
هرجا که فرزندی است، از اولاد زهرا.
بی شک که من هستم یکی از اهل آنجا.
سرمست عشق از روزگاران قدیمم.
در ملک عشق آباد دل عمری مقیمم.
از چارده نورم لبالب، مست زینب.
معصومه و عباس و شاه عبدالعظیمم.
از شهر پیغمبر گرفته تا به مشهد.
هرجا که هستم آستان بوس حریمم.
در امتداد سیره ی پاک امامان.
در خط عشقم در صراط المستقیمم.
محتاج عشقم گوشه چشمی سائلت را.
ای حضرت عشق ای کریم ابن الکریمم.
در چشم هایت مهربانی می زند موج.
همراه خود من را ببر تا قله تا اوج.
عبد العظیمی من کجا و ذکر نامت.
از نسل نوری هست واجب احترامت.
نامت نه تنها ظاهرا عبدالعظیم است.
تصدیق معصوم است حاکی از مقامت.
در ورع و تقوا یکه تازی، خوش به حالت.
در پای دینت خورده تایید امامت.
از چار معصومی که کردی درک محضر.
در جام جان ها معرفت ریز از کلامت.
از سامرا تا شهر ری بودی مبلغ.
تا زنده ماند دین حق از اهتمامت.
در پای مذهب خون دلها خورده ای تو.
بیرق حق را تا که بالا برده ای تو.
هستم کویری خشک و هستی ابر باران.
من کفر محضم باتو هستم اهل ایمان.
پسوند نامت یک حسن دارد به دنبال.
یعنی که هستی قبله ی جان کریمان.
مهمان نوازی در رگ و خون حسن هاست.
آیا نمی خواهی سر این سفره مهمان.
کم گفته ام هر قدر از طلفت بگویم.
از بس که با دوست و دشمن کردی احسان.
در سینه های بی قراران بارگاهت.
باشد پس از مشهد، پس از قم قلب ایران.
عشق حسین کرده هوایی این گدا را.
می جوید از صحن و سرایت کربلا را.
در اوج تاریکی و وانفسای عالم.
با تکیه بر عشقت ندارم لحظه ای غم.
دنبال مأوا بودم و دادی پناهم.
همسایه سایه ات، مبادا از سرم کم.
هر ساله آقا مسلمیه در حریمت.
تن کرده تهران مشکی ایام ماتم.
در خاک ری گندم عمل می آید، از عشقت.
پس نیست سهم جانی ماه محرم.
عمری است در دل زخمی از عشق حسینم.
بر زخم هایم، بارگاهت داده مرهم.
دارد زیارت رفتنت اجری برابر.
با اجر رفتن تا حریم شاه بی سر.
#رسول_رشیدی_راد
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_باقر_علیه_السلام
#شهادت
#ترکیب_بند
با ذکر یا حسین تو دل دم گرفته است.
در عرش سینه خیمه ی ماتم گرفته است.
آتش به خون دل زده ققنوس دیده ها.
از روضه هات بال و پر غم گرفته است.
چشم از شب شهادت تو رزق و روزی.
خود را برای ماه محرم گرفته است.
از آه آتشین تو در پای روضه ها.
از سنگ روضه خوان تو شبنم گرفته است.
باد از نفس نفس زدنت بین گریه ات.
موج عزا به دامن پرچم گرفته است.
بشکن سکوت بغض گلو را عزیز جان.
بر منبرت جلوس کن و روضه ای بخوان.
با سیر در میان مقاتل، و روضه ها.
ما را فدای عشق حسین کن در این منا.
تا غرق اشتیاق حسین دق نکرده ایم.
همراه خود ببر دل ما را به کربلا.
واکن گره ز روضه ی گودال قتله گاه.
از ناله ی غریب زنی بین خنده ها.
قرآن به لحن روضه، بخوان آیه های کهف.
هم ناله باش قاری قرآن نیزه را.
با پای دل ببر دل ما را در این سفر.
بر روی خار غصه و غم شام پر بلا.
بی شک شنیده از دم روضه، پیام تو.
دنیا طنین ناله ی الشام و شام تو.
در نفخ روضه کار تو با غم دمیدن است.
با گریه تا نهایت غصه رسیدن است.
قربان حج کودکی ات ای سفیر عشق.
هر روضه ات منای به قربان رسیدن است.
سعی صفا و مروه ی حجت به روی خار.
از کربلا به شام، پیاده دویدن است.
دیدی جواب قاری قرآن به شهر شام.
با چوب خیزران ز لبش بوسه چیدن است.
دیدی که ظرف جان پر از زخم عمه ات.
بین خرابه لب پره شوق پریدن است.
جسمت مدینه بود و دلت مرغ کربلا.
ای آخرین شهید محرم به روضه ها.
#رسول_رشیدی_راد
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_هادی_علیه_السلام
#ولادت
#ترکیب_بند
بر لکنت زبان من آقا امان دهید.
یا لطف کرده و به بیانم توان دهید.
تا مدح یک فضیلتتان را بیان کنم.
قدر تمام عمر جهانم زمان دهید.
کار از کمیت لنگ غزل هم گذشته است.
الفاظ قاصرند به الفاظ جان دهید.
تا حق مطلب از سر ایمان ادا کنم.
ابن سکیت نطق مرا در فشان دهید.
بر ذوق کور من تب دریای ملتهب.
سقفی بلند تر، ز خود آسمان دهید.
از وحی در ثنای تو باید مدد گرفت.
پس کوی جبرئیل امین را نشان دهید.
تا دعبل و کمیت و فرزدق شوم به پات.
شب تا سحر غزل بسرایم، غزل برات.
بر شیر پرده جان بده دم را به هم بریز.
بالاتر از مسیح عدم را به هم بریز.
شعری بخوان که وقت هدایت گری شده.
ارکان کفر و ظلم و ستم را به هم بریز.
آقا اگر بناست دمی بی تو سر کنم.
تقدیر من به لوح و قلم را به هم بریز.
اصلا به دست های کریمت گل مرا.
از نو سرشته، آب و گلم را به هم بریز.
بر سائل درت نظری کن ز روی لطف.
کل معادلات کرم را به هم بریز.
آقای مهربان دلم با تبسمی.
دریای پر تلاطم غم را به هم بریز.
آرامش دلم دو جهان در پناه توست.
کارم همیشه گیر نفوذ نگاه توست.
انداخت گر چه کینه ی دشمن به زحمتت.
یک ذره کم نشد به خدا از شرافتت.
گردیده بارها متوکل ذلیل تو.
بوده رفیع سایه ی دیوار عزتت.
صد آسمان فرشته به شمشیر آخته.
دارند چشم در پی فرمان حضرتت.
راضی نشد دلت رسد آسیب بر عدوت.
جوش و خروش داشت ز بس دیگ رحمتت.
آورده دائما سر تعظیم را فرود.
دنیای علم عالمیان پای حکمتت.
اسلام رفت تا به دل قاره ی سیاه.
از برکت درایت بسیار و همتت.
نورت گرفته کشور دلها به جلوه ای.
از بس شبیه حضرت زهرا به جلوه ای.
از کفر محض با دمت ایمان درست کن.
از زنگی سیاه مسلمان درست کن.
در پای درس و بحث سراسر هدایتت.
از وحشیان حقیقت انسان درست کن.
از راز قلب مرد مسافر خبر بده.
از او کسی شبیه به سلمان درست کن.
ای حسرت بهشت خدا خاک پای تو.
از دوزخ خرابه گلستان درست کن.
یک خنده ی ملیح به لبهای خود نشان.
قبله برای یوسف کنعان درست کن.
با سطری از معارف والای حضرتت.
راهی برای بینش قرآن درست کن.
در وصف خوبی تو هزاران حکایت است.
عشقت همان میان بر راه هدایت است.
چون نوکری که خو کرده بر امیر خود.
من را نما به نیمه نگاهی اسیر خود.
تا جای دیگری نروم از درت، مرا.
بر خانه ات الی الابدی کن فقیر خود.
در باب معرفت تو مرا پای جامعه.
بخشیده ای بصیرت و کردی بصیر خود.
دست مرا بگیر و ببر تا غدیر خم.
با سطری از زیارت اهل غدیر خود.
اهل گناه بودم و با مهربانی ات.
وا کرده ای تو پای مرا در مسیر خود.
از سختی زمان گله ای نیست، شکر حق.
خواندی مرا به خنده به مهمان پذیر خود.
دل بسته ی کلامکم النورتان منم.
در باب عشق وصله ی ناجورتان منم.
دنیاست عبد خانه ی عبدالعظیم تو.
محتاج دست های همیشه کریم تو.
با اهدنا الصراط تو اهل هدایتم.
با نور توست راه دلم مستقیم تو.
این حس همیشه بوده به همراه من که هست.
مشمول من عنایت و لطف قدیم تو
در کاظمین، مدینه و قم، مشهد و نجف.
شد تازه پای جامعه روح از نسیم تو.
با جامعه، زیارت هر یک از اهل بیت.
دارم سلام بر تو و قلب سلیم تو.
حال و هوای گنبد سلطان که جای خود.
دارد هوای گنبد تو یا کریم تو.
نزدیک شد محرم شاه شهید دین.
امضا بزن حواله ی دل را یک اربعین.
#رسول_رشیدی_راد (مجتبی)
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
برای من شده زندان تمامی دنیا.
و، جانم آمده بر، آستانه ی لبها.
رسیده دفتر عمرم به نقطه ی سر خط.
که گشته عمر کمم مثل مادرم زهرا.
کنار بستر بابا بیا که بلکه شود.
به نور روی تو روشن دو دیده ام بابا.
غزل مصیبت مرگ مرا سروده اجل.
که بسته رخت سفر را دلم، از این دنیا.
نشسته گرد یتیمی به چهره ی ماهت.
برای تو نگرانم که می شوی تنها.
به حال روز پریشان من مکن گریه.
که بعد من شوی آواره در دل صحرا.
دوانده ریشه به کل وجود من، این زهر.
مرا هم از نفس انداخته، و، هم از پا.
اگر چه شد به جوانی قدم کمان لکن.
نکرده میخ در آزرده پهلوی من را.
به زهر کینه اگر لاله لاله شد جگرم.
ندیده خواهر من طشت خون دلها را.
اگر چه زخم ز برخورد کاسه شد لب من.
نخورده بر لب من چوب خیزران اما.
اگر چه آب به لبهای من رساندی تو.
ولی زدی به دلم داغ روضه ی سقا.
دلم خوش است به زانو گرفته ای سر من.
نرفته بر سر زانوی من سرت بابا.
ولی امان ز غریبی که داشت بر زانو.
سر عزیز دلش را به ظهر عاشورا.
#رسول_رشیدی_راد
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج_مناجات
#آغاز_امامت_حضرت_مهدی_عج
#عید_الزهرا_سلام_الله_علیها
#چارپاره
به هر نگاه نگاهم که در نگاه تو آمیخت.
دلم به چنگه ی مژگان چشم مست تو آویخت.
دلم خوش است چنین گرم آرزوی نگاهت.
وگرنه روی دلارای تو ندیده دلم ریخت.
غمت به خون دل و اشک دیده ام شده سفته.
به جای جای دلم مثل لاله داغ شکفته.
به تنگ آمده ام از سکوت بغض گلویم.
بیا که با تو بگویم هزار حرف نگفته.
علاقه ام به شما کنج سینه کیل ندارد.
دلم به غیر شما بر کسی میل ندارد.
در انتظار تو خشکیده است چشمه ی اشکم.
مرا ببخش که چشمم خروش سیل ندارد.
غزل به سرخی لبهایتان نگفته کسی نیست.
بدون حب شما بین سینه ها نفسی نیست.
برای خلق هزار آرزوی دور و دراز است.
ولی به سینه ی ما غیر دیدنت هوسی نیست.
برای ما شده ای اشک شوق و شور و تمنا.
که دست ما شده کوته ز عرش دامنت آقا.
تو مقتدای تمام ستاره های سهیلی.
حضور تو همه جا هست و نیست چشم تماشا.
به ترس و دلهره ی عشق مبتلا و اسیرم.
که قبل روز ظهورت خدا نکرده بمیرم.
قسم به عهد چهل روزه ای که باتو نمودم.
دعاکنید در آن لحظه سر زخاک بگیرم.
دعا کنید که من هم یکی از آن همه باشم.
دعا کنید کفن پوش عید فاطمه باشم.
دعا کنید به روز ظهور و لحظه ی رجعت.
که سر سپرده و سرباز شاه علقمه باشم.
#رسول_رشیدی_راد
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#مدح
#ولادت
#ترکیب_بند
مهر جهان شمول خبر داد از بهار.
سر زد، حق از دریچه ی چشمان بی قرار.
خورشید صبح هفدهمین روز ماه دید.
آغوش گرم آمنه را مست عطر یار.
می داد اوج حادثه ها یک به یک خبر.
بر عرشیان سرآمده ایام انتظار.
دریای ساوه گشت کویری از آنچه بود.
اصحاب فیل شد همه یکباره تار و مار.
ایوان کبر کنگره هایش شکسته شد.
آتش کده به سردی ده قرن شد دچار.
بتهای کعبه سجده نمودند بر خدا.
تا خنده ای نشست به لبهای مصطفی.
خورشید حق ز مشرق چشمت دمیده است.
دوران جهل با تو به پایان رسیده است.
در صدق و راستی همه جا صحبت از تو بود.
چشمان مکه از تو امین تر ندیده است.
چشمی ندید سایه ی تو چونکه سایه ات.
دست خدا، پناه دو عالم کشیده است.
حق خواست شاهکار خودش را نشان دهد.
پس محض خاطرت دو جهان آفریده است.
انسان به حکم عقل گرایی مکتبت.
از پنجه های وهم و خرافه رمیده است.
عشقت به فاطمه شد والا ترین سبب.
دختر اگر شده برکت نزد هر عرب.
هستی بزرگ ایل و تبار کریم ها.
از قبل آفرینش ما از قدیم ها.
دلهای ما قلمرو فرمان روائیت.
فرمانبر نفوذ نگاهت زعیم ها.
ناخوانده درس بودی و در پای درس تو.
زانو زده تمام بزرگان، حکیم ها.
بودی یتیم مکه و دست نوازشت.
همواره بوده بر سر کل یتیم ها.
دردانه ی خدایی و گشتی نگین عشق.
بر نوح بر خلیل و مسیح و کلیم ها.
بر دسترنج کل رسولان ثمر شدی.
همراه با علی تو به عالم پدر شدی.
گشتی رسول اعظم دینی که کامل است.
بر کشتی نجات مرام تو ساحل است.
کعبه پیمبرش تو نباشی که کعبه نیست.
در جهل مکه خود بتی از سنگ و از گل است.
روحم اگر به قبله گره خورده عاشق است.
ای روح قبله قبله به سوی تو مایل است.
هر روز پنج مرتبه نامت به هر اذان.
میثاق عاشقانه ی ما با تو از دل است.
چوپان عاشقی به من اینگونه گفته است.
جانم فدای عشق تو دندان چه قابل است.
عشق شما برای هدایت ملاک شد.
هر کس گرفت فاصله از تو هلاک شد.
ما از ازل شدیم مسلمان چشم تو.
توحید ماست یک نم ایمان چشم تو.
با چشم دل برای رسیدن به کنه عشق.
خط می بریم صفحه ی قرآن چشم تو.
دنیا اسیر قحطی عشق و محبت است.
حس می شود نیاز به باران چشم تو.
با یک نگاه می شود عالم خدا پرست.
کافی است جلوه کردن برهان چشم تو.
نیست عجیب این همه شأن مقام تو.
وقتی خداست شاعر دیوان چشم تو.
باید که دست وحی رود بر ثنای تو.
باید خدا غزل بسراید برای تو.
هرکس به جام عشق تو محتاج می شود.
روح و دلش به دست تو تاراج می شود.
هرکس که شد اسیر غرورش به بندگی.
از درگه خدای خود اخراج می شود.
هرکس نداشت جنبه ی یک ذره معرفت.
شد داعی خدایی و حلاج می شود.
هر کس که بهتر از همه نزدت خضوع کرد.
محبوب خلق و بر همگان تاج می شود.
تنها محمد است که در اوج معرفت.
با بندگیش لاله ی معراج می شود.
هر خنده ات دری روی رحمت گشوده است.
قرآن تو را به خلق عظیمت ستوده است.
بودی شما کنار خدیجه بهار هم.
در راه نشر دین الهی دو یار هم.
بودی به حکم لحمک و لحمی تو با علی.
یک روح پاک در دو بدن در کنار هم.
آرام روح و جان و دلت عشق فاطمه است.
بودید دختر و پدری بی قرار هم.
عرشی نشین شانه ی مهرت حسن شده.
یعنی شدی تو با حسنت شهریار هم.
گفتی من از حسین و حسین از محمد است.
یعنی وجودتان شده دار و ندار هم.
هر کس نشد محب شما مخلص کلام.
بوداست نطفه اش نسب اندر نسب حرام.
#رسول_رشیدی_راد
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
#ولادت
#مدح
#ترکیب_بند
مست از احادیثت، کرده ای خلایق را.
کردی از خدا لبریز، تک تک دقایق را.
هر کلام پر نورت، لحظه های روحانی.
داده صیقل از عشقت، روح و جان عاشق را.
تا کسی نیفتد در، منجلاب گمراهی.
جرعه ای به ما دادی، کوثر حقایق را.
پای حکم هر امری، با بیان شیوایت.
کرده ای پراکنده، عطر قال صادق را.
با حرام و مکروه و مستحب و واجب ها.
گفته ای به ما راهه، بندگی خالق را.
بر شما هر آنکس که، می شود ارادت مند.
در دو عالم آقا او، می شود سعادت مند.
گوشه چشم غمازت، کرده باطل افسون ها.
گشته قاصر از مدحت، دست باز مضمون ها.
جلوه کردی از شوقت، در تمامی تاریخ.
دست شسته از لیلی، دسته دسته مجنون ها.
در تنور مشتاقی، گرم سوختن کم نیست.
دل سپرده بر عشقت، از تبار هارون ها.
راه حل هر مشکل، ره گشای هر بن بست.
فقه جعفری گشته، در سکوت قانون ها.
حوزه های علمیه، در طریق آموزش.
بر مدارتان گشته، نقطه عطف کانون ها.
هشتمین هدایت گر، در مسیر ایمانی.
کاشف الحقایق از، راز و رمز قرآنی.
استوار گردیده، از قیامت ایمان ها.
از شمیم افکارت، جان گرفته عرفان ها.
فهم و درک شیعی را، با نگاه تفسیری.
داده ای شما رونق، در تمام دوران ها.
بوحنیفه می گوید، که هلاک می گردید.
بی تلمذ درست، آن دو ساله نعمان ها.
درس و بحثتان دیده، چون زراره شاگردان.
چون ابان، مفضل ها، چون هشام و حمران ها.
مانده تا که بشناسد، چشم و گوش این دنیا.
نه خودت که شاگردی، چون ابو بصیرت را.
روی دوش خود داری، پرچم پیمبر را.
گشته ای ششم آیه، آیه های کوثر را.
در مصاف با شبهه، از خودت نشان دادی،
در جهاد اندیشه، اقتدار حیدر را.
با تلاش بی وقفه، کرده ای نهادینه.
در وجود هر شیعه، اعتقاد و باور را.
عالمی که باشی تو، به خدا که جا دارد.
بوسه زد، تبرک کرد، پله های منبر را.
در قیاس عالم ها، با شهید و با خونش،
نامتان شرف داده، جایگاه جوهر را.
ششمین در از حکمت، بر مدینة العلمی.
جانشین پیغمبر، در علوم و در حلمی.
ارث، از علی بردی، شوکت جلالت را.
لحن هر کلامت را، نطق بی مثالت را.
جنگ فتنه رفتی با، ذوالفقار استدلال.
بارها گرفتی تو، خیبر جهالت را.
وقف تربیت کردی، بر چهار هزار عالم.
کل عمر پر بار از، روز و ماه و سالت را.
گر چه کلهم نورا، واحد از خداوندید.
مذهبت بقا داده، مکتب رسالت را.
کربلایت ای آقا، رنگ و بوی علمی داشت.
گر چه این جهان نشناخت، وسعت کمالت را.
من همیشه می جویم، از شما بهشتم را.
با شما رقم زد حق، کل سرنوشتم را.
شرک مخفی ام را با، نور خود هدایت کن.
از خدا و توحید و دینمان روایت کن.
اهل معرفت سازم، غرق در یقینم کن.
دامن دلم را پر، از دلیل و آیت کن.
تا ببیند این خسته، غربت بقیعت را.
خرجی سفر با تو، قسمتم زیارت کن.
با تو می کنم معنا، عاقبت به خیری را.
امر دین و دنیایم، را بیا کفایت کن.
گوشه چشمی از لطفت، تا ابد مرا کافی است.
کاسه ام تهی گشته، لطف بی نهایت کن.
سر خوشم از این نعمت، سر به راهه این راهم.
من که از شما چیزی، جز شما نمی خواهم.
#رسول_رشیدی_راد
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#ولادت
#ترکیب_بند
کسی که عاشق لیلا شده خبر دارد.
مسیر عشق هزار و یکی خطر دارد.
کسی که بر سفر عشق می شود راهی.
گرفته جان به کف مردی و جگر دارد.
کسی که پای در این ره نهاده می داند.
که امتحان و بلاها به هر گذر دارد.
به هر قدم دل عاشق اسیر یک طعم است.
به شوق وصل دلش شوری از شکر دارد.
در این مسیر پس از پنج شنبه هر عاشق.
امید وصل شب جمعه از سحر دارد.
به شوق جمعه به هر پنج شنبه مهمان است.
دلم به خانه ی یاری که قبله ی جان است.
خدا به عشق تو خندید بار یازدهم.
که رزق باغ زمین شد بهار یازدهم.
خدا دوباره نشان داد جلوه ای از خود.
به قدر فهم بشر در قرار یازدهم.
قرار داد شما را برای اهل جنون.
برای اهل ولایت نگار یازدهم.
حدیث عشق که از سر گرفته شد با تو.
نصیب ما شده در روزگار یازدهم.
شدی امیری و نعم الامیر هر شیعه.
پر از شکوه علی، شهریار یازدهم.
در امتداد غدیری امام اهل یقین.
مدار کل فلک، سر پناه اهل زمین.
دلم گرفته به خدمت سپاه معنا را.
ردیف کرده همه واژه های زیبا را.
که لحظه ای بتواند به لطف شعر و غزل.
کشد به قالب تصویر روی لیلا را.
به شاخسار لبت موج هر تبسم تو.
به دلبری زده بر هم سکون دنیا را.
اسیر هر گره زلف تو هزاران دل.
گرفته جذبه ی چشمت تمام دلها را.
گرفته آینه را حسن احسن الحسنت.
که خیره کرده به خود دیده ی تماشا را.
غزل ز عهدهی وصف تو به در نمی آید.
که وصف تو به جز از وحی بر نمی آید.
ستاره ی سحری، ماه دلبری هستی.
عزیز هادی و خورشید سروری هستی.
عجیب نیست قیامت به پیش اهل نظر.
چو جلوه کردی و هر جلوه محشری هستی.
فرشته، جن و بشر، نه تمام هستی شد.
اسیر عسکر چشمت که عسکری هستی.
تو در وقار و شکوه و جلالت و هیبت.
تمام قد به علی رفته، حیدری هستی.
همین که نام قشنگت حسن شده یعنی.
کریم هستی و البته مادری هستی.
کریم هستی و امید این گداهایی.
تو دومین حسن نسل پاک زهرایی.
به عشق تو شده شیدا و مبتلا کعبه.
که از وجود شما دارد این بقا کعبه.
هنوز هم به دل کعبه حسرتت مانده.
که حج نرفتی و حاجی نشد تو را کعبه.
نماز روح و دلم سمت بارگاه شماست.
که می کند همه دم سجده بر شما کعبه.
تو استجابت دستان خالی ام هستی.
که گشته کوی شما بر دل گدا کعبه.
گزاف و کفر نمی گویم این دلیل من است.
حق آفریده به دنبال کربلا کعبه.
تو شاهزاده ی مولای کعبه ای آقا.
تو منتهای تمنای کعبه ای آقا.
به ذره پروری از عالمی کریمانه.
همیشه داشته ای التفات شاهانه.
تو نور ذات خدایی به دورتان خورشید.
همیشه گرم طواف است مثل پروانه.
تلاش دشمنت این بود ابترت خواند.
به راز نام شما نیست شیعه بیگانه.
تو عسکری و ابالمهدی و عدوی تو شد.
به حکم سوره ی کوثر عقیم و بی دانه.
تو آمدی پدر صاحب الزمان بشوی.
که رنگ ناب حقیقت بگیرد افسانه.
چه می شود که به دل نور معرفت بدهی.
پیاله ای می انگور معرفت بدهی.
شنیده ای تو همیشه غم صدایم را.
قبول کرده ای از من کم دعایم را.
خدا نوشته شروع مرا به نام شما.
اسیر خود بنویسید انتهایم را.
نشسته ام به سر خوان لطف و مرهمتت.
تمام عمر همه پنج شنبه هایم را.
به دست های کریمت دخیل شش گوشه.
سپرده ام دل با غصه آشنایم را.
برای من بنویس ای کریم و امضا کن.
برات کرببلا و اذن سامرایم را.
بیا برای همیشه فقط همین یکبار.
بیا و دست مرا دست مهدی ات بسپار.
#رسول_رشیدی_راد
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#مدح
#قصیده
دل اگر عبد مسلمان حسن بوده و بس.
معرفت جو پی عرفان حسن بوده و بس.
غافلی ای که گدای در حاتم شده ای.
حاتم از خیل گدایان حسن بوده و بس.
هر گدایی که در خانه ی او را زده است.
پاسخش با لب خندان حسن بوده و بس.
ناسزاگو خجل از کار خودش شد که کرم.
تیغ برنده ی برهان حسن بوده و بس.
حاجتش گشته روا از کرمش قطع یقین.
هرکسی دست به دامان حسن بوده و بس.
زاهدا بر دل خود راه مده شوق جنان.
که جنان یک گل گلدان حسن بوده و بس.
اهل بیت اند عزیز همه اما ز ازل.
جان من بسته ی بر جان حسن بوده و بس.
در مدینه، نجف و مشهد و در کرب و بلا.
کل عالم همه مهمان حسن بوده و بس.
نه فقط جنگ جمل که، دل هر معرکه ای.
زیر پا عرصه ی جولان حسن بوده و بس.
صلح او علت بر پایی عاشورا شد.
کربلا جلوه ی طوفان حسن بوده و بس.
سپری روز و شبم می شود از عشق حسین.
روز و شب چرخش چشمان حسن بوده و بس.
خانه آباد حسین است دلم،از عشقی.
که خراباتی و ویران حسن بوده و بس.
جان عاشق به کفش با لک لبیک حسین.
از ازل بر سر پیمان حسن بوده و بس.
سینه زن گر که شدی عاشق و مجنون حسین.
شک نکن لطف دو چندان حسن بوده و بس.
در حرم مرغ خیالم همه عمر از سر شوق.
جلد گلدسته و ایوان حسن بوده و بس.
چشم هایش نشود روز جزا بارانی.
هر که یعقوب به کنعان حسن بوده و بس.
دست گیرش خود زهراست قیامت والله.
هر که در روضه پریشان حسن بود و بس.
#رسول_رشیدی_راد
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_هادی_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
دلم زیارت دوره گرفته در پایت.
دو چشم من شده از غصه غرق دریایت.
زیارتی همه از روضه های ملموست.
فدای صبر زیاده دل شکیبایت.
شدی یتیم به طفلی ولی بزرگ شدی.
میان گرگ صفت ها شبیه بابایت.
امان نداشت ز دست هجوم دشمن ها.
خلوص راز و نیازت به نیمه شب هایت.
به دست بسته کشیدند و بردنت اما.
نخورده ضربه ی سیلی به روی زهرایت.
چه فرق بین علی یا نقی که توهین شد.
به نام شیر خداوند و نام زیبایت.
دویده ای پی مرکب شبانه در کوچه.
به یاد عمه ی تنها میان صحرایت.
سه شب شبیه اسیران کربلا دادند.
به جای خانه تو را در خرابه ها جایت.
میان بزم شراب به یاد مجلس شام.
دلت شکسته و برگشت رنگ سیمایت.
به پیش چشم خودت قبر خویش را دیدی.
ولی کسی نزده بوسه پای رگ هایت.
چه قدر لحظه ی جان دادنت غریب شدی.
نبود در برت آن لحظه ماه رعنایت.
#رسول_رشیدی_راد
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#شهادت_امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
#غزل
شد بار چندم حرف پیغمبر زمین خورد.
یک بار دیگر سوره ی کوثر زمین خورد.
دستار او بر دور گردن، دست بسته.
در کوچه هم چون جد خود حیدر زمین خورد.
تا خانه اش در بین آتش سوخت، یاد از.
یک روضه کرد و ناله زد مادر زمین خورد.
از زیر پا تا جا نمازش را کشیدند.
مثل عمو حسن به صورت بر زمین خورد.
در آخر هر مجلس درسش که روضه است.
با ناله رفت از هوش و از منبر زمین خورد.
همراه یک بابای دل خسته به پای.
پیکر بی جان علی اکبر زمین خورد.
از خیمه تا گودال قتله گاه ارباب.
بر سر زنان صد بار یک خواهر زمین خورد.
با سنگی از یک پیر زن از پشت بامی.
از روی عرش نیزه ها یک سر زمین خورد.
یک نیمه شب دنبال مرکب تا که رفت او.
در هر قدم با یاد یک دختر زمین خورد.
#رسول_رشیدی_راد
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_باقر_علیه_السلام
#شهادت
#ترکیب_بند
با ذکر یا حسین تو دل دم گرفته است.
در عرش سینه خیمه ی ماتم گرفته است.
آتش به خون دل زده ققنوس دیده ها.
از روضه هات بال و پر غم گرفته است.
چشم از شب شهادت تو رزق و روزی.
خود را برای ماه محرم گرفته است.
از آه آتشین تو در پای روضه ها.
از سنگ روضه خوان تو شبنم گرفته است.
باد از نفس نفس زدنت بین گریه ات.
موج عزا به دامن پرچم گرفته است.
بشکن سکوت بغض گلو را عزیز جان.
بر منبرت جلوس کن و روضه ای بخوان.
با سیر در میان مقاتل، و روضه ها.
ما را فدای عشق حسین کن در این منا.
تا غرق اشتیاق حسین دق نکرده ایم.
همراه خود ببر دل ما را به کربلا.
واکن گره ز روضه ی گودال قتله گاه.
از ناله ی غریب زنی بین خنده ها.
قرآن به لحن روضه، بخوان آیه های کهف.
هم ناله باش قاری قرآن نیزه را.
با پای دل ببر دل ما را در این سفر.
بر روی خار غصه و غم شام پر بلا.
بی شک شنیده از دم روضه، پیام تو.
دنیا طنین ناله ی الشام و شام تو.
در نفخ روضه کار تو با غم دمیدن است.
با گریه تا نهایت غصه رسیدن است.
قربان حج کودکی ات ای سفیر عشق.
هر روضه ات منای به قربان رسیدن است.
سعی صفا و مروه ی حجت به روی خار.
از کربلا به شام، پیاده دویدن است.
دیدی جواب قاری قرآن به شهر شام.
با چوب خیزران ز لبش بوسه چیدن است.
دیدی که ظرف جان پر از زخم عمه ات.
بین خرابه لب پره شوق پریدن است.
جسمت مدینه بود و دلت مرغ کربلا.
ای آخرین شهید محرم به روضه ها.
#رسول_رشیدی_راد
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_هادی_علیه_السلام
#ولادت
#ترکیب_بند
بر لکنت زبان من آقا امان دهید.
یا لطف کرده و به بیانم توان دهید.
تا مدح یک فضیلتتان را بیان کنم.
قدر تمام عمر جهانم زمان دهید.
کار از کمیت لنگ غزل هم گذشته است.
الفاظ قاصرند به الفاظ جان دهید.
تا حق مطلب از سر ایمان ادا کنم.
ابن سکیت نطق مرا در فشان دهید.
بر ذوق کور من تب دریای ملتهب.
سقفی بلند تر، ز خود آسمان دهید.
از وحی در ثنای تو باید مدد گرفت.
پس کوی جبرئیل امین را نشان دهید.
تا دعبل و کمیت و فرزدق شوم به پات.
شب تا سحر غزل بسرایم، غزل برات.
بر شیر پرده جان بده دم را به هم بریز.
بالاتر از مسیح عدم را به هم بریز.
شعری بخوان که وقت هدایت گری شده.
ارکان کفر و ظلم و ستم را به هم بریز.
آقا اگر بناست دمی بی تو سر کنم.
تقدیر من به لوح و قلم را به هم بریز.
اصلا به دست های کریمت گل مرا.
از نو سرشته، آب و گلم را به هم بریز.
بر سائل درت نظری کن ز روی لطف.
کل معادلات کرم را به هم بریز.
آقای مهربان دلم با تبسمی.
دریای پر تلاطم غم را به هم بریز.
آرامش دلم دو جهان در پناه توست.
کارم همیشه گیر نفوذ نگاه توست.
انداخت گر چه کینه ی دشمن به زحمتت.
یک ذره کم نشد به خدا از شرافتت.
گردیده بارها متوکل ذلیل تو.
بوده رفیع سایه ی دیوار عزتت.
صد آسمان فرشته به شمشیر آخته.
دارند چشم در پی فرمان حضرتت.
راضی نشد دلت رسد آسیب بر عدوت.
جوش و خروش داشت ز بس دیگ رحمتت.
آورده دائما سر تعظیم را فرود.
دنیای علم عالمیان پای حکمتت.
اسلام رفت تا به دل قاره ی سیاه.
از برکت درایت بسیار و همتت.
نورت گرفته کشور دلها به جلوه ای.
از بس شبیه حضرت زهرا به جلوه ای.
از کفر محض با دمت ایمان درست کن.
از زنگی سیاه مسلمان درست کن.
در پای درس و بحث سراسر هدایتت.
از وحشیان حقیقت انسان درست کن.
از راز قلب مرد مسافر خبر بده.
از او کسی شبیه به سلمان درست کن.
ای حسرت بهشت خدا خاک پای تو.
از دوزخ خرابه گلستان درست کن.
یک خنده ی ملیح به لبهای خود نشان.
قبله برای یوسف کنعان درست کن.
با سطری از معارف والای حضرتت.
راهی برای بینش قرآن درست کن.
در وصف خوبی تو هزاران حکایت است.
عشقت همان میان بر راه هدایت است.
چون نوکری که خو کرده بر امیر خود.
من را نما به نیمه نگاهی اسیر خود.
تا جای دیگری نروم از درت، مرا.
بر خانه ات الی الابدی کن فقیر خود.
در باب معرفت تو مرا پای جامعه.
بخشیده ای بصیرت و کردی بصیر خود.
دست مرا بگیر و ببر تا غدیر خم.
با سطری از زیارت اهل غدیر خود.
اهل گناه بودم و با مهربانی ات.
وا کرده ای تو پای مرا در مسیر خود.
از سختی زمان گله ای نیست، شکر حق.
خواندی مرا به خنده به مهمان پذیر خود.
دل بسته ی کلامکم النورتان منم.
در باب عشق وصله ی ناجورتان منم.
دنیاست عبد خانه ی عبدالعظیم تو.
محتاج دست های همیشه کریم تو.
با اهدنا الصراط تو اهل هدایتم.
با نور توست راه دلم مستقیم تو.
این حس همیشه بوده به همراه من که هست.
مشمول من عنایت و لطف قدیم تو
در کاظمین، مدینه و قم، مشهد و نجف.
شد تازه پای جامعه روح از نسیم تو.
با جامعه، زیارت هر یک از اهل بیت.
دارم سلام بر تو و قلب سلیم تو.
حال و هوای گنبد سلطان که جای خود.
دارد هوای گنبد تو یا کریم تو.
نزدیک شد محرم شاه شهید دین.
امضا بزن حواله ی دل را یک اربعین.
#رسول_رشیدی_راد (مجتبی)
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#عاشورا
#گودال
#غزل
حرم به پیش دو چشم ترت به غارت رفت.
به دست غم جگر مادرت به غارت رفت.
امید داشت که برگردی از دم تیری.
تمام آرزوی دخترت به غارت رفت.
جهنم طمع از جسم اربن اربایی.
گذشت، نه ، زره اکبرت به غارت رفت.
به دست نیزه و شمشیر و تیر و سنگ و عمود.
تمامی تن آب آورت به غارت رفت.
نشد به طفل خیالی دل ربابت خوش.
که گاهوار علی اصغرت به غارت رفت.
شد آخرین نفست درس دین و آزادی.
به خیمه حمله شد و باورت به غارت رفت.
چه گوشوار و النگو، چه چادر و خلخال.
چه روسری، همه از دخترت به غارت رفت.
بدون بهره نماند از تو ساربان وقتی.
به خنجر انگشت و انگشترت به غارت رفت.
درست، از سر بوسه ام به حنجر تو.
به خنجری ز قفا حنجرت به غارت رفت.
به نعل تازه چه بی پرده شد زیارتگاه.
تنت، چو پیرهن در برت به غارت رفت.
شدی در علقمه غارت به داغ سقایت.
به زینبیه دل خواهرت به غارت رفت.
به زخم های فراوان، در آفتاب سه روز.
به دست هرم هوا پیکرت به غارت رفت.
پس از دو مرتبه دست به دست گردیدن.
برای جایزه حتی سرت به غارت رفت.
#رسول_رشیدی_راد
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
برای من شده زندان تمامی دنیا.
و، جانم آمده بر، آستانه ی لبها.
رسیده دفتر عمرم به نقطه ی سر خط.
که گشته عمر کمم مثل مادرم زهرا.
کنار بستر بابا بیا که بلکه شود.
به نور روی تو روشن دو دیده ام بابا.
غزل مصیبت مرگ مرا سروده اجل.
که بسته رخت سفر را دلم، از این دنیا.
نشسته گرد یتیمی به چهره ی ماهت.
برای تو نگرانم که می شوی تنها.
به حال روز پریشان من مکن گریه.
که بعد من شوی آواره در دل صحرا.
دوانده ریشه به کل وجود من، این زهر.
مرا هم از نفس انداخته، و، هم از پا.
اگر چه شد به جوانی قدم کمان لکن.
نکرده میخ در آزرده پهلوی من را.
به زهر کینه اگر لاله لاله شد جگرم.
ندیده خواهر من طشت خون دلها را.
اگر چه زخم ز برخورد کاسه شد لب من.
نخورده بر لب من چوب خیزران اما.
اگر چه آب به لبهای من رساندی تو.
ولی زدی به دلم داغ روضه ی سقا.
دلم خوش است به زانو گرفته ای سر من.
نرفته بر سر زانوی من سرت بابا.
ولی امان ز غریبی که داشت بر زانو.
سر عزیز دلش را به ظهر عاشورا.
#رسول_رشیدی_راد
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج_مناجات
#آغاز_امامت_حضرت_مهدی_عج
#عید_الزهرا_سلام_الله_علیها
#چارپاره
به هر نگاه نگاهم که در نگاه تو آمیخت.
دلم به چنگه ی مژگان چشم مست تو آویخت.
دلم خوش است چنین گرم آرزوی نگاهت.
وگرنه روی دلارای تو ندیده دلم ریخت.
غمت به خون دل و اشک دیده ام شده سفته.
به جای جای دلم مثل لاله داغ شکفته.
به تنگ آمده ام از سکوت بغض گلویم.
بیا که با تو بگویم هزار حرف نگفته.
علاقه ام به شما کنج سینه کیل ندارد.
دلم به غیر شما بر کسی میل ندارد.
در انتظار تو خشکیده است چشمه ی اشکم.
مرا ببخش که چشمم خروش سیل ندارد.
غزل به سرخی لبهایتان نگفته کسی نیست.
بدون حب شما بین سینه ها نفسی نیست.
برای خلق هزار آرزوی دور و دراز است.
ولی به سینه ی ما غیر دیدنت هوسی نیست.
برای ما شده ای اشک شوق و شور و تمنا.
که دست ما شده کوته ز عرش دامنت آقا.
تو مقتدای تمام ستاره های سهیلی.
حضور تو همه جا هست و نیست چشم تماشا.
به ترس و دلهره ی عشق مبتلا و اسیرم.
که قبل روز ظهورت خدا نکرده بمیرم.
قسم به عهد چهل روزه ای که باتو نمودم.
دعاکنید در آن لحظه سر زخاک بگیرم.
دعا کنید که من هم یکی از آن همه باشم.
دعا کنید کفن پوش عید فاطمه باشم.
دعا کنید به روز ظهور و لحظه ی رجعت.
که سر سپرده و سرباز شاه علقمه باشم.
#رسول_رشیدی_راد
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#مدح
#ولادت
#ترکیب_بند
مهر جهان شمول خبر داد از بهار.
سر زد، حق از دریچه ی چشمان بی قرار.
خورشید صبح هفدهمین روز ماه دید.
آغوش گرم آمنه را مست عطر یار.
می داد اوج حادثه ها یک به یک خبر.
بر عرشیان سرآمده ایام انتظار.
دریای ساوه گشت کویری از آنچه بود.
اصحاب فیل شد همه یکباره تار و مار.
ایوان کبر کنگره هایش شکسته شد.
آتش کده به سردی ده قرن شد دچار.
بتهای کعبه سجده نمودند بر خدا.
تا خنده ای نشست به لبهای مصطفی.
خورشید حق ز مشرق چشمت دمیده است.
دوران جهل با تو به پایان رسیده است.
در صدق و راستی همه جا صحبت از تو بود.
چشمان مکه از تو امین تر ندیده است.
چشمی ندید سایه ی تو چونکه سایه ات.
دست خدا، پناه دو عالم کشیده است.
حق خواست شاهکار خودش را نشان دهد.
پس محض خاطرت دو جهان آفریده است.
انسان به حکم عقل گرایی مکتبت.
از پنجه های وهم و خرافه رمیده است.
عشقت به فاطمه شد والا ترین سبب.
دختر اگر شده برکت نزد هر عرب.
هستی بزرگ ایل و تبار کریم ها.
از قبل آفرینش ما از قدیم ها.
دلهای ما قلمرو فرمان روائیت.
فرمانبر نفوذ نگاهت زعیم ها.
ناخوانده درس بودی و در پای درس تو.
زانو زده تمام بزرگان، حکیم ها.
بودی یتیم مکه و دست نوازشت.
همواره بوده بر سر کل یتیم ها.
دردانه ی خدایی و گشتی نگین عشق.
بر نوح بر خلیل و مسیح و کلیم ها.
بر دسترنج کل رسولان ثمر شدی.
همراه با علی تو به عالم پدر شدی.
گشتی رسول اعظم دینی که کامل است.
بر کشتی نجات مرام تو ساحل است.
کعبه پیمبرش تو نباشی که کعبه نیست.
در جهل مکه خود بتی از سنگ و از گل است.
روحم اگر به قبله گره خورده عاشق است.
ای روح قبله قبله به سوی تو مایل است.
هر روز پنج مرتبه نامت به هر اذان.
میثاق عاشقانه ی ما با تو از دل است.
چوپان عاشقی به من اینگونه گفته است.
جانم فدای عشق تو دندان چه قابل است.
عشق شما برای هدایت ملاک شد.
هر کس گرفت فاصله از تو هلاک شد.
ما از ازل شدیم مسلمان چشم تو.
توحید ماست یک نم ایمان چشم تو.
با چشم دل برای رسیدن به کنه عشق.
خط می بریم صفحه ی قرآن چشم تو.
دنیا اسیر قحطی عشق و محبت است.
حس می شود نیاز به باران چشم تو.
با یک نگاه می شود عالم خدا پرست.
کافی است جلوه کردن برهان چشم تو.
نیست عجیب این همه شأن مقام تو.
وقتی خداست شاعر دیوان چشم تو.
باید که دست وحی رود بر ثنای تو.
باید خدا غزل بسراید برای تو.
هرکس به جام عشق تو محتاج می شود.
روح و دلش به دست تو تاراج می شود.
هرکس که شد اسیر غرورش به بندگی.
از درگه خدای خود اخراج می شود.
هرکس نداشت جنبه ی یک ذره معرفت.
شد داعی خدایی و حلاج می شود.
هر کس که بهتر از همه نزدت خضوع کرد.
محبوب خلق و بر همگان تاج می شود.
تنها محمد است که در اوج معرفت.
با بندگیش لاله ی معراج می شود.
هر خنده ات دری روی رحمت گشوده است.
قرآن تو را به خلق عظیمت ستوده است.
بودی شما کنار خدیجه بهار هم.
در راه نشر دین الهی دو یار هم.
بودی به حکم لحمک و لحمی تو با علی.
یک روح پاک در دو بدن در کنار هم.
آرام روح و جان و دلت عشق فاطمه است.
بودید دختر و پدری بی قرار هم.
عرشی نشین شانه ی مهرت حسن شده.
یعنی شدی تو با حسنت شهریار هم.
گفتی من از حسین و حسین از محمد است.
یعنی وجودتان شده دار و ندار هم.
هر کس نشد محب شما مخلص کلام.
بوداست نطفه اش نسب اندر نسب حرام.
#رسول_رشیدی_راد
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
#ولادت
#مدح
#ترکیب_بند
مست از احادیثت، کرده ای خلایق را.
کردی از خدا لبریز، تک تک دقایق را.
هر کلام پر نورت، لحظه های روحانی.
داده صیقل از عشقت، روح و جان عاشق را.
تا کسی نیفتد در، منجلاب گمراهی.
جرعه ای به ما دادی، کوثر حقایق را.
پای حکم هر امری، با بیان شیوایت.
کرده ای پراکنده، عطر قال صادق را.
با حرام و مکروه و مستحب و واجب ها.
گفته ای به ما راهه، بندگی خالق را.
بر شما هر آنکس که، می شود ارادت مند.
در دو عالم آقا او، می شود سعادت مند.
گوشه چشم غمازت، کرده باطل افسون ها.
گشته قاصر از مدحت، دست باز مضمون ها.
جلوه کردی از شوقت، در تمامی تاریخ.
دست شسته از لیلی، دسته دسته مجنون ها.
در تنور مشتاقی، گرم سوختن کم نیست.
دل سپرده بر عشقت، از تبار هارون ها.
راه حل هر مشکل، ره گشای هر بن بست.
فقه جعفری گشته، در سکوت قانون ها.
حوزه های علمیه، در طریق آموزش.
بر مدارتان گشته، نقطه عطف کانون ها.
هشتمین هدایت گر، در مسیر ایمانی.
کاشف الحقایق از، راز و رمز قرآنی.
استوار گردیده، از قیامت ایمان ها.
از شمیم افکارت، جان گرفته عرفان ها.
فهم و درک شیعی را، با نگاه تفسیری.
داده ای شما رونق، در تمام دوران ها.
بوحنیفه می گوید، که هلاک می گردید.
بی تلمذ درست، آن دو ساله نعمان ها.
درس و بحثتان دیده، چون زراره شاگردان.
چون ابان، مفضل ها، چون هشام و حمران ها.
مانده تا که بشناسد، چشم و گوش این دنیا.
نه خودت که شاگردی، چون ابو بصیرت را.
روی دوش خود داری، پرچم پیمبر را.
گشته ای ششم آیه، آیه های کوثر را.
در مصاف با شبهه، از خودت نشان دادی،
در جهاد اندیشه، اقتدار حیدر را.
با تلاش بی وقفه، کرده ای نهادینه.
در وجود هر شیعه، اعتقاد و باور را.
عالمی که باشی تو، به خدا که جا دارد.
بوسه زد، تبرک کرد، پله های منبر را.
در قیاس عالم ها، با شهید و با خونش،
نامتان شرف داده، جایگاه جوهر را.
ششمین در از حکمت، بر مدینة العلمی.
جانشین پیغمبر، در علوم و در حلمی.
ارث، از علی بردی، شوکت جلالت را.
لحن هر کلامت را، نطق بی مثالت را.
جنگ فتنه رفتی با، ذوالفقار استدلال.
بارها گرفتی تو، خیبر جهالت را.
وقف تربیت کردی، بر چهار هزار عالم.
کل عمر پر بار از، روز و ماه و سالت را.
گر چه کلهم نورا، واحد از خداوندید.
مذهبت بقا داده، مکتب رسالت را.
کربلایت ای آقا، رنگ و بوی علمی داشت.
گر چه این جهان نشناخت، وسعت کمالت را.
من همیشه می جویم، از شما بهشتم را.
با شما رقم زد حق، کل سرنوشتم را.
شرک مخفی ام را با، نور خود هدایت کن.
از خدا و توحید و دینمان روایت کن.
اهل معرفت سازم، غرق در یقینم کن.
دامن دلم را پر، از دلیل و آیت کن.
تا ببیند این خسته، غربت بقیعت را.
خرجی سفر با تو، قسمتم زیارت کن.
با تو می کنم معنا، عاقبت به خیری را.
امر دین و دنیایم، را بیا کفایت کن.
گوشه چشمی از لطفت، تا ابد مرا کافی است.
کاسه ام تهی گشته، لطف بی نهایت کن.
سر خوشم از این نعمت، سر به راهه این راهم.
من که از شما چیزی، جز شما نمی خواهم.
#رسول_رشیدی_راد
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#ولادت
#ترکیب_بند
کسی که عاشق لیلا شده خبر دارد.
مسیر عشق هزار و یکی خطر دارد.
کسی که بر سفر عشق می شود راهی.
گرفته جان به کف مردی و جگر دارد.
کسی که پای در این ره نهاده می داند.
که امتحان و بلاها به هر گذر دارد.
به هر قدم دل عاشق اسیر یک طعم است.
به شوق وصل دلش شوری از شکر دارد.
در این مسیر پس از پنج شنبه هر عاشق.
امید وصل شب جمعه از سحر دارد.
به شوق جمعه به هر پنج شنبه مهمان است.
دلم به خانه ی یاری که قبله ی جان است.
خدا به عشق تو خندید بار یازدهم.
که رزق باغ زمین شد بهار یازدهم.
خدا دوباره نشان داد جلوه ای از خود.
به قدر فهم بشر در قرار یازدهم.
قرار داد شما را برای اهل جنون.
برای اهل ولایت نگار یازدهم.
حدیث عشق که از سر گرفته شد با تو.
نصیب ما شده در روزگار یازدهم.
شدی امیری و نعم الامیر هر شیعه.
پر از شکوه علی، شهریار یازدهم.
در امتداد غدیری امام اهل یقین.
مدار کل فلک، سر پناه اهل زمین.
دلم گرفته به خدمت سپاه معنا را.
ردیف کرده همه واژه های زیبا را.
که لحظه ای بتواند به لطف شعر و غزل.
کشد به قالب تصویر روی لیلا را.
به شاخسار لبت موج هر تبسم تو.
به دلبری زده بر هم سکون دنیا را.
اسیر هر گره زلف تو هزاران دل.
گرفته جذبه ی چشمت تمام دلها را.
گرفته آینه را حسن احسن الحسنت.
که خیره کرده به خود دیده ی تماشا را.
غزل ز عهدهی وصف تو به در نمی آید.
که وصف تو به جز از وحی بر نمی آید.
ستاره ی سحری، ماه دلبری هستی.
عزیز هادی و خورشید سروری هستی.
عجیب نیست قیامت به پیش اهل نظر.
چو جلوه کردی و هر جلوه محشری هستی.
فرشته، جن و بشر، نه تمام هستی شد.
اسیر عسکر چشمت که عسکری هستی.
تو در وقار و شکوه و جلالت و هیبت.
تمام قد به علی رفته، حیدری هستی.
همین که نام قشنگت حسن شده یعنی.
کریم هستی و البته مادری هستی.
کریم هستی و امید این گداهایی.
تو دومین حسن نسل پاک زهرایی.
به عشق تو شده شیدا و مبتلا کعبه.
که از وجود شما دارد این بقا کعبه.
هنوز هم به دل کعبه حسرتت مانده.
که حج نرفتی و حاجی نشد تو را کعبه.
نماز روح و دلم سمت بارگاه شماست.
که می کند همه دم سجده بر شما کعبه.
تو استجابت دستان خالی ام هستی.
که گشته کوی شما بر دل گدا کعبه.
گزاف و کفر نمی گویم این دلیل من است.
حق آفریده به دنبال کربلا کعبه.
تو شاهزاده ی مولای کعبه ای آقا.
تو منتهای تمنای کعبه ای آقا.
به ذره پروری از عالمی کریمانه.
همیشه داشته ای التفات شاهانه.
تو نور ذات خدایی به دورتان خورشید.
همیشه گرم طواف است مثل پروانه.
تلاش دشمنت این بود ابترت خواند.
به راز نام شما نیست شیعه بیگانه.
تو عسکری و ابالمهدی و عدوی تو شد.
به حکم سوره ی کوثر عقیم و بی دانه.
تو آمدی پدر صاحب الزمان بشوی.
که رنگ ناب حقیقت بگیرد افسانه.
چه می شود که به دل نور معرفت بدهی.
پیاله ای می انگور معرفت بدهی.
شنیده ای تو همیشه غم صدایم را.
قبول کرده ای از من کم دعایم را.
خدا نوشته شروع مرا به نام شما.
اسیر خود بنویسید انتهایم را.
نشسته ام به سر خوان لطف و مرهمتت.
تمام عمر همه پنج شنبه هایم را.
به دست های کریمت دخیل شش گوشه.
سپرده ام دل با غصه آشنایم را.
برای من بنویس ای کریم و امضا کن.
برات کرببلا و اذن سامرایم را.
بیا برای همیشه فقط همین یکبار.
بیا و دست مرا دست مهدی ات بسپار.
#رسول_رشیدی_راد
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
تا ابد راستی از نام علی سرمست است.
با علی شاه کلید دو جهان در دست است.
تا خدا راه به تعداد همه انسان هاست.
راه ها بی علی اما همگی بن بست است.
#رسول_رشیدی_راد
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem