#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#شهادت
#بقیع
#مربع_ترکیب
دارم به خاطر حَرَمَت گریه می کنم
از شوق سفره یِ کرمت گریه می کنم
در روضه هایِ مُحترمت گریه می کنم
وقتی برای درد و غمت گریه می کنم
حتی علی و فاطمه خوشحال میشوند
در خانواده ات همه خوشحال میشوند
دنیا ندید وسعتِ بالاتر از تو را
سائل ندید جز خودت آقاتر از تو را
دستی ندید دستِ بفرماتر از تو را
یثرب ندید حضرتِ تنهاتر از تو را
تنها میانِ خانه و تنها میانِ شهر
زخم زبانِ همسر و زخم زبانِ شهر
پایِ غریبی تو به پا برنخواستند
یا دشمنت شدند و یا برنخواستند
مُشتی حرامزاده ز جا برنخواستند
وارد شدی به پایِ شما برنخواستند
اهل مدینه ناز شما را کشیده اند
یک عده جانماز شما را کشیده اند
با خنده زخم بر جگرت میگذاشتند
اهل مدینه سر به سرت میگذاشتند
گاهی عصا به رویِ پرت میگذاشتند
یک کوزه سَمّ کنار سرت میگذاشتند
تنها ، غریب ، بی کس و آرام میروی
از کوچه هایِ طعنه و دشنام میروی
در کوچه میروی ، غم مادر نشسته است
قنفذ در این مسیر مُکَرَر نشسته است
در پیش تو مُغیره به منبر نشسته است
درخانه پایِ قتل تو همسر نشسته است
این زهر و دردِ سوختنت فرق میکند
تو طرز دست و پا زدنت فرق میکند
زانو بغل مکن چقَدَر آه میکشی
تو در جوابِ اهل گذر آه میکشی
با راز خویش تا به سحر آه میکشی
داری به جای چند نفر آه میکشی
در آه آهِ خویش تو مویت سفید شد
در کوچه ای امیدِ دلت نا امید شد
تقصیر تو نبود که مادر پرش شکست
تقصیر تو نبود اگر زیورش شکست
تقصیر تو نبود دلِ اطهرش شکست
تقصیر تو نبود زدند و سرش شکست
گیرم که دست تو سپر مادرت نشد
تقصیر تو نبود قدت یاورت نشد
بیرون بریز این جگر پاره پاره را
بیرون بریز غُصه یِ این گوشواره را
زینب رسیده است بگو راهِ چاره را
خونابه هایِ دور لبِ پُر شراره را
با مقنعه دهان تو را پاک میکند
این خاکِ گیسوانِ تو را پاک میکند
خون لخته رویِ پیرُهنت ریخته شده
آلاله وقت آمدنت ریخته شده
هفتاد تیر در بدنت ریخته شده
هم خونِ تازه از کفنت ریخته شده
دارد حسین پیش تو از حال میرود
او از کنار تو تهِ گودال میرود
شکر خدا که پیرُهنت در نیامده
با زور خاتم یمنت در نیامده
دیگر لباسهایِ تنت در نیامده
یا چوبِ نیزه از دهنت در نیامده
شکر خدا که پیکرِ پاکِ تو پا نخورد
سرنیزه ای میانِ گلویِ تو جا نخورد
اما حسین صورتِ از خون خضاب داشت
در دل برایِ خواهرِ خود اضطراب داشت
یک کوه غُصه داشت ولیکن رباب داشت
جا در میانِ مجلس و بزمِ شراب داشت
با چوبدست رویِ لبش مینواختند
یک عده مست رویِ لبش مینواختند
#محمد_جواد_پرچمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#شهادت
#بقیع
#ترکیب_بند
آمـدیم از تو بگـوییم و بباریم حسن
ما تعصب به تو و نام تو داریم حسن
کاش در صحن شما پا بگـُذاریم حسن
کـَرمی کن که بیاییم و بیـاریم حسن ....
سنگ و سیمان که بقیعِ غمَت آباد کنیم
صحـن خاکی تو را مثل گوهرشاد کنیم
کم ندیدی غم و غصه!!! پس ازامروز بس است
دشمنت زخم زبان میزند و بوالـهَوس است
در دل خانهای و قلب تو در تیررَس است
لخته خون میچکد از کنج دهان ... یا نفس است؟
می چکد خونِ دل از گوشه یِ لبهای حسن
کـاش می سـوخت تمام بدنـم جـای حسن
تا زمین خورد حسن زود حـرم آه کشید
شاه می گفت شکسته کـمرم ... آه کشید
جعده خندید ولی صبر و کرم ... آه کشید
مـادری گـفت خـدایا پسرم .... آه کشید
لخته خونِ جگرش ریخت درون ظرفی
مانده در سینه یِ آشفته یِ آقا حـرفی ...
حرفی از کوچه نشد غصه وغمها را خورد
کـوچه ای که دل زخـمیِ حسن را آزرد
ضربه یِ سیلی کین ... سوی نگاهی را بُرد
ای هـَلائل به خـدا یوسف ما آنجا مـُرد
مادر افتاد ... پَر افتاد ... سر افتاد به زیر
زیر لب گفت حـسن زیر دو بازومْ بگیر
داغـداران حسن داغ دلم بسـیار است
شال مشکی به روی شانهٔ پرچمدار است
تیرها آمد و تابوت کـرم پُرْخـار است
آخرین روضه یِ ما هلهله در بازار است
ندبه بر روی لب فاتح جنگ جمل است
مـَرهم داغ دل شـیعه دَم العـجل است
#حسین_ایمانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#شهادت
#غزل
کار و بار دو جهان ریخت بهم غوغا شد
چشم زهرا و علی بعدِ شما دریا شد
رفتی و خنده به کاشانه ی تو گشت حرام
رختِ مشکیِ یتیمی به تن زهرا شد
عهد و پیمان غدیرت به فراموشی رفت
حُکم بر خانه نشینیِ علی امضا شد
بعدِ تو حرمت کاشانه ی حق حفظ نشد
پای اولاد حرامی به حریمت وا شد
دخترت پشتِ در و... آتش و دود و مسمار...
خوب فرمانِ مودت به خدا اجرا شد
خبر پر زدن فاطمه حیدر را کشت
چند باری به زمین خورد علی تا پا شد
روضه ها هست، بمانند... ولی عاشورا
تشنه لب شاه غریبی که تک و تنها شد
از بلندی فرس تا به زمین خورد شنید
صحبت از غارت معجر ز سر زن ها شد
زینتِ دوش شما بود ولی کرب و بلا
منزلش خار و خس بادیه و صحرا شد
داد زد زینب کبری: به روی سینه نرو...
گوش قاتل نشنید و قد مادر تا شد
سر او تا که جدا شد زره اش را بردند
زره اش هیچ... سرِ پیرهنش دعوا شد
هرچه زینب پی انگشتر او گشت، نبود
عاقبت دست کسی خاتم او پیدا شد
اجرِ پیغمبری ات بود که مردم دادند
ظلم هایی که پس از تو به ذَوِی القُربی شد
#محمد_جواد_شیرازی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#بقیع
#شهادت
#غزل_مثنوی
چشم های نجیب یعنی تو
غرق در عطر سیب یعنی تو
السلام ای کریم آل الله
به غمِ دل طبیب یعنی تو
و لسان شکور یعنی تو
و نگاه منیب یعنی تو
ای فدای مزار ویرانت
در مدینه غریب یعنی تو
نیمه شب چشم های بارانی
کودک غم نصیب یعنی تو
و زمان گذشتن از کوچه
گریه های عجیب یعنی تو
بانی روضه ها سلام آقا
شور ابن شبیب یعنی تو
خون دل بر محاسنت جاریست
شاه شیب الخضیب یعنی تو
روضه خوان غریب عاشورا
معنی آیه های اعطینا
تو نگار مدینه ای آقا
سفره دار مدینه ای آقا
وجناتت محمدی، نبوی
سکنات تو فاطمی، علوی
ضرب شمشیر تو شبیه علی
یکه تازی، تو فاتح جملی
وقت دیدار با خدا حالت
می شود باز تا خدا بالت
یوسف اهل بیت پیغمبر
ای امام و امیر بی یاور
ای غریب مدینه، بر تو حسن
تهمت کفر می زند دشمن
خون دل خوردی از زمانه زیاد
می کنی یاد تازیانه زیاد
یاد آن روزهای کودکی ات
روزهای عزای کودکی ات
کوچه ای تنگ و کوچه ای باریک
سینه ای سنگ و سینه ای تاریک
صحنه هایش هنوز یادت هست
راه را بی حیایِ بی دین بست
کوچه را بست، ماجرا بد شد
دست نامرد از سرت رد شد
مادر افتاد، گوشوار افتاد
مادری با دو چشم تار افتاد
جای پایی روی پرش مانده
رد خون روی معجرش مانده
لاله ی مصطفی خزانی شد
بین آن کوچه قد کمانی شد
گرد ماتم نشست بر رویت
در جوانی سپید شد مویت
#وحید_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#شهادت
#ترکیب_بند
ابر چشمان خیس بارانم
میچکد قطره قطره بر جانم
چه قدر هول کرده ام امشب
چه قدر و مضطر و پریشانم
شاید امشب شب جدایی نیست
من چه میگویم و چه می دانم؟
باد تندی وزید و فهمیدم
در مسیر خطیر طوفانم
می رود از زمین سوی بالا
آن که کرده مرا مسلمانم
دستم از دامنش اگر کوتاست
ولی از قاریانِ قرآنم
من به درکش نمیرسم هرگز
ولی از نوکرانِ سلمانم
ای رسول خدا، امینِ خدا
رحمت اللِه مسلمینِ خدا
شب رحمت شب پیمبر ماست
شب باران دیده ی تر ماست
بعد او نیست یک فرستاده
این پیمبر، سفیر آخر ماست
جای پایش به روی سرها بود
خاک عالم به روی این سر ماست
گر مدینه نرفته ایم امشب
همه تقصیر بال ما،پر ماست
جای او خالی است در اینجا
یاد او پر میان باور ماست
بانی روضه ی عزای نبی
دخترش هست آنکه مادر ماست
میرود سوی حق به سوی اله
السلامُ علی رسول الله
سینه ات مثل وادی سیناست
دل پر مهر تو چنان دریاست
سر گذشت تو جاودانه ترین
خاطرات تو اصل مطلب ماست
قلمم کند می رود از چیست !
آخر جمله های این انشاست؟
باغبانِ تمامِ اهل ُالبیت
بعد تو فصل خشکی گلهاست
اولین کس که می شود ملحق
به حضور تو - دخترت زهراست
بعد تو جانشین تو حیدر
می نشیند به خانه و تنهاست
چشم تو خوب شد نمی بیند
خانه ی دختری تو غوغاست
کن نگاهی سه نور عینت را
حسن و زینب و حسینت را
#محمد_حسن_بیات_لو
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#مدح
#غزل
عقل دارد سر سودا حسنی بودن را.
برگزیده دل شیدا حسنی بودن را.
مرغ روحم به کمال آمده دریافته از.
سیر در عالم معنا حسنی بودن را.
فاش می گویم و از گفته ی خود دل شادم*.
ندهم من به دو دنیا حسنی بودن را.
گر شوند اهل زمان تشنه به خونم، هرگز.
نزنم بر در حاشا حسنی بودن را.
داده با نغمه ی جانم حسنش پیغمبر.
عاشقان، بر همه فتوا حسنی بودن را.
گر چه عمری است سیه پوش حسینم، از من.
می پسندد خود آقا حسنی بودن را.
در عزای تو دو چشم ترم آموخته از.
ماهیان کف دریا حسنی بودن را.
مادری هستم و از عمق جگر می سوزم.
دارم از غربت زهرا حسنی بودن را.
روی هر قطره ی اشکم به شفاعت خواهی.
خود زهرا زده امضا حسنی بودن را.
#رسول_رشیدی_راد
*تضمین از شعر خواجه حافظ شیرازی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#مدح
#شهادت
جای دارد تو را که جامه درند
کاروانی ز یوسف و ز پدر
آن چه فرموده ای اراده , قضا
و آنچه بنموده ای پیاده , قدر
مادرت در عفاف , آمنه نام
بانويی چون خدیجه ات همسر
سنگ افتاده در رهت کعبه
گرد خاکی به راه تو مشعر
یکی از چاکران تو حمزه
یکی از مخلصان تو جعفر
همچو حیدر برای تو داماد
همچو زهرا برای تو دختر
نوه ات همچو زینب کبری
هم نتیجه ات چنان علی اکبر
.
.
.
هر که گوید که نیستی تو خدای
به همان رب نمی کنم باور
ای که گفتی به اهل و امت خویش
زیر این آسمان پهناور
بعد من حرمتش نگه دارید
مصطفی باشد و همین دختر
آب غسلت هنوز جاری بود
که به باب الله اوفتاد شرر
همچو زمزم گریست بر حالش
چشم در چشم , چشمه ی کوثر
من چه گویم ز داغ این معنی
غیر وا احمدا ز سوز جگر
نعش پیغمبری به روی زمین
بین دیوار و در گلی اطهر
#محمد_سهرابی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#شهادت
#غزل
ای در هوای ماتم تو عرش، سوگوار
ای در غم تو چشم سماوات، اشکبار
اسلام در مصیبت تو می شود یتیم
دین در فراق روی تو بی تاب، بیقرار
ما را در اوج گنبد خضرای خود ببر
تا روی گنبدت بنشینیم چون غبار
هرگز ز یاد حضرت زهرا نمی رود
چشمی که شد ز ماتم تو ابر نوبهار
رفتی و از مدینه ی تو رفت دلخوشی
کوچید مرغ عشق و محبت از آن دیار
سر زد پس از تو ای به همه خلق مهربان
از امت تو آنچه نمی رفت انتظار
هرچند از تو غیر محبت ندیده بود
اما به اهل بیت تو بد کرد روزگار
گلچین رسید و بعد تو خشکید پشت در
یاسی که مانده بود ز باغ تو یادگار
گر می گرفت آتش کینه به خانه و
می رفت سمت پهلوی گل دست های خار
آن دست که به بازوی زهرا قلاف زد
انداخت دور گردن مولا طناب دار
در بین کوچه باز همان دست آمد و
دیوار کوچه خون شد و افتاد گوشوار
#محمد_علی_بيابانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام #مناجات
#مدح
#غزل
گدا زیاد رسیده . حقیر هم هستم.
سرم فدای سرت سربِزیر هم هستم.
زمانِ آمدنت در محله آمده ام...
دلم خوش است که بینِ مسیر هم هستم .
عزیزِ فاطمه هستی ، کریم هم هستی
غلامِ فاطمه هستم ، فقیر هم هستم.
ابوتراب اجازه بده که گریه کنم...
که خاکِ خشک شبیهِ کویر هم هستم.
مگر امام حسن دستگیری ام بکند
نیازمند به دستِ بِگیر هم هستم .
ذَلیل ُ خاضِع ُ مِسکین ُ مُستَکینم من
"اعوذوا بِالکرمت " مُستَجِیر هم هستم.
مرا اسیرِ خودت کن . اسیرِ نَفس شدم
تصدّقت بشوم ، من اسیر هم هستم.
به یادِ گریه ی قاسم زمانِ دفنِ تنت
به یادِ بارشِ بارانِ تیر هم هستم !
همین کنار نشستم مرا نگاه کنی
گدا زیاد رسیده . حقیر هم هستم!
همینکه سایه ی لطفت به سر بود کافیست
فقیرِ کوی تو باشم امیر هم هستم !
#حبیب_نیازی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#غزل
میان هجمۀ غمها اگر پناه ندارد
حسین هست نمیگویم او سپاه ندارد
حسین مرهم زخم برادر است و غمی نیست
زمانه حرمتشان را اگر نگاه ندارد
حسین هست که سر روی شانهاش بگذارد
حسین هست نیازی به تکیهگاه ندارد
میان لشکر او مرد مانده؟ آه نمانده
درون خانۀ خود یار دارد؟ آه ندارد
زمانه تلخترین زهر را به کام حسن ریخت
دلاوری که به جز ترک جنگ، راه ندارد
کسی که صلح حسن را غلط شمرد ندانست
امام مفترض الطاعة اشتباه ندارد
درید قلب حسین آن چنان ز داغ برادر
که احتیاج به گودال قتلگاه ندارد
#حسین_عباسپور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@Shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#چاپاره
چقدر بعد اربعین حسین
بروی مشهد الرضا خوب است
ابر چشمت بغل کند باران
بشوی غرق در دعا خوب است
یک دل سیر درد دل بکنی
سینه ات را بگیرد آرامش
از خودش عشق را طلب بکنی
غیر ازین در حرم نکن خواهش
میشوی حاجی حرم چونکه
حرمش هست حج مسکینان
ات ابد جای سجده دارد که
حرمش قبله ایست در ایران
در دل هیچ کس نباشد غم
تا حرم هست و حضرت سلطان
میزند دل به دامنش دستی
با امیدی به دیده ای گریان
خادمان تو اهل معرفتند
میچکد اشکشان در این مسند
به نرفته به کربلا گویند
کربلای نرفته ها مشهد
خوش به حال کبوتران حرم
که به دور سر تو میگردند
گوییا عمر خویش را آنها
نذر پرواز در حرم کردند...
#محمد_حبیب_زاده
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام #شهادت
#غزل
کینهٔ جنگِ جمل تاب و توانت را گرفت
جرعه جرعه زهر آقاجان امانت را گرفت
در همان ثانیه های اوّل افطار بود
زهر اثر کرد و تکلّم از زبانت را گرفت
حجره شد مقتل برایت! سوخت سر تا پای تو
تشت را آورد زینب(س)؛ خون دهانت را گرفت
پاره پاره از جگر می ریخت و با لرزش ِ
دست هایش؛ لرزش ِ در بازوانت را گرفت
خون به خوردِ شال سبزت رفت و تار و پودِ آن
ضجّه زد! افتاد...دستِ مهربانت را گرفت
روزه بودی سهم لبهایت به جای آب شد؛
آهِ جانسوزی که عمقِ استخوانت را گرفت
یارِ خانه مار شد در آستینت عاقبت...
زهرِ خود را ریخت! نور از دیدگانت را گرفت
زهر در ظاهر! ولیکن در حقیقت سال ها
لحظه لحظه ماجرای کوچه، جانت را گرفت!
#مرضیه_عاطفی_سمنان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem