#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#مدح
#ولادت
#ترکیب_بند
مهر جهان شمول خبر داد از بهار.
سر زد، حق از دریچه ی چشمان بی قرار.
خورشید صبح هفدهمین روز ماه دید.
آغوش گرم آمنه را مست عطر یار.
می داد اوج حادثه ها یک به یک خبر.
بر عرشیان سرآمده ایام انتظار.
دریای ساوه گشت کویری از آنچه بود.
اصحاب فیل شد همه یکباره تار و مار.
ایوان کبر کنگره هایش شکسته شد.
آتش کده به سردی ده قرن شد دچار.
بتهای کعبه سجده نمودند بر خدا.
تا خنده ای نشست به لبهای مصطفی.
خورشید حق ز مشرق چشمت دمیده است.
دوران جهل با تو به پایان رسیده است.
در صدق و راستی همه جا صحبت از تو بود.
چشمان مکه از تو امین تر ندیده است.
چشمی ندید سایه ی تو چونکه سایه ات.
دست خدا، پناه دو عالم کشیده است.
حق خواست شاهکار خودش را نشان دهد.
پس محض خاطرت دو جهان آفریده است.
انسان به حکم عقل گرایی مکتبت.
از پنجه های وهم و خرافه رمیده است.
عشقت به فاطمه شد والا ترین سبب.
دختر اگر شده برکت نزد هر عرب.
هستی بزرگ ایل و تبار کریم ها.
از قبل آفرینش ما از قدیم ها.
دلهای ما قلمرو فرمان روائیت.
فرمانبر نفوذ نگاهت زعیم ها.
ناخوانده درس بودی و در پای درس تو.
زانو زده تمام بزرگان، حکیم ها.
بودی یتیم مکه و دست نوازشت.
همواره بوده بر سر کل یتیم ها.
دردانه ی خدایی و گشتی نگین عشق.
بر نوح بر خلیل و مسیح و کلیم ها.
بر دسترنج کل رسولان ثمر شدی.
همراه با علی تو به عالم پدر شدی.
گشتی رسول اعظم دینی که کامل است.
بر کشتی نجات مرام تو ساحل است.
کعبه پیمبرش تو نباشی که کعبه نیست.
در جهل مکه خود بتی از سنگ و از گل است.
روحم اگر به قبله گره خورده عاشق است.
ای روح قبله قبله به سوی تو مایل است.
هر روز پنج مرتبه نامت به هر اذان.
میثاق عاشقانه ی ما با تو از دل است.
چوپان عاشقی به من اینگونه گفته است.
جانم فدای عشق تو دندان چه قابل است.
عشق شما برای هدایت ملاک شد.
هر کس گرفت فاصله از تو هلاک شد.
ما از ازل شدیم مسلمان چشم تو.
توحید ماست یک نم ایمان چشم تو.
با چشم دل برای رسیدن به کنه عشق.
خط می بریم صفحه ی قرآن چشم تو.
دنیا اسیر قحطی عشق و محبت است.
حس می شود نیاز به باران چشم تو.
با یک نگاه می شود عالم خدا پرست.
کافی است جلوه کردن برهان چشم تو.
نیست عجیب این همه شأن مقام تو.
وقتی خداست شاعر دیوان چشم تو.
باید که دست وحی رود بر ثنای تو.
باید خدا غزل بسراید برای تو.
هرکس به جام عشق تو محتاج می شود.
روح و دلش به دست تو تاراج می شود.
هرکس که شد اسیر غرورش به بندگی.
از درگه خدای خود اخراج می شود.
هرکس نداشت جنبه ی یک ذره معرفت.
شد داعی خدایی و حلاج می شود.
هر کس که بهتر از همه نزدت خضوع کرد.
محبوب خلق و بر همگان تاج می شود.
تنها محمد است که در اوج معرفت.
با بندگیش لاله ی معراج می شود.
هر خنده ات دری روی رحمت گشوده است.
قرآن تو را به خلق عظیمت ستوده است.
بودی شما کنار خدیجه بهار هم.
در راه نشر دین الهی دو یار هم.
بودی به حکم لحمک و لحمی تو با علی.
یک روح پاک در دو بدن در کنار هم.
آرام روح و جان و دلت عشق فاطمه است.
بودید دختر و پدری بی قرار هم.
عرشی نشین شانه ی مهرت حسن شده.
یعنی شدی تو با حسنت شهریار هم.
گفتی من از حسین و حسین از محمد است.
یعنی وجودتان شده دار و ندار هم.
هر کس نشد محب شما مخلص کلام.
بوداست نطفه اش نسب اندر نسب حرام.
#رسول_رشیدی_راد
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#مدح
#غزل_مثنوی
شعر اگر از تو نگوید همه عصیان باشد
زنده در گور غزلهای فراوان باشد
نظم افلاک سراسیمه به هم خواهد ریخت
نکند زلف تو یک وقت پریشان باشد
سایۀ ابر پی توست دلش را مشکن
مگذار این همه خورشید هراسان باشد
مگر اعجاز جز این است که باران بهشت
زادگاهش برهوت عربستان باشد
چه نیازیست به اعجاز، نگاهت کافیست
تا مسلمان شود انسان اگر انسان باشد
فکر کن فلسفۀ خلقت عالم تنها
راز خندیدن یک کودک چوپان باشد
چه کسی جز تو چهل مرتبه تنها مانده
از تحیّر دهن غار حرا وا مانده
عشق تا مرز جنون رفت در این شعر محمد
نامت از وزن برون رفت در این شعر محمد
شأن نام تو دراین شعر و در این دفتر نیست
ظرف و مظروف هم اندازۀ یکدیگر نیست
از قضا رد شدی و راه قدر را بستی
رفتی آنسوتر از اندیشه و در را بستی
رفتی آنجا که به آن دست فلک هم نرسید
و به گرد قدمت بال ملک هم نرسید
عرش از شوق تو جان داده کمی آهسته
جبرئیل از نفس افتاده کمی آهسته
پشت افلاک به تعظیم شکوهت خم شد
چشم تو فاتح اقلیم نمیدانم شد
آن چه نادیده کسی دیدی و برگشتی باز
سیب از باغ خدا چیدی و برگشتی باز
شاعر این سیب حکایات فراوان دارد
چتر بردار که این رایحه باران دارد
#سید_حمیدرضا_برقعی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#ولادت
#قصیده
رسول داور آمد ، به غرب و خاور آمد
نخست و آخر آمد ، به انبیا سر آمد
به رخ فتاد بتها ، بی پیش ماه بطحی
شکست طاق کسری ، شه مظفر آمد
ز جلوه گاه قرآن ، دمید نور یزدان
که نور طور و فاران ، بکوی دیگر آمد
نگار ماه منظر ، جهان ازو منور
به فرق عشق افسر ، به عرش زیور آمد
بپوش چهره ماها ، زشرم روی طاها
که بین دلرباها ، ز جمله بهرتر آمد
به انبیاست استاد ، کند به عشق ارشاد
جهان ز مهر او شاد، حبیب داور آمد
شد از افق هویدا ، جمال ماه بطحی
به شام تار یلدا ، عجب مهی درآمد
به گمرهان بگوئید ، که دل ز غم بشوئید
ز شاهراه توحید ، شفیع محشر آمد
ز روی اوست پیدا ، تجلیات زهرا (ع)
به شوره زار دنیا ، گلی معطر آمد
گذشت شام حسرت ، رسید صبح عشرت
به عاشقان بشارت ، که می به ساغر آمد
شنو کلام او را ، صلای عام او را
نگر مقام او را ، که فوق حیدر آمد
دمی چو هست باقی ، کرم نمای ساقی
که شاه ملک باقی ، صفای کوثر آمد
گلی به این وجاهت ، رخی به این ملاحت
به کارگاه خلقت نه بار دیگر آمد
( حسان ) به لطف ایزد ، رضایت محمد (ص)
ز مدح آل احمد (ص) ، ترا میسر آمد
مرحوم #استاد_حبیب_الله_چایچیان_حسان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
#ولادت
#ترکیب_بند
سحرِ مكه صفايِ دگري پيدا كرد
نالة سوخته دلها ، اثري پيدا كرد
كعبه مي خواست كه دل را زِ بُتان پاك كند
ديد فرزند خليل و جگري پيدا كرد
به تمناي لبانِ پسر اسماعيل
زمزم از شوق عجب چشمِ تري پيدا كرد
نور توحيد پس از غيبت طولاني خويش
در حرم فرصت هر جلوه گري پيدا كرد
سالياني خبر از حضرت جِبْريل نبود
مصطفي آمد و او بال و پري پيدا كرد
از قدوم پسر آمنه و عبدالله
اُمّتِ پاك سرشتان پدري پيدا كرد
خاتم از راه رسيد و شجر هر چه رُسُل
تازه بر ، بار نشست و ثمري پيدا كرد
ما هدايت شدة نور رسولُ اللهيم
ريزه خوار كرم زادة عبداللهيم
بي وجود تو بشر بي سر و سامان می شد
همه جا نور خدا مخفي و پنهان می شد
بي وجود تو كجا در همة امت ها
نام اين قوم مُزَيّن به مسلمان می شد
تا كه از قوم دگر حرف ميان مي آيد
تكية بازوي تو شانة سلمان می شد
تو دعا كردي و ما شيعة مولا گشتيم
از همان روز ، دلت گرم به ايران مي شد
رخصتي مي دهي اي سرورِ زيبا رويان
گويم از چه رخِ تو قاتل هر جان مي شد
با تبسم به لب غنچة تو گل مي كرد
گيسويِ حور ، به يكباره پريشان مي شد
علت اين بود كه در روي مليحانة تو
قدري دندان ثنايات نمايان مي شد
ذكر تسبيح تو آهنگ بيان مَلَكَ است
شكل تركيب رخ تو نمك اندر نمك است
بي دَمِ قُدسي تو مُرده اي احيا نشود
پسر مريم قِدّيسه مسيحا نشود
پُشتِ موسي به تو و حضرت مولا گرم است
ورنه بي اِذْنِ شما وارد دريا نشود
گر زليخا رُخِ زيبايِ تو بيند در خواب
پايِ دلداگي يوسفي رسوا نشود
همه از رحمت تو حرف ميان آوردند
از چه رو علت هر خشم تو افشا نشود
غضبت رمز اَشِدّاءْ عَلَي الكُفّار است
لشگر كفر حريف تو به هَيْجا نشود
با دعايِ تو علي صاحب تيغ دو سر است
بي رضايت گره از ابروي او وا نشود
جز به پيش غضبِ چشم تو در وقت نبرد
كمر تيغ علمدار احد تا نشود
تو ز نور احدي ، اشرف مخلوقاتي
پدر فاطمه اي تاج سرِ ساداتي
تو كريمي و كريمان همه از نسل تواند
سائلان؛ بينِ گُذر يارِ بِلا فصلِ تواند
هر كه ابتر به تو گفته رَحِمَشْ ناپاك است
همة خلق خدا ريزه خور نسل تواند
آن كساني كه ندارند به دل حُبِّ علي
در عمل امت ملعون شده و رَذْلِ تواند
زدن فاطمه بر اهل يقين ثابت كرد
اين اراذل پِيِ آتش زدن اصل ِ تواند
چون تَمَسُّك به علي شرطِ شفاعت باشد
شيعيان در صف محشر همگي وصلِ تواند
چه كسي گفته اباالفضل ز اولاد تو نيست
ثُلْثِ سادات ز اولاد اباالفضلِ تواند
بعدِ محسن كه دل فاطمه حساس شده
پسر سوم زهراي تو عبّاس شده
مكتب قدسي تو نور حقايق دارد
چارده مصحف تا بنده و ناطق دارد
دشمن كور دِلِ تو ز كجا مي دانست
راه پابندة تو حضرت صادق دارد
ظاهراً خاكِ حريمش شده با خاكْ يكي
باطناً او حرمي در دلِ عاشق دارد
روزي بندگي ما همه دستِ آقاست
در عمل او صفت كامِلِ رازق دارد
سالها مي گذرد سرخي خاك يثرب
اثر خون تنِ زخمِ شقايق دارد
گر كه گوش دل ما باز شود اين ايام
صحبت از توطئة چند منافق دارد
زود شهر نبي از مادر ما خسته شده
باورم نيست كه دستان علي بسته شده
#قاسم_نعمتی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#مدح
#ولادت
#قصیده
با صد هزاران جلوه شد از پرده بیرون ماه من
تا ماه گردون را کند محو جمال خویشتن
دل روشن از سیماى او جان سر خوش از صهباى او
شاهى که خاک پاى او شد سرمه چشمان من
کوکب بدان تابندگى گوهر بدان رخشندگى
سلطان بدان بخشندگى نشنیده کس اندر، زمن
آمد امیر کاروان محبوب دل آرام جان
دیدار یار مهربان از دل برد رنج و محن
ساقى کرم کن جام را تا پخته سازد خام را
در هم شکن اصنام را کامد نگار بت شکن
شاها ز مسکین یاد کن دلخستگان را شاد کن
جان را ز غم آزاد کن تا خرمى بخشد به تن
مشعل ز علم افروخته اوراق ظلمت سوخته
خیاط رحمت دوخته بر قامت او پیرهن
روشن تر از مه روى او خوشبوتر از گل موى او
چون قامت دلجوى او سروى نروید در چمن
شب رفت و صبح آمد ز پى دوران ظلمت گشت طى
پروانگان شمع وى جمعاند در هر انجمن
از مکه پیدا شد گلى در شوره زارى سنبلى
آمد خوش الحان بلبلى، کندآشیان زاغ و زغن
در یتیمى در عرب از «آمنه بنت وهب»
تابد از آن در روز و شب نور خداى ذوالمنن
ناخوانده درس استاد شد ویرانهها آباد شد
کاخ کرم بنیاد شد، خار مظالم ریشه کن
یکتاپرستى دین او، صلح و صفا آیین او
از خامه شیرین او شد زنده آداب و سنن
حق بر ضلالت چیره شد روشن فضاى تیره شد
چشم کواکب خیره شد بر آن مه پرتو فکن
آوازه شاه عرب، پیغمبر عالى نسب
از روم و شامات و حلب بگذشت تا چین و ختن
احمد ابوالقاسم کزو، شد دین حق با آبرو
از پیشوایان برده او، گوى فصاحت در سخن
خرگه به عرش افراخته، سایه به فرش انداخته
کاخى ز دین پرداخته، ایمن ز آفات و فتن
جبریل خواند در سما بعد از ثناى کبریا
مدح رسول مصطفى، وصف نبى موتمن
شاهى که جبریل امین ساید به درگاهش جبین
حوران فردوس برین بگزیده در کویش وطن
بردیمانى در برش، تاج رسالت بر سرش
برد از صفا خاک درش رونق ز فردوس عدن
صف بسته یکسر انبیا در پیشگاه مصطفى
احمد که آمد مقتدا بر پیشوایان کهن
لولاک نقش پرچمش، هستى طفیل مقدمش
ختم رسل کز خاتمش شد خیره چشم اهرمن
صبح سعادت روى او، فردوس رضوان کوى او
چون تربت خوشبوى او هرگز نبوید یاسمن
ایوان کسرى، کاخ کى، لرزید ارکانش ز پى
شد در شب میلاد وى دریاى رحمت موج زن
فرمود حق در شأن او (ماکان) در قرآن او
جان ها فداى جان او، مهرش چو روح اندر بدن
نورى که از الهام وى، شد قوم وحشى رام وى
آمد محمد نام وى، صورت نکو، سیرت حسن
بیرون چو مغز از پوست شد، آنچه که حدّ اوست شد
تا با خبر از دوست شد، شد بى خبر از خویشتن
با طبع خوش خواند «رسا» میلاد شاه انبیا
وصف رسول مصطفى در آستان بوالحسن
#قاسم_رسا
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
#ولادت
#مدح
#ترکیب_بند
مست از احادیثت، کرده ای خلایق را.
کردی از خدا لبریز، تک تک دقایق را.
هر کلام پر نورت، لحظه های روحانی.
داده صیقل از عشقت، روح و جان عاشق را.
تا کسی نیفتد در، منجلاب گمراهی.
جرعه ای به ما دادی، کوثر حقایق را.
پای حکم هر امری، با بیان شیوایت.
کرده ای پراکنده، عطر قال صادق را.
با حرام و مکروه و مستحب و واجب ها.
گفته ای به ما راهه، بندگی خالق را.
بر شما هر آنکس که، می شود ارادت مند.
در دو عالم آقا او، می شود سعادت مند.
گوشه چشم غمازت، کرده باطل افسون ها.
گشته قاصر از مدحت، دست باز مضمون ها.
جلوه کردی از شوقت، در تمامی تاریخ.
دست شسته از لیلی، دسته دسته مجنون ها.
در تنور مشتاقی، گرم سوختن کم نیست.
دل سپرده بر عشقت، از تبار هارون ها.
راه حل هر مشکل، ره گشای هر بن بست.
فقه جعفری گشته، در سکوت قانون ها.
حوزه های علمیه، در طریق آموزش.
بر مدارتان گشته، نقطه عطف کانون ها.
هشتمین هدایت گر، در مسیر ایمانی.
کاشف الحقایق از، راز و رمز قرآنی.
استوار گردیده، از قیامت ایمان ها.
از شمیم افکارت، جان گرفته عرفان ها.
فهم و درک شیعی را، با نگاه تفسیری.
داده ای شما رونق، در تمام دوران ها.
بوحنیفه می گوید، که هلاک می گردید.
بی تلمذ درست، آن دو ساله نعمان ها.
درس و بحثتان دیده، چون زراره شاگردان.
چون ابان، مفضل ها، چون هشام و حمران ها.
مانده تا که بشناسد، چشم و گوش این دنیا.
نه خودت که شاگردی، چون ابو بصیرت را.
روی دوش خود داری، پرچم پیمبر را.
گشته ای ششم آیه، آیه های کوثر را.
در مصاف با شبهه، از خودت نشان دادی،
در جهاد اندیشه، اقتدار حیدر را.
با تلاش بی وقفه، کرده ای نهادینه.
در وجود هر شیعه، اعتقاد و باور را.
عالمی که باشی تو، به خدا که جا دارد.
بوسه زد، تبرک کرد، پله های منبر را.
در قیاس عالم ها، با شهید و با خونش،
نامتان شرف داده، جایگاه جوهر را.
ششمین در از حکمت، بر مدینة العلمی.
جانشین پیغمبر، در علوم و در حلمی.
ارث، از علی بردی، شوکت جلالت را.
لحن هر کلامت را، نطق بی مثالت را.
جنگ فتنه رفتی با، ذوالفقار استدلال.
بارها گرفتی تو، خیبر جهالت را.
وقف تربیت کردی، بر چهار هزار عالم.
کل عمر پر بار از، روز و ماه و سالت را.
گر چه کلهم نورا، واحد از خداوندید.
مذهبت بقا داده، مکتب رسالت را.
کربلایت ای آقا، رنگ و بوی علمی داشت.
گر چه این جهان نشناخت، وسعت کمالت را.
من همیشه می جویم، از شما بهشتم را.
با شما رقم زد حق، کل سرنوشتم را.
شرک مخفی ام را با، نور خود هدایت کن.
از خدا و توحید و دینمان روایت کن.
اهل معرفت سازم، غرق در یقینم کن.
دامن دلم را پر، از دلیل و آیت کن.
تا ببیند این خسته، غربت بقیعت را.
خرجی سفر با تو، قسمتم زیارت کن.
با تو می کنم معنا، عاقبت به خیری را.
امر دین و دنیایم، را بیا کفایت کن.
گوشه چشمی از لطفت، تا ابد مرا کافی است.
کاسه ام تهی گشته، لطف بی نهایت کن.
سر خوشم از این نعمت، سر به راهه این راهم.
من که از شما چیزی، جز شما نمی خواهم.
#رسول_رشیدی_راد
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#مدح
#ولادت
#شعر_گونه
همه جا ظلمت و تاریکی بود دل انسان سیه و تیره و دود هیچکس یاد خداوند نبود همه در بندگی بت به سجود
اهل مکه همه سرگرم به دنیا بودند
بی خبر زعالم بالا بودند
سر به تعظیم هُبل بندهء عُزّی بودند
همه در قید تن و دور ز فردا بودند
کعبه گردیده بُد از قالب الله به دور
همه دنیا طلب و در کف دنیا به سرور
بردگان نوکر ارباب به شلّاق و به زور
رسم این بود که دختر بشود زنده به گور
چیره بر سینه سیاهی و همه تشنهء نور
ناگهان در شبی از خاطره ها نور رسید
میِ پاک ازلی بر دل غمدیده چکید
شد جهان غرق امید
روح بر سینه دمید
تیرگی تا که صدای قدم نور شنید
از سر صحنه پرید لب عالم خندید
پشت هر ظلم خمید اشک شوق از وسط مردم دیده غلطید
نور بر خلق جهان داد نوید
گشته آغاز دگر صبح سپید
چه ظهوری چه حضوری چه طلوعی که رهِ چاره به هر ظلمت بست
رشته های غم و اندوه گسست در جهان معجزه هایی پیوست
پادشاهان جهان لال در آنروز چه پست
آب دریاچه ء ساوه به دل خاک نشست
سرد و خاموش شد آتشکدهء فارس خدا شاهد هست
طاق کسری و همه کنگره هایش بشکست
چه قیامی چه پیامی چه کلامی وعده ء حق شد و وقت زهق الباطل شد
آرزوهای همه حاصل شد
کشتی گمشدگان وارد در ساحل شد
حلقه ء بزم اوالعزم دگر کامل شد
هاتفی گفت که ای عالمیان
پیرو جوان خُرد و کلان
دیده بگشود به عالم دُرِ سرمد آمد
مهر امجد آمد فیض ممتد آمد
ماه مفرد آمد عشق بی حد آمد
دم به دم بر دل و جان عشق مشدّد آمد
روح مجرّد آمد
آنکه از جانب حق گشت مؤيد آمد
احمد و حامد و محمود
محمّد آمد
آمد آن شاه که آخر نبیّ ممتحن است
ماه هر انجمن است
خصم هر اهرمن است
دل هر دلشده را راهزن است
گل نه خلّآق هزاران گل و باغ و چمن است
وسط باغ جنان قبله ء هر نسترن است
روح تازه به تن است
شه شیرین سخن است
جاری از کنج لبش آب بقا از دهن است
پدر فاطمه و جدّ حسین و حسن است
او که فخر همهء عالم و هر مرد و زن است
فخرش این است که یارش یل طوفان فکن است
دوش او جای قدوم علیّ بت شکن است
بخدا احمد مختار ندارد به جهان یار پس از خالق دادار
بجز حیدر کرار
همان سیّد ابرار همان سرور و سردار
همان ساقی و سالار
همان واقف اسرار
همان دلبر و دلدار
همانکس که زحق صاحب دریای فضائل شده بسیار
همانکس که بهشت است ولایش
و بغضش سند نار
همان مرکز انوار
بُود آئینه ء روی خداوند به رخسار
به حق حجت حق است و زهر چیز خبردار
به تیغ دو سرش در همه جا قاتل کفّار
سخنش درّ گهر بار
نگهش خالق گلزار
همان رهگذر کوچه و بازار
که یوسف ز فراقش شده بیمار
همانکس که خدا داده به او ماه شب تار
پناه دل هر زار
امید هر گرفتار کلید قفل هر کار
ابالفضل علمدار
به ابالفضل به آن کعبه نشین عرفات
به حسین تشنه لب آب فرات
عشق پیغمبر و کشتی نجات
به حسن آن علوی زادهء نیکو حسنات
مظهر صلح و ثبات
به رخ فاطمه آن روح حیات
بحر خیر و برکات
به علی مظهر پاکی دل و صوم و صلواة
ماه تابان به سر شیعه به هنگام ممات
و به پیغمبر اکرم
شه الله سکنات
مه زیبا وجنات
ز دل و جان و وجود همه عالم
صلوات
#مجتبی_صمدی_شهاب
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#مدح
#غزل
از هر چه آفریده فرا آفریده اند
خُلقی ز خُلق خَلق، جدا آفریده اند
صبح و تبسم و سحر و سبحه و سلام
سنگ صبور ، صلح و صفا آفریده اند
چون چشم غرق شور که شب چشمه می شود
چون شط با نشاط رها آفریده اند
نام معطر تو وزیدن گرفت و بعد
ریحان و روح و رایحه را آفریده اند
سرریز روشنی است تن تو گمان کنم
خورشید در میان عبا آفریده اند
پشت سر تو قریه به قریه بهار رفت
از بس تو را خوش آب و هوا آفریده اند
فصل ربیع بود که از فضل چشم تو
باران ربنا و دعا آفریده اند
گل را ،بهار را ،غزل و عشق را، شبی
تلفیق کرده اند و تو را آفریده اند
تا که خدا به خویش تماشا کند تو را
آیینه ای برای خدا آفریده اند
تا با تو گل بگوید و گل بشنود خدا
تا گل نفس شوید ،حرا آفریده اند
ای ناز از شکوفه گیلاس جان تو
دل نازک از دل تو کجا آفریده اند.؟
#علی_حنیفه
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#مدح
#ولادت
#شعر_ترکی
آچوب خلایقه حق باب رحمت و برکات
منوّر ایلدی دنیانی سرور عرصات
گلوب مبشّر رحمت سنوبدی لات و منات
ویروبدی مژده سین انجیل و مصحف و تورات
نثار ایدون گل رخسارینه اوجا صلوات
نقدر جلوه سی واردی بهشت زیبانون
نقدر یپراقی واردی درخت طوبانون
نقدر واردی صفاسی قصورِ رضوانون
نقدر موج ویرار آب کوثر جنّات
دیون مُحَمَّد و آل مُحَمَّدَه صلوات
نقدر شمس و قمرسیر ایده لّه روی مدار
نقدر نور ویرر وقت شبده اولدوزلار
نقدر واردی فلکده ثوابت و سیّار
نقدر واردی سماواتیده بروج و کرات
دیون مُحَمَّد و آل مُحَمَّدَه صلوات
نقدر نازل اولوب انبیالر ایچون آیات
نقدر نقطه اولوب ثبتِ صفحۀ تورات
نقدر طوریده موسایه حق دیوب کلمات
نقدر لوحیده آیات ثبت ایدوب ثبات
دیون مُحَمَّد و آل مُحَمَّدَه صلوات
نقدر روز ازلدن گلوب یره باران
نقدر موج گوروب نوح اولاندا کشتیبان
نقدر روز بلاده فغان ایدوب طوفان
نقدر گودی دریالر ایچره وار قطرات
دیون مُحَمَّد و آل مُحَمَّدَه صلوات
نقدر صفحۀ سینانی نور ایدوب برّاق
نقدر واردی آغاشلاردا شاخه و یپراق
نقدر عالم امکاندا واردی داش توپراق
نقدر عالم خلقتده خلق اولوب ذرّات
دیون مُحَمَّد و آل مُحَمَّدَه صلوات
نقدرحشره کیمی خلق بو جهانه گلر
نقدر گونده بشر عالم بقایه گیدر
نقدر خلق ایلیوب خلق خالق اکبر
نقدر واردی یر آلتیندا پیکر اموات
دیون مُحَمَّد و آل مُحَمَّدَه صلوات
نقدر عالم امکانیده نفس چکولور
نقدر باغ و زراعتده تخملر اکولور
نقدر دهریده طوفان اولاندا یل لراسولور
نقدر واردی بو عالمده گلشن و باغات
دیون مُحَمَّد و آل مُحَمَّدَه صلوات
نقدر پر برکتدی جهاندا آل مناف
نقدر واردی علیده فضایل و اوصاف
نقدر تیغ ویروب حق یولوندا روز مصاف
نقدر واردی علی سینه سینده معلومات
دیون مُحَمَّد و آل مُحَمَّدَه صلوات
نقدر درد و مصیبت گوروبلر آل عبا
نقدر قان توکولوب کربلاده عاشورا
نقدر جنّ و ملک لر ایدر حسینه نوا
حسین قانی نقدر دینده قویوب اثرات
دیون مُحَمَّد و آل مُحَمَّدَه صلوات
نقدر اهل ولا غملره اولوب آماج
نقدر بیتیده لبیک سسلنوب حجاج
نقدر واردی «محبی» بهشت ایچینده سراج
نقدر گونده عبادت ایدوله مخلوقات
دیون مُحَمَّد و آل مُحَمَّدَه صلوات
#حاج_عطوف_کتابچی_محبی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#مدح
#ولادت
#مسدس_ترکیب
ای عرش زمین بوست ای چرخ زمین گیرت
ای دست قضا دائم در پنجهء تقدیرت
هم پای رسل بسته در حلقهء زنجیرت
هم قلب ملک روشن در مکتب تنویرت
پاکان دو عالم پاک از آیهء تطهیرت
حسن ازلی پیدا بر خلق ز تصویرت
در روی تو می بینم مهر رخ سرمد را
در وصف تو می خوانم "ماکان محمد" (ص) را
خورشید اگر وام از رخسار تو نستاند
تا حشر ز بی نوری بر کام افق ماند
جبرئیل امین خود را محتاج تو می داند
بر خیل ملک دائم اوصاف تو را خواند
حق عالم خلقت را برگرد تو گرداند
حیدر در مدح از لب بر پای تو افشاند
با آن که بود مولا مخلوق دو عالم را
فرمود که من عبدم پیغمبر اکرم را
ای روح قدس را بال از طایر اقبالت
آیات کتاب الله در حسن و خط و خالت
این هفت فلک خشتی از پایه اجلالت
خادم شده جبریلت سائل شده میکالت
حوران جهان یک یک مرغان سبک بالت
شیطان طمع رحمت دارد ز تو و آلت
احسان ز کفت بارد، رحمت ز دمت خیزد
روح از نفست جوشد فیض از سخنت ریزد
طوفان شده رام نوح از یمن ولای تو
بشکافته دریا را موسی به عصای تو
بر چرخ چهارم شد عیسی به هوای تو
از چاه برون آمد یوسف به دعای تو
داوود زبورش را خوانده به نوای تو
یونس به دل ماهی مشغول ثنای تو
قرآن به تو می بالد داور به تو می نازد
زهرا به تو دل داده حیدر به تو می نازد
ای گرگ ز صحراها آورده سلامت را
ای شیر ژیان برده بر دوش غلامت را
دشمنت همه جا دیده احسان مدامت را
جبریل ثنا گوید مرغ لب بامت را
قرآن به جبین بسته زیبائی نامت را
لبخند زنان کوثر بوسد لب جامت را
تو آینهء حقی تو صاحب آئینی
مدثر و مزمل طاهائی و یاسینی
ای فهم رسل کوتاه از اوج جلال تو
ای خیل رسل را دست بر دامن آل تو
ای چار کتاب الله اوصاف کمال تو
سیل همه رحمت ها جاری ز جبال تو
با وحی کند پرواز معراج خیال تو
ره بسته شود بر صبح بی صوت بلال تو
فرماندهء افلاکی ماه کره خاکی
چون ذات خدا پاکی ممدوح به لولاکی
بر سینهء اسلامت صد درد نهانی بین
پیوسته به تن زخمش از کفر جهانی بین
آن باغ که پروردی باز آی و خزانی بین
هم درد نهان بنگر هم ظلم عیانی بین
فریاد درون بر چرخ از عالی و دانی بین
گرگان جهان خواری در سلک شبانی بین
جنگند ز هر جانب تازند به هر عنوان
یک سلسله با عترت یک طایفه با قرآن
تا چند ستمکاری از دشمن دون آید؟
ظلم و ستم و بیداد از خصم زبون آید؟
وز دیدهء این امت صد چشمه خون آید
از سینهء اهل درد فریاد درون آید
آن زمزمهء شیرین بر گوش کنون آید
ای کاش دگر مهدی (عج) از پرده برون آید
پیوسته چو مظلومان «میثم» به دعا کوشد
تا رخت فرج را حق بر قامت او پوشد
#استاد_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
#ولادت
#ترکیب_بند
پیچید تا که نسخهی ما را به جامِ عشق
ما را که برد جاذبهی مستدام عشق
گفتیم یاعلی و علی شد قوامِ عشق
یعنی علی است حضرت قائم مقام عشق
باور کنیم عشق سلامِ محمد است
"باور کنیم سکه به نامِ محمد است"
با اولین ظهور ،ظهورِ خداییاش
ای دل رسید نوبتِ کشور گشاییاش
جایی که هست چشمِ خدا هم هواییاش
با آمنه چه میکند این دلرباییاش
سوگند بر علی که قرینِ محمد است
عالم تمام مستّ طنینِ محمد است
لبخند زد که هستیِ دنیا طلوع کند
لبخند زد ستاره شعرا طلوع کند
لبخند زد بهشت همینجا طلوع کند
لبخند زد که حضرتِ زهرا طلوع کند
از بس که گفت اُمِابیهاست فاطمه است
گفتیم آمنه خودِ زهراست- فاطمه است
ای کوثرِ کثیر که تکثیر تو علی است
ای معنیِ غدیر که تقدیر تو علی است
ای وحیِ دلپذیر که تفسیر تو علی است
معراج بی نظیر که تعبیر تو علی است
نیمی زِ توست فاطمه نیمِ دگر علیست
احمد نگو بگو که علی ضربدر علیست
تو آمدی و هیبتِ کسری شکسته شد
تو آمدی طلسمِ یهودا شکسته شد
تا رونق رواق کلیسا شکسته شد
تو آمدی و لات و هُبل تا شکسته شد
تو آمدی که رحمت یکسر بیاوری
در امتدادّ خویش دو حیدر بیاوری
تکثیر شد جمال یکی تا چهارده
حیران این یکیم ، که یک یا چهارده؟
یعنی که جلوه کرد خدا تا چهاره
باید شمرد جمع شما را چهارده
فرمود این چهارده از نور احمد است
اول محمد است و سر آخر محمد است
دلدادهایم گرچه به ختم نبوتش
ما شیعهایم شیعهی ختم ولایتش
تا زندهایم زندهی انفاس عترتش
شُکرِ خدا شبیه خودش از عنایتش
ما را همیشه یک دل عاشق نوشته است
ما را اسیرِ حضرت صادق نوشته است
آنکه قعود آنکه قیامش حسین بود
از ابتدای بحث ، کلامش حسین بود
در انتهای درس ، سلامش حسین بود
حُسنِ شروع و حُسنِ ختامش حسین بود
با چشمهای خون شده بارش چقدر کرد
تا کربلا رویم سفارش چقدر کرد
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#ولادت
#غزل
تيغ ابرويت غزل را در خطر انداخته
پیشِ پايت از تغزل بسكه سر انداخته
مرد اين ميدانِ جنگِ نابرابر نيستم
تيرِ مژگانت ز دستِ دل سپر انداخته
بنده ای؟ پروردگاری؟ این شکوهِ لایزال
شاعرانت را به اما و اگر انداخته!
نامی از ميخانه ها نگذاشت باقی نام تو
باده را چشم خمارت از اثر انداخته
ساقیِ معراج، عرش گنبد خضرایی ات
جبرئيل مست را از بال و پر انداخته
کار ديگر از ترنج و دست هم، يوسف گذشت
تيغ، سرها را به اظهارنظر انداخته
سود بازار نمک انگار چيز ديگری ست!
خنده ات رونق ز بازار شكر انداخته
عاشق و معشوق ها ازهجر رويت سوختند
عشق تان آتش به جانِ خشک و تر انداخته
این تنورِ داغ مدح چشمهایت؛ مهربان
نان خوبی دامنِ اهل هنر انداخته
مهربانیِ نگاهت، ای صبورِ سربه زير
دولت شمشير را از زور و زر انداخته
تا سبكباریِ دل، چوبِ حراجت را بزن
چين زلفت در سرم شوقِ سفر انداخته
آمدم بر آستانت در زنم، يادم نبود!
ميخ سرخی كوثرت را پشت در انداخته...
#وحید_قاسمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem