eitaa logo
شعر شیعه
7.5هزار دنبال‌کننده
564 عکس
205 ویدیو
21 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
با اینکه پیکرِ پسرش بوریا شود عریان به روی خاک بیابان رها شود با اینکه از قضیّه خبر داشت فاطمه با اینکه دردِ دست و کمر داشت فاطمه پا شد برای امرِ مهمی وضو گرفت آهی کشید و بغضِ بدی در گلو گرفت صندوقچه ی لباس و کفن را که باز کرد نفرین به اهل کوفه و شام و حجاز کرد میدید فاطمه شده پنجاه سال بعد در قتلگاه آمده سرباز اِبن سعد با نیزه اش به روی تن شاه میکشد نقشه برای پیروهن شاه میکشد زهرا که دید واقعه را سوخت عاقبت با آه و گریه پیروهنی دوخت عاقبت با بازوی شکسته ی خود... روزِ آخری با چشم نیم بسته ی خود... روزِ آخری پیراهن حسین خودش را قواره کرد گریه برای آن بدن پاره پاره کرد هر سوزنی که رفت به دستش دلش شکست میدید نیزه ای وسط سینه اش نشست پیراهنش همینکه به زیر گلو رسید در قتلگاه پنجه ی قاتل به مو رسید تا روی پیکر پسرش یک سپاه رفت خولی رسید و فاطمه چشمش سیاه رفت @shia_poem
دوای درد عالم یا حسین است شفای روح آدم یا حسین است به لوح آفرینش با خط نور نوشته اسم اعظم یا حسین است اگر باشد تمام عمر یک‌دم همان یک‌دم مرا، دم یا حسین است اگر بر مرده جان بخشد عجب نیست دم عیسی بن مریم یا حسین است پس از ذکر خداوند تعالی ز هر ذکری مقدّم یا حسین است نجات اهل محشر، روز محشر خموشی جهنم یا حسین است به یاد آن لب عطشان هماره صدای آب زمزم یا حسین است نوار قلب کل سینه‌زن‌ها نفس‌های محرّم یا حسین است درون سینه آهم یا ابالفضل به صورت نقش اشکم یا حسین است نسیم نینوا، پیک شهادت صدای کربلا هم یا حسین است کتاب "نخل میثم" را بخوانید تمام نخل میثم یا حسین است @shia_poem
شوق تو بارانی از غزل دارد نسیم یک سبد آیینه در بغل دارد خوشا به حال خیالی که در حرم مانده و هر چه خاطره دارد از آن محل دارد به یاد چایی شیرین کربلایی ها لبم حلاوت "احلی من العسل" دارد چه ساختار قشنگی شکسته است خدا درون قالب شش گوشه یک غزل دارد بگو چه شد که من اینقدر دوستت دارم؟ بگو محبت ما ریشه در ازل دارد غلامتان به من آموخت در میانه ی خون که روسیاهی ما نیز راه حل دارد @shia_poem
از اینکه بی وفایم٬ خیلی دلم گرفته باید به خود بیایم٬ خیلی دلم گرفته «أُدعونی أَستجب» را خواندم ولی از اینکه لنگ است هر دو پایم٬ خیلی دلم گرفته در خود شکستم از بغض٬ گفتم میانِ سجده: با اشکِ بی صدایم٬ خیلی دلم گرفته یارب «ظَلمتُ نفسی»٬ یارب «إلهی ٱلعفو» درمانده و گدایم٬ خیلی دلم گرفته یک عده با چه شوقی حاجت روا شدند و من تحبس الدعایم٬ خیلی دلم گرفته دل ذکرِ «لاطبیبَ مَن لاطبیبَ» دارد قدری بده شفایم٬ خیلی دلم گرفته ردّم نکن! به وٱلله جز تو کسی ندارم کاری بکن برایم٬ خیلی دلم گرفته «دست از طلب ندارم» اینها همه بهانه ست دلتنگِ کربلایم٬ خیلی دلم گرفته! @shia_poem
روی پر جبریل بودم که مرا برد گفتم نجف می خواهم... اما کربلا برد جبریل هم در قرب عرشی اش نبرده است حظّی که بال فطرس از بام شما برد گفتم تو ربّ مایی و گفتند کفر است دنیای بی جنبه مرا در انزوا برد ما جای خود دارد، سلیمان ها گدات اند هر که رسید از سفره ات آب و غذا برد دارم خجالت می کشم از خواهش کم الطاف تو چه آبرویی از گدا برد! آدم توسل کرد و ما را توبه دادند پس آدمیت بود که نام تو را برد بیچاره من که سنگ قبرت هم نبودم بیچاره آن که سنگ آورد و طلا برد دور و برت دیدم عجب وضعیتی بود مردی زره برد و قبا برد و عبا برد با این بساطی که درآورده ست لشگر باید که جمعت کرد و بین بوریا برد @shia_poem
ای غبار حرمت تاج سر نوکرها نوکری ات شده تنها هنر نوکرها ” با بی انت و امی یا اباعبدالله” به فدایت همه مادر پدر نوکرها درقیامت تو به فکر من و امثال منی میشوی سنگ صبور و سپر نوکرها عدّه ای را طلبیدی به زیارت اما نشده قسمتشان بیشتر نوکرها کشته ی اشک چه داریم برایت بدهیم ای به قربان تنت چشم تر نوکرها کاش مانند شهیدان خودت آخرِعمر بگذاری سر زانوت سر نوکرها ببری تا که به همراه خودت میمانی جلوی درب جنان منتظر نوکرها ای که درعلقمه خم شدکمرت میبینی از مصیبات تو خم شد کمر نوکرها اربعین پای پیاده به حرم می آییم می شود پخش در عالم خبر نوکرها @shia_poem
ای مسیحا که کنی زنده دو صد عیسی را ای که چشم تو کند کار دو صد موسی را تو حسینی که خدا گشته بهای دم تو تو حسینی که شدی آینه، بی‌همتا را گفته احمد که حسین از من و من از اویم جان شیرین شده‌ای جان و تن طاها را گفته‌ای هر چه پسر هست علی بگذاری تا کنی زنده به دنیا علم مولا را تا که بر روی لبم نام تو را می‌گویم می‌کنم شاد دل مادرتان زهرا را کربلا آخر دنیای همه‌نوکرهاست دم آخر برسان آخر دنیا ما را تا که ناکام از این عالم خاکی نروم کن نصیبم سحری جنت پایین پا را شوق وصل است که در دیده‌ی ما می‌جوشد قسمت دیده‌ی ما کن نظر دریا را زودتر کار مرا دست علمدار انداز نیست معلوم ببینم سحر فردا را کشته‌ی اشک، بده اشک، بده سوز جگر تا که از داغ تو پر خون بکنم دل‌ها را جان به قربان ترک‌های لب تشنه‌ی تو آب کرده لب خشک تو قد سقا را چه کشیدی تو در آن لحظه که دیدی آقا پر نموده تن اکبر همه‌ی صحرا را طالب خون تو کی می‌رسد از راه حسین تا کند پر ز حسینیه همه دنیا را @shia_poem
هر کس که بر سرش زده با عشق سر کند باید هواى داشتن دردسر کند باید هر آنکسى که پى وصل می‌رود تا مرز سوختن بتواند خطر کند از دست این فراق مجال فرار نیست سوگند خورده است مرا خونجگر کند شب آمده است و باز زلیخا نشسته است شاید دوباره یوسف از اینجا گذر کند باشد به التماس دل ما محل نده پس لااقل بگو که چه خاکى به سر کند اصلا چگونه شمع در این گوشه‌ی اتاق شب را بدون صحبت پروانه سر کند دیدی که خون ناحق پروانه شمع را چندان امان نداد که شب را سحر کند افتاده‌اند در بغل هم دو سوخته دیگر کسى نمانده کسى را خبر کند وقتى فقیر فقر ندارد فقیر نیست کارى کنید فقر مرا بیشتر کند هر آنچه داده‌ام دوبرابر گرفته‌ام آنکس ضرر نکرد که اینجا ضرر کند با آنکه ذره را به نظر آفتاب کرد باد صبا بگو که به ما هم نظر کند @shia_poem
مرا شروع کن از ابتدا - که پایانم چرا که بی تو نمیخواهم و نمیدانم برای این که مرا یاد تو می اندازد پر است از گلِ نرگس میان گلدانم دراین هوای نبودت ببین که یخ کردم بیا بهار ؛ که از غیبت تو لرزانم تو نیستی و دلم هر غروب میگیرد طلوع کن ز پس ابرها به چشمانم گرفته ام به سرم چتر انتظار تو را به زیر بارش یک ریزِ اشکِ چشمانم به باوری که می آیی هنوز شک دارم مرا ببخش که کُند است نبضِ ایمانم شبی شمردم و دیدم هنوز کم دارد که پر شود ز غزل های عشق دیوانم @shia_poem
باز در گوشه‌ی غربت نفسم می‌گیرد سینه تنگ است برایت نفسم می‌گیرد بی‌جواب است سوالم... به شهیدان برسم؟ باز از هق‌هق حسرت نفسم می‌گیرد چه شد این‌سان به بدی دست رفاقت دادم؟ نالم از شدت حیرت نفسم می‌گیرد دیشب از حنجره‌ی خسته‌ی من خون می‌ریخت بس‌که کردم ز تو صحبت نفسم می‌گیرد نیست در حلقه‌ی ذکر تو مرا تاب حضور چونکه از ذکر مصیبت نفسم می‌گیرد عاقبت یاد غمت قاتل این جان گردد گاه یادت، ز حرارت نفسم می‌گیرد بی‌تو در حیطه‌ی این شهر نفس‌آلوده یاس خوشبوی ولایت نفسم می‌گیرد @shia_poem
انتها نیست در آن جلوه که با فاطمه است نقطه‌ی "فا" علی و نقطه‌ی "با "فاطمه است کیست او حضرت حق یا که نبی یا که علی کیست او فاطمه یا فاطمه یا فاطمه است بارها محضر او خورد زمین جبرائیل بارها گفت محمد به حرا فاطمه است بیش از کعبه پیمبر به طوافش می‌رفت یعنی ای قوم فقط قبله نما فاطمه است من از اَمرش به علی یادِ حدیثی کردم حجت الله عَلی  حُجَّتنا فاطمه است گفت سوگند به مظلومی تو کم نشود یک سرِ موت در این معرکه تا فاطمه است آنچنان رویِ زمین ریخت چهل تَن را که همه گفتند مگر شیرخدا فاطمه است همه گفتند که در شهر دو حیدر باشد همه گفتند که در شهر دوتا فاطمه است مرتضی گفت بمان ورنه خودش میفهماند که اذازُلزلتِ الاَرض و سَما فاطمه است چادرش را نتکاند   آخ ببینید همه نام او مردم نامرد  چرا فاطمه است روز محشر شود ؛ از آمدنش معلوم است که چرا کارِ خلائق همه با فاطمه است تا که او هست شفاعت به شفیعی نرسد تا که او هست فقط ناله‌ی ما فاطمه است @shia_poem
مادرم این آه این زاری برایت خوب نیست گریه کمتر کن تو بیماری برایت خوب نیست درد داری استراحت کن کمی بهتر شوی اینکه شب تا صبح بیداری برایت خوب نیست دردهایت را نگویی با علی با من بگو درد خود در دل نگهداری برایت خوب نیست غصه آشفتگی موی زینب را نخور شانه با این دست برداری برایت خوب نیست موقع برخواستن از جا کمک از من بگیر خون سینه میشود جاری برایت خوب نیست کار خانه با من و فضه تو از جا پانشو زخمهای تو بود کاری برایت خوب نیست من خودم در را به روی شوهرت وا میکنم تو خودت محتاج دیواری برایت خوب نیست من خودم شب آب در دست حسینت میدهم استراحت کن تو بیماری برایت خوب نیست @shia_poem