eitaa logo
شعر شیعه
7.4هزار دنبال‌کننده
559 عکس
205 ویدیو
21 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
اگه این سینه می‌سوزه اگه دل خونِ حق داره نگام کن که دلم میگه هنوز پلکات رمق داره سه ماهی هست بی حالی  تو این خونه تبسم نیست رویِ لبها فقط آهِ  تو این دستاس گندم نیست دوباره بوی نون اومد دوباره وقتِ پختن شد چی شد بعد سه ماه امروز تنور خونه روشن شد نمی‌چسبه به ما نونِ کسی غیر از تو خانومم اگه پختی مواظب باش تو این بازو رو خانومم خدا رو شکر می‌بینم بازم این خونه جارو خورد چرا خوابیدی اما باز مگه دستت به پهلو خورد تماشا کن شده یکبار تو این چشمای مایوسو الهی بعد من مَردی نبینه درد ناموسو نبینه هرچی که داره فقط آتیش پناهش بود چهل تا رد پا بدجور  روی چادر سیاهش بود می دونم هرچی که داشتی تو کوچه خرجِ من کردی که با میخ و قلاف و سنگ تو جنگِ تن به تن کردی تو ای آئینه بدجوری  تَرک خوردی زمین خوردی حلالم کن سرِ من بود  کتک خوردی زمین خوردی نگو دیگه نمی‌تونی نگو امروز مجبوری دلِ مظلومتو خوش کن شده با خنده‌ای زوری  جواب بچه هامونو نمیدی فاطمه  برگرد اگه بهتر شدی خانم کنار علقمه برگرد ۹۷/۱۱/۲۰ @shia_poem
عزیزان شاعر تک بیتی های خود را نثار «زکریا بدر علی الجابر» کودک ۷ سالهٔ شیعه که توسط یک وهابی در مقابل دیده های مادر سر بریده شد، به آیدی @shia_poem_admin ارسال نمایید. @shia_poem
تیغ دشمن نکند قطع حیات از محیا در ره عشق علی شد زکریا، یحیا @shia_poem
گرفته ام زعلی عشق و آبرویم را و کرده نذر علی مادرم گلویم را @shia_poem
دوباره بغض و کمی آه، علتش این است حرم نرفته بمیرم... خجالتش این است «سلام می دهم از بام خانه سمت حرم ببخش نوکرتان را بضاعتش این است» هنوز توبه نکرده، مرا خرید آقا محبت و کرم یار سرعتش این است به ذکر و نام قشنگش لبم شده شیرین تمام لذت فرهاد و خلوتش این است رقیق شد دل آلوده از گناهم باز کمی ز معجزه ی چای هیئتش این است به قطره قطره ی اشکم ملک خورَد غبطه که اشکِ روضه ی ارباب قیمتش این است شفای هر مرضی گشت، خاک تربت دوست چه ها کند نظرش آنکه تربتش این است عجیب نیست که بدکاره هم شود زاهد که جذبه ی نظر یار، قدرتش این است محبتش ز ازل با گلم شد آغشته که ماجرای من و عشق قدمتش این است خوشا میان عزا جان دهم، همه گویند: غلام کویِ حسینیه قسمتش این است @shia_poem
🔸️بند(اول) بوی سیبِ کربلا دل را هوایی می کند هر کجا باشی تو را کرببلایی می کند گر بگویی یا حسین کارِ خدایی می کند دستِ عباسش چنان مشکل گشایی میکند خوش به حالِ آنکه خود راهش فدایی میکند ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🔸️بند (دوم) کربلا خاکش ندارد چیزی کمتر از بهشت بلکه کرد او را خدا اعلی و برتر از بهشت آب و خاکش از ازل کرده مقدر از بهشت تربتِ آن از زَر و هم آبِ کوثر از بهشت آوَرَد جبریل عود و بوی عنبر از بهشت ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🔸️بند(سوم) جلوه ی نقش و نگارِ روی عالم کربلاست کعبه و سعی و صفا و آبِ زمزم کربلاست شرحِ هر آیاتِ نابِ اسمِ اعظم کربلاست گو نخستین روضه ی حوا و آدم کربلاست گر که غم داری بدان آن مرهمِ غم کربلاست! @shia_poem
وقتی که یادت نیستم، بی اعتبارم وقتی به تو ایمان ندارم، بی قرارم الحق و الانصاف کم فکر تو هستم از بس که بر این نفس وامانده دچارم شاید که از چشم تو افتادم که این طور دیگر زمان معصیت بی اختیارم یابن الحسن، با غفلتم سرمایه ام سوخت رحمی نما، آتش گرفته کوله بارم باشد بزن اما دگر رو برمگردان شرمنده ام من از گناه بی شمارم دیدی پشیمانم، به آغوشم کشیدی دیدم غریق رحمت پروردگارم گرچه برایت نوکر خوبی نبودم با این همه جد شما را دوست دارم من که نشد یک بار پیش تو نشینم شاید زمان روضه بنشینی کنارم رو به برادر، خواهری با گریه می گفت: با رفتنت آتش زدی بر روزگارم ای کاش می شد بوسه از رویت بگیرم قاری قرآنم، عزیزم، نی سوارم @shia_poem
می رسد روزی که می آید سواری از سفر این شب هجران به پایان می رسد وقت سحر بهترین تصویر اهل آسمانی ها تویی آخرین امّید قلب جمکرانی ها تویی جمعه ها جمعیّتی گریانِ سوز ندبه ها با خبر هستی تو هم از حال و روز ندبه ها کاش می شد که ببینم روی زیبای تو را حسّ کنم یا لااقلّ گرمای رویای تو را بی قرارم بی پناهم انتظاری خسته ام عاشقم عاشق ترینم من به تو دلبسته ام فاطمه س در انتظارت ای پر و بال علی ع ای قیام تو قیامت قائم آل علی ع در کویر آرزوها العَجَل‌باران شدم در غروب ابری جمعه غزل‌باران شدم می توان این روزهای بی کسی را ترک کرد می توان با بودن تو کربلا را درک کرد می رسی عطر خدا تا خانه ی دین می رسد جمعه ای هم نوبت "فتح فلسطین" می رسد آخرین خورشید دنیا عاقبت یک شب برس با شهیدان دفاع از مرقد زینب س برس الاَمان آقای من خطّ امان من تویی العجل یابن الحسن عج آرام جان من تویی @shia_poem
خون پاک شهدا منتظر توست بیا سرِ مصباحِ هدا منتظر توست بیا وارث خون خدا و پسر خون خدا به خدا خون خدا منتظر توست بیا صبح هم منتظر صبح ظهور تو بوَد روز ما و شب ما منتظر توست بیا بر سر گنبد زرین حسین بن علی پرچم کرب و بلا منتظر تو است بیا علم و مشک و لب خشک جگرسوختگان دستِ افتاده جدا منتظر توست بیا فرق بشکسته ی زینب، سر خونین حسین که جدا شد ز قفا منتظر توست بیا بر سر نی سر جدّت به عقب برگشته طفل افتاده ز پا منتظر توست بیا آفتابی که چهل جا به سر نی تابید در دل طشت طلا منتظر توست بیا آن یتیمی که سر پاک پدر را بوسید ناله زد «یا ابتا» منتظر توست بیا بر ظهور تو دعا بر لب «میثم» تا کی؟ تو دعا کن که دعا منتظر توست بیا @shia_poem
هر کس که بر سرش زده با عشق سر کند باید هواى داشتن دردسر کند باید هر آنکسى که پى وصل می‌رود تا مرز سوختن بتواند خطر کند از دست این فراق مجال فرار نیست سوگند خورده است مرا خونجگر کند شب آمده است و باز زلیخا نشسته است شاید دوباره یوسف از اینجا گذر کند باشد به التماس دل ما محل نده پس لااقل بگو که چه خاکى به سر کند اصلا چگونه شمع در این گوشه‌ی اتاق شب را بدون صحبت پروانه سر کند دیدی که خون ناحق پروانه شمع را چندان امان نداد که شب را سحر کند افتاده‌اند در بغل هم دو سوخته دیگر کسى نمانده کسى را خبر کند وقتى فقیر فقر ندارد فقیر نیست کارى کنید فقر مرا بیشتر کند هر آنچه داده‌ام دوبرابر گرفته‌ام آنکس ضرر نکرد که اینجا ضرر کند با آنکه ذره را به نظر آفتاب کرد باد صبا بگو که به ما هم نظر کند @shia_poem
تو شاهکار عشق بازی در زمینی تو دست پنهان خدا در آستینی اُمُّ الادب ، اُمُّ الوفا ، اُمُّ البنینی دلگرمی نسل امیرالمومنینی در پیشگاه تو ادب تعظیم کرده قرص قمر میر عرب تعظیم کرده مانند نور آمدی تابیدی و بعد با دست زهرا مورد تأییدی و بعد خود را دم بیت ولایت دیدی و بعد آن چارچوب سوخته بوسیدی و بعد گفتی اگرچه در حرم تازه عروسم من آمدم دستان زینب را ببوسم دیدی چگونه گریه کن ها گریه کردند غمدیده ها با یاد زهرا گریه کردند با نغمه ی لب های مولا گریه کردند یا فاطمه می گفت هر جا گریه کردند آن روز تنها خواهش قلبت همین شد یا فاطمه تبدیل بر اُمُّ البنین شد شهر مدینه در هیاهو زین خبر شد شکر خدا ام البنین صاحب پسر شد اما کلامی باعث خون جگر شد زخم زبان ها بر دل تو؛ نیش تر شد گفتند: بانو بعد ازین کم میگذارد بر این یتیمان دیگر او کاری ندارد اما دهان یاوه گویان را تو بستی پای قرار خویش با زهرا نشستی دیدند از جام رضای یار مستی چون رشته ی فرزند و مادر را گُسستی گفتی اگرچه بین تان خیلی عزیزم در خانه عباسم غلام و من کنیزم زینب تو را با نور ایمان آشنا کرد با یک نظر دلداده ی آل عبا کرد برآتش عشقش تو را هم میتلا کرد آن قدر؛ پیشت صحبت کرببلا کرد تا اینکه شاخ و برگ هایت پر ثمر شد دار و ندارت چهار فرزند پسر شد کم کم پسرهای تو بال و پَر گرفتند دور و بَرَت را مثل یک لشگر گرفتند درس شجاعت از خود حیدر گرفتند بوی امیر فاتح خیبر گرفتند گویم ز اوصاف عظیم تو همین حد زینب پس از زهرا تو را مادر صدا زد ای وای از روزی که قلبت را شکستند حجاج زهرا بار بیت الله بستند دیدی همه سرها گرفته روی دستند با چه شکوهی بین محمل ها نشستند بر زانوی عباس زینب پا گذارد شُکر خدا که محمل او پرده دارد اما پس از شش ماه شام غم سحر گشت با دیدن یک صحنه ای چشم تو تر گشت از این مصیبت عالمی خونین جگر گشت باور نمی کردی ولی دل با خبر گشت بالاترین روضه همین در عالمین است از راه آمد زینب اما بی حسین است فریاد زد اُمُّ البنین گیسو سپیدم مادر نبودی عصر عاشورا چه دیدم از خیمه تا گودال با زحمت دویدم با دست خود از پهلویش نیزه کشیدم اُمُّ البنین تاج سرم را سَر بریدند پیراهنش را از تَنَش بیرون کشیدند مادر نبودی گوش کن پس این خبرها از داغ عباس تو خم گشته کمرها واشد به روی من نگاه رهگذرها چادر به سر؛ دارد دویدن دردسرها عباس رفت و آبروی خواهرش رفت دعوا شد و چادر ز روی خواهرش رفت اُمُّ البنین اول دو بازویش بهم ریخت تیری رسید و چشم و ابرویش بهم ریخت ضرب عمودی آمد و رویش بهم ریخت تا روی نیزه رفت گیسویش بهم ریخت عباس نامردی عمود آهنین خورد بی دست از بالای مرکب بر زمین خورد دروازه ی کوفه قیامت ساختم من بر مرکب طوفانِ خطبه تاختم من تا چشم روی نیزه ها انداختم من در یک نظر عباس را نشناختم من از درد غیرت صورتش چرخاند مادر بستند او را تا به نیزه ماند مادر مادر دعا کن منتقم دیگر بیاید چون او گره از اَبروی زهرا گشاید صحن و سرایی در بقیع بر پا نماید پایان هر روضه دعا کردیم شاید ما کاشف الکرب امام خویش گردیم دار و ندار خویش نذر یار گردیم @shia_poem
من که از نسل دلیر عربم امّ العبّاسم و امّ الادبم مادر چهار یل رعنایم من کنیز حرم زهرایم آسمان خاک نشین حرمم عرش در تحت لوای کرمم معرفت مسئله آموز من است عاشقی سائل هر روز من است دل من محو تولّای ولیست سِمتم خادمی بیت علیست من سفارش شده ی زهرایم آبرو یافته از مولایم وه از ان روز که قابل گشتم با در بیت مقابل گشتم آمد آن لحظه چه خوش اقبالم دختر شاه به استقبالم قبله ی نور به کاشانه ی من حرم الله کجا خانه ی من دست بانوی حرم بوسیدم خاک پایش به بصر مالیدم گفتم این بیت حریم لاهوت من کنیزم به دیار ملکوت آمدم خادم این در باشم خادم دختر حیدر باشم لیک آن روز زغم رنجیدم وای دل، صحنه ی سختی دیدم هر دو ریحانه حق تب دارند بین خانه حسنین بیمارند گفت زینب به دو چشمانی تر نذر روزه بنما ای مادر عرق از صورتشان تا شد جمع سوختم در غمشان همچون شمع آنقدر خرج ولایت گشتم مورد لطف و عنایت گشتم تا خدا مزد ولایم را داد که به من گل پسری زیبا داد صاحب جنة الاحساس شدم مادر حضرت عباس شدم در وفا یار بلا فصل شدم مادر فضل و ابا الفضل شدم شوری افتاد ز عشقش به دلم دید از فاطمه بودن خجلم حق نمود این شرفم نقش جبین حضرت فاطمه شد ام بنین گفتم عباس گل ریحانی به امیرت تو بلا گردانی نه برادر و نه من مادرشان من کنیز و تو غلام درشان روزی اید که به همراه حسین از مدینه بروی نور دو عین چون حسینم تو خدایی گردی عاقبت کرب و بلایی گردی یک وصیت کنم این لحظه تو را جان تو جان عزیز زهرا رفتی و همره تو شادی رفت از مدینه دگر آزادی رفت وای زان روز که غمها برگشت کاروان گل زهرا برگشت جان هر دل شده بر لب آمد بی حسین حضرت زینب آمد گفت با من همه اسرار مگو ماجرا های تو وآن بغض گلو گفت لب تشنه سوی آب شدی از خجالت به خدا آب شدی گفت با قدّ کمان جان دادی من شنیدم نگران جان دادی تا که مشک و علمت را دیدم دست پاک تو ز دور بوسیدم باورم نیست سر زین وسجود فرق عباس من و ضرب عمود یاد تو روضه به پا می سازم تا ابد برپسرم می نازم نزد زهرا تو وجیه اللّهی فانی حضرت ثار اللّهی @shia_poem