eitaa logo
شعر شیعه
7.3هزار دنبال‌کننده
529 عکس
200 ویدیو
20 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
شبیه یه تسبیحِ پاره س دلم آوردم خودت رو به راهش کنی بخوای، بهتر از روزِ اول میشه فقط کافیه که نگاهش کنی می دونم تُو دنیا، شبیه تو نیست کی تحویل می گیره یه بازنده رو؟ دارم غرق میشم، نجاتم بده پناهش بده این پناهنده رو مقصر منم ! هر چی که می کِشم دارم از هوا و هوس می کِشم کنار توأم، غرقِ آرامشم با یه حسِ خوبی نفس می کِشم چرا توبه هامُ شکستم؟ چرا؟ نموندم رو شرط و شروطِ خودم بگیر دستایِ ناامیدِ منُ رسیدم به مرزِ سقوطِ خودم شنیدم که مهمون داری این شبا حسودیم شده ! با کی هم صحبتی؟ کسی پشتِ اَبرا صدام میزنه: بیا بینِ خوبا، تو هم دعوتی یه تسبیحِ فیروزه رنگِ دلم که دور از حرم مونده، حالش بَده یه بالی بِده بِکنم از زمین یه بالی بِده مقصدم مشهده @shia_poem
باز دل، چلّه‌نشین حرمِ راز شده‌ست مرغ شب، با نفس صبح هم‌آواز شده‌ست باز با دست سحر، پنجره‌ها باز شده‌ست باز فصلِ سفرِ چلچله آغاز شده‌ست با نسیمی که به دل‌جویی من می‌آید باز عطر گل نرگس ز چمن می‌آید این گل لاله، که زیبایی بی‌حدّ دارد در چمن تازگی و لطف مجدّد دارد نکهت فاطمه و عطر محمّد دارد آفرینش به لبش، ذکر خوش‌آمد دارد این گل سرخ، که از گلبن توحید شکفت هر که دیدش، «زَهَقَ الباطِلُ و جاءَ الحَق» گفت جلوۀ «وَالقمر» و آیت «وَالعصر» آمد رحمت واسعۀ بی‌حد و بی‌حصر آمد فتح نزدیک شد و، زمزمۀ نصر آمد کارفرمای دوعالم، ولیِ‌ عصر آمد گرچه در خوشدلی فاطمه، تردیدی نیست زادروز پسرش هست، ولی عیدی نیست چه بگویم که مرا عقدۀ عالم به گلوست داستان من وغم، خاطرۀ سنگ و سبوست کی شود پرده به یک سو رود از چهرۀ دوست «آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست» عید روزی‌ست، که بارد به جهان ابرِ کَرم مصلح کل بزند تکیه به دیوارِ حرم عیدی روزی‌ست، که آفاق گلِ نور شود از جهان، سایۀ بیدادگران دور شود روز نابودی تزویر و زر و زور شود یعنی از پرتو موسی، همه جا طور شود عیدی روزی‌ست، که آفاق منوّر گردد باغ سرسبز شود، باز ورق برگردد عید روزی‌ست، که دل‌ها شود از غصه جدا روز آغاز ثمربخشی خون شهدا برسد پرتو روشنگر مصباح هدی تکیه بر کعبه زند منتقم خون خدا بشنود گوش فلک، صوت خوش تکبیرش دولت عدل شود، دولت عالم‌گیرش عید روزی‌ست، که با عشق، هماهنگ شود عرصه بر تهمت و تزویر و ریا تنگ شود نرم، چون آب، دلِ سخت‌تر از سنگ شود باغ سرسبز و نشاط‌آور و گل‌رنگ شود عید روزی‌ست، که ایمان و امان تازه شود یک چمن لالۀ پرپر شده، شیرازه شود ای که جبریل امین، پیک پیام‌آور توست ای که عیسای نبی، روز فرج، یاور توست سرمۀ چشم ملائک، همه خاک در توست چشم بر راه ظهورت به خدا، مادر توست تو بیا! تا غم عالم، همه از دل برود کشتی از دامن توفان، سوی ساحل برود @shia_poem
شده وقت سحر از غصه نجاتم بدهید ز آتش هجر جهانسوز براتم بدهید خضر از لعل لبی یافت حیات ابدی تا نمردم نفسی آب حیاتم بدهید قبله ی ماه همان صورت گندم گون است خوشه ای زان مه سیما به زکاتم بدهید ای ملائک به نفسهای سحر گاه قسم جلواتی به سوی جلوه ی ذاتم بدهید تا که محراب به فریاد دل ما برسد یادی از آن خم ابرو به صلاتم بدهید تا که صبح و شب ما رنگ شما را گیرد چشمی از دجله و چشمی ز فراتم بدهید حج بیتک ، بود آرزوی فی کل عام یعنی احرام طواف عتباتم بدهید @shia_poem
سفره ی افطار ما پر سفره دیدار نه ما بفکر هرکسی هستیم اما یار نه غصه هجر تو را خیلی نداریم عفو کن سرسری از وصل میخوانیم با اصرار نه کارگر کم داری آقا جان سخنران بیشمار قیل و قال از غربتت کردیم اما کار نه آشتی کن با گدایان گنه کار خودت خیر میبیند گدا با دوری از دلدار؟ نه ما دم بیدار بودن هم بخواب غفلتیم چشم ها بیدار اما باطن بیدار نه نامه اعمال مارا وا نکن تایش بزن هرچه میخواهی گنه دارد ثواب انگار نه با شهیدان عهد خود را بسته ایم از ابتدا مرگ در این راه آری زندگی با عار نه به مناجات شب ما سربزن یابن الحسن یک جهان ناگفته هست و محرم اسرار نه با خودت مارا ببر تا کربلا هر اربعین خط نزن نام گدایان را ازین طومار نه صبر میکردیم ما پای غم زینب ولی صبر پای روضه هایش برسر بازار نه زینبی که عرشیان به دست بوسش میرسند حرمتش بالاست بین دسته ی اشرار نه @shia_poem
صاحب نفسا وقت سحر ياد ز ما کن در بين قنوتت من آلوده دعا کن در هم بخر اين باربهم ريخته ام را کمتر گل زيباى خود از خار جدا کن کشکول گداى سر راه تو گرفتم که گاه کريمانه نگاهى به گدا کن از دست گنهکارى خود خسته شدم من اين مرغک پر بسته ز هر دام رها کن دل مرده ام اى يارمسيحا نفس من هوئى بکش و حاجت اين خسته روا کن آخر بشود دورى تو قاتل جانم با يک نظرى درد نفس گير دوا کن جامانده ام از قافله ى سرخ شهيدان راهى دل ما را به مسير شهدا کن اى زائر شش گوشه بيا يک سحرى را ما را ز کرم در به در کرببلا کن @shia_poem
برای دیدن روی تو ناله ها دارم خوشم اگر چه غریبم ولی تو را دارم تمام سوز دل من ز ناله های شماست ز درد هجر تو سوز ی در این صدا دارم گدائی در این خانه آبروی من است به نام توست اگر ذره ای بها دارم به نامۀ عملم نیست جز گناه گناه... ولی به وقت سخن کوهی ادعا دارم الا امیر سحر ای مسافر صحرا امید وصل تو را بین هر دعا دارم به کام خویش چشیدم غم جدایی را نشان رحمتی از یار آشنا دارم مرا میان قنوت سحر مَبر از یاد که احتیاج شدیدی بر این دعا دارم به آه نیمه شب تو قسم عنایت توست اگر زبان مناجات با خدا دارم بیا و نامه اعمالِ من مرور نکن که بر جبین عرق شرم از شما دارم بدست خود بده خرج زیارت ما را هوای بوسه ای از خاک کربلا دارم @shia_poem
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد دنبال او شب تار صیاد رفته باشد یک زخم بر دو گونه یک چشم نیم بسته از زجر یادگاری یک دنده شکسته فهمیده ام در این شهر معنای سیری ام را از ضرب دست خوردم دندان شیری ام را نامحرمی که باخود دیشب سرتو را داشت وقتی به گوش من زد انگشتر تو را داشت طفلی که خنده میزد بر این لباس پاره او گوشوار من داشت من زخم گوشواره من خار میکشیدم با ناخنی شکسته او با گل سر من گیسوی خویش بسته وقتی که شعله افتاد از بام روی معجر نگذاشت ساربان تا بردارم آتش از سر من باز ماندم از درد از فرط ناتوانی او رفت و پیش پایم انداخت تکه نانی من سخت باز کردم انگشت کوچکم را او رفت و بین دستش دیدم عروسکم را دیشب که خواب رفتم یک بار بی عمویم زنجیر دست و پایم پیچید بر گلویم از کوفه آمدی و سنگ صبور داری رنگ محاسنت زرد بوی تنور داری ای سر بیا که مُردم از دختران شامی از خنده های کوفی از خنده های شامی ای کاش پای حلقت میمُرد دختر تو آری هنوز گرم است رگ های حنجر تو @shia_poem
در سینه مانده آهم، خیلی دلم گرفته خسته از اشتباهم، خیلی دلم گرفته بر نفس خود اسیرم، از شرم سر به زیرم از بس که رو سیاهم خیلی دلم گرفته خیلی مرا صدا کرد، آخر خودش حیا کرد شرمنده از الٰهم، خیلی دلم گرفته در بندگی ضعیفم، شیطان شده حریفم گمراه بین راهم، خیلی دلم گرفته نامحرمان به لبخند، اشک مرا گرفتند خشکیده شد نگاهم، خیلی دلم گرفته وقتی اطاعتم رفت، دوران عزتم رفت درمانده قعر چاهم، خیلی دلم گرفته شاه نجف امیدم، دیشب به خواب دیدم ایوان طلای شاهم، خیلی دلم گرفته تشنه شدم دوباره، دلتنگ و بی قرارِ ارباب و قتلگاهم، خیلی دلم گرفته یک سو سه ساله افتاد، خواهر به ناله افتاد: برخیز ای پناهم خیلی دلم گرفته بعد از علیِ اکبر، بعد از تو ای برادر در بند یک سپاهم، خیلی دلم گرفته من می روم اسیری، جای کفن حصیری شاید شود فراهم، خیلی دلم گرفته @shia_poem
فعل مرا دیدی ولی چیزی نگفتی بنده همان بنده، خدا مثل همیشه از ما توسل از تو لطف و دست گیری آقا همان آقا، گدا مثل همیشه ممنون از اینکه دست ما را رو نکردی مثل همیشه باز هم ستار بودی چه خوب شد در معصیت مرگم نیامد ممنون از این که باز با ما یار بودی با این گناهانی که من انجام دادم باور نمی کردم که دستم را بگیری تو آن قدر لطف و کرامتْ پیشه ای که روزی هزاران بار توبه می پذیری جا مانده بودم تو مرا این جا رساندی من خواب بودم تو مرا بیدار کردی وقتی سحر های مناجاتت نبودم آن شب به جای من، تو استغفار کردی آن قدر خوبیِ مرا گفتی به مردم آن قدر که حتی خودم هم باورم شد آه ای کرامت پیشه دیدی آخر کار این مهربانی های تو دردسرم شد هر چند از دست خودم دل گیرم اما احساس دلتنگی در این شب ها نکردم سوگند بر سجادۀ خانوم رقیه من مهربان تر از خودت پیدا نکردم در را به روی ما گنه کاران نبندید ما هم دلی داریم گر چه رو سیاهیم گفتند این جا بارِ عصیان می پذیرند دیدیم بیش از عالمی غرق گناهیم @shia_poem
برگ و برت دست كسي برگ و برم دست كسي بال و پرت دست كسي بال و پرم دست كسي خيرات كردن مال من خيرات كردن مال تو انگشترت دست كسي انگشترم دست كسي نه موي تو شانه شود نه موي من شانه شود موي سرت دست كسي موي سرم دست كسي بابا گرفتارت شدم از دو طرف غارت شدم آن زيورم دست كسي اين زيورم دست كسي رختت به دست حرمله رختم به دست حرمله پيراهنت دست كسي و معجرم دست كسي @shia_poem
خوردم قسم که توبه نمایم قسم شکست بغضم شکست و دوست ز لطفش،قلم شکست گفتم دلم سیاه شد ای کبریای من دستی به دل کشید و دوباره دلم شکست هر روز ساختم نود و نه بت بزرگ هرشب خدا دورن دلم صد صنم شکست یک قطره اشک ِ شرم من از مهربانی اش گردید گنج عرش و دعا را رقم شکست در پای نعمتش سر تعظیم را بگو سروی که پیش باد نگردید خم، شکست حرف از گناه پیش رحیمی چو او مزن کز سجده ی کلنگ دل سنگ هم شکست ای بی شریک، جز تو شریک غمم نشد از لطف توست لشکر اندوه و غم شکست تا نزد دوست نام علی بردم ای غریب دیوار سخت سینه ی من چون حرم شکست #@shia_poem
نگو دارم از تو جدا میشوم نگو بی تو اینجا رها میشوم اگرچه لگد خوردم از این و آن به عشق تو هردفعه پا میشوم تو هستی و من خوب حس میکنم تمام سحر ها دعا میشوم ... اگر چوبِ خشکم , اگر کهنه ام نينداز دورم ... عصا میشوم خرابم , دعایم کن آقای من که با یک دعایت بنا میشوم بگو گرچه آلوده ام من , هنوز به زیر عبای تو جا میشوم می آیم ... اگر آهنی کهنه ام کنار تو باشم طلا میشوم نشد جمکرانِ تو آدم شوم ببر کربلا , کربلا میشوم #@shia_poem
ای کشته مژگان سیاه تو سپاهی ما نیز هلاکیم، به ما نیز نگاهی از ما که سیاهیم مگردان نظر خویش بگذار بیفتند سیاهان به سیاهی صد بار کله بر سر ما رفت ز دنیا یک بار هم از دست تو خوب است کلاهی بر خلق جهان رحم بفرما که نسوزند مگذار برآرم ز دل سوخته آهی گویند که غافل شدن از خویش گناه است صد طاعت ما خادم این گونه گناهی معنی جگری داشت که در راه تو خون شد دی نعره و امروز فغان است گواهی @shia_poem
چه بهتر است ببخشم به لطف و احسانم چگونـه جسـم ضعیـف تو را بسـوزانم؟ اگـر تـو خالـق خـود را خـدا نمـی‌دانی منم خـدا و تـو را عبـد خویش می‌دانم شـرار قهـر مرا آب بحـر، کـافی نیست مگـر ز اشک تـو آبی بـر آن بیفشـانم تو غافلـی و مـرا لحظـه‌ای نمی‌خوانی بیا منم که تو را سوی خویش می‌خوانم هـزاربـار شـدم از تـو خشمگیـن امّـا تـو کیستـی کـه ز تـو انتقـام بستانم؟ به عزتم قسم ار سـوی مـن بیـایی باز تو را ز لطف در آغـوش خویش بنشانم ز بس که اشک تو را دوست دارم، از رحمت بلا دهم کـه تـو را لحظـه‌ای بگریانم هـزاربـار گنـه کـرده‌ای بیـا یک‌بار بگـو:الـه مـن العفـو مـن پشیمانم ز سال‌ها گنهت بگذرم به یک العفو ببخشم و به تو ثابت کنم که رحمانم اگـرچـه از همه آلوده‌تر بوَد «میثم» به ذات اقـدسم او را ز در نمـی‌رانم @shia_poem
قلبی که فقط خانه ی دلجوی امیر است مجنون شده ی طره ی گیسوی امیر است آن قبله که عشّاق بر آن سجده گذارند نوری ست که در تاق دو ابروی امیر است پرواز دَرِ قلعه ی خیبر به همه گفت این ذره ای از قدرت بازوی امیر است در معرکه از کفر مسلمان بتراشد این ویژگیِ چشم هنر جوی امیر ست غربال کند هر سره از ناسره مولا این معجزه ی نعره ی یاهوی امیر است انگور نجف نخل رطب داد به میثم بر دار سرش روی دو زانوی امیر است در روز جزا سنجش اعمال خلائق وابسته به میزان ترازوی امیر است @shia_poem
از کران تا بی کران مولا امیرالمومنین هر مکان تا هر زمان مولا امیرالمومنین در روایت سی هزار عالم خدا آورده است در روایت شد بر آن مولا امیرالمومنین چون خدای کعبه را جز کعبه بر او شان نیست شد امیر مومنان مولا امیرالمومنین درب علم است او و گشته در ورودیِ درش معتکف خرد و کلان مولا امیرالمومنین شد نماز ما قبول از برکت نام علی خورده مُهرش بر اذان مولا امیرالمومنین سجده بر صحن علی پای خدا بنوشته شد نور حق را شد عیان مولا امیرالمومنین صحبت ایوان اگر هر جا به هر مجلس شود گشته محور بر بیان مولا امیرالمومنین من گدایی را به عشق روی او بگزیده ام شد بهانه آب و نان مولا امیرالمومنین چون رود خاکسترم بر بادمی گوید به او تار و پودم با زبان مولا امیرالمومنین مهر او هم میکُشد هم زنده میگرداندم مهر او اکسیرِ جان مولا امیرالمومنین خوش به حال نسل من گر گوشه چشمی کند خط او خط امان مولا امیرالمومنین داده‌ زاهد وعدهٔ حورُ و پری اندر بهشت وعدهٔ ما در جنان مولا امیرالمومنین @shia_poem
با سلام با توجه به اشکالات فراوان پیام رسان های داخلی و درخواست بیشمار کاربران انشاا... علاوه بر پیام رسان های داخلی مجددا فعالیت خود را در پیام رسان تلگرام نیز خواهیم داشت. آیدی ما در تلگرام : @shia_poem
رمضان است رفیقان! همه بیدار شویم همه بیدار در این فرصتِ سرشار شویم زیر سنگینی اعمالِ پریشان مُردیم رمضان است، بیایید سبک‌بار شویم می‌توانیم در این ماه به قرآن برسیم می‌توانیم در این ماه، علی‌وار شویم ماهِ مهمانیِ حقّ است، بیایید همه تا نمک‌خورده‌ی این سفره‌ی افطار شویم چشم‌ها را بتکانیم در این ماهِ زلال با دو آیینه همه راهیِ دیدار شویم زین کنیم اسب، رفیقان! سفری در پیش است جای اُتراق نَه این‌جاست، خبردار شویم سِرِّ سی جزء به سی روز فرو می‌آید هان! رفیقان! همه آیینه‌ی اسرار شویم یازده ماه گذشت و خبر از عشق نشد با خداوند، در این ماه مگر یار شویم رمضان است رفیقان! همه بیدار شویم همه بیدار در این فرصتِ سرشار شویم @shia_poem
سفره ی افطار ما پر سفره دیدار نه ما بفکر هرکسی هستیم اما یار نه غصه هجر تو را خیلی نداریم عفو کن سرسری از وصل میخوانیم با اصرار نه کارگر کم داری آقا جان سخنران بیشمار قیل و قال از غربتت کردیم اما کار نه آشتی کن با گدایان گنه کار خودت خیر میبیند گدا با دوری از دلدار؟ نه ما دم بیدار بودن هم بخواب غفلتیم چشم ها بیدار اما باطن بیدار نه نامه اعمال مارا وا نکن تایش بزن هرچه میخواهی گنه دارد ثواب انگار نه با شهیدان عهد خود را بسته ایم از ابتدا مرگ در این راه آری زندگی با عار نه به مناجات شب ما سربزن یابن الحسن یک جهان ناگفته هست و محرم اسرار نه با خودت مارا ببر تا کربلا هر اربعین خط نزن نام گدایان را ازین طومار نه صبر میکردیم ما پای غم زینب ولی صبر پای روضه هایش برسر بازار نه زینبی که عرشیان به دست بوسش میرسند حرمتش بالاست بین دسته ی اشرار نه @shia_poem
ايينه روى مجتبايى قاسم مستغرق ذات کبريايى قاسم مثل على اکبرى براى ارباب چشم تو کند گره گشايى قاسم حالا که پسر دار شده شاه کريم داغ است بساط هر گدايى قاسم از گوشه لبهات عسل ميريزد مدهوش ز باده بقايى قاسم دل ميبرد از همه مناجات شبت مانند حسن چه خوش صداى قاسم قسمت نشده اگر امامت بکنى معصومى و از گنه جدايى قاسم تحت الهنکى که بسته اى شاهد بود زيباى امام زاده هايى قاسم سوگند به پينه هاى پيشانى تو با سن کمت پير دعايى قاسم در کرب و بلا همه حرم دار شدند اخر تو خودت بگو کجايى قاسم گويا که حرم نداشتن ارث شماست بى مرقد و بى صحن و سرايى قاسم پشت سر تو دعاى نجمه زيباست از بسکه لطيف و دلربايى قاسم تو وارث تکسوار جنگ جملى الحق حسن کرب وبلايى قاسم زير پر عباس کشيدى شمشير شاگرد امير خيمه هايى قاسم گردن زده اى ازرق و اولادش را زيرا نوه ى شير خدايى قاسم در عرش براى تو على کف زده است تو وارث شاه لافتايى قاسم اى واى گرفتند همه دورت را چون گل به ميان خارهاى قاسم پهلوى تو ضربه خورده مثل مادر افتاده ميان دست و پايى قاسم زير سم اسب نرم شد پيکر تو بر داغ عظيم مبتلايى قاسم بازيچه قاتل است اين کاکل ناز گيسوى تو شد رنگ حنايى قاسم از کهنگى نعل کفن پاره نشد سر بسته شده چه روضه هايى قاسم جان داشتى و تن تو را کوبيدند فرق من و توست ماجرايى قاسم نجمه همه گيسوان خود را مى کند تو قاتل او به نيزه هايى قاسم @shia_poem
شوریدگیت داده به دل اختیار را با زلف دوست بسته قرار و مدار را آیینه ی تمام نمایِ یل جمل از این سپاه فتنه در آور دمار را ابرو کشیده، حُکم نیام است این نقاب باید مهار کرد کمی ذوالفقار را از انعکاس نام "حسن" کوفه دلخور است فریاد کن دوباره شُکوه تبار را مثل علی چه قدر تو شمشیر می زنی! دنبال کن سوارِ به فکرِ فرار را برخیز جانِ فاطمه! دلگیرتر نکن تصویرِ بی سپاهیِ این شهریار را از نیزه ای که خورده به پهلوت واضح است زرگر تلاش کرده بسنجد عیار را... @shia_poem
عزیز کرده‌ی شاهنشه مدینه سلام بزرگ زاده ای و من غلام ابن غلام میان سلسله اولاد حضرت زهرا تویی که قاسمی و با ابالحسن همنام مورخان ننوشتند روز میلادت شب ششم به تو منصوب گشته در ایام کسی که از تو طلب کرده رزق کرببلا قسم به حضرت نجمه نمیشود ناکام شفا گرفت به نام تو دردهای دلم شدی همیشه برایم "مسکن الآلام" تو نان سفره‌ی دو سفره دار را خوردی شبیه بارش باران عنایت تو مدام تو که مفسر اَهلیٰ مِنَ العسل هستی کمی به ما بچشان یاکریم ازاین جام بدون شک به تو آن لحظه وحی نازل شد ز جبرئیل مقرب گرفته ای الهام حسین تا بغلت کرد گفت آه حسن ز سینه‌ی تو کند بوی دلبر استشمام تمام اهل حرم در پی تو گریانند چه محشری تو به پا کرده ای میان خیام به وقت رفتن اگر قامت تو کوته بود به روی خاک شدی قد کشیده مثل امام همه به حال پریشان نجمه خندیدند نگاه او به سرت بود کربلا تا شام @shia_poem
یک چشمه از عنایت چشم شما، عسل خوشرنگ تر ز سرخی رنگ طلا، عسل بسم الله است ذکر شروع عریضه ها... اما شروع می شود این شعر با، عسل امشب من از سبوی لبت باده می خورم شیرین نموده تلخی کام مرا، عسل چون کودکی که خوب بچسبد به مادرش چسبد ز دست پاک تو بر کام ما، عسل پس بر کویر قلب خرابم عسل بریز در ساغرم به جای شرابم عسل بریز جای دوات جوهر قرآنمان، عسل امضای پای برگه ی ایمانمان، عسل دیگر نیاز نیست به قند و به نیشکر چون هست جای قند به قندانمان، عسل دیگر نمی رویم سراغ طبیب ها درمان حال و روز پریشانمان، عسل این از خواص باده ی ابن الکریم هاست... ...گر می چکد زکاسه ی چشمانمان، عسل جای شراب ما، ز عسل مست می شویم با یاد ابن شیر جمل مست می شویم امشب گرفته است حسن در بغل، عسل ذکر لبان او شده احلی من ال، عسل بر نو عروس مادر سادات، از کرم هدیه نموده خالق عزوجل، عسل بابا همین که از لب تو بوسه چید، گفت: شیرینی دهان تو قند و عسل، عسل از بسکه خوش سخن شدی و خوش دهن شدی گشته کلام ناب تو ضرب المثل، عسل احلی ترین سلاله ی زهرا خوش آمدی شاگرد رزم حضرت سقا خوش آمدی وقتی به روی دست پدر خنده می کنی زیبا رخان عصر، تو شرمنده می کنی از بس که رفته ای تو به مادر بزرگ خویش نام و نشان فاطمه را زنده می کنی همچون پدر نفوذ نگاه تو محشر است این بنده زاده را، به نظر، بنده می کنی امشب اگر که پا به سر چشم من نهی قلب مرا ز مهر خود آکنده می کنی ما را بیا برای خودت انتخاب کن نانی بده به دست گدا و ثواب کن بابا اگر نبود، عمو تکیه گاه توست او زهره است و مشتری یک نگاه توست رخسار خود بپوش مبادا نظر شوی زیبا شدی چقدر، همین اشتباه توست اذن از عمو گرفتی و رفتی به قتلگاه در بین خیمه عمه ی تو چشم به راه توست دیگر رسیده لحظه ی وصل تو با پدر دیگر فضای دشت پر از سوز و آه توست بی غیرتان کمر به قتال تو بسته اند آن شیشه ی پر از عسلت را شکسته اند... @shia_poem
روم نميشه باز بگم منو ببخش غرق در نياز بگم منو ببخش روم نميشه كه ازت چيزى بخوام ديگه از حدش گذشته بديام روم نميشه كه بازم صدات كنم سر بالا بيارمو نگات كنم مى دونم منو تو خلوت مى ديدى دوباره پرده به روش مى كشيدى يه دفعه به روم نياوردى خدا منو از خودت نكردى تو جدا حقمه اگر كه حال من اينه رو دلم غبار غفلت مى شينه من بهت حق ميدم اى خداى من بى جواب بذارى هر دعاى من حرف من حرف يه قلب عاشقه شفيع امشب امام صادقه اى خدا به سينه ى خون آقام اى خدا به قبر ويرون آقام اى خدا به صحنى كه بى مزاره به همون ايوون طلا كه نداره اى خدا به غم بى حساب شده به همون ضريحى كه خراب شده به همين اشک چشام منو ببخش به غريبى آقام منو ببخش @shia_poem
قسمتی از من که در کنج خرابات نشستم هرشب تا بود حرف عسل وار تو مستم هرشب عشق آموخته ام من ز اویس قرنی که دلم را چو جبین تو شکستم هرشب قاسم بن الحسنی قاسم الطاف خدا بی جهت نیست که من عبد تو هستم هرشب ای مسیحی نشوم مثل تو مشرک، اما این پسر با پدرش را بپرستم هرشب گه غلام پسر و بنده لطف پدرم گه غلام پدر و بنده لطف پسرم چشم خورشید به گیسوی تو در خواب شود حاصل تابش لبخند تو مهتاب شود ام قاسم تو بخوان سوره ی توحید بر او دل مریم ز چنین گل پسری آب شود تا خجالت نکشی پیش عمو در قامت قامتت سرو تر از حضرت ارباب شود عاشقان قصه ی فرهاد گذارند کنار مرگ شیرین تو در عشق اگر باب شود بند نعلین تو هر چند معما باشد بی گمان حبل متین همه دنیا باشد مثل دستی که مزین به عقیق یمن است این پسر زینت بابای کریمش حسن است از شجاعت زره حیدر اگر پشت نداشت پشت و روی تو زره نیست همان پیرهن است با عمو گفته ای آرام که مانند پدر خون من تا سحر حشر به روی کفن است جان من، روح من و سینه ی من مال شما لذت مردن در راه شما جام من است درد بر دوش فقط مرد بلاکش بکشد عشق را سینه ام ای دوست به چالش بکشد ای عمو گریه ما را منگر نزد خودت شیر در بیشه چنان صائقه غرش بکشد جان عباس بده اذن به میدان ،مپسند که چنین کار من ای عشق به خواهش بکشد من یتیم حسنم جان عمو دقت کن نعل اسبان به سرم دست نوازش بکشد گرچه بر روی سرم نعل چو باران بارد از زمین دیدن رزم تو تماشا دارد @shia_poem