#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#ولادت
#مدح
#ترکیب_بند
قدمتی که شاه دارد را گداهم داشته
حکمتی که فقر دارد را غنی هم داشته
تازمین خوردیم با نام تو سرپا میشدیم
دردهامان از طفولیت دوا هم داشته
سجده بر پای تو کردن منشا توحید ماست
یاعلی در باطنش یا ربنا هم داشته
باز شد آغوش کعبه تا تورا دیده علی
پس بگو کعبه در اینجا اشنا هم داشته
رد شدی از کوچه و قومی مسلمانت شدند
کیمیای اصل را این خاک پا هم داشته
پیچش عمامه ات تا کهکشانها میرسد
یاعلی تنها به داد ناتوانها میرسد
یاعلی و یاعلی و یاعلی و یاعلی
مرتضی یعسوب دین کرار علی مولا علی
هرچه خوبی هست را دادست او یکجا به ما
هرچه خوبی هست را داریم یکجا با علی
انبیا را دیده هرکس که علی را دیده است
نوح ابراهیم یوسف یونس و عیسی علی
اسم اعظم را که میگویند بر لبهای ماست
السلام ای حق مطلق عالی اعلی علی
هرچه میبینم تفاوت نیست بین این دوتا
هم علی زهرا شده هم میشود زهرا علی
وصله ی روی عبایت آبروی خلقت است
به تماشای عباداتت عبادت دعوت است
برق چشمان تو گه جبراست گاهی اختیار
با سرانگشت تو میگردد مدار روزگار
وقت رد الشمس آمد تو فقط یک اخم کن
دست و پا گم میکند از هیبتت لیل و نهار
در نجف خاکی شدن یعنی که معراجی شدن
جلوه ی نورخدا دارند ذرات غبار
بی همای رحمتش آوازه ای دیگر نداشت
ای تمام آبروی شعرهای شهریار
لا کریم الا علی لا فیض الا نوکری
لا فتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار
نور پیشانیت نوری داد بر آفاق ما
دست خالی آمدیم ای حضرت رزاق ما
پشت تو هرکس که راه افتاد سلمان میشود
سائل خورشید هم یکروز تابان میشود
من نمیخواهم عقیقت را!فقط راهم بده
آنکه آمد زیر سقف تو سلیمان میشود
آخر معراج احمد هم تو پیدا میشوی
آخر معراج هم پیش تو مهمان میشود
من نمیگویم خدایی تو ولی آخر چرا
باصدای تو خدا حتی نمایان میشود
لطف اگر لطف تو باشد دست اگر که دست تو
قنبر بی خانمان یکروزه سطان میشود
از همان اول فقط دل برشما دادیم بس
تا که در بند توایم آزاد آزادیم و بس
ازهمین حالا هجوم غصه ها سر میرسد
روز شادی میرود روز عزا سر میرسد
هر سلامی میکنی بی اعتنا رد میشوند
طعنه مردم جدا غربت جدا سر میرسد
همسرت را پیش چشمت تازیانه میزنند
لحظه ی افتادن خیرالنسا سرمیرسد
آتش در میرود تا خیمه ها روز دهم
بعد بلوای مدینه کربلا سر میرسد
آنزمانیکه ته گودال می افتد حسین
یک نفر با کهنه خنجر بی هوا سر میرسد
شهر تو با دخترت افسوس بد تا میکند
آل عصمت را به چه وضعی تماشا میکند
#سید_پوریا_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#مدح
#ولادت
#قصیده
عمریست گفتهایم به عشق تو یا علی:
«یا مَظهرَ العَجائِبُ یا مرتضی علی»...
من کیستم که بر سر خوانت بخوانیام؟
شاهان عالماند به خوانت گدا، علی...
در راه عشق، غیر علی در میانه نیست
از ابتدا علیست و تا انتها علی...
با مهرش از عدم به وجود آمدیم ما
یعنی که هست رمز فنا و بقا علی
چون خیر و شر رقم به یدالله میخورد
حُسنالقضاست از پس سوءالقضا علی
در حیرتم که خلق چرا رو به هم زنند!
وقتی که هست بر همه مشکلگشا علی
عالم تمام خصم و فقط دوست حیدر است
خلقی غریبهاند و فقط آشنا علی...
خیبرگشا علیست علی، ای خوشا علی!
مرحبفِکَن علیست علی، مرحبا علی!
دل میبرد به غمزه، ز خیل دلاوران
وقتی زند به خوان دلیری صلا علی
در گویش ملائکه تغییر میکند
حَیِّ عَلَی اَلصَلاة، به حَیِّ عَلَی علی
میایستند خیل ملائک به حرمتش
هرچند مینشست روی بوریا علی
ارض و سما به دور علی چرخ میزنند
فرمانبر است عالم و فرمانروا علی...
هرچند ناخنش به فلک سر به سر رود
با کودکی یتیم رود پا به پا علی
از یُمن طلعتش همه را عفو میکنند
آید اگر به جلوه به روز جزا علی
هرگز نبوده است جدا از علی، خدا
هرگز نبوده است جدا از خدا، علی
مشعر علی و کعبه علی و منا علی
زمزم علی و مروه علی و صفا علی
حیدر، اباالحسن، اسدالله، مرتضی
صفدر، ابوتراب، ولی، ایلیا، علی
نوح و خلیل و موسی و عیسی و مصطفی
سرّ ظهور یک به یک انبیا علی...
او را شناخت شام عروجش نبی که دید
صاحب سخن خداست و صاحب صدا علی
آن شب که فاصله دو کمان بود تا خدا
خود را رسول گرم سخن یافت با علی
چون روز روشن است پس از لیلةالمبیت
تنها یکیست با نبی اهل وفا؛ علی...
در کوچه شد ز جور، قدش گر دو تا علی
در خانه بود مِهر بتولش عصا علی...
چشم خدا علیست، ولی کیست فاطمه؟
کز گَرد چادرش بکشد توتیا علی
شیر خدا علیست، ولی کیست فاطمه؟
کز غم به حِرز او ببرد التجا علی
وجه خدا علیست، ولی کیست فاطمه؟
کز عالمی کند به رخش اکتفا علی
میخواستم که مدح علی سر کنم، ولی
تا خاک پای فاطمه شد رَهنما علی
من اَلکَنم ز مدحت خاتون عالمین
وقتی که گفته حضرت او را ثنا علی
گوید مگر مدیح علی، شخص فاطمه
گوید مگر مدیحۀ خیرالنسا، علی
شادم که جز ولای تو و مهر فاطمه
چیزی نمانده از همه دنیا مرا، علی!
عمریست گفتهایم فقط «یا علی مدد»
آری مدد ز غیر تو ننگ است یا علی!
#محمود_حبیبی_کسبی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#غزل
هوا بهاری شوقت، هوا بهاری توست
خروش چلچله لبریز بیقراری توست
چه ساقهها که سلوکش به صبح صادق توست
چه باغها که شکوهش به آبیاری توست
تویی که در همه ذرّات جلوهگر شدهای
هنوز آینه، مبهوت بیشماری توست
بگو کدام غزل شرح ماجرای تو گفت؟!
بگو کدام چکامه به استواری توست؟!
بیا بیا که در این کوچهباغ دلتنگی
دلِ شکستۀ هر عاشقی، قناری توست
بیا که چشم به راه تو بعثت است و غدیر
حَرا هر آینه در انتظار یاری توست
مرا امید ظهور تو زنده میدارد
و آنکه شوکت باران به همجواری توست
بهار، همنفس باغهای خرّم توست
بهار، همسفر چشمههای جاری توست
#جواد_محمد_زمانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#مناجات
#شروع_سال_جدید
#غزل
در این هوای بهاری شدم دوباره هوایی
بهار می رسد اما بهار من! تو کجایی؟
چه برکتی، چه نویدی، چه سبزه ای و چه عیدی؟
به سال نو چه امیدی؟ اگر دوباره نیایی
مقلّبانه به قلبم، هوای تازه بنوشان
محوّلانه به حالم اشاره کن به دعایی
مقدرست به فالم مدبّرانه بتابی
خوش است لیل و نهارم اگر نظر بنمایی
اگر قرار چنین شد، تو را بهار نبیند
چنین نکو ز چه رویی؟ چنین خجسته چرایی؟
اگر چه حُسن فروشان به جلوه آمده باشند
تو آبروی جهانی، تو روی ماه خدایی
دل از امیر سواران گرفته است بشارت
از آسمان خراسان شنیده است ندایی
خودت مگر که به زهرا(س) توسلی کنی امشب
نمی رسد گل نرگس! دعای ما که به جایی
#قاسم_صرافان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#مناجات
#غزل
غم فراق تو اصلاً برام كم نگذاشت
لبم كه خواست شكايت كند دلم نگذاشت
هميشه درد دلم با تو نيمه كاره گذشت
لبم كه باز شد اين دفعه گريه ام نگذاشت
زمانه باعث هجران نشد، خودم شده ام
گناه كارىِ هر روزه ى خودم نگذاشت
مرا ببخش كه از دورىات نمى ميرم
سرم دويد بهسويت ولى پرم نگذاشت
اگر كه دير رسيدم پرم وبالم شد
كمىِ فرصت دورى راه هم نگذاشت
به هركسى كه به فكرم رسيد رو زدهام
ولى براى وساطت كسى قدم نگذاشت
به من نخواسته دادى، نگفته بخشيدى
بزرگوارى تو فرصت قسم نگذاشت
هميشه زودتر از در زدن درى وا شد
مرا نگاه كريمت معطّلم نگذاشت
قرار بود كه قهرت مرا بسوزاند
دوباره سايهى گلدستهى حرم نگذاشت
#محمدجواد_پرچمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#مناجات
#شروع_سال_جدید
#غزل
دوباره فاصله افتاد بین ما آقا
دوباره لطف تو و خواهش گدا آقا
ببین که از نفس افتاده ام ز بار گناه
بگیر دست گدای همیشه را آقا
حلال کن که بجز دردسر نبودم من
عطا نمودی و دیدی ز من خطا آقا
سلام من به قنوت نماز نیمه شبت
مرا میان قنوتت دعا نما آقا
بگو شبی تو میان قنوت نافله ات
به جای ما نفسی ذکر ربنا آقا
خودت برای ظهورت بیا دعایی کن
اثر نداشت ز ما ناله ی بیا آقا
رسید سال نو و چشم ما نشد روشن
بر آن جمال پر از جلوه ی خدا آقا
ببین دو چشم مرا یا مقلب الابصار
که تا ببینمت ای یار آشنا آقا
بهار کن دل ما را محول الاحوال
که بی تو رنگ خزان است سینه ها آقا
بیا و درد دل بیقرار و شیدا را
دوباره کن به نگاه خودت دوا آقا
دلم دوباره برای نجف پریشان است
برای هرم گنه سوز مرتضا آقا
"دلم برای مدینه بهانه می گیرد"
برای لطف خدایی مجتبا (ع) آقا
خدا کند که به اذن علی (ع) و مادرتان
روم دوباره شب جمعه کربلا آقا
طواف قبر حسین آن شهید بی لشگر
طواف قبر علمدار باوفا آقا
گمان کنم ز خراسان به دل نسیمی زد
نشسته بر لب من یا رضا رضا آقا
تو ای بهانه ی هر نو شدن بیا نو کن
تو با لباس شهادت لباس ما آقا
#ناصر_شهریاری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#مناجات
#شروع_سال_جدید
#غزل
او شد قرار عالم و ما بی قرارش
نان همه دنیا رسیده از کنارش
هر سال از عمرش بهار اندر بهار است
هر کس که شد صاحب زمانی روزگارش
آن روز نوروز است که برپا نماییم
این سفره هایش هفت سین را درکنارش
یکسال دیگر طی شد و آقا نیامد
یک سال رفت و همچنان ما شرمسارش
مردم به امید خدا سال ظهور است
سالی که که بوی سامرا دارد بهارش
با حضرت هادی ببندیم عهد امسال
خرج اباصالح شود لیل و نهارش
#محمد_حسین_رحیمیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#مدح
#آغاز_سال_جدید
#مثنوی
ای آرزوی روشن دریاها
دیروز خوب خوبیِ فرداها
نوروزِ کودکانِ پر از لبخند
ای اولین دقیقه پس از اسفند
لبخندِ ما به لحظهء فروردین
آغاز سیزده عدد شیرین
تیپا زدن به مدرسه و تحصیل
دندان لق و وسوسهء آجیل
از عطر سیب خانه معطر بود
در هفت سین سلیقهء مادر بود
تا لحظهء گشودن قرآن شد
عیدی تا نخورده نمایان شد
بابا که بی قرار ترین رود است
تنبیه اونوازش معبود است
ای من فدای خندهء شیرینش
قربان اخم های دروغینش
با او سکوت خانه صدا می شد
بی او نماز صبح قضا می شد
در سفره دست رنج ملال اوست
خورشید و ماه نان حلال اوست
کوه بلند بود قلمدوشش
من کودکم هنوز در آغوشش
لبریز خنده بود نفس هایش
با یاعلی بلند شد از جایش
می گفت گرچه دست و دلم تنگ است
اما مدد ز غیر علی ننگ است
آهنگ قصه هاش چه زیبا بود
لبریز از مدایح مولا بود
از شور قصه های علی می گفت
شب بود، خسته بود، ولی می گفت-
از لحظه ای که ماه رسید از راه
راز شکاف خوردن بیت الله
می گفت ازاینکه دست خدا برخاست
قبله به پای قبله نما برخاست
قامت ببند فاصله کوتاه است
روح اذان علی ولی الله است
از خیبر و مباهله و خندق
حق بوده با علی و علی با حق
همراه اشک شوق سخن می گفت
وقتی که از غدیر به من می گفت
مردی که پادشاه دو دنیا بود
هم سفرهء خرابه نشین ها بود
دیگر زمین به خواب نخواهد دید
همچون ابوتراب نخواهد دید
الا همان سوار که می آید
آرامش بهار که می آید
آن آرزوی روشن دریا ها
دیروز خوب خوبی فرداها
ما بی قرار لحظهء پروازیم
چشم انتظار پنجره ای بازیم
امسال ما بهارترین سال است
نام علی محولِ الحوال است
#سید_حمیدرضا_برقعی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
بسم الله الرحمن الرحیم
یامقلب القلوب والابصار
یامدبر اللیل والنهار
یامحول الحول والاحوال
حول حالنا الی احسن الحال
با آرزوی بهترین ها پیشاپیش فرا رسیدن عید باستانی نوروز را به همه دوستان و ارادتمندان خاندان آل الله تبریک عرض می کنیم و سالی سراسر عبودیت و بندگی را در ظل توجهات حضرت بقیه الله الاعظم برای شما آرزومندیم.
ارادتمندان شما
خادمین کانال #شعر_شیعه
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#وفات
#غزل
نام زینب میبرم شعرم پریشان میشود
نام زینب میبرم این ابر باران میشود
نامِ زینب بردم و دریا مودب ایستاد
باز اقیانوس نا آرام طوفان میشود
چادرش قدری بتابد آب میگردد زمین
روزها در سایهاش خورشید پنهان میشود
در دعا میایستد محراب حیرت میکند
از مناجات شبش سلمان مسلمان میشود
در مدینه سالها زهرا صدایش میکنند
وقت تفسیرش خود جبریل دربان میشود
خم نشد زانوی عباسش بجز در پای او
تا به محمل میرود اکبر شُتربان میشود
یک قدم خانم بیاید کوفه میپیچد بهم
یک قدم بیبی بکوبد شام ویران میشود
واژههایش خطبه شد نهج البلاغه جمع شد
خطبه نه تیغ علی انگار عریان میشود
کیست این؟زهرا علی؟شایدحسن شاید حسین
حق بده آئینه از این اوج حیران میشود
***
بادهایِ کربلا خاکسترش را پس دهید
نیزهداران سایبانِ بسترش را پس دهید
لحظههای آخرش چشمش به این درخُشک شد
تیرهایِ حرمله آب آورش را پس دهید
خوب شد پیراهنی دارد گذارد بر دلش
گفت از بس یادگار مادرش را پس دهید
آه خیلی پیش او جایِ رقیه خالی است
میشود ای شامیان نیلوفرش را پس دهید
پیشِ او میگفت دختر_مرد شامی میزدش
لااقل انگشترش انگشترش را پس دهید
این طرف او داد میزد آن طرف با او رباب
نیزههای بی مُروت حنجرش را پس دهید
آفتاب و نیزه و سنگ است... چیزی مانده است؟
کاشکی میشد بگوید اصغرش را پس دهید
ساعتی در دستتان اُفتاد دندانش شکست
خیزران در دستها دیگر سرش را پس دهید
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#وفات
#غزل
از چمن تا انجمن جوش بهار زینب است
گر شهادت گل کند عطر مزار زینب است
ساربان کربلا هرچند میباشد حسین
اشتران صبر را تنگ مهار زینب است
گردمی همره شوی با گردباد راه شام
دامن صحرا پر از گرد و غبار زینب است
گرببندد دل- شکستن صورتی درکربلا
در پس هر شیشهای آیینه دار زینب است
زیور انس و محبت زینب خلق و وفا:
زن، طلا باشد اگر در وی عیار زینب است
مقصدی جز ظهر عاشورا ندارد راه عشق
وادی-اینجا همچو منزل رهسپار زینب است
گر به مضمون اسارت از غریبی بنگری
آشنایی هر کجا قرب جوار زینب است
چون شقایق هر قدر آتش- بیان آمدحسین
لالۀ باغ از بلاغت داغدار زینب است
قصۀ داغ درون هر چند می پاشد نمک
احمدا سوز جگرها یادگار زینب است
#مرحوم_احمد_عزیزی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#وفات
#مثنوی
بود آخرین لحظه عمر من
الاشام غم با تو گویم سخن
چه خوش بود آیین غمخواریت
ز آل علی میهمان داریت
دگر جانم از غصه بر لب رسید
گذشت آنچه از تو به زینب رسید
خداحافظ ای شهر آزارها
خداحافظ ای کوی و بازارها
خداحافظ ای شاهد جنگ ها
خداحافظ ای بارش سنگ ها
خداحافظ ای شهر رنج و بلا
خداحافظ ای چوب و طشت طلا
خداحافظ ای قصه بزم می
خداحافظ ای رأس بالای نی
خداحافظ ای اشک جمّازه ها
خداحافظ ای زیب دروازه ها
خداحافظ ای شهر دشنام ها
خداحافظ ای کوچه ها، بام ها
خداحافظ ای سنگ خون و جبین
خداحافظ ای سیدالساجدین
خداحافظ ای رنج ها، دردها
خداحافظ ای خاک ها، گردها
خداحافظ ای ناقة بی جهاز
خداحافظ ای اختران حجاز
خداحافظ ای خاک ویران سرا
خداحافظ ای آل خیرالورا
خداحافظ ای خردسال اسیر
خداحافظ ای چار ساله صغیر
خداحافظ ای یاس نیلی شده
یتیم نوازش به سیلی شده
همین جا خودم دیدم از خون خضاب
سر نیزه ها هجده آفتاب
همین جا کنارم نی و دف زدند
به دیدار هیجده گلم صف زدند
همین جا دلم شد ز غم چاک چاک
که خورشیدم افتاده بر روی خاک
همین جا به زخمم نمک می زدند
عزیز دلم را کتک می زدند
همین جا به فرقم عدو خاک ریخت
به روی گلم خاک و خاشاک ریخت
همین جا ز غم جان من خسته بود
که ده تن به یک ریسمان بسته بود
همین جا ز غم بود جان بر لبم
که بنشسته طی شد نماز شبم
همین جا به ما خصم دشنام داد
حسین مرا خارجی نام داد
همین جا دو چشمم ز خون تر شده
که یاسم به ویرانه پرپر شده
همین جا به ویرانه بلبل گریست
غریبانه بر غربت گل گریست
همین جا ز غم جانم آمد به لب
که در گِل گُلم دفن شد نیمه شب
دریغا که آن گوهر پاک رفت
چو زهرا غریبانه در خاک رفت
الا ای همه نسل ها بعد من
بگویید از قول من این سخن
که زینب بدین کوه اندوه و درد
به موج بلا چون علی صبر کرد
خدا داند و غصه های دلش
که داغ حسینش بود قاتلش
مرا یک جهان درد و داغ و غم است
که توصیف آن بر لب میثم است
#استاد_حاج_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#وفات
#غزل
پس از حسین چگونه حیات داشته باشد؟
چگونه در دل طوفان ثبات داشته باشد؟
کسی که کرببلا رو به چشم دیده و مانده
گمان نمی کنم اصلا وفات داشته باشد
به وقت مرگ نه ،حقش نبود زینب کبری
کنار خویش دو شاخه نبات داشته باشد
چه غم از اینکه کسی هم حرم نداشته باشد
کسی که معجزه در کائنات داشته باشد
قسم به عمه ی سادات می دهد همگی را
کسی که کار مهم با ذوات داشته باشد
دمشق جمع پریشان کربلا و بقیع است
اگر چه فاصله با این نقاط داشته باشد
وزیده پرچم ارباب رو به سوی دمشقش
به خواهرش همه جا التفات داشته باشد
رقیه تا که نخواهد از عمه مشک عمو را
مباد سوریه رود فرات داشته باشد
قسم به اشک رباب و قسم به گوش سه ساله
زیارت تو دوتا احتیاط داشته باشد
#مهدی_رحیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#وفات
#چارپاره
تازه آتش به رقص آمده و
تن صحرا تب جنون دارد
چوب مَحمل نمیکند گریه
اشکِ شوقی به رنگِ خون دارد
تازه اینجا شروع زیباییست
چه کسی گفته آخر سفراست؟
زینبانه کمی تأمل کن
ازهمیشه حسین زنده تر است
خواهرانه برادری کردی
پشت هم داغ دیده ای بانو
شک ندارم هزار مرتبه هم
به شهادت رسیده ای بانو
درکتاب تو خون مقدمه شد
وقت ایثاروجان فشانی توست
فرق دارد نبرد تو؛ حالا
چشمِ عالَم به خطبه خوانی توست
خطبه یعنی در اوجِ غم ها هم
چشمه سارِ کرامت و فضلی
خطبه یعنی میانِ جنگ و نبرد
پایَش افتَد خودَت ابالفضلی
خطبه یعنی همان زمانی که
اقتدارِ تو زینبی تر شد
آن زمان که صدایِ مادری ات
قدکشید و صدای حیدر شد
آسمان ها فدای چشمانت
از نگاه تو نور می خواهم
دوست دارم غلامتان باشم
شور دارم شعور می خواهم
تا همیشه بدونِ پاییزی
تا همیشه فقط بهاری تو
قبل از این ها که بوده ای بانو
بعدازاین هم ادامه داری تو...
#محسن_کاویانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#وفات
#غزل
هفتاد و دو شهید به صحراى زینب است
پایین نامه همه امضاى زینب است
می میرم و دم تو مرا زنده می كند
قارى من صدات مسیحاى زینب است
از سربلندى تو سرافراز می شوم
بالاى نیزه ها سرت آقاى زینب است
جاى مرا گرفته اى و پس نمی دهى
جاى تو نیست بر سر نى، جاى زینب است
امروز که مشاهده کردى مرا زدند
عین همین مشاهده، فرداى زینب است
در طول زندگانى پنجاه ساله ام
این اولین نماز فراداى زینب است
این جلوه هاى مختلف روى نیزه ات
از"ما رایت الا جمیلا"ى زینب است
طورى قدم زدم که همه باخبر شدند
کاخ یزید زیر قدم هاى زینب است
دارند سمت من صدقه پرت می کنند
خرماى نخل ها جلوى پاى زینب است
هر چه زدند سنگ، سرش آخ هم نگفت!
آخر حسین گرم تماشاى زینب است
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#وفات
#مثنوی
تندیس وقار و آیت حلم
تدریس وفا حکایت علم
مستوره ی بزم گاه عرفان
منظومه کهکشان ایمان
اثبات حیا ثبوت عصمت
بینایی چشم قدس و عفت
ماه فلک آفرین تقوا
همزاد حیا قرین تقوا
اسطوره همت و شهامت
اعجوبه کارگاه خلقت
ترکیب حیا و جوش مذهب
آورده زنی به نام زینب
#عابد_تبریزی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#وفات
#مثنوی
ای كه روی دوش منه تا به قیامت علمت
دست خدا پشت سرِ مدافعان حرمت
روبه روی گنبد تو همیشه تعظیم می كنم
برا دفاع از حرمت جونمو تقدیم می كنم
روزای من با حسرت زیارت تو شب میشه
شهادتینم آخرش لبیك یا زینب میشه
چیكار كنم كه خاك غم نشینه رو مرقد تو
باد مخالف نزنه به پرچم گنبد تو
رو خون این همه رفیق مگه میشه پا بزاریم
مگه میتونیم حرمو یه لحظه تنها بزاریم
اون كه با سنگ تفرقه نورِ چراغ و می زنه
پاش برسه با تبرش ریشه ی باغ و می زنه
دلم می خواد هر جا میرم عشق تورو جار بزنم
تو دهنِ دشمنا با دست علمدار بزنم
اونا كه هر دفه میام بهم میگن دیگه نرو
یه روز رو سنگ قبرمن می نویسن اسم تورو
#محسن_عرب_خالقی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#وفات
#غزل
امشب سری به خلوت پروانه ها بزن
با یک دل شکسته خدا را صدا بزن
امشب بیا به روضه یک خواهر شهید
طعنه به غربت دل آیینه ها بزن
با اشک لقمه ای ز سر سفره عزا
با نیت تقرب محض و شفا بزن
و بعد در میان عزادارهای عشق
خود را شبیه اهل سماوات جا بزن
وقت عزای حضرت زینب رسیده است
حرف غریب بودن یک تشنه را بزن
با یاد خاطرات خودش خواهری گریست
یاد غمی که گفت کسی: بی هوا بزن
تا می زدند طفل یتیم سه ساله را
می گفت عمه: بس کن و اصلاً مرا بزن
در لحظه های آخر خود بی قرار بود
زینب دلش گرفته و چشم انتظار بود
#مسعود_اصلانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#وفات
#غزل
پس ازتوآب اگرخوردم ازاین چشمان ترخوردم
گلی هستم که از هر شش جهت به خار برخوردم
برای دلخوشی دختران نیمه جانت بود
دراین یکسال واندی لقمه نانی هم اگر خوردم
چه کارى برمى آمد از برادر مرده اى چون من
فقط زانو بغل کردم , فقط خون جگر خوردم
منی که سایه ام را مردم کوچه نمی دیدند
منی که شش برادر داشتم, حالانظرخوردم
به نان کوچه و خرمای مردم لب نزد زینب
میان کوفه هر چه خوردم از دست پدرخوردم
نمی دانم تو می بینی که جایی را نمی بینم؟
غروبی داشتم میرفتم از خانه به درخوردم
شب شام غریبانت از این خیمه به آن خیمه
برای هر یتیمی که سپرگشتم سپرخوردم
دليل تازيانه خوردن ما گريه ما بود
ز طفلان بيشتر گريان شدم پس بيشتر خوردم
من پرده نشين را محمل بى پرده اى دادند
به هر جا که گذر کردم چقدر از رهگذر خوردم
تو و پيراهن پاره , من و اين چادر پاره
تو سنگ از صد نفر خوردى, من از صدها نفر خوردم
ببين اين روزها پيراهنم هم رنگ عوض کرده
فقط گرما نخورده بودم آنهم آنقدر خوردم
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#وفات
#غزل
از کودکی خود به برادر نیاز داشت
با بودن حسین چه دیگر نیاز داشت؟
از التماس های دعای برادرش
پیدا است که حسین به خواهر نیاز داشت
آماده کرده است پسر های خویش را
هر وقت که حسین به لشگر نیاز داشت
در قتلگاه خواست بماند ولی نشد
بعد از حسین قافله رهبر نیاز داشت
حتی کفن برای رقیه نداشتند
در آن خرابه سخت به معجر نیاز داشت
پیراهن برادر خود را رها نکرد
او به حسین تا دم آخر نیاز داشت
ای کاش بود فاطمه او را بغل کند
در این دو سال سخت به مادر نیاز داشت
#آرش_براری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#وفات
#چارپاره
دست و پا می زدی و خواهر تو
بین گودال دست و پا گم کرد
تیغ ها در طواف جسم تواند
کعبه را بین اشقیا گم کرد
گفت زینب که سهم دارم من
از تنی که به خاک افتاده
جسم او را به خاک و خون نکشید
این چنین شد که او تو را گم کرد
شمر می گفت با تنش چه کنیم؟
پیرمردی عصا زنان آمد
بی حیایی به خیمه حمله نمود
و سنان بود که دعا گم کرد
قد زینب کمان شدست اگر
علتش شد کمان ابروی تو
تیر ها از کمان رها می شد
و تورا بین تیر ها گم کرد
روی تل دید زینب کبری
آن تنی را که غرق تیر شده
روی تل دید مادری را که
در جوانی ضعیف و پیر شده
روی تل دید عده ای نامرد
سمت گودال خون سرازیرند
دید بعد از عموی تشنه لبان
بزدلان در مصاف چون شیرند
دید زلفی که در کشاکش باد
نغمه ی ظلم را بنا کرده
دید آن خنجری که سر را از ،
پیکر شاه دین جدا کرده
دید شخصی که با صدای رسا
نعره می زد نبرد مغلوب ست
دید در قتلگاه بر سر آن
پیرهن کهنه ی تو آشوب است
دید انگشتر عقیق یمن
در نمی آید و درخشان است
دید یک جفت چکمه در دست
یک حرامی مست دیوانه ست
هر کسی از تن غریب حسین
یادگاری کمی به غارت برد
آی ...مردم به روی آن تل بود
که عقیله هزار مرتبه مرد
#علی_اصغر_یزدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#وفات
#مربع_ترکیب
نخ روی نخ آمد که حیا داشته باشد
باتیرگی اش نورخدا داشته باشد
معجر شدو میخواست بها داشته باشد
تابرسر خورشید نما داشته باشد
آمد بشود سایه روی سر زینب
میخواست که نامش بشود معجر زینب
با نور نماز شب او نور گرفته
تا ستر شده رتبه مستور گرفته
درخلوت بی بی شرف طور گرفته
به به به چنین قرب که اینجور گرفته
از عطر نفس های علی تافته باشد
این تافته باید که جدا بافته باشد
هرچند حجاب است به سنگر زده کارش
تا حشر وقارست بدهکار وقارش
تقوا و حیا ریخته در تاربه تارش
از طایفه ی چادر زهراست تبارش
یک پارچه اما زره محکم پیکار
نه اینکه زره،معجره اعظم پیکار
الحق و الانصاف مهیای خطر شد
در بحبوحه ی فاجعه مردانه سپر شد
هرچند که خاکی شد و راهی سفر شد
در کوفه و درشام چو شمشیر دوسر شد
هرگز که به کوهی گذر کاه نیفتاد
یکبار به سویش نظر ماه نیفتاد
سوگند به این کوه گسستی نرسیده
به سوره توحید شکستی نرسیده
سوگند به او پنجه و دستی نرسیده
یا چشم بد مردم پستی نرسیده
باید که خلایق ز رخش دور بمانند
هرجاکه گذر کرد همه کور بمانند
هرچند که عمریست شده همدم زینب
دارد به دلش داغ ز قد خم زینب
گریان شده و سوخته پای غم زینب
انگار که او نیست دگر محرم زینب
امروز بنا کرده که آرام بماند
وقتش شده تا بی بی ما روضه بخواند
یکسال فراغت صد و ده سال گذشته
از زینب تو گفتن از حال گذشته
سخت است بگویم به چه منوال گذشته
با یاد تو و روضه ی گودال گذشته
من صابره ام باز ولی تاب ندارم
باور بکن از روز دهم خواب ندارم
رفتی و کسی خنده به این دیده ی تر کرد
امنیت این قافله احساس خطر کرد
کفر آمد و در شام به توحید نظر کرد
آیات حجاب از سر بازار گذرکرد
تا قرعه بی کس شدن افتاد به زینب
شهر پدری خوب محل داد به زینب
درشام چه داغی بروی قلب حیا خورد
اسلام معاویه به اسلام خدا خورد
سنگینی چشم همه بدجور به ما خورد
زینب وسط شهر کشیده دوسه جا خورد
من بت شکنی کردم و جایش دهنم سوخت
از ضربه ی شلاق تمام بدنم سوخت
حالا شده ام خیره به این در تو بیایی
خوبست که این لحظه ی آخر تو بیایی
خواهر شده ام تا که برادر تو بیایی
ای بی سر من کاش که با سر توبیایی
این پیرهن توست که برسینه فشردم
یک آب خنک بعد تو ولله نخوردم
#سید_پوریا_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#وفات
#غزل
سینه های ما پریشان حسین و زینب است
درد ما دنبال درمان حسین و زینب است
زمزم و کوثر همیشه طالب چشمان ماست
دیده ی ما تا که جوشان حسین و زینب است
روح و جان مصطفا جان علی و فاطمه ست
جان زهرا و علی جان حسین و زینب است
در مسیر کربلا خوش آنکه محرم می شود
خوش به حال آن که سلمان حسین و زینب است
چون زهیر و چون وهب باید که سوی یار رفت
ای خوش آن کس که مسلمان حسین و زینب است
دست هر کس سوی دامان کسی گر شد دراز
دست ما عمری به دامان حسین و زینب است
یا من ارجوه لکل خیر ، روزی کن حرم
خیر نوکرها به دستان حسین و زینب است
گفت مولای رئوف ما که فابک للحسین
ای خوش آن چشمی که گریان حسین و زینب است
روضه ی سربسته ای که بسته باشد بهتر است
روضه ی موی پریشان حسین و زینب است
#ناصر_شهریاری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#وفات
#غزل
زینب طلوع بود ولی ابتدا نداشت
زینب غروب بود ولی انتها نداشت
زینب رسول بود ولی مصطفی نشد
شهر نزول بود اگرچه حرا نداشت
زینب اگر نبود کسی فاطمی نبود
زینب اگر نبود کسی مرتضی نداشت
زینب اگر نبود حسینی نمیشدیم
زینب اگر نبود زمین کربلا نداشت
زینب هر آنچه گفت تماما حسین بود
اصلا به غیر نام حسین اعتنا نداشت
زینب اگر نبود مسلمان نداشتیم
باور کنید ذکر حسین جان نداشتیم
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#مدافعان_حریم_اهلبیت
#قصیده
دمید گرد و غبار سپاهیان سحر
گرفت قلعۀ شب را طلیعۀ لشکر
در ازدحام فلک، برقِ فجر پیدا شد
رها شدند از آن تیرگی هزار اختر
سپیده سر زد و با دست مهربانی خویش
کشید پردهای از نور روی قرص قمر
به دوش کوه بر آمد ملیکۀ مشرق
طلوع کرد و جهان را گرفت سرتاسر
به شکر فتح خودش بر سر زمین پاشید
بدون هیچ دریغی هزار سکّۀ زر
چه خلقتیست؟ شگفتا! چه آیهای؟ عظمی!
به فتح صبح قسم خورده خالق اکبر
قسم به صبح که خورشید شام، زینب بود
بزرگوار، شکوهآفرین، بلندنظر
به هوش باش که برخاست محکمات علی
بلند شد که قیامش به پا کند محشر
بلند شد، سخنش را نشاند بر کرسی
نیاز نیست که باشد خطیب بر منبر
بلند شد، همه بتها به لرزه افتادند
مگر که رفت علی روی دوش پیغمبر؟
کلام موجز او واژه واژه پر اعجاز
به گوش میرسد آیات سورۀ کوثر
شبیه بود به تسبیح، رشتۀ سخنش
به جای لفظ به هم وصل کرده دُرّ و گهر
مگر که روح الامین سورۀ قیامت خواند
که کاخ ظلم شد از این کلام زیر و زبر
خطاب کرد: «اَنا بِنتُ قامِعِ الکَفَرة
وَرِثتُ حُجبَ الکوثَر وَ مَنطِقَ الحیدر
منم همان که جگرگوشۀ نبی خداست
تویی نوادۀ آن زن که میدرید جگر
رسیده کار به جایی که همکلام توام
منی که همسخنم نیست از مَلَک کمتر
کنیزهای تو در کاخها نشسته به تخت
عزیزهای پیمبر اسیر کوه و کمر
اسیر در غل و زنجیر کودکان یتیم؟
ندای روح الامین میرسد: فَلا تَقهر!»
به پای خطبۀ غرّاءِ ذوالفقاری او
سپاه شبزده انداخت بیاراده سپر
هنوز میرسد از شام، برق خورشیدش
اگر مسافر صبحی، ببند بار سفر!
مرکّب و قلم و کاغذ و مضامین، سرخ
رسانده نامۀ خون را کبوتری بیسر
من الغریب میآید، نمانده وقت خضاب
حبیبهای حرم را خبر کنید، خبر!
مدافعان حرم بودهایم نسل به نسل
رسیده قبضۀ شمشیر از پدر به پسر
اگر چه سر بدهد، قصّهاش به سر نرسد
که شیعه حبّ علی را گرفته از مادر
چه میشود که علی جان! به ما سری بزنی
شهید چشم تو باشیم لحظۀ آخر
حکایت من و عشق تو همچنان باقیست
اگر چه باز به پایان رسید این دفتر
#محمد_مهدی_خانمحمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem