eitaa logo
شعر شیعه
7.4هزار دنبال‌کننده
559 عکس
205 ویدیو
21 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
به سیم و زر چه حاجت بود؟! از اینها فراتر داشت پر از خورشید بود آری نگاهی کیمیاگر داشت زنان از بی حجابی ها سر تسلیم افکنده.... ولی کنز الحیا از چادر خود تاج بر سر داشت بزرگان عرب رایک به یک دیروز پس میزد که این دوشیزه فکر خواستگاری از پیمبر داشت زمانی که همه خورشید را تکذیب میکردند خدیجه، چشم های مصطفی را خوب باور داشت میان قوم خود شان و مقام او فراوان بود ولیکن با پیمبر عزتی چندین برابر داشت نبی افلاک را می دید از غار حرا اما جهان مصطفی در چشم او تصویر بهتر داشت نماز اولش را با علی پشت پیمبر خواند شکوه این سه تن باهم هزار الله اکبر داشت کنار مرتضی دین خدا را حفظ میکرده که مالش نسبت همشیرگی با تیغ حیدر داشت دوبازوی پیمبر بی گمان از جنس هم بودند خدیجه چون علی را داشت درواقع برادر داشت لبالب بود از قران و آن روزی که مادر شد به جای طفل در آغوش خود آیات کوثر داشت همینجا میشود بر پاکی دامان او پی برد فقط این زن وجودی لایق زهرای اطهر داشت علی داماد او شد کاش بود آن روز را می دید که زهرا در نبود مادر خود دیده ای تر داشت خدیجه در مسیر دین شترها داد بی منت زنی روی شتر اما هوای فتنه در سر داشت حسن روز جمل بی شک به یاد مادرش افتاد به یاد خاطراتی که مروری زجر آور داشت کمک میخواست پشت در صدا زد خادم خود را فدای فضه اما فاطمه ای کاش مادر داشت... @shia_poem
گفتم خدیجه در دلم غوغا به پا شد طوفان غیرت از دل دریا به پا شد نامی که با توحید رحمانی عجین است منطوق وحی از ناطق روح الامین است نامی که اطلاق محبت فانی اش شد توحید در بطن بقا قربانی اش شد سوگند خورده خاتم رحمت به نامش خیرالعمل یعنی بلندای مرامش دارایی و دار و ندارش را عطا کرد دِین خودش را با عطای جان ادا کرد در آن سه سال شِعب و آن عصر نقاهت دین خدا بگرفت از عزمش صلابت قلبش،دلش،جانش ،وجودش آسمان بود در چشم او رخساره ی زهرا عیان بود الله اکبر از چنین حُسن شباهت از این نگاه فاطمی شان و صلابت با او خدا آیات کوثر را نشان داد خورشید را جان از غرور آسمان داد او بود و با او معنی کوثر بیان شد گفتم خدیجه جلوه ی زهرا عیان شد سِرّ عطا در مصحف آن ذات یکتاست مُعطی علیهِِ مادر ام ابیهاست نامش گره خورده به نام اقتدار است چون مادر تیغ الهی ذوالفقار است شرح شجاعت را در عالم غایت است او عشق است چون مادربزرگ زینب است او مانند او کَس رتبه زین بهتر ندارد جز او کسی داماد چون حیدر ندارد افضل از این خصلت کسی برتر ندارد والاتر از او مصطفی همسر ندارد هستند اگر یک عده برگ و بر ندارند همچون خدیجه فاطمه دختر ندارند ولله این قسمت زشعرم ادعا نیست کَس همچو او مادربزرگ مجتبی نیست ولله این قسمت ز حرفم ادعا نیست نام خدیجه از حسن اصلا جدا نیست نام حسن یعنی تمام دلربایی نام خدیجه یعنی انوار خدایی ولله این قسمت زشعرم ادعا نیست نام خدیجه از حسین اصلا جدانیست هم در کنار طشت بوده قد خمیده هم کربلا نزد سرِ از تن بریده هم بوده نزد زینبِ بی تاب و خسته هم در کنار مادر پهلو شکسته سَر داده با زهرا نوای یا بُنیّ جان داده او پای صدای یا بُنیّ طی چهل منزل نموده در اسارت همراه زینب خطبه خوانده با شجاعت هم شام جمعه زایر کربلا اوست با فاطمه اش روضه خوان نینوا اوست وقت ظهور منتقم هم حاضر است او بر انتقام ضرب سیلی ناظر است او آنجا که شیعه بر بلندای غرور است نام خدیجه رمز هنگام ظهور است شکر خدا زیرا خدیجه مادر ماست معنای ام المومنین تاج سر ماست ما باخدیجه پادشاه عالم هستیم زیرا که با ذریه ی او عهد بستیم اسلام بی نام خدیجه بی مسماست نوعی ز کفر و معنی ظلمی مجزاست آنگونه که قرآن کلام وحی و دین است تنها خدیجه شان ام المومنین است حاشا جز او کس لایق اینسان مقام است این نکته ما را معنی ختم کلام است @shia_poem
دلم می خواست امشب اشک چشمم را خبر می کرد دلم می خواست دستم خاک عالم را به سر می کرد دلم می خواست امشب پایم از ماندن حذر می کرد به قبرستان دلگیر ابوطالب سفر می کرد دلم می خواست خیس از گریه های ابرها باشم دلم می خواست امشب زائر آن قبرها باشم بهشتی باز هم از جنس خاکی نازنین آنجاست مزار پاره های قلب ختم المرسلین آنجاست یقینا قطعه ای از جنت حق در زمین آنجاست چرا که مرقد خاکی ام البنین آنجاست شدم سرمست از شهدی که شیرین کرد کامم را به بانویم خدیجه عرض کردم تا سلامم را سلام ای مادر اسلام ای خانوم ای بانو سلام ای بیقرارت چارده معصوم ای بانو سلام ای سنگ خارا در کفت چون موم ای بانو سلام ای مظهر یا حی و یا قیوم ای بانو تو حی و زنده خواهی ماند تا وقتی که دین زنده است تو قیومی و با تو پرچم اسلام پاینده است @shia_poem
حیا در چشمهایش بود غیرت داشت همت داشت چنان آسیه و هاجر چنان مریم نجابت داشت لباس کهنه میپوشید روی خاک میخوابید تماما خرج دین میکرد هرچه مال و مکنت داشت تجارتخانه های مکه از اموال او پر بود ولی او با خدای خود فقط میل تجارت داشت بجای مرغ بریان دانه ی خرما غذایش بود به رعیت ها شباهت داشت ان بانو که رعیت داشت وجودش را فدای راه حق میکرد بی وقفه برایش پیشرفت دین همیشه ارجحیت داشت به رغم آنهمه تبلیع که ضد پیمبر بود کنارش ماند در هرحادثه از بس بصیرت داشت گواهی میدهد شعب ابیطالب به ایثارش گواهی میدهد این شیربانو استقامت داشت چه ایمانی چه اخلاصی که بین بستر مرگش خدیجه از رسول الله احساس خجالت داشت کفن برتن نکرد و با لباس پاره ای پر زد عجب این لحظه آخر به اربابم شباهت داشت @shia_poem
در جمع زن‌های پیمبر برترست این زن تنهای تنها مصطفی را همسرست این زن حیدر به شمشیرش نبی را یاوری کرده با ثروت خود ذوالفقاری دیگرست این زن تنها نه زهرا را شفیع حشر می‌خوانند چون فاطمه باری‌رسان محشرست این زن جاری نمی‌شد بی حضورش سوره‌ی کوثر شأن نزول آیه‌های کوثرست این زن او را بپرس از سوره‌های مکی قرآن تا که بگویند آیه‌ها را از برست این زن خورشید بطحا را غروبی نیست زیرا که بر مصطفی ماه‌آفرین مهرآورست این زن جز او سرودی روی لب‌هایش نیاورده‌ست منظومه‌ی آرامش پیغمبرست این زن @shia_poem
ای سلام آورده جبریل از خداوندت، سلام  وی محمّد برده نامت را به لب با احترام  همسر و همسنگر و همگام با خیرالانام  سایه‌ات تا صبح محشر بر سر دین مستدام  ای شده وقف خداوند تعالی هست تو  وی تمام هستی خالق به روی دست تو  پاک‌تر از پردۀ بیت الهی دامنت  خلعت زیبای اُم‌المؤمنینی بر تنت  بوی عطر عصمت مریم دهد پیراهنت  نقش لبخند نبی در «یا محمّد» گفتنت  کیست تا مثل تو بانو کُفو طاهایش کنند؟  کفـو طاهـا، مـادر ام ابیهـاش کنند؟  این بوَد شأنت که حق روح مطهر خوانَدت  می‌سزد پیغمبر اسلام، همسر خواندت  نی عجب گر حیدر کرار، مادر خواندت  یا که جبریل امین زهرای دیگر خواندت  بین امت با وجود آن همه نعت و سپاس  ناشناسی ناشناسی ناشناسی ناشناس  ذات حق، دانندۀ اسرار داند کیستی  هر که هستی احمد مختار داند کیستی  بعد احمد، حیدر کرار داند کیستی  فاطمه، آن عصمت دادار داند کیستی  ای درود آفرینش بر تو و بر شوهرت  وی سلام الله بر دامان زهرا پرورت  در مقام زن ولی مردانگی قانون توست  تا قیامت هر کجا مؤمن بوَد، ممنون توست  بردباری، صبر، دینداری همه مرهون توست  هر که از اسلام دارد بهره‌ای، مدیون توست  مصطفی زآغاز، یاری جزتو وحیدر نداشت  در مقام و منزلت مانند تو همسر نداشت  این سه اصل آمد از اول باعث ترویج دین  هست تو، خُلق نبی، تیغ امیرالمؤمنین  از تمام هست خود یکسر فشاندی آستین  راستی این است در اسلام، دین راستین  با علی همگام در احیای قرآن بوده‌ای  پیشتر از بعثت احمد مسلمان بوده‌ای  مؤمنین از چون تو مادر تا قیامت سرفراز  مسلمین آرند بر خاک درت روی نیاز  بر تو می‌بالد محمّد، بر تو می‌نازد حجاز  با محمّد خوانده‌ای پیش از شب بعثت، نماز  مـادر زهرا سلام الله بر جان و تنت  یازده خورشید سر زد از سپهر دامنت  کرد در ماه خدا روح تو پرواز از بدن  گشت مهمان در جوار قرب حی ذوالمنن  بود سال رحلتت سال غم و رنج و محن  جامۀ ختم رسالت شد بر اندامت کفن  گشت عام الحزن بر ختم رسل، سال غمت  شد روان از دیده‌اش بر چهره اشک ماتمت  ای در امواج بلاها با محمّد رهسپر  در هجوم سنگ‌ها جان محمّد را سپر  بر محمّد از همه زن‌های عالم خوب‌تر  مصطفی را سوز داغت ماند عمری بر جگر  بارها زین غصه چشم سید بطحا گریست  بلکه در شـام زفاف حیدر و زهرا گریست  مابه توگریان، تورا لب درجنان پر خنده باد  همچوجان درقلب یاران خاطراتت زنده باد  شوکت و جاه و جلال و عزتت پاینده باد  منطقت تا حشر بر بوجهل‌ها کوبنده باد  جان شیرین محمّددرلب خندان توست  میوه‌های نخل«میثم» مدح فرزندان توست @shia_poem
عیب این است دگر بال و پری نیست که نیست سحر و نافله و چشم تری نیست که نیست در من خسته پس از این همه سال ازادی حال جز توبه شکستن هنری نیست که نیست چشم ها هرز شد از بس که تنزل کردند اه،در چشم،حیا و حذری نیست که نیست من به هر در که زدم رو به دلم باز نشد جز در مرحمتت حال دری نیست که نیست جز همین روضه،همین اشک،همین لحظه ناب در جهان هیچ کجایش خبری نیست که نیست روزه بودم،اثر روضه مرا پاک نمود که بجز اشک دوای دگری نیست که نیست بعد یک گریه بارانی عاشورایی از سیاهی گناهم اثری نیست که نیست خواهرش جانب گودال دوید و میدید بر تن زخمی ارباب سری نیست که نیست @shia_poem
تشنه ام! آب در این مشک ندارم چه کنم آمدم گریه کنم اشک ندارم چه کنم طبل رسوایی من را سر بازار زدند آبروریزی من را همه جا، جار زدند جرم و عصیان مرا اینهمه باهم ننویس اعترافات مرا وقت گناهم ننویس زده از بار گناهان به سرم بی خوابی آمدم پیش علی تا که مرا دریابی منِ آلوده و بیچاره همینم که همین! تو بزرگی کن و در خانهء قلبم بنشین پای شیطان به دلم بود، قلم کردی باز سر تو داد کشیدم بغلم کردی باز به ابالفضل قسم کار خودت را بلدی کار این بچه زدن داشت، ولی تو نزدی وای اگر تلخی غم را نمکِ زخم کنی به حسابم برسی، پشت سرش اخم کنی گرچه بیمار شدم باز شفا می گیرم چادر سوختهء فاطمه را می گیرم مادری حرز علی داشت، ولی حال نداشت به خدا طاقت رفتن ته گودال نداشت فاطمه پیرهنی دوخت به چشمان ترش با همان چشم ترش کرد به جسم پسرش کربلا با پسر فاطمه درگیر شدند همه بر پیرهن کهنه سرازیر شدند @shia_poem
گل رايحه پيرهن چاك تو دارد باران سحر عطر تن پاك تو دارد خمخانه تهيدست شد اي خوشه انگور توفان خبر از سوختن تاك تو دارد هر صاعقه در سينه شب قصه تلخي از آمدن و رفتن چالاك تو دارد اي كشتي توفان زده ساحل خورشيد دريا خبر از روح عطشناك تو دارد بعد از سفر سرخ تو اي مرد، گلويم بوي نفس سوخته خاك تو دارد # @shia_poem
♦️♦️آیت الله علامه طباطبایی(ره) مفسر کبیر قرآن و فیلسوف شرق شب های ماه رمضان تا صبح بیدار بود. درس تفسیر داشت، سپس مقداری مطالعه می کرد و بقیه را به دعا و قرائت قرآن و نماز و اذکار مشغول بود. علاّمه مقید بود که دعای سحر را با افراد خانواده بخواند و پیش از ماه رمضان از همسایه ها اجازه می گرفت که اگر برای سحر خواب ماندند، آنها را بیدار کند. ایشان در همان درس فرموده بودند که من در طول عمرم تا به حال به یاد ندارم که شبهای ماه رمضان را خوابیده باشم. علامه حسن زاده آملی می نویسد: وقتی به حضور شریف علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه تشرف حاصل کرده بودم و عرض حاجت نمودم، فرمود: آقا، دعای سحر حضرت امام باقر علیه السلام را فراموش مکن که در آن جمال و جلال و عظمت و نور و رحمت و علم و شرف است و حرفی از حور و غلمان نیست. اگر بهشت شیرین است، بهشت آفرین شیرین تر است. آن عارف بزرگوار، در ماه مبارک روزه خود را با بوسه بر ضریح مقدس حضرت معصومه سلام الله علیها افطار می کردند. ابتدا پیاده به حرم مشرف می شد و ضریح مقدس را می بوسید، پس به خانه برمی گشت و غذا می خورد. شبهای ماه رمضان در جاهایی که مجالس روضه بود شرکت می کرد و... و گاهی با تمام وجود گریه می کرد به طوری که بدنش می لرزید. حضرت علامه شب قدر را به بحث و تحقیق آیات قرآنی احیا می کرد و تفسیرش در این شب فرخنده به پایان رسید. 📚منابع: علی تاج الدینی،یادها و یادگارها،ص۸۲،۸۳ یادنامه علامه طباطبایی،ص۱۷۲ ۱۴۴۳
ميان غربت دستان مکه سر بر کرد مُحمّد عربى، مکه را منوّر کرد پس از گذشت چهل سال آن امين خدا شروع امر رسالت به حکم داور کرد به گوش هوش چو کس، آيه‌اى از او بشنيد خداى را به تمام وجود باور کرد يتيم مکه گر از مال، بهره‌مند نبود خدا محمد را با خديجه همسر کرد عفاف و پاکى آن بى‌نظير مادر دهر دل رسول خداوند را مسخّر کرد شگفت واقعه‌اى بود اين نکو پيوند خداى عشق مه و مهر را برابر کرد خديجه‌اى که در او نور فاطمه تابيد همو که آمدنش خاک را معطّر کرد بدان که آمدن فاطمه عنايت بود که بر تمام جهان کردگار اکبر کرد خدا به پاس گذشتى که در ره دين داشت خديجه را به زنان قريش سرور کرد چه رنج‌ها که به جانش خريد بهر خدا چه خدمتى که به دين آن بلند اختر کرد تمام هستى خود را به پاى احمد ريخت خدا براى خديجه چنين مقدّر کرد اگر که مهر محمّد نبود در دل او چگونه آن همه اندوه و درد را سر کرد به سوى حق شد و سر در نقاب خاک کشيد دل رسول خدا را بسى مکدّر کرد همان عبا که پيمبر در آن تهجّد داشت خديجه موقع لبّيک دوست در بر کرد درود و رحمت خاصان، «خروش»، بر او باد! که هر چه داشت فدا در ره پيمبر کرد @shia_poem