eitaa logo
شعر شیعه
8.1هزار دنبال‌کننده
752 عکس
269 ویدیو
31 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
عمریست که هستیم مسلمان رقیه شیعه شدهء موی پریشان رقیه وصلیم به توحید و نبوت، به امامت وصلیم به زهرا و به ایمان رقیه دنبال ملاقات خدائیم و خرابیم در روضه نشستیم سر خوان رقیه بیماری دلسوخته ها صعب العلاج است باید برسد دارو و درمان رقیه هرچند نداریم ز هرکس طلب جان ما را بخر ارباب، تو را جان رقیه بالا بنشانی، ننشانی به ابالفضل هستیم همه بی سر و سامان رقیه رفتم ز نجف، کرببلا پای پیاده از برکت الطاف فراوان رقیه هرکس بشود واله و دیوانه اش امروز فردای قیامت شده حیران رقیه زهراست سراپای وجودی که کبود است زهراست فقط روضهء پایان رقیه تعمیر نشد زیور آن گوش که پاره است ترمیم نشد صورت و دندان رقیه بد زخمِ زبان خورد، زمین خورد، لگد خورد چه سخت شده صحبتِ آسان رقیه پیچید به پا چادر و پیچید به او زجر کی دست زده بر موی دردانه رقیه @shia_poem
جلا داده بر جانِ دنیا حسین شفا می دهد درد ما را حسین پناه همه کیست الاّ حسین اگر داغداری بگو یا حسین بلا، جامِ آقای عطشان ماست شب اربعینِ شهیدان ماست به صهبای کوثر، به زمزم سلام به چشمان خیس، اشک نم نم سلام به عشّاقِ شاهِ دو عالم سلام به گنبد سلام و به پرچم سلام میان حرم، بال و پر می زنیم بیاد شهیدان، به سر می زنیم علی، تیغ پیکار پاکارهاست حسن، روضه ی خون دیوارهاست حسین، اشک چشمان سردارهاست علم، روی دوش علمدارهاست دمی پیش دشمن مشو سر به زیر «حسینی بمان و حسینی بمیر» دم اربعین، روضه خوان، کربلاست زمین کربلا، آسمان کربلاست مسیر امام زمان، کربلاست دل مضطر عمه جان، کربلاست صدا زد که تغییر کردی حسین مرا روی نی پیر کردی حسین هلال من! ای ماه پاشیده ام ... ترا دست شمر لعین دیده ام از آن شب که حلق تو بوسیده ام ببین چند شب شد نخوابیده ام سنان بین گودال، با من رسید لباس تنت هم به دشمن رسید شده دیده ام تار و نورم تویی غرورم شکسته، غرورم تویی روی نیزه سنگ صبورم تویی سر سوخته در حضورم تویی تو آتش گرفتی و مادر رسید فقط غصه هایت به خواهر رسید امیرم! اسیر بیابان شدی عطش داشتی سنگ باران شدی ز گودال تا شام، حیران شدی پریشان شدم من، پریشان شدی الهی شود کاخ دشمن خراب که دیدم سرت را کنار شراب پُر از درد و ناله شدم بارها مریض قباله شدم بارها گل سرخ لاله شدم بارها عصای سه ساله شدم بارها شده از خرابه جدا راهِ ما رقیه نیامد به همراهِ ما @shia_poem
تکیه کردم بر همه بر روی دیواری که نیست یخ فروشم یخ فروش اینجا خریداری که نیست! آه! چاه جمکران، دلتنگ دیدارم چقدر نامه هایم را نبردی پیش دلداری که نیست گر نمی آیم به چشم تو همین حالا بگو من شکایت دارم از این وقت دیداری که نیست دوستت دارم ولی حق می دهم طردم کنی دوستی با عاشقِ بد قول، اجباری که نیست ای کسی که تا گرفتارم به دادم می رسی به خدا خیلی گرفتارم، گرفتاری که نیست نوکرم بر نوکرانِ نوکرانِ نوکرت نوکری ها در قبال لطف تو، کاری که نیست بین عشاق حرم گفتم گنهکارم ولی زود گفتی صبرکن! اینجا گنهکاری که نیست آبرو ریزی نشد چون فاطمه فوراً گذاشت دستمال گریه را بر چشم نَمداری که نیست یک خطا کردم هزاران سال راهم دور شد ورنه تا شش گوشه اصلاً راه بسیاری که نیست صحبت از راه است... زینب خسته از راه آمده! پیرتر برگشته است از راه همواری که نیست گریه کرد و بر سر و بر معجرخود خاک ریخت با برادر شکوه کرد از کوچه بازاری که نیست همچنان برگ خزان انداخت خود را بر زمین گفت اذیت کرد ما را زجر بیماری که نیست گفت امانت را نخواهی، مانده در ویرانه ها دخترت دق کرده بعدِ تشت و تالاری که نیست @shia_poem
بعد این فتح و ظفر، رنج و بلایی سخت است دخترم! بی تو شوم کرببلایی سخت است از تو دل کندن و اینگونه جدایی سخت است بین ویرانه بمانی و نیایی سخت است مضطرم! بین تو و رفتن و ماندن، چه کنم؟ تو که راحت شدی از درد، ولی من چه کنم؟ آنکه بی جنگ، ز خولی و سنان بُرده تویی آنکه از غربت بابای خودش مُرده تویی من علی هستم و زهرای لگد خورده تویی صورتت سوخته، حوری دل آزرده تویی گل رخسار ترا قرمزی لاله نشست تن مجروح ترا آن زن غساله نشست کاش با ما، تو هم از شام سفر می کردی باز هم ناله از آن درد کمر می کردی دختران را ز سر کوچه خبر می کردی معجرت را سر بازار، به سر می کردی چقدر نُقل زبانِ همه زن ها شده ای به غرورِ همه بَرخورده که تنها شده ای ما که رفتیم ولی بر موی ما، چنگ نخورد به سر و صورت ما مُشت هماهنگ نخورد از روی بام، به پیشانی ما سنگ نخورد وقت افتادن سرها، دُهُل جنگ نخورد خاطرات بدم از شام، فقط این ها نیست دیگر آن دخترِ بی چاک و دهان، اینجا نیست آن همه دوری و هجران! چقدر سخت گذشت غم موهای پریشان! چقدر سخت گذشت سکّوی بَرده فروشان! چقدر سخت گذشت تشت و چوب و لب و دندان! چقدر سخت گذشت وقت برگشت، به ما طعنه ی تیزی نزدند بی حیاها به زنی حرف کنیزی نزدند @shia_poem
14.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اربعین ها از رباب و اصغرش شرمنده ام آب می نوشم ولی می سوزم و کمتر خوشم کعبه ام شش گوشه دارد ، قبله اش پایینِ پاست پیرم اما در نمازم با علی اکبر خوشم @shia_poem
به من رسیده دو چشم تر از حسین و حسن کلام وحی شده منبر از حسین و حسن خراب روضه شدم آمدم به میخانه رسیده جام و می و ساغر از حسین و حسن برای آنکه خدا را بیاورم هیئت نداشتم به خدا بهتر از حسین و حسن زمین به دست حسن، آسمان به دست حسین به عرش می رسد این نوکر از حسین و حسن نشسته زیر کسا بین شان رسول الله که ارث برده علی اکبر از حسین و حسن بهشت را به گدایی هر دوشان بفروش نخواه چیز کمی دیگر از حسین و حسن تویی که کرببلا رفته ای به عشق بقیع چه توشه ای ببری آخر از حسین و حسن طبیعی است که با فاطمه طرف بشود حساب اگر نبرد محشر از حسین و حسن بپرس فضه چه از فاطمه شنیده علی یک آیه کم شده از کوثر... از حسین و حسن چو وضع خانه او صورتش به هم خورده که رو گرفته چنین مادر از حسین و حسن کشیده خورد و کشیده شد و کشیده آه کشیده است خجالت در از حسین و حسن @shia_poem
خیلی خسته ام از دنیا بیا تو بغلم بابا یه کمی دعا کن زهرا من خون جگرو نگرانتم این روزا علی و تو میشید تنها دشمنی میکنن با ما توی کوچه نرو پیش من اگه زار بزنی هم نمی گیره صدات می سوزم برا سینه ی زخمی که میمونه برات می میرم برا بازوی خسته ات برا درد چشات می خونم زیر لب، کوثر خوب و خوش باشی با حیدر می کِشن تو خونه ات لشکر آتیشت می زنن گمونم که محال، باشه عمر تو دو سه سال باشه کاشکی خواب و خیال، باشه آتیشت می زنن گل باغ بهشتی عزیزم، یه سحر چیدمت پریشون شدم این دم آخر، پریشون دیدمت اگه صحبت سیلی نبود که، نمی بوسیدمت نفسم نمیاد بالا راحتم دیگه از حالا به حسن توی این سالا نمی گم چی گذشت مث سبزه ی پژمردم توی خونه هم آزردم خون دلهایی که خوردم می ریزه توی تشت غرور دل تنگ منو همسرم می شکست روی سینه ی محتضرم غم چیز دیگه است قاتل مادرم همیشه روبروم می نشست شده حال دلم بدتر دیدمش روی هر منبر ناسزا میگه به حیدر جیگرم میسوزه با کی اومد و با کی رفت زهرا با دل شاکی رفت با یه چادر خاکی رفت جیگرم میسوزه ای خدا پُرِ درد دلم، برسون چاره شو روی خاکای کوچه دیدم، خون گوشواره شو تو خونه همیشه می پوشوند، رنگ رخساره شو @shia_poem
سخت است مردی گوشه زندان بیفتد در غربت و در وادی هجران بیفتد زهرا دوباره آمد و جانم حسن گفت پاشد حسن بر پای این مهمان بیفتد می خواند با خود روضه موسی بن جعفر تا خنده از لب های زندانبان بیفتد دور از وطن جان داده آقا تا دوباره شیعه به یاد روضه سلطان بیفتد تشنه شد و شربت به لبهایش رساندند قسمت نشد تا با لب عطشان بیفتد سهواً به دندان ثنایش خورده ظرفی نه آنکه با مشت و لگد، دندان بیفتد در پادگان بوده ولی هرگز ندیده لشکر به جان پیکری بیجان بیفتد اصلاً نخورده بر قفایش خنجری کُند تا سر به دست چند بی وجدان بیفتد این روضه ی پر سوز، مخصوص حسین است اینکه غریبی گوشه میدان بیفتد شخصی به غارت بُرد عبای پاره اش را تا قیمت سوغاتی اش ارزان بیفتد از آن سلیمان زمان کی فکر می کرد انگشترش در دست ساربان بیفتد @shia_poem
سامرا همسخنش می سوزد یوسفی پیرهنش می سوزد گاه با سر به زمین می افتد گاه از پا شدنش می سوزد حسن فاطمه مسموم شده بین بستر، بدنش می سوزد با لگد مادر او را کشتند از غم یاسمنش می سوزد همه از بی کسی اش گریانند او به یاد حسنش می سوزد همسر او عوض زخم زبان موقع سوختنش می سوزد پادگان رفت ولی حرمت داشت گرچه که با محنش می سوزد چون به تابوت و تنش تیر نخورد وسط روضه تنش می سوزد در امان بود در این شهر غریب او که دور از وطنش می سوزد با همان تشنگی اش گفت حسین ناله ی دل شکنش می سوزد حنجرش زخمی سرنیزه نشد دم آخر دهنش می سوزد سر پیراهن او دعوا نیست از کفن داشتنش می سوزد دور او یک زن بی معجر نیست می کشد آه و زنش می سوزد @shia_poem
باز اگر در زده این عبد، گرفتار شده به خودش آمده و دیده که سربار شده گرچه بیچاره ام و چهره ی من تکراری است راه من وا شده با توبه ی تکرار شده یار، فکر من و من فکر گناهم شب و روز در دل سوخته اش، غصه تلنبار شده نبریدم ز در خانه ی او جای دگر گرچه آلودگی ام مانع دیدار شده او کریم است که فکر نمکِ آش من است او بغل کرده گدا را که طلبکار شده آمده یوسف ما بر سر بازار، امروز می خرد آبروی هرکه دل آزار شده خوش بحالم که شدم پیر خرابات غمش خوش بحالم که دو تا چشم ترم، تار شده سامرا پرچم مشکی زده از داغ حسن به فدای گل نرگس که عزادار شده برسانید مرا پای پیاده به حرم به امامی که اسیر غم اشرار شده بنویسید حسن، مثل حسن مظلوم است این حسن نیز شهید دم افطار شده گرچه با زهر جفا هر دو حسن سوخته اند یک حسن سوخته ی کوچه و دیوار شده شاید این لحظه که تب کرده، تنش می سوزد ... آخرین روضه ی او روضه ی مسمار شده با لب تشنه زمین خورد، ولی گفت حسین ... از غم کرببلا کار دلم زار شده سینه ی محتضرت زیر لگد سنگین بود با کف پا چقدر با تو کلنجار شده سر بریدن ز تنت، حوصله ها را سر بُرد غصه ام آنهمه جان کندنِ دشوار شده هیچکس مثل تو تحقیر نشد پیش همه ای که بر غارت پیراهنت اصرار شده تو مصیبت زده ی اهل و عیالت شده ای ای که بد با زن و فرزند تو رفتار شده خواهرت دید سرت را روی سر نیزه و گفت: «تو کس و کار منی، شمر جلودار شده» @shia_poem
کار گناهکاری، دیگر به مو رسیده در باز کن به رویم، بی آبرو رسیده از من کسی در اینجا بیچاره تر ندیده صد شرّ، به من ز نفسِ درّنده خو رسیده هی سنگ خوردم اما خود را به تو رساندم این جسم و جان زخمی‌، با صد رفو رسیده حرفی بزن دلم را بشکن ضرر ندارد این بنده به تفاهم، با گفتگو رسیده پاکم کنید اگرچه، آلوده و خرابم ای اشک ها بریزید، وقت وضو رسیده ممنون مادرم که دست مرا گرفته خیری اگر رسیده، تنها از او رسیده امشب خدا علی را دنبال ما فرستاد امشب گدا به حیدر، بی پرس و جو رسیده آلودگی من را با یاعلی خریدند این بار هم به داد من ذکر هو رسیده کاری به کس ندارم، وقتی حسین دارم هرچند تشنه بودم دستم سبو رسیده مادر کنار گودال، با قامت خمش گفت؛ حیدر کمک که وقت ذبح گلو رسیده @shia_poem
عبدی که شود مال خدا مال کسی نیست دنبال کسی باش که دنبال کسی نیست خرجی گداهای حرم پای کریم است جز دوست، کسی باخبر از حال کسی نیست در راه تقرب، دل ما سخت پسند است مشتاق رخ یار، پی خال کسی نیست هرچند که زشتیم و سیاهیم ... بلالیم این لکنت ناخواسته اشکال کسی نیست جز مهر نبی پیش خدا هیچ نداریم در سینه بجز آل نبی، آل کسی نیست او آمده تا فاطمه اش را بشناسند بی فاطمه، امیّد به اعمال کسی نیست عرشی که نبرده است خدا هیچ کسی را جز او و علی، جای پر و بال کسی نیست پرونده ی ما خط به خطش صوم و صلات است سرمایه ی ما در صف محشر صلوات است عقباست سرا پرده ی دنیای پیمبر دنیاست پُر از جلوه ی عقبای پیمبر او درس نخوانده شده استاد ملائک جبریل شده واله ی املای پیمبر لاحول و لا قوه الاّی رسولان معنا ندهد جز وی و منهای پیمبر موسای شبان مانده چنان در کف طورش که بوسه نشانده به کف پای پیمبر طوبای درِ خانه ی زهرا قد رعناش ریحانه ی بابا شده زهرای پیمبر با دست علی نامه نوشته به سلاطین پس معجزه دیدند از امضای پیمبر این عقد اخوت شده خود، ریشه ی وحدت خوابیده علی وقت بلا جای پیمبر یکسو همه کفار و نبی سوی علی بود تیغ دو سرش، تیغ دو ابروی علی بود شد لشکر عامی تو هر یک نفر از ما ای کاش بگیری خبری مختصر از ما ای رحمت مطلق! تن ما را سر بازار ... بر، دار اطاعت کن و بردار سر از ما ما را سحری مثل اویس قرنی کن ارزانی تو! ... جان گران را بخر از ما سلمانی موهای تو افتاده به سلمان پس نیست در ایران تو آشفته تر از ما قرآن دلت سوخت و قرآن خدا نه! با سوختن آن شده دفع خطر از ما از لطف تو و فاطمه و جود حسینت عمریست خریدند محرم صفر از ما حیران تو بودیم دم گنبد خضراء از سمت نجف باز گرفتی خبر از ما رفتیم و در ایوان طلا، بست نشستیم گفتیم مسلمان تو و فاطمه هستیم ای سلسله ی موی تو زنجیر حقایق ای شرح افاضات تو منظومه ی صادق رزق سحرت از سر ما نیز زیاد است رزّاق، خدا بوده ولی دست تو رازق با پینه ی پیشانی تو بر سر سجده باید برسد اینهمه مخلوق به خالق نه صاحب مالیم، نه دنبال زر و سیم قربان فقیرت که شده صاحب منطق شاگردی شاگرد تو شد کار اساتید دلباخته ی درس تو هستند خلائق یک عمر فقط حرف تو تبیین علی بود شد جنگ تو تبدیل مخالف به موافق خرمای علی شیعه ی اثنی عشری ساخت گفتی علی و گفت علی مغرب و مشرق والله همین است و همین است و همین است رزق نجف و کرببلایم ز مدینه است هرکس که شده حضرت صادق نگرانش افتاده عجب قند و نباتی به دهانش امشب به خدا وصل شو از راه توسل تصدیق کن او را و سحرگاه بخوانش پائین حسینیه نشستن هنر اوست گفت آنکه حسینی شده بالا بنشانش او دوستمان دارد و ما نیز محبیم او لطف به ما کرده و بندیم به جانش راضی شده ما را ببرد بین تنورش محتاج همینیم نه محتاج به نانش چسبیده ام امشب به ضریحش چو غباری آنهم چه ضریحی! که غبار است نشانش ای باد صبا از سوی ما هم گذری کن هرکس که دلش سوخت، به زهرا برسانش من سائل کورم که ندیدم کرمش را ای کاش بسازند به زودی حرمش را @shia_poem