eitaa logo
شعر شیعه
8.1هزار دنبال‌کننده
751 عکس
268 ویدیو
31 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
به کوره ‌راهم و چشمان سر به راه ندارم چراغ راه، در این جاده‌ی سیاه ندارم ببین خراب شده هر پلی که پشت سرم بود پناه آخر من شو! پناهگاه ندارم رفیقِ راه، مرا با فریب، چاه‌نشین کرد بگیر دست مرا؛ جز تو خیرخواه ندارم برای بارشِ شب‌گریه‌های بی کسیِ خود به غیرِ گوشه‌ی محراب، سرپناه ندارم همیشه آهِ خجالت کشیده‌ام که فقیرم ببخش، بینِ بساطم به غیرِ آه ندارم گناه، کرده‌ام و مستحقّ آتشم؛ اما ... سئوال می‌کنم از رحمتت؛ گناه ندارم ؟! فضای آینه‌ام را غبارِ آه، گرفته‌ست که روسیاه‌ترین آدمم؛ نگاه ندارم ! به وقتِ گردشِ تسبیح، جای ذکر تو کاری به جز شمردنِ تعدادِ اشتباه ندارم دوباره لشکرِ فاتح مرا به بند کشیده‌ست شکست خورده‌ام از نفس، چون سپاه ندارم برای مجلسِ بخشیدنِ گناه، گریزی به غیر روضه‌ی گودال قتلگاه ندارم @shia_poem
22.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تنت شد پاره پاره سَر نداری چرا انگشت و انگشتر نداری سرِ پیراهنت دعواست ای وای بمیرم من مگر مادر نداری؟! @shia_poem
پَر میزنیم سر به هوای شما شویم تا خرجِ روضه‌هایِ عزای شما شویم ما را دوباره مادرِ سادات خوانده است تا یاکریمِ کرببلای شما شویم تقصیر ما نبود گرفتارتان شدیم زهرا نوشته است برای شما شویم می‌خواست روز قیامت کنارِ هم سینه‌زنان زیرِ لوایِ شما شویم ما را بلندی علمت سربلند کرد شاهیم اگر گدایِ گدای شما شویم حج‌ات قبول کاش که وقت طوافتان قربانیانِ کویِ منای شما شویم در بینِ حلق‌های عزا میرسیم تا مشمول دستهای دعای شما شویم @shia_poem
روی خاک دشت جسمت نامرتب مانده است نه ...تو تنها نیستی پیش تو زینب مانده است یادگار مادرت غارت شد اما جای آن روی جسمت یادگار سم مرکب مانده است نیتش خیر است و دارد با عصایش می زند پیرِ نامردی که در معنای مذهب مانده است زیر خورشید بیابان پیکرت ماند و سرت نزد راهب در کلیسا نیمه ی شب مانده است روضه ی سخت سنان و ساربانت خوانده شد روضه ی گرگان وحشی مار و عقرب مانده است قرن ها خواندند از زخم لبت اما هنوز روضه باید خواند زیرا حق مطلب مانده است #@shia_poem
ای که نامت حک شده بر لوحِ تقدیرم حسین(ع) سرنوشتم را ببین! خیلی زمینگیرم حسین(ع) بال و پرهایم شکسته، خسته ام از این قغس سالیانی میشود از زندگی سیرم حسین(ع) نفْس؛ این مکّارِ لاکِردار پاپیچم شده راحتم کن از اسارت! بینِ زنجیرم حسین(ع) دائماً باید-نباید! لحظه لحظه بازخواست... با خودم بیش از همه والله درگیرم حسین(ع) بینِ خوبانت خجالت میکشم از معصیت روسیاهم! تیره و تار است تصویرم حسین(ع) من همان کهنه گلیمَم که طلب کرده رفو از قضا در دستِ تو افتاده تعمیرم حسین(ع) خوب خواهم شد! ببین برگشته ام مانندِ حر درس هایِ کربلایت داده تغییرم حسین(ع) غیرِ هیئت؛ خوش نیامد به مَذاقم هیچ جا هیچکس اینجا نخواهد کرد تحقیرم حسین(ع) در میان روضه با هر قطره اشکم بارها چشم پوشی کرده ای از جرم و تقصیرم حسین(ع) از کراماتَت شنیدم؛ شد یقینم بیشتر مطمنّم حاجتم را از تو میگیرم حسین(ع) میزنی امضا شهادتنامه ام را عاقبت من برایت غرقِ خون! یکروز میمیرم حسین(ع)! @shia_poem
همراه اشتیاق نسیم صبا سحر سرمست می شویم ز بوی تو با سحر در انتظار روی تو و روزِ وصل تو با زلف تو خوشیم شب هجر تا سحر اهل وفا به یاد تو محتاج گریه اند با ناله ی شکسته دلان آشنا سحر ما را رساند لطف خدا شب اگر نجف ما را رساند لطف علی کربلا سحر اذن زیارت همه را فاطمه گرفت راضی نشد به اینکه نباشیم ما سحر پایین پای مرقد شش گوشه آمدیم از فرش آمدیم به عرش خدا سحر خون از گلوی تو به سر و روی ما زدند از بس صدا زدیم گلوی تو را سحر شش ماهه ات کجاست که ما را شفا دهد وقت اجابت است و زمان دعا سحر @shia_poem
حُزْنِ شریفت ای دوست ! با قلب ما چه‌ ها کرد تنها به غربت ما ، داغ تو اعتنا کرد ما دلخوشی نداریم ، غیر از حسین گفتن پس خوش‌ به‌حال آنکه ، نام تو را صدا کرد تا لحظه ی وفاتم ، مدیون مادرم من دست مرا گرفت و ، در روضه‌ ها رها کرد دنبال دسته هایت ، از کودکی دَویدیم ما را از اهل دنیا ، تیغ عَلَم سوا کرد خِشت منازلِ ما ، تکیه به پرچمت داد الطافِ بیرق تو ، این خانه را بنا کرد سجّاده‌ ی نمازم ، دارالشَّفای من شد مُهری که تربت توست ، درد مرا دوا کرد دار و ندار مایی ، سرمایه ی گدایی اشک تو چشم ما را ، مَشْکی گران‌ بها کرد نوکر برای گریه ، سیری نمی شناسد شوری اشک هیئت ، ما را خوش‌ اشتها کرد از پادویی روضه ، بهتر چه افتخاری ؟ یک کفش جفت کردم ، زهرا مرا دعا کرد در جاده‌ ی شریعت ، شش‌ گوشه مقصد ماست سِلکی که انبیا را ، راهی کربلا کرد خرجی اربعینم ، پیش ابوتراب است اسباب رفتنم را ، هر بار دست و پا کرد داغ تو را چشیدن ، والله کار ما نیست حقِّ مصیبتت را ، زینب فقط ادا کرد آیات پیکر تو ، در سطح دشت پخش است از بس که روی جسمت ، مرکب برو - بیا کرد از وضع کفن و دفنت ، این‌ قدر می‌ توان گفت : قوم بنی اسد را ، درگیر بوریا کرد @shia_poem‌
بوی بهشت می‌وزد از کربلای تو ای کشته‌ای که جان دو عالم فدای تو دیوانه‌وار، آمده‌ام تا به قتلگاه وقتی به استغاثه شنیدم صدای تو در حیرتم چه شد که نشد آسمان خراب وقتی شنید نالۀ واغربتای تو خورشید و ماه و جنّ و ملک خون گریستند وقتی میان لُجّۀ خون بود جای تو رفتی به پاس حرمت کعبه به کربلا شد کعبۀ حقیقیِ دل، کربلای تو اجر هزار عمره و حج در طواف توست ای مروه و صفا به فدای صفای تو! با گفتنِ «رضاً بِقَضائِک» به قتلگاه شد متّحد رضای خدا با رضای تو تا با نماز خوف تو گردد قبول حق شد سجده‌گاه اهل یقین خاک پای تو تو هرچه داشتی به خدا دادی ای حسین! فردا خداست -جَلّ جَلالُه- جزای تو اندر مِنا ذبیح یکی بود و زنده رفت ای صد ذبیح کشته شده در منای تو! برخیز و باز بر سرِ نی آیه‌ای بخوان ای من فدای آن سرِ از تن جدای تو! خون خداست خونِ تو و جز خدای نیست ای کشتۀ خدا! به خدا، خون‌بهای تو ما را خشوع بندگی آموز، چون خداست در مجلس عزای تو صاحب‌عزای تو... آن‌جا که حدّ ممکن و واجب بُوَد، تویی ای منتهای اوج بشر، ابتدای تو... @shia_poem
من‌ از آن موقع که طفلی بی زبان بودم حسین خادم ناقابل این آستان بودم حسین خرج روضه کردم و زهرا برایم خرج کرد سود کردم پیش تو گرچه زیان بودم حسین از جوانی خوبتر پیرِغلامی شماست شوق پیری داشتم وقتی جوان بودم حسین راه افتادم برایت پیشوازم آمدی هرقدم مدیون لطفی بی کران بودم حسین بین خوبانت من بی آبرو را هم بخر چون سگی در انتهای کاروان بودم حسین من‌ که بودم دیرتر راهی مقتل میشدی کاش یارت میشدم کاش آن زمان بودم حسین عفو کن‌ هروقت راحت آب خوردم در مسیر عفو کن هروقت زیر سایبان بودم حسین تاول پایم فدای پای دخترهای تو بخدا موکب به موکب یادشان بودم حسین خواهری بعد چهل روز آمد و فریاد زد.. بی تو بین مجلس نامحرمان بودم حسین @shia_poem
نگاه از زائرِ خود بر نداری ز گریه نوحه‌ای بهتر نداری زیارت‌نامه‌ی بالایِ سر را کجا باید بخوانم؟ سر نداری @shia_poem
اگر خواهی پدر بینی وفای دختر خود را نگه کن زیر پای اسب و بالا کن سر خود را نهان از چشم طفلان آمدم دارم تمنّایی که در آغوش گیری بار دیگر دختر خود را نرفتی تا به پُشتِ ابرِ سنگ و خنجر و پیکان به روی دامنت ای ماه بنشان اختر خود را فروشد ناز اگر طفلی خریدارش پدر باشد بزرگی کن، ببوس این دختر کوچک‌تر خود را لبم از تشنگی خشک است و جوهر در صدایم نیست برو در نهر علقم، کن خبر آب‌آور خود را ز دورادور، می‌دیدم گلویت عمه می‌بوسید مگر آماده کردی بهر خنجر، حنجر خود را به همراه مسافر آب می‌پاشند، ‌من ناچارم به دنبال تو ریزم اشک چشمان تر خود را کنار گاهواره رفتم و دیدم که اصغر نیست چرا با خود نیاوردی، چه کردی اصغر خود را؟ @shia_poem
کار گناهکاری، دیگر به مو رسیده در باز کن به رویم، بی آبرو رسیده از من کسی در اینجا بیچاره تر ندیده صد شرّ، به من ز نفسِ درّنده خو رسیده هی سنگ خوردم اما خود را به تو رساندم این جسم و جان زخمی‌، با صد رفو رسیده حرفی بزن دلم را بشکن ضرر ندارد این بنده به تفاهم، با گفتگو رسیده پاکم کنید اگرچه، آلوده و خرابم ای اشک ها بریزید، وقت وضو رسیده ممنون مادرم که دست مرا گرفته خیری اگر رسیده، تنها از او رسیده امشب خدا علی را دنبال ما فرستاد امشب گدا به حیدر، بی پرس و جو رسیده آلودگی من را با یاعلی خریدند این بار هم به داد من ذکر هو رسیده کاری به کس ندارم، وقتی حسین دارم هرچند تشنه بودم دستم سبو رسیده مادر کنار گودال، با قامت خمش گفت؛ حیدر کمک که وقت ذبح گلو رسیده @shia_poem