eitaa logo
شعر شیعه
7.4هزار دنبال‌کننده
559 عکس
205 ویدیو
21 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
ظاهراً جد اطهرش هم بود پدرش بود مادرش هم بود وقتی افتاد روی گونه ي راست بین مقتل برادرش هم بود جای سالم نبود در بدنش زخم تا بود پیکرش هم بود زیر پایِ سنان و نیزه و تیر نه فقط سینه ، حنجرش هم بود بی کس و بی پناه از نزدیک سنگ میخورد و خواهرش هم بود خواهرش قبل قاتلش آمد تا نفسهای آخرش هم بود گرچه او را زدند اما چون چادرش بود معجرش هم بود از همه دلخراش تر اینکه دم گودال دخترش هم بود دخترش بود و ذبح را میدید همه دیدند همسرش هم بود آن زمان هم که غارتش کردند به روی دستها سرش هم بود @shia_poem
با صدای روضه‌خوان رفتم به جایی سوخته روضه‌خوان می‌خواند اما با صدایی سوخته باز هم شرمنده؛ در دستم ندارم بیشتر واژه‌هایی آتشین، زلفِ رهایی سوخته حرف سنگین است، سنگین؛ روضه‌خوان سربسته گفت: کاش کوچکتر نبود از تیر نایی سوخته... گفت: «می‌بینم یکی افتاده عریان» بعد گفت: کودکانی مانده‌اند و خیمه‌هایی سوخته... کودکان در انتظار ذوالجناح، از دورها ذوالجناج آمد ولی با یال‌هایی سوخته... هر چه تابیدی به دنیا، باز هم تاریک ماند باید از این کوهسار از سر برآیی سوخته آخر کار است و باید ذکر «یا زهرا» گرفت عطر زهرا می‌وزد از کربلایی سوخته... @shia_poem
حرم به پیش دو چشم ترت به غارت رفت. به دست غم جگر مادرت به غارت رفت. امید داشت که برگردی از دم تیری. تمام‌ آرزوی دخترت به غارت رفت. جهنم طمع از جسم اربن اربایی. گذشت، نه ، زره اکبرت به غارت رفت. به دست نیزه و شمشیر و تیر و سنگ و عمود. تمامی تن آب آورت به غارت رفت. نشد به طفل خیالی دل ربابت خوش. که گاهوار علی اصغرت به غارت رفت. شد آخرین نفست درس دین و آزادی. به خیمه حمله شد و باورت به غارت رفت. چه گوشوار و النگو، چه چادر و خلخال. چه روسری، همه از دخترت به غارت رفت. بدون بهره نماند از تو ساربان وقتی. به خنجر انگشت و انگشترت به غارت رفت. درست، از سر بوسه ام  به حنجر تو. به خنجری ز قفا حنجرت به غارت رفت. به نعل تازه چه بی پرده شد زیارتگاه. تنت، چو پیرهن در برت به غارت رفت. شدی در علقمه غارت به داغ سقایت. به زینبیه دل خواهرت به غارت رفت. به زخم های فراوان، در آفتاب سه روز. به دست هرم هوا پیکرت به غارت رفت. پس از دو مرتبه دست به دست گردیدن. برای جایزه حتی سرت به غارت رفت. @shia_poem
قدم قدم زحرم میشوی جدا برگرد بدون خواهر خود میروی کجا برگرد به پای تو همه گیسوی من سفید شده نزن به سینۀ من دست رد اخا برگرد به گردنت به خدا حق مادری دارم به حرمتی که بُوَد بین ما دو تا برگرد ز کودکی روش دلبری ز تو بلدم قسم به مادرمان فاطمه بیا برگرد تمام ترس من اینست گیسوان سرت گره گره بشود ، بین پنجه ها برگرد ز قبل آنکه به پیشم تن تو در گودال جدا جدا بشود زیر دست و پا برگرد بیاو پیش از اینکه به تیزی نیزه کسی به هم بزند پیکر تو را برگرد به ذوالجناح سپردم به هر کجا دیدی حسین خُورَد زمین زود سوی ما برگرد @shia_poem
ناله بزن ؛ با ناله از گودال لشگر را ببر زینب بیا ، این شمر با پا رفته منبر را ببر چون مادر خود بر کمر چادر ببند ای شیر زن از زیر دست و پای این مردم برادر را ببر این فرصت پیش آمده دیگر نمیاید به دست دامن کشان، دام‍ن بیاور با خودت سر را ببر ناله بزن ، فریاد کن ؛ اما همه ش بی فایده است این شمر- از اینجا نخواهد رفت ؛ مادر را ببر ای لشگر بی آبرو اینگونه عریانش مکن پیراهنش را بر زمین بگذار ، معجر را ببر انگشتری که ضربه خورده درنمیاید ز دست جایش النگوی من و این چند دختر را ببر من در میان این شلوغی خیمه را گم کرده ام از بین نامحرم بیا عباس خواهر را ببر @shia_poem
لشکری آمده تا سهم غنیمت ببرد از تنی غرقه به خون، جامه به غارت ببرد از سراشیبی گودال سرازیر شدند با هم از بختِ بد غائله درگیر شدند بابت جنگ جمل کسب غرامت کردند سر عمامه ی آقام قیامت کردند دست از این پیرهن ارثیه بردار ، سنان مادرش دوخته با زحمت بسیار ، سنان خولی خیر ندیده چه خیالی داری ؟ کوفی چشم دریده چه خیالی داری ؟ خورجین دست گرفتی سرِ گودال چرا؟ مانده ای خیره بر این زخمیِ بد حال چرا ؟ حرمله زیر سر توست بولله ببین پشت خیمه چقدر نیزه فرو رفته زمین ساربان منتظر رفتن لشکر مانده گوشه ای منتظر فرصت بهتر مانده هر کسی سهم نبرده ست بهم می ریزد بی نصیب از تن عریان، به حرم می ریزد @shia_poem
در پی دیدار روی کیستی گوئیا در فکر زینب نیستی گوئیا دلتنگ مادر گشته‌ای مات روی مادری سرگشته‌ای غیرت‌الله این حرم بی‌محرم است می‌روی و خواهرت بی‌همدم است تا گلویت سالم است ای یار من بوسه‌ای بر من بده دلدار من من مگر کمتر ز تیغ و خنجرم تا زنم بوسه به حلقت دلبرم بوسه‌گاه مصطفی بوسیدنی است یاس حلقومت اخا بوسیدنی است قبل از آنکه بشکند آئینه‌ات سینه عریان کن ببوسم سینه‌ات حرمله در فرصت و آمادگی است قلب تو جای سه‌شعبه نیست نیست رخصتی! بوسه زنم بر روی تو بوسه‌ای گیرم من از پهلوی تو نیزه و پهلوی تو ای وای من دست شمر و موی تو ای وای من فکر طفلانت نباش ای مهربان من بلاگردان‌شان هستم به جان یا اخا دلواپس خواهر نباش بی‌قرار پوشش و معجر نباش تو به فکر یک کفن باش ای حسین در پی یک پیرهن باش ای حسین کاش می‌مردم نمی‌دیدم تو را بی‌کس و بی‌یار بین اشقیا @shia_poem
حسین، گیسوی با خون خضاب، دیده قدیم به سمت صحنه ای آمد که خواب دیده قدیم رها شد از زه، تیری که آب دیده قدیم که او هر آنچه ببیند رباب،دیده قدیم تمام آن چه شنیدیم، دیده است حسین بخوان لهوف و ببین چه کشیده است حسین به آب زد، به عطش زد، به آب و آتش زد چه تیغ ها که عدو بر تن منقش زد چقدر شعله که بر دامن سیاوش زد فرات، گِل به سر و دست پشت دستش زد به رو سیاهی ضرب المثل مضاعف گشت حسین، تشنه لب چشمه رفت و تشنه گذشت رسيد روضه به جايي كه ديدنش سخت است به حنجري كه يقيننا بريدنش سخت است تني كه مثله شود پاكشيدنش سخت است صداي واي بني شنيدنش سخت است اگرچه سخت سرت را ولي جدا كردند چنان كه فاطمه را از علي جدا كردند همين كه تير رها كرد تيغ مي بُرد رفيق مي زند و نارفيق مي برد و بوسه گاهِ نبي را دقيق مي برد عميق بوسه زده پس عميق مي برد چنان پرنده كه هي بال را به هم زده است صداي فاطمه گودال را به هم زده است خدابخير كند لحظه هاي اخر را خدا بخير كند رفتن برادر را يكي بگيرد از ان دور چشم خواهر را كه شمر بين دو دستش گرفته يك سر را به نيزه زلف كمند است ساعتي ديگر سري به نيزه بلند است ساعتي ديگر بلند گفت یکی آن وسط، سرش با من ولی مزاحممان است خواهرش، با من! تو پا گذار به گودال، خنجرش با من شروع کار قتال از تو، آخرش با من! بریدن سر او مثل آب خوردن بود جداشدن ز قفا، ظلم بر سر و تن بود ز قتلگاه، اگر بوی سیب می آید حبیبه ای به مزار حبیب می آید صدای ناله ی زهرا عجیب می آید که آخرین پسرم عنقریب می آید در آن زمان سر خون حسین من جنگ است به هر کجا بروید آسمان همین رنگ است @shia_poem
١ امشب عالم با حسين بن على گريان شده ست يا حسين بن على (٢) شاه بين خيمه ها انگار سرگردان شده ست يا حسين بن على (٢) ٢ من به ياد نوحه خوان هاى قديمى عازمم يا حسين و يا حسين (٢) ياد دلجو، ياد شمشيرى و اكبر ناظمم يا حسين و يا حسين (٢) ٣ در ميان خيمه زينب نوحه خوانى مى كند يا حسين و يا حسين (٢) امشب عباس على هم پاسبانى مى كند يا حسين و يا حسين (٢) ٤ شاه امشب تا اذان صبح عبادت مى كند يا حسين و يا حسين (٢) اخرين بار است اصغر خواب راحت مى كند يا حسين و يا حسين (٢) ٥ شب شب اشك است و قارى سوى قران مى رود ياحسين و ياحسين (٢) ظهر فردا پيكرش در زير اسبان مى رود يا حسين و يا حسين (٢) ٦ ظهر فردا شاه بى لشكر قيامت مى كند الامان و الامان (٢) روى ني ها راس او قران تلاوت مى كند الأمان و الامان (٢) ٧ اين زمين فردا شود صحرايى از درد و بلا الامان از كربلا (٢) جمع كرده خارها را از زمين كربلا الامان از كربلا (٢) ٨ خواب در چشمان طفلان مى شود امشب حرام يا حسين و يا حسين (٢) مى شود فردا به دور خيمه هايت ازدحام يا حسين و يا حسين (٢) ٩ اى زمين! اين راس بر نى ها، پيمبر زاده است يا حسين و يا حسين (٢) كهنه پيراهن براى پيكرش اماده است يا حسين و يا حسين (٢) ١٠ دست هاى زينب از فرداست بسته مى شود زار و خسته مى شود (٢) حرمتش فردا در اين صحرا شكسته مى شود زار و خسته مى شود (٢) @shia_poem
آمده موسم تنهایی و حیران شده ام دادم از دست تو را، سخت پریشان شده ام رفتی و بعد تو من پاره گریبان شده ام نظری کن چقدر بی سر و سامان شده ام چشم بد بعد تو دنبال من افتاد حسین خواهرت را نکند بُرده ای از یاد حسین؟! چند مرکب پیِ من پشت سرم تاخته اند عده ای چشم به سوی حرم انداخته اند این طرف روی تنت کوه سنان ساخته اند سنگ دل ها سرفرصت به تو پرداخته اند یک نفر هستم و از چند طرف درگیرم به خود فاطمه سوگند که بی تقصیرم رکن من بودی و از رکن و اساس افتادم کعب نی خوردم و عشق تو نرفت از یادم " زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم" گم شده بین شلوغی سخن و فریادم شاهدی داد زدم... گریه کنان می گفتم با صدایی که گرفته سویشان می گفتم: جوشن مانده به روی بدنش را نبرید سخت جا رفته... عقیق یمنش را نبرید با سر نیزه توان سخنش را نبرید هرچه بردید ولی پیرهنش را نبرید بگذارید نگاهی به سویش بندازم لااقل چادر خود را به رویش بندازم @shia_poem
این شب آخری چه زود میگذره شب وداع عاشق و دلبره عزیز من نوبتی هم که باشه نوبت اون وصیت مادره اجازه میدی که روتو ببوسم؟! این دم آخری موتو ببوسم بذار به جای علی و فاطمه با گریه زیر گلوتو ببوسم امشبمون ایشالله فردا نشه خیمه ی ما بدون سقا نشه رباب داره خدا خدا میکنه حرمله پاش به خیمه ها وا نشه برو ولی به فکر خواهرت باش به فکر گریه های دخترت باش دیگه سفارش نکنم عزیزم مراقبه رگایه حنجرت باش اگه بری من می مونم با کوفه کینه داره از پدر ما کوفه باشه برو ولی نگفتی آخر با حرمله چطور برم تا کوفه نگو که غارت میکنن تنت رو نگو...نگو...نگو که گردنت رو... حیفه که غارت بشه ، مادرم دوخت با بازوی شکسته پیرهنت رو بگو که بسته با طناب نمیشم وارد مجلس شراب نمیشم حریف شام و کوفه میشم اما حریف گریه ی رباب نمیشم الهی غصه های سخت نبینم سرت رو بالای درخت نبینم دعا بکن توو مجلس شرابش پا رو سرت پایین تخت نبینم @shia_poem
نبریدم! پسر مادرم اینجا مانده پنج تن یک تنه بر دامن زهرا مانده هیچ کس نیست که بالای سرش گریه کند مونس بی کسی من تک و تنها مانده کاش میشد که لباسی برسانم به تنش آبروی همه عریان روى صحرا مانده بین یک گونی کهنه سر او را بردند ته گودال ولی پیکر او جا مانده ساربان داد مزن ما کس و کاری داریم ساربان راه مرو همسفر ما مانده چند باری شده گم کرده ام او را اصلاً بس که از دور تنش مثل معما مانده باز چشمش به که افتاد که غش کرد رباب؟ بازهم آمده این حرمله ى وا مانده برسانید خبر را به علمدار حرم چادر زینب تو زیر لگدها مانده ناقه زانو زده تا اینکه سوارش بشوم چشم من سمت علی اکبرم اما مانده @shia_poem