eitaa logo
شعر شیعه
7.5هزار دنبال‌کننده
564 عکس
205 ویدیو
21 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
از آن زمان که خدایم سرشت تا باشم نوشت تا که فقط عاشق شما باشم نوشت با همه کس غیر تو غریب شوم نوشت تا که فقط با تو آشنا باشم خدا رقم زده این سرنوشت را؛ چه کنم؟ همیشه شاه تو باشی و من گدا باشم امام عصر، امام زمان، مباد دمی دمی که از تو و از یاد تو جدا باشم تو نیستی و من این را ز خود نپرسیدم در این زمانه که او نیست، من چرا باشم میان خانه ات امشب عزا به پا کردی چه می شود که در آن مجلس عزا باشم برای آنکه کمی در غمت شریک شوم اجازه می دهی امشب که سامرا باشم؟ قسم به اشک روانت برای من بنویس که باز یک سحر جمعه کربلا باشم @shia_poem
زهر افتاده به جان جگرم مهدی جان لرزه انداخت ز پا تا به سرم مهدی جان به لب خشک پدر آب گوارا برسان که من از سوز عطش شعله‌ورم مهدی جان قدح آب همین‌که به لبم شد نزدیک غم لب‌های حسین زد شررم مهدی جان قبل از آنی که به دل زهر اثر بگذارد کشته از صحنه‌ی دیوار و درم مهدی جان لحظه‌ای نیست عزیزم که تداعی نشود وقعه‌ی کرب و بلا در نظرم مهدی جان زینب و بزم یزید و لب خشکیده و چوب خون قلبم چکد از چشم ترم مهدی جان می‌درخشد رخ ماه تو به‌یاد آوردم سر نورانی هجده قمرم مهدی جان @shia_poem
سامرا، از غم تو، جامه‌دران است هنوز چشم «نرگس» به جمالت، نگران است هنوز دل شهزاده‌ی روم، آینه‌ی دلبری‌ت تاک‌ها مست تو و این لقب عسکری‌ت پسر حضرت هادی! به فدایت پدرم پدر حضرت مهدی! به فدایت پسرم حج نرفتی تو، ولی قبله‌ی حاجات شدی تو خودت، عین صفا، مشعر و میقات شدی کعبه، یک چاردهم، بی تو صفا کم دارد بی تو، یک چاردهم، عطر خدا کم دارد ماه زیبا ! حسنِ دوم زهرا ! برخیز مهدی‌ت دل نگرانت شده، بابا ! برخیز باز هم جانِ جهان را، تو در آغوش بگیر صاحب عصر و زمان را، تو در آغوش بگیر روی زانو بنشان آینه‌ی طاها را تو ببوس از طرف ما، پسر زهرا را غم پرپر شدنِ چون تو کریمی، سخت است به رقیه قسم! آقا ! که یتیمی سخت است @shia_poem
شب تاریک هوای سحرش را می خواست شهر انگار خسوف قمرش را می خواست گوشه حجره کسی چشم به راه افتاده حسن دوم زهرا پسرش را می خواست حضرت عسگری از درد به خود می پیچد زهر از سینه آقا جگرش را می خواست آسمانیست امامی که زمین افتاده آسمان جلوه ای از بال و پرش را می خواست شعله زهر که بد جور زمین گیرش کرد به خدا که نفس مختصرش را می خواست لحظه ی آخر خود روضه عاشورا خواند منبر خاک غم چشم ترش را می خواست ته گودال کسی روی زمین افتاده خنجر شمر گمانم که سرش را می خواست دختری دید که بالای سرش نامردی آمده بود و نگین پدرش را می خواست @shia_poem
نشد که قوره ی نارس شراب ناب شود ضریح دامن او دست این گدا نرسید نشد که فطرس آن آستانه باشم حیف شکسته باد، پرم چون به سامرا نرسید غریب کرببلا لاأقل زهیری داشت کنار حضرت آقا حبیب بوده و هست همیشه هر شب جمعه حرم پر از زائر ولی مزار حسن ها غریب بوده و هست شبیه برگ گلی بین حجره می لرزید ز درد در وسط حجره دست و پا می زد برای مرهم زخمش برای تسکینش بلند مادر خود را فقط صدا می زد همین که بر جگرش زهر چنگ می انداخت شراره می زد و داغی دوباره شد تازه دوباره کوچه و نامحرم و فدکنامه و زخم گم شدن گوشواره شد تازه همین که او دم آخر لبش عطش نوشید برای تشنگی ا قدری آب آوردند هنوز خاطر او مانده است این روضه برای حضرت هادی شراب آوردند غریب بوده ولیکن امام بعد از او سحر به پیکر پاکش نماز می خواند کنار پیکر او تا سحر نمی خوابد شبیه ناحیه او روضه باز می خواند فدای تو پدر و مادرم حسین غریب فدای آن تن زخمی که بوریا شده بود شنیده ام که لباس تو را کسی دزدید سه روز روی زمین پیکرت رها شده بود @shia_poem
آتش  زهر تمام جگرت را سوزاند نا نداری و عطش چشم ترت را سوزاند کاسه ی آب ز دستت به زمین می افتد تشنگی شعله شد و بال و پرت را سوزاند بدنت بی رمق و هی به خودت می پیچی آه آهت همه ی دور وبرت را سوزاند میکشی پا به زمین و بدنت سرد شده سرفه هایت بدن مختصرت را سوزاند دیدن حال بد و جان‌ به لب آمده ات به خدا قلب یگانه پسرت را سوزاند سر تو بر روی دامان پسر... جان‌دادی! مطمئنم که خودت یاد حسین افتادی @shia_poem
سامرایی می شوم وقتی هوایی می شوم از زمین پر می کشم غرق رهایی می شوم سیّدی ای دومین یاحسن ِ آل علی تو کریمی که چنین گرم گدایی می شوم بهترین ساعات عمرم با شما سر می شود شادم از اینکه غلامِ چون شمایی می شوم مطمئن هستم که تاثیر روایات شماست اربعین؛هرسال؛اگر کرببلایی می شوم یاد تخریب مزار تو مرا دق می دهد هر سحر شرح غمِ بی انتهایی می شوم گوشه ی حجره مدینه..کربلا..یا مشهد است اشکبار بغض های بی صدایی می شوم روضه های سخت تو جمع حسن  بود و حسین یا حسینی می شوم یا مجتبایی می شوم منتظِر بودی به دیدارت بیاید منتَظَر مثل تو همناله ی " مهدی کجایی؟" می شوم حرف دل من می زنم با "حجت بن العسکری" الامان و العجل یا " حجت بن العسکری" @shia_poem
برای من شده زندان تمامی دنیا. و، جانم آمده بر، آستانه ی لبها. رسیده دفتر عمرم به نقطه ی سر خط. که گشته عمر کمم مثل مادرم زهرا. کنار بستر بابا بیا که بلکه شود. به نور روی تو روشن دو دیده ام بابا. غزل مصیبت مرگ مرا سروده اجل. که بسته رخت سفر را دلم، از این دنیا‌. نشسته گرد یتیمی به چهره ی ماهت. برای تو نگرانم که می شوی تنها. به حال روز پریشان من مکن گریه. که بعد من شوی آواره در دل صحرا. دوانده ریشه به کل وجود من، این زهر. مرا هم از نفس انداخته، و، هم از پا. اگر چه شد به جوانی قدم کمان لکن. نکرده میخ در آزرده پهلوی من را. به زهر کینه اگر لاله لاله شد جگرم. ندیده خواهر من طشت خون دلها را. اگر چه زخم ز برخورد کاسه شد لب من. نخورده بر لب من چوب خیزران اما. اگر چه آب به لبهای من رساندی تو. ولی زدی به دلم داغ روضه ی سقا. دلم خوش است به زانو گرفته ای سر من. نرفته بر سر زانوی من سرت بابا. ولی امان ز غریبی که داشت بر زانو. سر عزیز دلش را به ظهر عاشورا. @shia_poem
ای سراپا حسن حیّ ذوالمنن سوّمین ابن الرّضا دوّم حسن ای هزاران آفتابت مشتری یا اباالمهدی امام عسکری دُرّ ده دریا و بحر یک گهر آن گهر خود حجّت ثانی عشر با همه درد و غم و عمر کمت تا ابد مرهون احسان، عالمت از نماز و از دعای متصل بردی از دشمن کنار حبس دل با خدا پیوسته در راز و نیاز روزها را روزه، شب ها در نماز رنج هایت در ره توحید بود سال ها یا حبس یا تبعید بود روزگارت شعله ها بر جان فکند دشمنت در برکهء شیران فکند ایستادی بین شیران در نماز شیرها را جانبت روی نياز الله الله گرد تو درّندگان سر فرو بردند همچون بندگان نور علمت از درون حبس ها کرد از ظلمت جهانی را رها ای دمت جان داده بر روح الامین آسمان خفته در خاک زمین رهنمای آفرینش کیست تو شهریار ملک بینش کیست تو چشم بد از ماه رخسار تو دور یک جمال و چارده خورشید نور گشت دشمن در جوانی قاتلت کشت در ماه ربیع الاوّلت کفر خود را عاقبت معلوم کرد همچو اجدات تو را مسموم کرد سامره شد صحنهء روز جزا گشت تنها مهدیت صاحب عزا ای به قربان تو و عمر کمت قلب مهدی داغدار ماتمت بی تو مهدی بی کس و یاور شده طفل تنهای تو تنهاتر شده آه از آن ساعت که در سوز و گداز خواند مهدی بر تن پاکت نماز کرد تا جسم ضعیفت را نظر بر کشید آهی جهان سوز از جگر آسمان دیده اش انجم گریست بین مردم مخفی از مردم گریست گر چه بوده اشک دامن دامنت بود کی زنجیر و غل بر گردنت جسم تو زخم از دم خنجر نداشت پیکر جدّ غریبت سر نداشت آه از آن ساعت که زین العابدین پیشوای عابدین و ساجدین دید در گودال خون بر روی خاک پیکر پاک پدر را چاک چاک یوسف زهرا و زخم تیر و سنگ گرگها کردند جسمش چنگ چنگ گشت از چشمش روان دریای خون خواست جانش از بدن آید برون همدم او جز شرار تب نبود جان ز کف می داد اگر زینب نبود... @shia_poem
مادرت نیست ولیکن پسرت هست هنوز جای شکر است که مهدی به سرت هست هنوز نفست تنگ شده کنج قفس افتادی باز خوب است که این بال و پرت هست هنوز پسرت آمده بالای سرت آقا جان مرهمی بر جگر پر شررت هست هنوز اثر وضعی سم خشکی لبهاست، ولی خوب شد کاسه ی آبی به برت هست هنوز لب تو خشک و دو چشمان تو تر آقا جان گوییا ظهر عطش در نظرت هست هنوز @shia_poem
قصد،قصد زیارت است اما مانده اول دلم کجا برود حال و روز مرا هرآنکس دید گفت باید به کربلا برود -نجف و کربلا-دلم لرزید -مشهد و کاظمین، خوب آمد یازده بار استخاره زد دل من تا بفهمد به سامرا برود ابتدای مسیر،الله است انتهایش بقیه الله است سامرا وعده گاه آخر ماست جاده باید به انتها برود همه یک روح و یک بدن هستید پس تمام شما حسن هستید دل من با تو سامرایی شد تا به دیدار مجتبی برود تو بقیع پر از مخاطره ای کربلایی و در محاصره ای یا که باید جگر به زهر دهی یا سرت روی نیزه ها برود دل به غم هرچه مبتلا می شد پیش تو سر من رءا می شد بعد تو بار غم گرفته به دوش دل که تا ساء من رءا برود... @shia_poem
یازده بار جهان گوشهٔ زندان کم نیست کنج زندان بلا گریهٔ باران کم نیست سامرایی شده‌ام، راه گدایی بلدم لقمه نانی بده، از دست شما نان کم نیست قسمت کعبه نشد تا که طوافت بکند بر دل کعبه همین داغ فراوان کم نیست یازده بار به جای تو به مشهد رفتم بپذیرش، به خدا حج فقیران کم نیست زخم دندان تو و جام پر از خون آبه ماجرایی‌ست که در ایل تو چندان کم نیست بوسهٔ جام به لب‌های تو یعنی این بار خیزران نیست ولی روضهٔ دندان کم نیست از همان دم پسر کوچکتان باران شد تا همین لحظه که خون گریهٔ باران کم نیست در بقیع حرمت با دل خون می‌گفتم که مگر داغ همان مرقد ویران کم نیست @shia_poem