eitaa logo
شعر شیعه
7.5هزار دنبال‌کننده
564 عکس
205 ویدیو
21 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
از علی دَم بزن اما دَمِ مولا حسن است که دمادم نَفَسِ حضرتِ زهرا حسن است "ما همه بنده و این قوم خداوندانند" ما همه خاک  ولی عرشِ مُعلا حسن است عرش گفتیم و غلط بود نفهمیدم که سومین رکعتِ پیغمبرِ عُظمی حسن است او عظیم است قدیم است رحیم است و کریم چهارده تَن حسن انگار که تنها حسن است نُه امامم حسنی اند و عمو جان گویند نسبت هشت امامم همگی تا حسن است من از این بندگی  و زندگی اش فهمیدم به خداوند   خداوندِ دو دنیا حسن است دَمِ ما هست حسن  بازدمِ ماست حسین دردِ ما تا که حسین است مداوا حسن است هر حُسینیه از اول حَسنیه بوده به حسن کار محرم همه‌اش با حسن است گرچه عباس و حسین است و علی اکبرها تا حسن هست دمِ زینبِ کبری حسن است بر عقیق یمنِ سرخِ علی ، جان حسن است نقشِ حکاکیِ فیروزه‌ی زهرا حسن است پسرانش همه در کرببلا می‌گفتند آی فرزندِ حسن نیز  سرا پا حسن است "حافظ @shia_poem
روضه خوان خسته نباشی مادر روضه خواندی ز شه بی کفنم شصت روز است حسین می گویی امشبی روضه بخوان از حسنم روضه خوان روضه غربت سخت است هیچکس با حسنم یار نبود خانه هم امن نبوده بر او همسرش یار وفادار نبود جعده زهری به حسن خورانده که از آن فتنه و شر می ریزد روی تشتی که برایش بردند لخته خون، پاره جگر می ریزد روضه خوان روضه بخوان از حسنم جگرش گرچه به زهر آغشته پسرم غیرتی و مادری است داغ کوچه حسنم را کشته صورت من که از آن کوچه تنگ تا دم مرگ فقط نیلی ماند توی ذهن حسن مظلومم تا ابد خاطره سیلی ماند حسنم هیچ نرفت از یادش آتش و دود چه غوغا می کرد در که افتاد روی پهلوی ام محسنم داشت تقلّا می کرد @shia_poem
آنکه دارد به دلش غصه‌ی بسیار ، منم ساکن غمکده‌ی ماتم دلدار ، منم همه‌ی شهر ، سر سفره‌ی من نان خوردند ولی انگار به یک شهر ، بدهکار ، منم آنکه باران شده شرمنده‌ی باریدن او شب به شب بارش چشمش شده رگبار ، منم آنکه یک عمر ، شبش سر شده با کابوسی ... که در آن مادرِ او می‌شود آزار ، منم وسط کوچه‌ی غم خانه خرابم کردند آنکه دنیا شده روی سرش آوار ، منم مقتل اصلی من در وسط آتش بود آنکه جان داده میان در و دیوار ، منم اشک هم داغ دلِ خون مرا سرد نکرد سینه‌ی سوخته از سرخی مسمار ، منم دست سنگین کسی خورد به روی مادر ولی آنکه شده نیلی رخش ... انگار ، منم @shia_poem
جانم فدای آن بنایی... که نداری قربان آن گل‌دسته‌هایی... که نداری هرجا حرم دیدم سرودم زیر لب از دلتنگی گنبدطلایی... که نداری باب‌الرضا رفتم نشستم گریه کردم با یاد باب‌المجتبایی... که نداری قالیچه‌ی ارثیه‌ی مادر بزرگم نذر تو و صحن و سرایی... که نداری من هر شب جمعه سلامی می‌دهم به شش‌گوشه‌ی کرببلایی... که نداری ما سینه‌زن‌هایت حسن کم گفته‌ایم آه در مجلس دارالبکایی... که نداری دردی که داری در خودت می‌ریزی آقا حق می‌دهم درد آشنایی... که نداری @shia_poem
امشب به لبم ذکر حسن جان دارم در کنج دلم کلبه ی احزان دارم از روضه ی « لا یوم کیومِ » آقا تا آخر عمر آه سوزان دارم @shia_poem
با سلامی به شاه و اصحابش می شوی حاجی بقیع حسن میشود مرکز حکومت عشق این کرم خانه وسیع حسن @shia_poem
....: وقتی پدرت حضرت حیدر شده باشد باید که تو را فاطمه مادر شده باشد... جز بر در این خانه ندیدیم امامت تقسیم میان دو برادر شده باشد خورشید سفالی‌ست که در سیر جمالی از بوسه بر این گونه منور شده باشد بو می‌کشم ایام تو را، باید از اخلاق یک تکۀ تاریخ معطر شده باشد ای حوصلۀ محض! چه تشبیه سخیفی‌ست با حِلمَت اگر کوه برابر شده باشد با این‌که قضا دست تو را بست ندیدیم جز آن چه بخواهی تو مقدّر شده باشد از عمر تو، یک روز جمل آیۀ فتح است با صلح اگر مابقی‌اش سر شده باشد فریاد سکوت تو چه آهنگ رسایی‌ست شاید پس از آن گوش جهان کر شده باشد... خون جگرت ریخت نه در تشت که در دشت داغ گل سرخی‌ست که پرپر شده باشد... آن چشم که گریان نشود روز قیامت چشمی‌ست که از غصۀ تو تر شده باشد باور نتوان کرد که خاکی‌ست مزارت جز آن که ضریح تو کبوتر شده باشد... @Shia_poem
دل سپردیم به چشم تو و حرکت کردیم بعدِ یک عمر که ماندیم...که عادت کردیم دست‌هامان همه خالی... نه! پر از شعر و شرر عشق فرمود: بیایید، اطاعت کردیم خاک‌آلوده رسیدیم به آن تربتِ پاک اشک‌آلوده ولی غسل زیارت کردیم گفته بودند که آرام قدم برداریم ما دویدیم... ببخشید... جسارت کردیم ایستادیم دمی پای در «باب الرّاس» شمر را بعدِ سلامی به تو لعنت کردیم سهم‌مان در حرمت یکسره سرگردانی بس‌که با قبلهٔ شش‌گوشه، عبادت کردیم تشنه بودیم دو بیتی بنویسیم برات از غزل‌باری چشمانِ تو حیرت کردیم هی نوشتیم و نوشتیم و نوشتیم و نشد واژه‌ها را به شب شعر تو دعوت کردیم «همه با قافیهٔ عشق، مصیبت دارند» از تو گفتیم، اگر ذکر مصیبت کردیم وقت رفتن که حرم ماند و کبوترهایش بی‌پر و بال نشستیم و حسادت کردیم و سری از سر افسوس به دیوار زدیم و نگاهی غضب‌آلود به ساعت کردیم تا قیامت بنویسیم برای تو کم است ما که در سایهٔ آن قامت اقامت کردیم کاش می‌شد که بمانیم؛ ضریحت در دست... دل سپردیم به چشم تو و حرکت کردیم @Shia_poem
ذکر هوالمعشوق هنگام سحر داریم ما از دولت عشق است اذکارى اگر داریم ما هر کس که با ما می نشیند زود عاشق می شود خیلى براى این محلّه دردسر داریم ما  پیراهن ما نیز درمان می کند یعقوب را از کوچه ی یوسف هرازگاهى گذر داریم ما در عشق از اول براى سوختن آماده ایم یعنى در آغازش ز پایانش خبر داریم ما یک روز خاکستر شدن را یاد می گیریم ، چون شب تا سحر پروانه را زیر نظر داریم ما ما سوختن را در میان گریه کردن یافتیم در آب می سوزیم،از بس که هنر داریم ما رنجی که ما داریم هنگام فقیری گنج ماست پس یک سروگردن ز مردم بیشتر داریم ما خوب است سائل در گدایى خویشتن دارى کند اینجا ولى از خویشتن دارى حذر داریم ما  حالا که اجر گریه از اجر شهادت بهتر است بالاتر از خون گلو ، خون جگر داریم ما بار سفر را بسته ایم و باز راه افتاده ایم ماه صفر که می رسد میل سفر داریم ما  داریم در این جاده جبریل مقرب می شویم پاى پر از تاول به جاى بال و پر داریم ما @shia_poem
این همه آیینگی از انعکاس آه کیست؟ آسمان اندوه پوشِ ماتم جانکاه کیست؟ جاده های پیش پا افتاده بسیارند، لیک ای دل راهی! حواست هست که این راه کیست؟ بندگی یعنی عطش، بی سر شدن، مضطر شدن او که دل شد بنده اش، خود بندۀ درگاه کیست؟ انتقامی سرخ بعد از انتظار سبز ماست لاله لاله این چمن در حسرت خونخواه کیست؟ هر کران پژواکی از "هیهات من الذله" است این که آتش زد به عالم جملۀ کوتاه کیست؟ :: آی زهد خشک! باید اربعینی طی کنی تا بفهمی مستی ما از شراب آه کیست @shia_poem
خبر به حیث سَنَد مُعتبر، خبر مُتِواتِر خبر رسیده به ما از طریق حضرت باقر به کربلا رفتن آن‌قَدَر فضیلت دارد که در مسیر زیارت رواست مُردن زائِر رواست خستگی راه را به دوش کشیدن رواست اَرج نهادن به جایگاه شَعائِر رواست چِلِّه‌ی ماتم، پیاده در دل جاده قدم زَنَم به مُواسات، در مَعیَّت جابِر رواست طِیِّ طَریق آن‌چنان که تاوَل پایم کُنَد غم اُسرا را به ذهن من مُتِبادِر خوش آن زمان که دو چشم گناه‌کار ببیند امام عصر خودش را میان خیل مسافر خوش آن زمان که ببینم عمود سیصد و ده را دهان به طعنه گشایم، زبان به لَعن مقصر که دیده است که خلقی بدون مُزد و مَواجِب نَهَند گردن خود را به پیشگاه اَوامر چه می‌کنند مگر خادمان درون مَواکِب که عاشقان مبهوتند و عاقلان متحیر حماسه‌ای که عَقیم است واژه وقت بیانش وَلو که خطبه کنندش شیوخ روی مَنابر حماسه‌ای که رسا نیست حَدِّ آن به سرودن توان وصف ندارد زبان اَلکَن شاعر خدا کند برسم اربعین به کرب و بلایش خدا کند برسد وقت مرگ من، دم آخر @shia_poem
کاتبی کو که حدیث متواتر بنویسد چشم بر شط کف آلود جواهر بنویسد خنکای کفی از علقمه را حس کند آنگاه هر حدیثی به دلش شد متبادر بنویسد تا چهل منزل از این بادیه نی نامه بخواند وچهل روضه ی بی سر به منابر بنویسد عشق بر منبری از نیزه از این سمت وزیده کاش دستی به زمین های مجاور بنویسد کاش می آمد و با دستخط یاس سه ساله شرح دلتنگی گل های مهاجر بنویسد اربعین و شب و ماه ومی گلگون به پیاله  کیست بر علقمه تا گریه ی"جابر" بنویسد "این طالب" به لبش ندبه ی مشروح بخواند شرحی از ناحیه ی غایب حاضربنویسد کاش روح القدس این بارمی افراشت علم را کیست این دست که ناگاه نگه داشت قلم را؟! @shia_poem