حضرت از اول ربیع الاول و در حالی که 28 سال از بهار جوانیش بیشتر نگذشته بود در بستر بیماری افتاد و در 👈8 ربیع به شهادت رسید. نوشته اند در بستر بیماری طلب مصطکی(کندر رومی) نمود؛ حضرت، خادم خود را(که به نام عقید معروف و نیز سیاه چهره بود) صدا کرد و به او فرمود: ای عقید! مقداری آب – به همراه داروی مصطکی – بجوشان و بگذار سرد شود. همین که آب، جوشانیده و سرد شد، ظرف آب را خدمت امام #حسن عسکری علیه السلام آورد تا بیاشامد. موقعی که حضرت ظرف آب را با دست های مبارک خود گرفت ،
لرزه و رعشه بر دست های #حضرت عارض شد، به طوری که ظرف آب بر دندان های حضرت می خورد و نمی توانست بیاشامد. آب را روی زمین نهاد و به خادم خویش فرمود: ای عقید! داخل آن اتاق برو، آن جا #کودکی خردسالی را می بینی که در حال سجده و عبادت می باشد، بگو نزد من بیاید. خادمِ حضرت گفت : چون داخل اتاقی که👈 امام علیه السلام اشاره نمود، رفتم کودکی را در حال سجده مشاهده کردم که انگشت سبّابه خود را به سوی آسمان بلند نموده است ، بر او سلام کردم ، آن حضرت نماز و #سجده را مختصر کرد. پس از پایان نماز عرض کردم که آقای من میفرماید شما نزد او بروید
در همین لحظه ، کنیزی #صقیل نام نزد آن فرزند عزیز آمد و دست کودک را گرفت و پیش پدرش برد. 👈ابوسهل نوبختی گوید: هنگامی که کودک – که بسیار زیبا و همچون ماه نورانی بود موی سرش به هم پیچیده و مجعد است و ما بین دندانهایش گشاده است. – نزد پدر آمد، سلام کرد و همین که چشم پدر به فرزند خود افتاد، گریست و به او فرمود: ای سید #اهلبیت خود مرا آب بده، همانا من به سوی پروردگار خویش میروم. آن کودک قدح آب جوشانیده را به دست خویش گرفت و بر دهان پدر گذاشت و او را سیراب کرد. آنگاه فرمود: مرا آماده کنید که میخواهم نماز بخوانم، پس آن کودک حوله ای را که در کنار پدر بود، روی دامان👈 امام علیه السلام انداخت و سپس پدرش را وضوء داد. و چون حضرت 👈ابومحمّد، امام عسکری علیه السلام نماز را با آن حال مریضی انجام داد، روی به فرزند کرد و فرمود:
پسرم بشارت باد تو را که تویی 👈مهدی و حجّت خدا بر روی زمین و تویی پسر من و منم پدر تو و تویی(م ح م د) ✍بن الحسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن 👈محمد بن علی بن ابیطالب و پدر توست رسول خدا و تویی #خاتم ائمه طاهرین و نام تو همنام رسول خدا است و این عهدی است به من از پدرم و پدران طاهرین تو صلّی الله علی #اهل البیت ربّنا، انّه حمیدٌ مجید و در همان هنگام به شهادت رسید.(اثبات الهداة: 3/ 415 ح 55 )
آن روز #سامرا یکپارچه ناله و شیون و گریه😭 بود. فَسارَت سَرَّ مَن رَای ضَجَّة وَاحدة و عُطِّلَت الاَسوَاق فَکَانَت سَرّ مَن رَأی یَومَئِذ شَبِیهَا بِالقِیامَة… پس کودکی که صورتی گندمگون داشت و موی سرش مجعد بود و بین دندانهایش فاصله داشت بر او #نماز خواند و #حضرت را در کنار مرقد پدرش به خاک سپرد
#از #صبر #و #شکیبایی #شما #مؤمنان #خدا #سپاسگزارم
#اللهم #عجل #لولیک #الفرج
#خسته #نباشید
#پایان #نشست