eitaa logo
شهداءومهدویت
7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
28 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
❣السلام علیک یابن رسول الله❣ زیاد خون به دلت کرده ام حلالم کن تو خوب بوده ایی و من بدم حلالم کن چقدر قدر تو مخفی است بین ما مردم درآسمان و زمین محترم،حلالم کن همه امید من این چشم های دریایی است میان گریه،شبی باز هم حلالم کن تو از سلاله زهرای مهربان هستی به حق فاطمه بی حرم حلالم کن مرا به خیل گناهم نگیر آقاجان تورا به چادر زهرا قسم،حلالم کن آقاجان حلالم کن...... 💐💐💐💐💐 ➥ @shohada_vamahdawiat
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠 📌خاطرات شهید سن شهادت: 16 سال اهل شهرستان بهبهان ۱۸ حجاب 🍃هر وقت شوهر خاله ام می آمد خانه مان، حبیب الله به مادرم می گفت: مادر چادر بپوش. مادرم می گفت: حبیب الله، این شوهر خواهرمه. منم که روسری و این طور چیزها تنمه. اما حبیب الله می گفت: شوهر خواهر و آدم غریبه هیچ فرقی نمی کنه. نامحرم نامحرمه. چه اونی که از اقوامه؛ چه اونی که نمی شناسیش. باید به بهترین حجاب در برابر نامحرم حاضر شد. 📚کتاب حبیب خدا ، صفحه 88 جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات @shohada_vamahdawiat <======💖🌻💖======>
‌🌷مهدی شناسی ۲۰۷🌷 🌹...و موضع الرسالة...🌹 🔹 زیارت جامعه کبیره🔹 🔶ﯾﮏ ﺷﻤﻊ ﺭﻭﺷﻦ ﻧﻪ ﺻﺪ‌ﻫﺎ،ﻧﻪ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ،بلکه ﺗﻤﺎﻡ ﺷﻤﻊ‌ﻫﺎﯼ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﻋﺎﻟﻢ ﺭﺍ ﻣﯽ‌ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺭﻭﺷﻦ ﺑﮑﻨﺪ.ﭼﺮﺍ؟ ﭼﻮﻥ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﻭﺷﻦ ﺍﺳﺖ. 🔶 ﺍﻫﻞ ﺑﯿﺖ ﺷﻤﻊ ﺭﻭﺷﻦ ﺑﻮﺩﻧﺪ.ﭼﻮﻥ ﺭﻭﺷﻦ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺭﺳﺎﻟﺖ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﺮﺩﻥ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺩﻭﺵ ﺍﯾﻦ‌ﻫﺎ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﯾﻦ‌ﻫﺎ ﺷﺪﻧﺪ ﻣﻮﺿﻊ ﺍﻟﺮﺳﺎﻟة. 🔶ﺭﻭﺷﻨﯽ ﺷﺎﻥ ﭼﻪ ﺑﻮﺩ؟ ﺩﯾﻦ ﺑﻮﺩ. ﺁﻥ ﭼﻪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ‌ﻫﺎ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﺩﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﻭﺳﯿﻠﻪ‌ﯼ ﺩﯾﻦ ﺍﻧﺴﺎﻥ‌ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﻮﺭ ﻭ ﺭﻭﺷﻨﺎﯾﯽ ﺭﻫﻨﻤﻮﻥ ﻣﯽ‌ﺷﺪﻧﺪ. 🔶ﺩﯾﻦ ﻫﻨﺮﻫﺎﯼ ﻓﺮﺍﻭﺍﻧﯽ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ ﯾﮑﯽ ﺍﺵ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﯾﻦ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﺴﻠﻂ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ؛ﺑﺮﺧﻼ‌ﻑ ﻋﻠﻢ. 🔶ﻣﻨﻈﻮﺭ ﻫﻤﯿﻦ ﻋﻠﻮﻡ ﺗﺠﺮﺑﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻣﺴﻠﻂ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ ﻭ ﻭﺍﯼ ﺑﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﺮ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻣﺴﻠﻂ ﺑﺎﺷﺪ ﻭﻟﯽ ﺑﺮ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﺴﻠﻂ ﻧﺒﺎﺷﺪ. 🔶ﻤﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯽ‌ﺭﻭﯾم ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﯾﮏ ﻣﺪﺭﮐﯽ ﻣﯽ‌ﮔﯿﺮﯾم.ﺟﺎﯾﮕﺎﻫﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯽ‌ﮐﻨﯿم.ﻣﻨﺼﺒﯽ ﺑﻪ ﻤﺎ ﻣﯽ‌ﺩﻫﻨﺪ ﺍﮔﺮ ﺧﻮﺩمان ﺑﺮ ﺧﻮﺩمان ﻣﺴﻠﻂ ﻧﺒﺎﺷیم ﺑﺮ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻣﺴﻠﻂ ﺷدیم. 🔶یک ﺯﯾﺮ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ‌ﻫﺎﯾﯽ ﺩﺍﺭیم.ﭼﻮﻥ ﺑﺮ ﺧﻮﺩمان ﻣﺴﻠﻂ ﻧﯿﺴﺘیم،ﺍﮔﺮ ﯾﮏ ﺯﯾﺮ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻤﺎ ﻗﺎﻣﺖ ﺧﻢ ﻧﮑﻨﺪ ﻭ ﺗﻤﻠﻘﯽ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﯾﮏ ﺷﺒﻪ ﺳﺎﻗﻂ ﻣﯽ‌ﮐﻨیم. 🔶ﺑﯽ ﺟﻬﺖ ﻗﻠﻤمان ﺭﻭﯼ ﮐﺎﻏﺬ ﻣﯽ‌ﭼﺮﺧﺪ. ﺑﯽ ﺟﻬﺖ ﮔﻮﺷﯽ ﺗﻠﻔﻦ ﺭﺍ ﺑﺮﻣﯽ‌ﺩﺍﺭیم و ﺑﻪ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﺑﺎ ﺁﺑﺮﻭ ﻭ ﺍﻋﺘﺒﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯽ‌ﮐﻨیم. 🔶ﭼﺮﺍ؟ ﭼﻮﻥ ﺧﻮﺩمان ﺑﺮ ﺧﻮﺩ ﻣﺴﻠﻂ ﻧﯿﺴﺘیم. ﻫﻨﺮ ﺩﯾﻦ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺧﻮﺩمان ﻣﺴﻠﻂ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ. 🔶 ﺍﻭ ﺧﺪﻭ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﻋﻠﯽ علیه السلام ﻭﻟﯽ ﺍﻣﯿﺮﺍﻟﻤﻮﻣﻨﯿﻦ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ﮐﺸﯿﺪ ﭼﻮﻥ ﺑﺮ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﺴﻠﻂ ﺍﺳﺖ... 💖🌹🌻🦋☘🌷💖 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍سخنرانی استاد قرائتی 🎥موضوع: اثبات اینکه امام زمان عج الله فرجه ناظر بر اعمال ما هستند... @shohada_vamahdawiat <======💖🌻💖======>
☑️ نوشته:عذراخوئینی واردپذیرایی که شدم خشکم زد سیدوخانوادش اینجاچی کارمی کردند؟! باچشمانی گردودهانی بازخیره شده بودم یک لحظه نگاهش به من افتادلبخندی گوشه لبش نشست.مدام بادستمال عرق پیشانیش روپاک می کرد، تک تک چهره هاروازنظرگذروندم.بابام با قیافه عبوس وگرفته کنارمامانم نشسته بود.دایی وزن دایی سیدهم اومده بودند.کبری خانم باسینی چایی اومدداخل!مات ومبهوت موندم.فاطمه خانم تک سرفه ای کردوگفت:_اگه اجازه بدیدقبل ازاینکه صیغه محرمیت خونده بشه این دوتاجوون حرف هاشون روبزنند!.نگاه هاسمت بابام چرخید فضای عجیبی بودانگارخواب می دیدم بالحن سردی گفت:_اشکالی نداره!!.تعجبم دوبرابرشد داشتم پس می افتادم... تودلم صلوات فرستادم تابتونم به استرسم غلبه کنم.دستی به محاسنش کشید مثل من فکرش درگیربود اماآرامش خاصی داشت. _من کاملاگیج شدم اصلافکرنمی کردم شمارواینجاببینم!باورم نمیشه خانوادم راضی شده باشند! علتش رومی دونید؟.حالت چهره اش جدی بوداماچشماش می خندید! _ مادرتون صبح زنگ زدوبرای شب دعوتمون کرد!.منم نمی دونم چطوری راضی شدند. _پس سفرتون چی میشه؟._تاچندروزدیگه میرم.جداازاین حرف ها می خواستم بگم شایدرفتن من برگشتی نداشته باشه بازهم قبول می کنید؟یاشایدهم طول بکشه اگه مجروح شدم چی؟. آب دهنم روقورت دادم اشک ازچشمام جاری شد._توزندگیم هیچ وقت مثل الان اینقدرمطمئن نبودم انتظارخیلی سخته اماامیدبه وصال شیرینش می کنه.این بارنگاهش روازم نگرفت.نفسی تازه کردوگفت:_ان شاالله اگه برگشتم بهترین زندگی روبراتون درست می کنم..... لیلا رو سرمون گل ونقل می پاشید فاطمه خانم صورتم روبوسیدوالنگوی قشنگی تودستم انداخت.همه هدیه هاشون رودادند.بابام این بارنقاب لبخندبه چهره اش زده بود برام آرزوی خوشبختی کرد .ولی مامانم خوشحال بود این روازنگاهش می فهمیدم .هرچندهنوزکلی سوال توذهنم بودبایدسرفرصت ازشون می پرسیدم. سیدبرای اولین باربامحبت اسمم روصداکرد._گلاره جان. اروم زیرلب گفتم:_جانم.نگاهمون درهم گره خورد قلبم توسینه بی قرای می کرد.دستم روکه گرفت نمی تونستم لرزشش رومهارکنم انگشترظریف وزیبایی تودستم خودنمایی می کرد.... چنددقیقه ای ازرفتنشون می گذشت اماهنوزبه درخیره شده بودم گوشیم که زنگ خوردبه خودم اومدم.چه زوددلش تنگ شد._سلام چیزی جاگذاشتی؟!. _علیک سلام خانم. اره بخاطرهمین زنگ زدم.اخمام رفت توهم_یعنی اینقدرمهمه؟!. _بله که مهمه می خواستم بگم مواظبش باشی!._یعنی چی؟. صدای خندش تو گوشم پیچید:_بابامنظورم قلبمه، جاگذاشتم!.منم به خنده افتادم اصلابااون ادم سابق قابل مقایسه نبود .خدایا من تحمل دوریش روندارم😔 ادامه دارد.. ↘️💖🌻🌷 @shohada_vamahdawiat <======💖🌻💖======>
1_409332082.mp3
2.49M
🍃🌴🌼🎼 آوای شبانه 🍃🌴🌺زیبا و آرامبخش شبتون بخیر 🌻💖 🌹💖🌟🌙✨💖🌹
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽ این قصّه کمی دگر به سر می آید آن یار که رفته از سفر می آید با پرچم سرخ و ذوالفقار حیدر با سیصد و سیزده نفر می آید #اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ #صبحتون_مهدوے 🌼 🍃 ➥ @shohada_vamahdawiat
☑️داستان عاشقانه مذهبی نوشته:عذراخوئینی باصدای گوشیم ازخواب بیدارشدم پیغامش روکه گوش کردم اشک توچشمام حلقه زد"_سلام صبحت بخیر.خداصدامون می کنه بیدارنمیشی؟ برای منم دعاکن." آبی به صورتم زدم خنکیش بهم چسبید!حرف هاش توگوشم تکرارمی شدصداش مثل لالایی دلنشین بود نمازم روشمرده وآرام خوندم بااینکه دوساعت بیشترنخوابیده بودم اماسرحال بودم.خداخیلی دوستم داشت که اینطوری برای نمازبیدارم کرد دونه های تسبیح بالاوپایین می اومد صلوات های که نذرکرده بودم رومی فرستادم.چندبارسجده شکربه جااوردم تازه تسلیم خواسته اش شده بودم که حاجتم براورده شد حالامعنی صبوری رومی فهمیدم... صدای جیلینگ جیلینگ برخوردقاشق به فنجان برام حکم موسیقی زیباروداشت!ولی صدای مامانم رودراورد_چقدرهم میزنی بخورسردشد!.دستموزیرچونم گذاشتم وخیره نگاهش کردم. _حالت خوبه؟!. _اره خیلی خوبم این احساسم رومدیونتم.راستی چی شدکه نظرت عوض شد؟باباروچطوری راضی کردی؟. _سرفرصت میگم بایدبرم کلی کاردارم.باالتماس گفتم:_من الان می خوام بدونم ،خیلی کنجکاوم!. _قدتموم این سالها حرف نگفته داشتیم ازدواج توبهونه ای شدیادی ازگذشتمون کنیم بحث توروکه پیش کشیدم اولش عصبانی شدامابلاخره کوتاه اومد. باچشمای پرازاشک نگام کرد _بااینکه بهت گفته بودم دیگه مخالفتی باازدواجت ندارم اماته دلم نمی خواستم این اتفاق بیوفته! تااینکه چندشب پیش..یه خوابی دیدم... کسی ضمانت سیدروکردکه جای هیچ مخالفتی نبود!مطمئن شدم حتی یک روز کنارش زندگی کنی معنی خوشبختی رومی فهمی!... توحیاط منتظرم بود به ساعتش اشاره کرد که یعنی زیاد معطل شده! قیافه مظلومی به خودم گرفتم _شرمنده!.نزدیکتراومد شاخه گلی که پشت سرش قایم کرده بودرومقابلم گرفت.ازاین فاصله هرم نفس هاش صورتم رومی سوزوند!.گل روبوکشیدم وگفتم:_غافلگیرم کردی ممنون. نگاه پرمحبتش تاعمق روحم نفوذکرد.قلبم داشت ازجاکنده می شد... حضرت معصومه من روطلبیده بودامااین زیارت فرق داشت باکسی همسفربودم که عاشقانه دوستش داشتم.خداروشکرمامانم اجازه داد این چندروز روخونه فاطمه خانم بمونم.به مدیرمهد هم زنگ زدم هنوزسرکارنرفته مرخصی گرفتم!!. به بازوش تکیه دادم نگاهمون به گنبدافتاد نزدیک اذان بودوچه نمازی میشد که به عشقت اقتداکنی من وتوباشیم وخداودرجوارملکوتی بهترین بنده اش.این یعنی اوج سعادت من از عهد آدم تو را دوست دارم از آغاز عالم تو را دوست دارم چه شبها من و آسمان تا دم صبح سرودیم نم نم: تو را دوست دارم نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی! من ای حس مُبهم تو را دوست دارم قیصرامین پور ادامه دارد.... @shohada_vamahdawiat <======💖🌻💖======>
خوشا به حال شما جوان‌ها... - @akhlagh_elahi.mp3
2.53M
🔸 خوشا به حال شما جوان‌ها... 🎙 آیت الله مجتهدی تهرانی(ره) @shohada_vamahdawiat <======💖🌻💖======>
🌹سلام مولا جان🌹 ❣باز حسرت به دلم ماند و نیامد یارم ❣اوچه کرده است ندانم همه شب بیمارم ❣گر بود صفحه روشن به کتاب عمرم ❣لحظاتی ست که خرج تو شده،ای یارم ❣بس که از وصف تو گفتم همه مشتاق تواند ❣لیک پرسند چگونه است رخ دلدارم ❣کاش تصویر گناهم به دوچشم تو نبود ❣تو به رویم نزده،من خجل از کردارم ❣گر نشانی زتوام بود همه رفت از دست ❣کاروان رفته و من گمشده دیدارم ❣از تو دلگیر شوم گر به سرایم آیی ❣خواب باشم بروی و نکنی بیدارم ❣آرزویم همه این است که در خیمه تو ❣بنگرم از کرمت بنده خدمتکارم @shohada_vamahdawiat