﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
السَّلاَمُ عَلَى مُحْيِي الْمُؤْمِنِينَ وَ مُبِيرِ الْكَافِرِينَ
یا صاحب الزمان!
گفتهاند من میتوانم با یک دعا
یک دنیا غصه را از شانههای
پر توانتان برگیرم.
لطفا برای استجابت دعای من آمین بگو
#شهداءومهدویت
#فرج_مولاصلوات🌹
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
↶【بہ ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄
➥ @shohada_vamahdawiat
#یادت_باشد
#قسمتصدپنجاههفتم
🌿﷽🌿
💐از هفته دوم به بعد هر شب خواب حمید را می دیدم، همه هم تقریبا تکراری.
خواب دیدم ماشین پدرم جلوی خانه مادربزرگم پارک شده، پدرم از ماشین پیاده شد، دست من را گرفت و گفت: «فرزانه حمید برگشته، میخواد تو رو سورپرایز کنه».
من داخل خواب از برگشتنش تعجب کردم چون ده روز بیشتر نبود که رفته بود.
شب بعد هم خواب دیدم حمید برگشته است، با خوشحالی به من می گوید: برویم تولد نرگس دختر سعیده، حالا من داخل خواب گله می کردم که چرا زودتر نگفتی کادو بگیریم!
🌷 وقتی حمید تماس گرفت خواب ها را برایش تعریف کردم، گفت: «نه بابا خبری نیست، حالا حالا منتظر من نباش، مگه عملیات داشته باشیم شهید بشم اون موقع زود برگردم».
گفتم: «خب من توی خواب همین ها رو دیدم که تو برگشتی و داریم زندگیمون رو می کنیم».
زد به فاز شوخی و گفت: «تو خواب دیگه ای بلد نیستی ببینی؟ انگار هوس کردی منو شهید کنی، حلوای منم نوش جان کنی».
گفتم: «من چکار کنم، تو خودت با به سناریوی تکراری میای به خواب من، بشین به برنامه جدید بریز، امشب متفاوت بیا به خوابم!»
🌹این ها را می گفتم و می خندید، تمام سعیم این بود که وقتی زنگ می زند به او روحیه بدهم، برای همین به من می گفت:
بعضی از دوستام که زنگ می زنن خانماشون گریه می کنن روحیشون خراب میشه، ولی من هر وقت به تو زنگ می زنم حالم خوب میشه.
تماس که تمام شد مثل هر شب برایش صدقه کنار گذاشتم، آیت الکرسی خواندم و سمت سوریه فوت کردم.
یکشنبه سوار اتوبوس همگانی بودم، گوشی را که از کیفم بیرون آوردم متوجه شدم حمید دو بار تماس گرفته است، کارد میزدی خونم در نمی آمد، از خودم حرصم گرفته بود که چرا متوجه تماسش نشدم.
🌺 گوشی را دستم نگه داشتم چشم هایم روی صفحه موبایل قفل شده بود و هیچ چیز دیگری نمی دید، حتی پلک نمیزدم تا اگر حمید تماس گرفت یک لحظه هم معطلش نکنم.
میدانستم دوباره تماس می گیرد، از صحبت های دوستانم چیزی متوجه نمی شدم، تمام حواسم به حمید بود، چند دقیقه ای نگذشته بود که تماس گرفت.
احوال پرسی کردیم،
صدایش خیلی با تأخیر و ضعیف می رسید، داخل اتوبوس خیلی شلوغ بود، همهمه اطراف و صدای خسته اتوبوس نمی گذاشت صدای حمید را راحت بشنوم.
با دستم یکی از گوش هایم را گرفته و با دست دیگرم موبایل را محکم به گوشم چسبانده بودم، نمی خواستم حتی یک کلمه از حرف هایش را از دست بدهم، پرسید:
کجایی چرا جواب نمیدی؟ نگرانت شدم.
گفتم: «شرمنده حمید جان، سر کلاس درس بودم، الانم داخل اتوبوسم و رسیدم فلکه سوم کوثر، اون موقع که تماس
گرفتی متوجه نشدم، دوستان سلام می رسونن».
🌸صدای من هم خوب نمی رسید، گفت: «اگه شد من دو ساعت دیگه تماس می گیرم، نشد تا چند روز منتظر تماسم نباش».
تا ساعت یازده شب منتظر ماندم تماس نگرفت، دوشنبه هم زنگ نزد، سه شنبه هم خبری نشد، کارم شده بود گریه کردن، تا حالا نشده بود سه روز پشت سر هم تماس نگرفته باشد.
از روزی که رفته بود گوشی را از خودم جدا نمی کردم، حتى داخل کیف یا جیبم نمی گذاشتم، می ترسیدم یک وقت حمید تماس بگیرد متوجه نشوم.
شده بودم مثل «الفت خانوم» مادر قصه «شیار 143» که رادیو را از خودش جدا نمی کرد، برای من گوشی حکم یک خبر تازه از حمید را داشت.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
ام البنین بعد از حسین ام الادب شد
شاگرد درسش ، کربلا امّ وهب شد
در تربیت بر مادران هم مادری کرد
شیر آفرینی که چُنین فخر عرب شد
خود را کنیز خانه می دانست اما
از لطف اهل خانه او زهرا نسب شد
حتی ادب پیش ادب هایش ادب کرد
حتی وفا هم از وفایش در عجب شد
ام القمر یعنی که نوری در سیاهی
یعنی که فرزندش چراغ راه شب شد
در آن هیا هو حق مادر را ادا کرد
نگذاشت روی خاک سر ،زهرا سبب شد...
#علی_اصغر_یزدی
#السلام_علیک_یا_ام_العباس
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#فقط_حیدرامیرالمومنین_است
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
4_5886594017398886211.mp3
6.63M
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
🥀ای امیرالمومنین را یار، یا ام البنین...
✨وفات خانم ام البنین(سلام الله علیه) بر همه شما بزرگواران تسلیت باد.
#السلام_علیک_یاام_البنین
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداء_ومهدویت
↶【با ما همراه باشید】↷
꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂
_ _ _ _ _ _ _ _ _
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
📚 ام البنین یعنی:
عباس داشته باشی و بگویی؛
از حسین چه خبر؟؟
🏴 سالروز وفات خانم ام البنین سلام الله علیها تسلیت باد.
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#فقط_حیدرامیرالمومنین_است
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
#صحیفه_سجادیه
❣دعا برای فرشتگان و حاملان عرش
فراز👇
✨﴿۲۲﴾ وَ مَنْ أَوْهَمْنَا ذِكْرَهُ ، وَ لَمْ نَعْلَمْ مَكَانَهُ مِنْكَ ، و بِأَيِّ أَمْرٍ وَكَّلْتَهُ .
و درود بر فرشتهای که یادش را از حساب انداختیم و از رتبه و منزلتش آگاه نشدیم و نمیدانیم او را به چه کاری گماشتهای.
↶【با ما همراه باشید】↷
꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂
_ _ _ _ _ _ _ _ _
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#كتابزيارتمهتاب🪴
#قسمتبیستپنجم🍀
🌿﷽🌿
شيعه شما چه جايگاهى دارد؟
اَصبَغ يكى از ياران حضرت على(ع)بود، او يك روز آيه 89 سوره نَمل را خواند: آنجا كه قرآن مى گويد: (وَ هُم مِّن فَزَع يَوْمَئِذ ءَامِنُونَ): "و آنان از ترس روز قيامت در امان هستند".
اَصبَغ با خود گفت: اين آيه درباره چه كسانى سخن مى گويد؟ او پاسخى براى اين سؤال نداشت، براى همين به سوى مسجد كوفه حركت كرد تا اين سؤال را از حضرت على(ع)بپرسد. وقتى نزد امام رسيد سلام كرد و سؤال خود را پرسيد.
امام به او فرمود: اى اصبغ! سؤال خوبى پرسيدى! كسى تا به حال تفسير اين آيه را از من نپرسيده است. اى اصبغ! وقتى اين آيه نازل شد، من همين سؤال را از پيامبر پرسيدم. پيامبر رو به من كرد و گفت: اى على! همين سؤال را من از جبرئيل پرسيدم و او به من چنين پاسخ داد: "اى محمّد! روز قيامت كه بر پا شود، خدا شيعيان على را همراه تو و همراه خاندانت محشور مى كند و آنان را از ترس روز قيامت ايمن مى سازد".52
در روز قيامت، ترس و اضطراب براى كسى كه كنار پيامبر و امام مهربان خويش است، معنايى ندارد!
آرى، چنين كسى در كمال آرامش خواهد بود و روز قيامت براى او، روز شادابى و نشاط خواهد بود.
* * *
در روز قيامت خدا پرچمى را به دست حضرت على(ع)مى دهد كه نام آن "لِواءُ الحَمد: پرچم ستايش" است. هر كس كه دور اين پرچم قرار گيرد، مى تواند به سلامت از پل صراط عبور كند. در آن روز شيعيان، دور آن پرچم جمع مى شوند و به سلامت از پل صراط عبور مى كنند.
هنگامى كه شيعيان مى خواهند از روى پل صراط عبور كنند، يكى از فرشتگان صدا مى زند: "اى آتش جهنّم! خاموش شو!" آنگاه به اذن خدا، شعله آتش فروكش مى كند.
* * *
يكى از ياران امام صادق(ع) از آن حضرت سؤال كرد كه جان دادن شيعيان چگونه خواهد بود.
امام در پاسخ به او گفت:
وقتى لحظه مرگ شيعه ما فرا مى رسد، عزرائيل نزد او مى آيد و به او چنين مى گويد: "اى مؤمن ! چشم خود را باز كن ! اين پيامبر است كه به كنار تو آمده است، نگاه كن! على، فاطمه، حسن، حسين و ديگر امامان(عليهم السلام) به ديدن تو آمده اند".
پس مؤمن چشم خود را باز مى كند و مى بيند كه چهارده معصوم(عليهم السلام)در كنار اويند. آن گاه صدايى به گوش او مى رسد. فرشته اى از طرف خدا اين پيام را بيان مى كند: "اى بنده من ! به سوى خداى خود باز گرد تا با بندگان خوب من همراه باشى و وارد بهشت من گردى".
اين گونه است كه شيعه شما، مرگ را در كام خود شيرين مى يابد و عاشق مرگ مى شود.
#فاطمیه 🏴🏴
#زیارتمهتاب
#نشرحداکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
➥ @hedye110
➥ @shohada_vamahdawiat
#كتابزيارتمهتاب🪴
#قسمتبیستششم🍀
🌿﷽🌿
بانوى من! اكنون كه دانستم كه در لحظه جان دادن شيعيان، تو به ديدن آنها مى آيى، از تو مى خواهم مرا در زمره محبّان واقعى خود قرار دهى، خوشا به حال كسى كه فاطمى باشد!
اگر لطف كنى مرا به اين آرزويم برسانى، مرگ براى من از هر چيز لذّت بخش تر خواهد بود، لحظه مرگ، اشك شوق وصال بر چشم من خواهد نشست، شما مى دانيد كه من يك عمر به عشق شما زندگى كردم و شوق ديدارتان را داشته ام.
در آن نفس كه بميرم در آرزوى تو باشم***بدان اميد دهم جان كه خاك كوى تو باشم
آرى، زندگى فقط با محبّت و عشق تو دلنشين مى شود و مرگ و جان دادن هم با حضور تو از عسل شيرين تر !
بانوى من! شنيده ام روز قيامت، فرشته اى صدا مى زند: "اى مردمان! چشم هاى خود را فرو گيريد كه فاطمه(س) مى خواهد به سوى بهشت برود".
تو به سوى بهشت حركت مى كنى، ولى نزديك پل صراط مى ايستى و از خدا مى خواهى كه به تو اجازه دهد تا دوستانت را از آتش جهنّم آزاد گردانى. تو هرگز دوستان خود را تنها رها نمى كنى و آنان را از ياد نمى برى.
و خدا در پاسخ تو چنين مى گويد: "اى فاطمه! امروز روز توست! هر كس را كه مى خواهى شفاعت كن و با خود به سوى بهشت ببر!".
چه شكوهى دارد آن روز! همه ما منتظر آن روز باشكوه هستيم...
#فاطمیه 🏴🏴
#زیارتمهتاب
#نشرحداکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
➥ @hedye110
➥ @shohada_vamahdawiat
#وقت_سلام 🤚🕗
ارباب ما تو هستی و سلطان ما تویی
خورشید مشرقی خراسانِ ما تویی
رازی میان چشم تر و گنبد طلاست
آقا دلیل چشمِ گریان ما تویی
السَّلامُ عَلَیکَ یٰا أبَاالجَواد یٰا عَلیِّ بنِ مُوسَی الرِّضٰا
#السلام_علیک_یاامام_رئوف💚
#یاامام_رضاجانم❤️
#شهداءومهدویت
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
↶【بہ ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄
➥ @shohada_vamahdawiat
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
✨️السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ سَادَةِ الْبَشَرِ...
سلام بر شکوه سَروَری و آقایی تو که از پدران خویش به ارث برده ای...
سلام بر تو و بر روزی که بر تمام خلق سروری خواهی کرد!
#السلام_علیک_یا_بقیه_الله
#شهداءومهدویت
#فرج_مولاصلوات🌹
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
↶【بہ ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄
➥ @shohada_vamahdawiat
#یادت_باشد
#قسمتصدپنجاههشتم
🌿﷽🌿
❤️چهارشنبه چهارم آذرماه دقیقا ساعت چهار و سی و هشت دقیقه بالاخره زنگ زد.
باورم نمی شد که شماره سوریه است، از خوشحالی زبانم بند آمده بود، گلایه کردم که چرا تماس نگرفته.
🌷 گفتم: «نمی خواد تماس بگیری طولانی صحبت کنی، فقط به تماس بگیر، سلام بده، صداتو بشنوم از نگرانی دربیام کافیه، منو این همه منتظر نذار».
گفت: «فرزانه به خدا جور نیست تماس بگیرم، شاید تا یه هفته اصلا نشه تماس بگیرم».
گفتم: نه تو رو خدا نگوا من طاقت ندارم، هر جور شده هر دو سه روز یه تماس بگیر، زنگ نزنی نصفه عمر میشم دلم هزار جا میره.
پرسیدم: هوا چجوریه، سرما اذیتت نمی کنه؟».
گفت: شبا خیلی سرد، روزا خیلی گرم، اینجا شیش ماهش بهاره شیش ماهش پاییز، آب و هوا مدیترانه ایه شبیه اروپاست.
من هم شوخی کردم و گفتم: «آقای اروپایی! آقای مدیترانه ای! دختر شرقی منتظر شماست، زود زود زنگ بزن».
پشت گوشی خندید، پرسیدم: «حمید کی برمی گردی؟»..
💐گفت: «فرزانه مطمئن باش زیر چهل روز برنمی گردم، فعلا منتظرم نباش، هر کسی حالمو پرسید بگو حالش خوبه، سلام منو به همه
برسون».
گفتم: «من منتظرم هر وقت شد تماس بگیر!»
گفت: «شاید چهار پنج روز نتونم تماس بگیرم».
همان شب عمه با حسن آقا و خانمش برای شب نشینی خانه ما آمدند، قبل از اینکه مهمان ها بیایند روسری مشکی سر کرده بودم.
مادرم تا روسری را دید گفت: «شوهرت راه دور رفته، خوب نیست روسری
سیاه سر کنی، برو عوض کن».
از روزی که حمید رفته بود حسن آقا را ندیده بودم، می دانستم از دست حمید خیلی ناراحت شده است.
حسن آقا خودش پاسدار بود، سابقه خدمتش از حمید بیشتر بود، موقع اعزام با هم بحثشان شده بود که کدام یکی بروند سوریه، قانون گذاشته بودند از هر خانواده فقط یک نفر می توانست برود.
کار به جاهای باریک کشیده بود، تا آنجا که موقع خداحافظی همه خواهر و برادرهای حمید بودند ولی حسن آقا نیامده بود.
🌺حمید تلفنی با حسن آقا خداحافظی کرد، به برادرش گفته بود: «داداش، شما بچه داری بمون، من میرم، سری بعد که اعزام داشتیم
شما برو».
کل شب نشینی حسن آقا یا ساکت بود یا از حمید با نگرانی می پرسید، گفتم که همین امروز صحبت کردیم، با افسوس گفت: «کاش من به جای حمید می رفتم، خیلی نگران حالشم.
حالاتش روزهای آخر خیلی عجیب بود، انگار مدتها منتظر این سفر بود، خوش به حالش که الآن مدافع حرم شده.
مهمانی که تمام شد، موقع رفتن حسن آقا گفت: «به داداش بگید به من زنگ بزنه، من بخشیدمش».
گفتم: «حمید که شماره شما رو نداره، ولی تماس گرفت چشم میگم بهشون با شما تماس بگیرن».
🌸خیالم راحت شد که ناراحتی هم اگر به خاطر اعزام بود از بین رفته است، چون حمید موقع رفتن فکرش درگیر این ماجرا بود، دوست نداشت از خودش
ناراحتی به جا بگذارد.
آن شب خیلی آسوده خوابیدم، چون چند ساعتی نمی گذشت که با حمید صحبت کرده بودم.
پیش خودم گفتم امشب را همان خط عقب می مانند، قرار باشد عملیات داشته باشند فردا جلو می روند....
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
#كتابزيارتمهتاب🪴
#قسمتبیستهفتم🍀
🌿﷽🌿
اى فاطمه! اى بانوى كرامت! آرزوى ما اين است كه ما را به پيامبر و حضرت على(ع) ملحق كنى، اگر ما به اين آرزو برسيم به خود مژده مى دهيم كه به سبب ولايت تو پاك شده ايم.
به راستى كه ولايت و دوستى شما خاندان، همانند كيميا است و مى تواند مس وجود را طلا كند.
من گناهان زيادى دارم و به خاطر اين گناهان از عذاب مى ترسم، امّا اگر شما مرا شفاعت كنيد و به من نظرى كنيد، خدا گناه مرا مى بخشد.
شما برگزيدگان خدا هستيد و او شفاعت شما را مى پذيرد. شفاعت شما مى تواند وجود مرا پاك كند و مرا به اوج سعادت و رستگارى برساند.
با ولايت شما مى توانم مراحل كمال را يكى بعد از ديگرى طى كنم. آنان كه در جستجوى كمال هستند بايد به سوى شما رو كنند، شما خاندان پاكى و طهارت هستيد، آيه تطهير درباره شما نازل شده است. به حكم آن آيه، شما خودتان پاك هستيد، براى همين شما مى توانيد ديگران را از گناهان و عيب ها پاك گردانيد.
مناسب است كه از آيه تطهير سخن بگويم:
* * *
بانوى من! روزى از روزها تو به سوى خانه پيامبر رفتى، ظرف غذايى را در دست داشتى، تو غذايى را براى پدر آماده كره بودى.
وقتى به در خانه پدر رسيدى، در زدى، اُمّ سَلمه در را باز كرد، او همسر پيامبر بود، او به تو خوش آمد گفت. تو نزد پدر رفتى، سلام كردى، پيامبر به احترام تو از جا برخاست و جواب سلام تو را داد و از تو سراغ على و حسن و حسين(عليهم السلام)را گرفت. تو به سوى خانه بازگشتى و آنان را خبر كردى تا نزد پيامبر بيايند.
لحظاتى گذشت، همه شما در كنار پيامبر بوديد، پيامبر اُمّ سَلمه را صدا زد و به او گفت: مى خواهم لحظاتى با عزيزان خود تنها باشم، لطفاً كسى را به خانه راه نده!
پيامبر عباى خود را برداشت و آن را بر روى شما انداخت و سپس دست خود را رو به آسمان گرفت و گفت: "خدايا! على و فاطمه و حسن و حسين(عليهم السلام) خاندان من هستند، از تو مى خواهم همه پليدى ها را از آنان دور كنى و آنان را پاك گردانى".
دستان پيامبر هنوز به سوى آسمان بود كه جبرئيل نازل شد و آيه 33 سوره اَحزاب را نازل كرد: (إِنّمَا يُرِيدُ الله لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا ): "خدا اراده كرده است كه خاندان پيامبر را از هر پليدى پاك نمايد و آنان را پاكيزه گرداند".
لبخند بر چهره پيامبر نشست، او بسيار خوشحال بود و خدا را شكر كرد كه دعاى او را مستجاب نمود.
#فاطمیه 🏴🏴
#زیارتمهتاب
#نشرحداکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
➥ @hedye110
➥ @shohada_vamahdawiat