eitaa logo
شهداءومهدویت
7.2هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.9هزار ویدیو
27 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
❣ 🍃السَّلامُ عَلَيْكَ يا عَديلَ الْخَيْرِ...✋ 🌼سلام بر تو ای مولایی که هرکس تو را یافت به تمام خیر و خوبی ها رسیده. سلام بر تو و بر روزی که با آمدنت، زمین از خیر و خوبی لبریز خواهد شد. 📗صحیفه مهدیه، زیارت حضرت بقیة الله ارواحنا فداه در سختیها، ص578. 🍃🌼 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 🌹 ↶【با ما همراه باشید】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ❣گرخوب شوداگر که بد هم بد نيست حاجت دهدت يا ندهد هم بد نيست ❣چون بعد رضا نهم امام است جواد هشتت گرو نه بشود هم بد نيست 💫میلاد یگانه گوهر وجودی دریای مهر امام رضا علیه السلام، مظهر جود و سخا آقا امام جواد علیه السلام بر همه شما بزرگواران تبریک و تهنیت باد💫 ↶【با ما همراه باشید】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ❣قسمت دهم ✨ببخشید! آدم، پیر که می شود، به زبانش استراحت نمی دهد. آن قدر از دیدن شما خوشحال شدم که نمی دانم دارم چه می گویم. خدایا تو را سپاس! مادر ریحانه به گوشواره ای اشاره کرد. _آمده ایم گوشواره ای برای ریحانه بگیریم. البته او با قناعت آشناست و برای زینت آلات لَه لَه نمی زند. اما ما هم وظیفه ای داریم. 🍁 آن جفت گوشواره ارزان را بیرون آوردم و روی مخملی صورتی که حاشیه ای گلدوزی شده داشت، گذاشتم. حال خودم را نمی فهمیدم. گیج شده بودم. باور نمی کردم که پس از سال ها باز ریحانه را می بینم. انگار عزیزترین کسم از سفری دور و طولانی برگشته بود. می خواستم رفتاری پسندیده و متین داشته باشم، اما نمی توانستم. نگاهم این طرف و آن طرف می پرید. می ترسیدم ریحانه و پدربزرگ متوجه رفتارم شده باشند. مادر ریحانه گوشواره ها را برداشت تا به دخترش نشان دهد. خاطره های کودکی به ذهنم هجوم آورده بود. روزگاری با ریحانه هم بازی بودم و حالا پسندیده نبود که حتی نگاهش کنم. دیگر آن کودکان دیروز نبودیم. گذشت زمان با آنچه در چنته داشت، بین ما دیواری نامرئی کشیده بود. پدربزرگ با اخمی دلپذیر، دستش را دراز کرد. مادر ریحانه گوشواره ها را کف دست او گذاشت. _نه خانم، این اصلا در شأن ریحانه عزیز ما نیست. کسی که حافظ قرآن است و احکام و تفسیر می داند، باید گوشواره ای از بهشت به گوش کند. ما متاسفانه چنین گوشواره ای نداریم، ولی بگذارید ببینم کدام یک از گوشواره هایی که داریم، برای دخترم برازنده است. پدربزرگ از پشت قفسه ها بیرون آمد و به گوشواره ای زیبا و گران بها که من طراحی کرده و ساخته بودم، اشاره کرد. خوشحال شدم که آن را برای ریحانه انتخاب کرده بود، هر چند بعید می دیدم که مادرش زیر بار قیمت آن برود. گوشواره را بیرون آوردم و به پدربزرگ دادم. _واقعا قشنگند، ولی ما چیزی ارزان قیمت می خواهیم. ادامه دارد... 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 🌹 ↶【با ما همراه باشید】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
🌷از شهید صیاد شیرازی سوال کردند رمز موفقیت شما در زندگی چه بود؟ گفت: من هر موفقیتی در زندگی به دست آوردم از نماز اول وقتم بود… ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @shohada_vamahdawiat                      
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ❣مناظره یحیی بن اکثم با امام جواد(علیه السلام) ✨با حضور عباسیان و مأمون، یحیی بن اکثم از حضرت جواد (ع) پرسید: مُحرِمی که حیوانی را کشته وظیفه‌‏اش چیست؟ امام در جواب از وی پرسید: آیا فرد مُحرِم، صید را در حرم کشته یا بیرون از آن؟ آیا مُحرِم جاهل به حکم بوده یا عالم به حکم؟ آیا عمداً آن را کشته یا به خطا؟ آیا مُحرِم آزاد بوده یا برده؟ آیا بالغ بوده یا نابالغ؟ هنگام رفتن به مکه آن را کشته یا در موقع بازگشت؟ صید از پرندگان بوده یا غیر از آن؟ صید کوچک بوده یا بزرگ؟ مُحرِم اصرار بر عمل خود دارد یا از کرده خود پشیمان است؟ در شب صید را کشته یا در روز؟ مُحرِم در حال عمره بوده یا حج؟» با این فروضی که امام جواد ـ علیه السّلام ـ برای مسأله طرح کرد، یحیی حیرت زده و درمانده شد تا جایی که همه حضار از رنگ باختن چهره‏اش شکست او را به وضوح دریافتند. آنگاه امام از یحیی بن اکثم پرسید: مرا از مردی خبر بده که زنی در اوایل صبح بر او حرام بود، روز که بالا آمد آن زن بر وی حلال شد و در هنگام ظهر دوباره بر او حرام شد و در موقع عصر حلال شد و در موقع عشاء حلال و در نیمه شب باز بر او حرام و در هنگام طلوع آفتاب حلال شد؛ مسأله این زن چیست؟ و چگونه بر او حلال و حرام می‏‌شود؟ - یحیی گفت: به خدا سوگند که من جواب این مسأله را نمی‏‌دانم شما بفرمایید تا یاد بگیرم. وی ادامه داد: حضرت فرمود: این زن کنیز شخص دیگری بوده که بر این مرد حرام بود، روز که بالا آمد کنیز را از صاحبش خریداری کرد و حلال شد. ظهر او را آزاد کرد و بدین جهت بر او حرام شد. عصر با او ازدواج کرد و حلال شد. هنگام غروب او را ظهار کرد و در نتیجه بر او حرام شد و در وقت عشاء کفاره ظهار داد و دوباره بر وی حلال شد؛ نیمه شب او را طلاق داد و به این علت حرام شد؛ صبح رجوع کرد و دوباره بر او حلال شد. مأمون بار دیگر در مقابل دانش امام اظهار شگفتی کرد و گفت: کمی سن مانع از کمال عقل برای این خاندان نمی‌‏شود.» این خود اعترافی بود از سوی مامون بر امامت حضرت در کودکی چنانکه در منابع اهل سنت نیز این وقایع گزارش شده است که علمایی که در مناظره امام جواد با یحی بن اکثم حضور داشتند همه بر امامت و علوم الهی حضرت معرف شدند. ↶【با ما همراه باشید】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
4_5983059137485866634.mp3
3.13M
🌸 ♨️اگر مشکل دارید به امام جواد(علیه‌السلام) توسل کنید 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام @shohada_vamahdawiat                      
✍امام جواد علیه السلام: مرگ آدمی به سبب گناهان، بیشتر است از مرگش به واسطه اجل و ادامه حیاتش به سبب نیکوکاری، بیشتر است از حیاتش به واسطه عمر طبیعی. 📚 مسند الامام الجواد، ص٢٤ @shohada_vamahdawiat                      
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ❣دعا برای خود و دوستان و نزدیکان فراز👇 ✨﴿۲﴾ وَ يَا مَنْ لَا تَنْتَهِي مُدَّةُ مُلْكِهِ ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ أَعْتِقْ رِقَابَنَا مِنْ نَقِمَتِكَ . و ای آن‌که دوران فرمانروایی‌اش به نهایت نمی‌رسد! بر محمّد و آل محمّد درود فرست و ما را از مجازاتت رهایی بخش. ↶【با ما همراه باشید】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
4_5981338380313560721.mp3
4.87M
🎤 اومد از راه ولی الله ، تو شبی پُر از ستاره به خدا که ز قدمهاش ، برکت داره می باره علی_اصغر 💐🌻🌷💐🌻🌷💐🌻🌷 @shohada_vamahdawiat                      
❌مسؤلین با دقت بخوانند❌ : توی کوچه پیرمردی رو دیدم که روی زمین سرد خوابیده بود... سن و سالم کم بود و چیزی نداشتم تا کمکش کنم؛😞 اون شب رخت و خواب آزارم می داد! و خوابم نمیبرد از فکرپیرمرد...💭 رخت و خوابم رو جمع کردم و روی زمین سرد خوابیدم می خواستم توی رنج پیرمرد شریک باشم اون شب، سرما توی بدنم نفوذ کرد و شدم ...‼️ اما روحم شفا پیدا کرد چه مریضی ...☺️ 🌷 📡 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
ای عشق بی نشان بہ خدا خسته‌ام بیا چون موسم خزان به خدا خسته‌ام بیا آخر بیــا بگـو بہ چہ اسمـی بخوانمت یا صاحب الـزمان به خدا خسته‌ام بیا 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 🌹 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ❣قسمت یازدهم ✨پدربزرگ به جای اولش برگشت. _اجازه بفرمایید! من می خواهم نظر ریحانه خانم را بدانم. تو چه می گویی دخترم؟ خیلی ساکتی. کنجکاوانه به ریحانه نگاه کردم تا ببینم چه می گوید. شبحی از صورتش را در نور دیدم. همان ریحانه روزگار گذشته بود. از وقتی آمده بود، به جعبه آیینه کنارش نگاه می کرد. انگار جواهرات مغازه برایش جذابیتی نداشتند. دستش را باز کرد و دو دیناری را که در آن بود نشان داد. _شما مثل همیشه مهربانید، اما فکر می کنم این دو سکه به اندازه کافی گویا باشند. 🍁آهنگ صدایش آشنا، اما آرام و غمگین بود. پدربزرگ خندید و گفت: چه نکته سنج و حاضر جواب. مادر ریحانه گوشواره ها را روی مخمل گذاشت. با نگاهش گوشواره های قبلی را جستجو کرد. پدربزرگ گوشواره های گران بها را توی جعبه کوچکی که آستر و جلدش مخمل قرمز بود، گذاشت. جعبه را به طرف مادر ریحانه سُراند. _از قضا قیمت این گوشواره ها دو دینار است. در دلم به پدربزرگ آفرین گفتم. از خدا می خواستم که ریحانه صاحب آن گوشواره ها شود. قیمت واقعی اش ده دینار بود. یک هفته روی آن زحمت کشیده بودم. چهار زن وارد مغازه شدند. پدربزرگ، آن ها را به دو فروشنده دیگر حواله داد. مادر ریحانه جعبه را به طرف پدربزرگم برگرداند. _می دانم که قیمتش خیلی بیشتر از این هاست. نمی توانیم این ها را ببریم. پدربزرگ ابروها را درهم فرو برد. جعبه را به جای اولش برگرداند. _به خدا قسم، باید ببریدش! این گوشواره از روز اول برای ریحانه ساخته شده. شما آن دو دینار را بدهید و بروید. من خودم می دانم و ابوراجح. بالاخره من و او، پس از سی سال دوستی، خُرده حساب هایی با هم داریم. ادامه دارد... 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 🌹 ↶【با ما همراه باشید】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
🌺🌺🌺🌺🌺 ✨شیطان از مأموریت که برگشت، خوشحال بود. سربازش پرسید: گمراه کردنِ شیعیان‌ چه فایده‌ای دارد؟ ابلیس جواب داد: امامِ اینها که بیاید، روزگار ما سیاه خواهد شد! اینها که گناه می‌کنند، امامشان دیرتر می‌آید. اللهم عجل لولیک الفرج🤲 ↶【با ما همراه باشید】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
🌺 🍃 گاهگاهی نگاه من به در است بر قدمهای  یار  در  سفر  است این    گدای    قدیمیِ    مضطر سر راهت نشسته  منتظر است چشم   امید به   لطف  تو  دارد ملتمس بر  تو در دل سحر است کاش  آقا  که  دست   من   گیری ورنه پایم  همیشه در خطر است هر  زمان   نام   تو   به   لب   آید از فراقت دو دیده پر گوهر است گر    بیفتم   ز   چشم     تو     آقا همه  عمرم   فنا  و   بی  ثمر است کِی   شود   بر   رُخت   نظاره   کنم روی تو بِه ز شمس و صد قمر است زائرم     کن    به     کربلا    با    خود ای خوش آن دل که با تو همسفر است @shohada_vamahdawiat                      
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ❣دعا برای خود و دوستان و نزدیکان فراز👇 ✨﴿۳﴾ وَ يَا مَنْ لَا تَفْنَى خَزَائِنُ رَحْمَتِهِ ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ لَنَا نَصِيباً فِي رَحْمَتِكَ . و ای آن‌که خزینه‌های رحمتش نابود نمی‌شود! بر محمّد و آلش درود فرست و از رحمتت برای ما بهره و سهمی قرار ده. ↶【با ما همراه باشید】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
4_5875506181367139501.mp3
12.06M
یاعلی ابن موسی الرضا علیه السلام اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَاالْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِ‏ وَ حُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ صَلاَةً كَثِيرَةً تَامَّةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ‏ ↶【به ما بپیوندید 】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
❣خدا کند که رضایم فقط رضای تو باشد هوای نفس نباشد، همه هوای تو باشد ❣خدا کند که گذارت فتد بہ منظر چشمم که سجده‌ گاه نمازم، جای پای تو باشد 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 🌹 ↶【با ما همراه باشید】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ❣قسمت دوازدهم ✨پدربزرگ با زبانی که داشت،هرطور بود آن ها را راضی کرد گوشواره را بردارند و ببرند. وقتی ریحانه دو دینار را روی پارچه گلدوزی شده گذاشت، مادرش گفت: این دست مزد گلیم هایی است که دخترم بافته، حلال و پاک است. 🍁پدربزرگ سکه ها را برداشت و بوسید. آن ها را در دست من گذاشت. _این سکه های بابرکت را باید به هاشم بدهم تا او هم دست مزدی برای کارش گرفته باشد. باز هم شبحی از چهره ریحانه را در نور دیدم. همان ریحانه گذشته بود، اما چیزی در او تغییر کرده بود که قلبم را درهم می فشرد. آن چیز مرموز باعث می شد دیگر نتوانم مثل گذشته به او نگاه کنم و بگویم و بخندم. از همه مهم تر همان حالت تب آلود و غمگینی چشم هایش بود، انگار از بستر بیماری برخاسته بود. در عین حال، از زیبایی اش که با حُجب و حیا در آمیخته بود، تعجب کردم. آن ها خداحافظی کردند و رفتند. نگاه آخر ریحانه چنان شوری به دلم انداخت که حس کردم قلبم را به یکباره کَند و با خود برد. تصمیم گرفتم به یاد آن دیدار، آن دو سکه را برای همیشه نگه دارم. پدربزرگ آهی کشید و گفت: کار خدا را ببین! چه کسی باور می کند این دختر زیبا و برازنده، فرزند ابوراجح حمامی باشد؟! به بهانه ای از مغازه بیرون آمدم. بعد از رفتن ریحانه و مادرش، دست و دلم به کار نمی رفت. پدربزرگ سری جنباند و گفت: زود برگرد! پا را که از مغازه بیرون گذاشتم، گفت: سلام مرا به ابوراجح برسان! نگاهش که کردم، پوزخندی تحویلم داد. ادامه دارد... 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 🌹 ↶【با ما همراه باشید】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ❣دعا برای خود و دوستان و نزدیکان فراز👇 ✨﴿۴﴾ وَ يَا مَنْ تَنْقَطِعُ دُونَ رُؤْيَتِهِ الْأَبْصَارُ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ أَدْنِنَا إِلَي قُرْبِكَ و ای آن‌که دیده‌ها، از دیدنش باز می‌ماند! بر محمّد و آلش درود فرست و ما را به قرب خود نزدیک کن. ↶【با ما همراه باشید】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
تنها یک بغل بابای من باش... در آستانه روز پدر، یادی کنیم از باباهای شهیدی که رفتند و نتونستن برا بچه هاشون پدری کنند، روحشون شاد🌸🙏 @shohada_vamahdawiat                      
من مسلمان خَم ابروی شاه خیبرم دین ما غیر از نگاه نافذ سلطان کجاست؟ کعبه شد دارالجنون از بعد میلاد علی ع غیر کعبه زادگاه شاه مَه رویان کجاست؟ پیشاپیش @shohada_vamahdawiat                      
تو دلم یه دنیا حرفه ،كه می خوام بگم براتون تو بگو به من كجایی، تا ببوسم خاك پاتون آقا جون دلم گرفته ،مثل آسمون پاییز می دونم مرغ دل من، دوباره كرده هواتون با خودم یه نذری كردم، كه اگه تورو ببینم با همون نگاه اول، جونمو بدم براتون گل زهرا، گل زهرا.... چه خوبه خونه ی قلبم، بشه جای تو همیشه حك كنی رو صفحه دل، نقش روی دلرباتو چی می شه یه بار شبونه، رد شی از كوچه قلبم روی ماه تو ببینم، یا كه بشنوم صداتو ماروهم یه نیمه شب ،تو نماز شب دعا كن تاصبا برام بیاره ،صدا و سوز دعاتو بیا تا برات بمیرم ،كه به عشق تو اسیرم الهی به جون بگیرم ،همه دردو بلاتو بیا تا دورت بگردم ،حالا كه اسیر دردم بیا ای یوسف زهرا ،ببوسم شال عزاتو گفتی پر خون میشه چشمات، از غم داغ شقایق الهی كه من بمیرم، نبینم خون چشاتو قربون چشات آقا ،خال رو لبات، میمیرم برات. @shohada_vamahdawiat                      
🌷🤚🏻* بیــا عــدالت مطلق مسیــر مےخواهــد سپــاهِ منتظـــرانــت، امیــر مےخواهــد زمیــن و ڪل زمــان را بیا و زیبا ڪــن حڪومتِ علــوے را دوباره برپــا ڪــن 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 🌹 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat
دست مرا گرفتیـد تا یادتان بمانم از روی خاکــ بردید تا اوج آسـمانم گویند امام هر عصر "بابای مهربان" استـــ روز پـدر مبارکـــ بابای مهربانم... @hedye110
YEKNET.IR - sorood 2 - milad imam ali 1400 - hosein taheri.mp3
4.19M
🌸 (ع) علی علی ذکر لب سلمان علی علی عشق همه ایران 🎤 (ع)💖 🎊🎉 @emame_mehraban            🕊🕊🕊🕊