eitaa logo
شهداءومهدویت
6.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2هزار ویدیو
33 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
‌🌷مهدی شناسی ۴۵🌷 ◀️شناخت امام زمان با اسامی و القاب ایشان 🌹فجر🌹 🌹والفجر...و لیالِِ عشر...🌹 🌱در قسمت قبل به ۶ مورد از شباهت های حضرت امام زمان علیه السلام و حکومتشان به فجر و سپیده دم اشاره کردیم.در این قسمت دلایل دیگر را بررسی می کنیم: ⬅️۷- صبح، زمان ارتباط با موجودات ملکوتی است. زيرا مناديان و موذنان الهی در اين زمان طلوع فجر و نماز صبح را اعلام کنند. آنها طلوع فجر را در ميان زمين و آسمان اعلام می‌کنند. ⬅️ظهور را فجر در اين معنا گفته‌اند،زيرا حضرت جبرئيل ملک مقربِ حضرت حق، روزی، فجر واقعیِ ظهور را در ميان اهل آسمان و زمين ندا خواهد زد، هرکس امروز نسبت به زمان فجر توجه کامل داشته و ندای مناديان حق را هر روز صبح دريافت کند در فجر واقعی و ظهور يوسف زهرا(س) قبل از ديگران مستمع کلام جبرئيل خواهد بود و از بيعت کنندگان با حضرت بقيه الله. ⬅️۸- برای فجر دو طلوع کاذب و صادق در نظر گرفته شده است برای زمان ظهور نيز دو طلوع و ظهور بيان شده است. وجود مقدس صاحب الزمان(عج)در اولين طلوع به هيئت شبانان و چوپانان با چند راس گوسفند لاغر وارد مکه می‌شود و اولين ظهور خود را آغاز می‌کند. ⬅️ظهور دوم در کوفه، مدينه و ساير بلاد صورت می‌گيرد. شيعه در اين وقت از تابش نور ولايت حضرت به طور مستقيم برخوردار خواهد شد. اين حکومت جهانی به منزله فجر صادق است و همه از برکات و فيوضات حکومت منجی بشريت بهره‌مند می‌گردند. ⬅️۹- مردم هر روز زمان طلوع فجر به دو گروه تقسيم می‌شوند: گروهی دلدادگان و تابعين خاندان رسالت و ولايتند و از اقرار کنندگان و شهادت دهندگان به نبوت و ولايت علی بن ابيطالب‌اند و گروه ديگر منکرين ولايت که ريسمان پيروی از شيطان را بر گردن نهاده‌اند. ⬅️حضرت جبرئيل در طلوع فجر واقعی زمان ظهور را اعلام می‌کند تا همه منتظرين در سايه درخشش ولايی حضرت قرار بگيرند. ⬅️۱۰- قبل از طلوع فجر تعدادی از ستارگان، درخشندگی خاصی دارند، اما با طلوع فجر شدت درخشندگی آنها کاهش می‌يابد و محو می‌شود اگر ظهور را در اين معنا فجر دانسته‌اند از آن روست که زمان غيبت، علماء شيعه هدايت افراد را بر عهده دارند و آنها چون ستارگانی درحال درخشش هستند اما بعد از فجر ظهور، درخشندگی آنان در مقابل تشعشع وجودی حضرت محو می‌شود و نور وجوديشان در مقابل نورانيت قائم آل محمد(عج) ظهوری ندارد... 💐 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
💠🔅💠🔅💠 ❣ 💠 صالح در تکاپوی اعزام به حج بود و حسابی سرش شلوغ شده بود.🕋 خرید وسایل لازم و کلاس های آموزشی و کارهای اداری اعزام، حسابی وقتش را پر کرده بود. به اقوام هم سر زده بود و با بعضی ها تماس تلفنی داشت و از همه حلالیت طلبیده بود.🙏🏻 همه چیز خوب بود فقط تنها مشکلمان پدرجون بود که دکترش اکیدا فعالیت خسته کننده و پرواز را برایش منع کرده بود.😢 حتی صالح پرونده پزشکی پدر جون را به چند دکتر خوب و حاذق که از همکاران دکتر پدرجون بودند، نشان داد اما تشخیص آنها هم همین بود. پدر جون آرام به نظر می رسید اما غم چشمانش از هیچکداممان پوشیده نبود. کاری نمی شد کرد. سلامتی اش در خطر بود و مدام می گفت: ــ خیره ان شاء الله.😔 روزی که اعزام شد واقعا دلتنگ بودم اما این دلتنگی کجا و دلتنگی سفرهای سوریه اش کجا؟!😱 این سفر، سفری بود که می دانستم سراسر شور بود و آرامش. صالح با تنی رنجور و قلبی بغض آلود می رفت که پاک و طاهر بازگردد.☺️ مثل طفلی تازه متولد شده... دلم آرام بود. بغض و دلتنگی داشتم اما نگرانی نه... نگران بازگشتش نبودم و می دانستم گلوله ای نیست که جان صالحم را تهدید کند.⚰💣 توی فرودگاه همه ی زوار با وسایل لازم خودشان و ساک هایی شبیه به هم دسته دسته ایستاده بودند و مسئولین کاروان ها در تکاپو بودند برای گرفتن کارت های پرواز.✈️ خانواده ها برای بدرقه ی حجاج آمده بودند و همه جا اشک و لبخند با هم ترکیب شده بود. گاهی صدای صلوات از گوشه ای و در میان جمع انبوهی بلند می شد. سالن فرودگاه جای سوزن انداختن نبود. من و سلما و علیرضا و زهرا بانو و بابا هم با صالح آمده بودیم. پدرجون هم به اصرار با ما آمد. دوست نداشتیم جمع حاجیان عازم سفر را ببیند و داغ دلش تازه شود. هر چه بود و هر حکمتی داشت پدر جون یک، جامانده محسوب می شد.😔 اما با این تفاسیر نتوانستیم در برابر اصرارش مقاومت کنیم و او هم همراهمان آمد. صالح آنقدر بغض داشت که نمی توانست حتی به جهتی که پدر جون ایستاده بود نگاه کند. لحظه ی آخر هم اینقدر دستش را بوسید و اشک ریخت که اشک همه را درآورد. ــ پدر جون از خدا می خوام ثواب سفرم رو به شما و روح مامان برسونه😭 ــ برو پسرم... خدا به همراهت باشه. قسمت یه چیزی بوده که با عقل من و شما جور در نمیاد. فقط خدا خودش می دونه حکمتش چی بود؟ دست حق به همراهت مراقب خودت باش... با همه خداحافظی کرد و به من رسید. ــ مهدیه جان😔 ــ جانم عزیزم😭 ــ هر بدی ازم دیدی همینجا حلالم کن. زحمتم خیلی به گردنت بوده. بخصوص تنهایی هات وقتی میرفتم ماموریت و جریان دستم و بچه و...😔 خدا منو ببخشه😭 بغض داشتم اما باید صالح را مطمئن راهی می کردم. من هر کاری کرده بودم بر حسب وظیفه ی همسری ام بود. ــ این چه حرفیه؟ وظیفه م بوده. تو هیچی برام کم نذاشتی. تو باید منو حلال کنی. مراقب خودت باش و قولت یادت نره. پیشانی ام را بوسید و زیر گوشم گفت: ــ شاید دیگه ندیدمت. از همین حالا دلتنگتم.😞 دلم فرو ریخت و از بغض نتوانستم جواب حرفش را بگویم. همه به منزل بازگشتیم. آن شب سلما هم پیش من و پدرجون ماند. عجیب دلتنگ صالح شده بودم💔😔😢 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat