eitaa logo
شهداءومهدویت
7.1هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
28 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5875506181367139501.mp3
12.06M
یاعلی ابن موسی الرضا علیه السلام اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَاالْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِ‏ وَ حُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ صَلاَةً كَثِيرَةً تَامَّةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ‏ @shohada_vamahdawiat
﷽❣ ❣﷽ بی تو این فاصله ها طاقت من را برده ساعتم زنگ زده عقربه هایش مرده کاش باور کنی از دوری تو دلتنگم این دل خسته ام از دوری تو پژمرده 💚 ➥ @shohada_vamahdawiat
✨﷽✨ او ادامه داد: در آن بیابان ما بودیم و امام زمان)عج( فقط آقا را صدا می زدیم و از او کمک می خواســتیم. اصاً نمی دانستیم چه کارکنیم. تنها چیزی که به .ذهن ما می رسید توسل به ایشان بود ٭٭٭ هیچکس نفهمید آن شب چه اتفاقی افتاد! در آن سجده عجیب، چه چیزی بین آن ها و خداوند گفته شد؟ اما دقایقی بعد ابراهیم به سمت چپ نیروها که !در وسط دشت مشغول استراحت بودند رفت پس از طی حدود یک کیلومتر به یک خاکریز بزرگ می رسد. زمانی هم که به پشــت خاکریز نگاه می کند. تعداد زیادی از انواع توپ و ســلاح های .سنگین را مشاهده می کند نیروهــای عراقی در آرامش کامل اســتراحت می کردنــد. فقط تعداد کمی دیده بان و نگهبان در میان محوطه دیده می شــد. ابراهیم سریع به سمت گردان .بازگشت ماجرا را با علی موحد در میان گذاشــت. آن ها بچه ها را به پشــت خاکریز آوردند. در طی مســیر به بچه ها توصیه کردند: تا نگفته ایم شلیک نکنید. در حین درگیری هم تا می توانید اسیر بگیرید. از سوی دیگر نیز گردان حبیب به .فرماندهی محسن وزوایی به مقر توپخانه عراق حمله کردند آن شــب بچه ها توانســتند با کمتریــن درگیری و با فریــاد الله اکبر و ندای یازهرا۳ توپخانه عراق را تصرف کنند و تعداد زیادی از عراقی ها را اســیر بگیرند. تصرف توپخانه، ارتش عراق را در خوزستان با مشکلی جدی روبرو کرد. بچه ها بلافاصله لوله های توپ را به سمت عراق برگرداندند. اما به علت .نبود نیروی توپخانه از آن ها استفاده نشد توپخانه تصرف شد. ما هم مشغول پاکسازی اطراف آن شدیم. دقایقی بعد !ابراهیم را دیدم که یک افسر عراقی را همراه خودش آورد !افسر عراقی را به بچه های گردان تحویل داد. پرسیدم: آقا ابرام این کی بود؟ .جواب داد: اطراف مقر گشــت می زدم. یکدفعه این افسر به سمت من آمد .بیچاره نمی دانست تمام این منطقه آزاد شده من به او گفتم اسیر بشه. اما او به سمت من حمله کرد. او اسلحه نداشت، من .هم با او کشتی گرفتم و زدمش زمین. بعد دستش را بستم و آوردم نماز صبح را اطراف توپخانه خواندیم. با آمدن نیروی کمکی به حرکتمان .در دشت ادامه دادیم. هنوز مقابل ما به طور کامل پاکسازی نشده بود .یکدفعه دو تانک عراقی به ســمت ما آمد! بعد هم برگشتند و فرار کردند ابراهیم با ســرعت به ســمت یکی از آن ها دوید. بعد پرید بالای تانک و دَر برجــک تانک را بــاز کرد و به عربی چیزی گفت. تانک ایســتاد و چند نفر .خدمه آن پیاده شدند و تسلیم شدند هوا هنوز روشــن نشده بود، آرایش مجدد نیروها انجام شد و به سمت جلو حرکت کردیم. بین راه به ابراهیم گفتم: دقت کردی که ما از پشت به توپخانه !دشمن حمله کردیم !با تعجب گفت: نه! چطور مگه؟ ادامه دادم: دشــمن از قســمت جلو با نیروی زیادی منتظر ما بود. ولی خدا .خواست که ما از راه دیگری آمدیم که به پشت مقر توپخانه رسیدیم به همین خاطر توانســتیم این همه اسیر و غنیمت بگیریم. از طرفی دشمن تا ساعت دو بامداد آماده باش کامل بود. بعد از آن مشغول استراحت شده بودند !که ما به آن ها حمله کردیم دوباره اســرای عراقی را جمع کردیم. به همــراه گروهی از بچه ها به عقب فرســتادیم. بعد به همــراه بقیه نیروها برای آخرین مرحله کار به ســمت جلو .حرکت کردیم 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄ ✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند: در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨ 📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹. قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج) دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                  
🌷مهدی شناسی ۴۱۴🌷 🌹ﺃُﺷْﻬﺪُ ﺍﻟﻠَّﻪَ ﻭَ ﺃُﺷْﻬِﺪُﻛُﻢْ ﺃَﻧِّﻲ ﻣُﺆْﻣِﻦٌ ﺑِﻜُﻢْ ﻭَ ﺑِﻤَﺎ ﺁﻣَﻨْﺘُﻢْ ﺑِﻪِ، ﻛَﺎﻓِﺮٌ ﺑِﻌَﺪُﻭِّﻛُﻢْ ﻭَ ﺑِﻤَﺎ ﻛَﻔَﺮْﺗُﻢْ بِه🌹 🔸زیارت جامعه کبیره🔸 🔷 ﮔﻮﺍﻫﯽ ﮔﺮﻓﺘﻦ ما ﺑﻪ ﭼﻨﺪ ﺩﻟﻴﻞ ﺍﺳﺖ:   1⃣ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫیم امام زمان علیه السلام ﺷﺎﻫﺪ ﺑﺮ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩﺍﺕ ما ﺑﺎﺷﻨﺪ. ﺯﻳﺮﺍ ﺫﺭﻩ‌ﺍﯼ ﻭ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﺧﻄﺎ ﻭ ﻧﺴﯿﺎﻥ ﺩﺭ ایشان ﺭﺍﻩ ﻧﺪﺍﺭﺩ. 2⃣ایشان ﺭﺍ ﺷﺎﻫﺪ ﻣﯽ ﮔﯿﺮیم ﺑﻪ ﺟﻬﺖ ﺁﻧﻜﻪ ﻟﻄﻒ‌ﺷﺎﻥ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﻭ ﺁﺧﺮﺕ ﺍﺯ ما ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻪ ﻧﺸﻮﺩ. ما ﺑﻪ ﺣﻀﺮﺍﺕ ﻣﻌﺼﻮﻣﻴﻦ (ﻉ)‌ ﺑﻴﺎﻥ ﻣﻲ‌ﺩﺍﺭیم ﺷﺎﻫﺪ ﺑﺎﺷﻴﺪ ﻭ ﺑﺮ ﺯﻧﺪﮔﻴﻢ ﺣﺎﺿﺮ ﺑﺎﺷﻴﺪ ﻣﻦ ﻣﺮﺗﻜﺐ ﺧﻄﺎ ﻧﻤﻲ‌ﺷﻮﻡ ﻭ ﺣﺮﯾﻢ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﺭﺍ ﺣﻔﻆ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ. 3⃣ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﻬﺖ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩﺍﺕ ﺣﻘّﻪ‌ﺍﻡ ﺷﺎﻫﺪ ﻣﻲ‌ﮔﻴﺮﻡ ﺯﻳﺮﺍ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺩﻳﺪﻥ ﻗﺒﻮﻝ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ، ﺍﻋﺘﻘﺎﺩﺍﺕ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺷﻤﺎ ﺍﻣﻀﺎﺀ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﺪ، ﺳﯿﺌﺎﺕ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺍﺫﻥ ﺣﻖ ﺑﺎ ﻭﺳﺎﻃﺖ ﺷﻤﺎ ﻣﺤﻮ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺣﺴﻨﺎﺕ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺍﺫﻥ ﺣﻖ ﺑﺎ ﻭﺳﺎﻃﺖ ﺷﻤﺎ ﻣﻀﺎﻋﻒ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ. 🌼🍃ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻓﺮﺍﺯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻭ ﺍﻣﺎﻣﺎﻥ ﻣﻌﺼﻮﻡ ﺭﺍ ﺷﺎﻫﺪ ﻣﯽﮔﯿﺮیم ﻭ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩﺍﺕ ﺧﻮﺩ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﺿﻤﯿرمان ﻣﯽﮔﺬﺭﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﻣﻌﺼﻮﻡ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﺑﯿﺎﻥ ﻣﯽﻧﻤﺎﯾیم. 🌼🍃 ﺍﻗﺮﺍﺭ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺩﺍﺭیم ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻣﺎﻥ ﻣﻌﺼﻮﻡ ﻋﻠﯿﻬﻢ ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭیم ﻭ ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻧﯿﺰ ﺍﯾﻤﺎﻥ داریم ﻭ ﺁﻥ ﻋﺒﺎﺭﺕ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﮐﻠﯿﻪ ﻣﻌﺎﺭﻑ ﺍﻟﻬﯽ ﮐﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺍﮐﻤﻞ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ، ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﻓﺮﺍ خوانده. 🌼🍃 ﺳﭙﺲ ﻣﯽﮔﻮﯾیم:»ﮐﺎﻓﺮٌ ﺑَﻌِﺪُﻭِّﮐُﻢ ﻭ ﺑِﻤﺎ ﮐَﻔَﺮْﺗُﻢ ﺑِﻪ»:ﯾﻌﻨﯽ ﺑﻪ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﮐﻔﺮ ﻣﯽﻭﺭﺯﻡ ﻭ ﮐﺎﻓﺮﻡ ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻔﺮ ﻭﺭﺯﯾﺪﻩﺍﻧﺪ. 🌼🍃 ﮐﻔﺮ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﺍﻗﺴﺎﻣﯽ ﺍﺳﺖ: 1 - ﮐﻔﺮ ﻣﻤﺪﻭﺡ. 2 - ﮐﻔﺮ ﻣﺬﻣﻮﻡ. 3 - ﮐﻔﺮ ﻧﻪ ﻣﻤﺪﻭﺡ ﻭ ﻧﻪ ﻣﺬﻣﻮﻡ. ﮐﻔﺮ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻓﺮﺍﺯ ﺍﺯ ﻗﺴﻢ ﺍﻭّﻝ ﺍﺳﺖ: ﯾﻌﻨﯽ ﮐﻔﺮ ﻣﻤﺪﻭﺡ. 🌼🍃ﺍﯾﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﺗﺄﮐﯿﺪ »ﻣُﺆْﻣﻦٌ ﺑِﮑُﻢ ﻭ ﺑﻤﺎ ﺁﻣَﻨْﺘُﻢ ﺑِﻪِ» ﺍﺳﺖ. ﺯﯾﺮﺍ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻣﺎﻥ ﻣﻌﺼﻮﻡ ﻋﻠﯿﻬﻢ ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﺗﺤﻘّﻖ ﻧﻤﯽﯾﺎﺑﺪ، ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﮐﻔﺮ ﻭﺭﺯﯾﺪﻥ ﺑﻪ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ. 🌼🍃ﺍﺑﻮﺣﻤﺰﻩ ﺛﻤﺎﻟﯽ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ: ﺍﺯ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﺳﺆﺍﻝ ﮐﺮﺩﻡ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﺍﻟﻬﯽ ﭼﯿﺴﺖ؟ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ: ﺗﺼﺪﯾﻖ ﻧﻤﻮﺩﻥ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻭ ﺗﺼﺪﯾﻖ ﮐﺮﺩﻥ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺻﻠﯽ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﯿﻪ ﻭﺁﻟﻪ ﺩﺭ ﻭﻻ‌ﯾﺖ ﻋﻠﯽ ﻭ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﻤﻮﺩﻥ ﺍﻣﺎﻣﺖ ﺍﻭ ﻭ ﺍﺋﻤّﻪ ﻣﻌﺼﻮﻣﯿﻦ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻭ ﺑﯿﺰﺍﺭﯼ ﺟﺴﺘﻦ ﺍﺯ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﻭ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﻋﺮﻓﺎﻥ ﺍﻟﻬﯽ ﺍﺳﺖ. ﮔﻔﺘﻢ: ﭼﻪ ﮐﺎﺭﯼ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﻢ، ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺍﯾﻤﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﮐﺎﻣﻞ ﮔﺮﺩﺍﻧﻢ؟ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ: ﺩﻭﺳﺘﯽ ﺑﺎ ﺍﻭﻟﯿﺎﯼ ﺍﻟﻬﯽ ﻭ ﺩﺷﻤﻨﯽ ﺑﺎ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻭ ﻫﻤﺮﺍﻫﯽ ﺑﺎ ﺻﺎﺩﻗﯿﻦ، ﻫﻤﺎﻥﮔﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﻣﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﻭﻟﯿﺎﯼ ﺍﻟﻬﯽ ﭼﻪ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ؟ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ: ﺍﻭﻟﯿﺎﯼ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ، ﻣﺤﻤّﺪ "ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺧﺪﺍ"، ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﯽ، ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻦ، ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ﻭ ﺍﻣﺎﻡ ﻋﻠﯽ ﺑﻦ ﺣﺴﯿﻦ ﻭ ﻣﺎ ﻫﺴﺘﯿﻢ، ﺳﭙﺲ ﭘﺴﺮﻡ ﺟﻌﻔﺮ (ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﭘﺴﺮﺷﺎﻥ ﮐﺮﺩﻧﺪ). ﻫﺮ ﮐﺲ ﺩﻭﺳﺖﺩﺍﺭِ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ، ﻫﻤﺎﻧﺎ ﺩﻭﺳﺖﺩﺍﺭ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻫﺮ ﮐﺲ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺭﺍ ﻭﻟﯽ ﺧﻮﺩ ﺑﺪﺍﻧﺪ، ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺭﺍ ﻭﻟﯽ ﺩﺍﻧﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ. 🌼🍃ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﻫﻤﺎﻥﮔﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﻭ ﻣﺤﺒّﺖ ﺍﺋﻤّﻪ ﻣﻌﺼﻮﻣﯿﻦ ﻋﻠﯿﻬﻢ ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻻ‌ﺯﻡ ﻭ ﻭﺍﺟﺐ ﺍﺳﺖ، ﺑﺮﺍﺋﺖ ﻭ ﺑﯿﺰﺍﺭﯼ ﺟﺴﺘﻦ ﺍﺯ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﺁﻧﺎﻥ ﻧﯿﺰ، ﻻ‌ﺯﻡ ﻭ ﻭﺍﺟﺐ، ﻭ ﻫﺮ ﺩﻭ ﻣﮑﻤّﻞ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﻫﺴﺘﻨﺪ. 🌼🍃 ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ: ﺩﻭﺳﺘﯽ ﺍﻭﻟﯿﺎﯼ ﺍﻟﻬﯽ ﻭﺍﺟﺐ ﺍﺳﺖ ﻭ ﭘﯿﺮﻭﯼ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﻭﺍﺟﺐ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﯿﺰﺍﺭﯼ ﺟﺴﺘﻦ ﺍﺯ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﻭ ﺍﺯ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺻﻠﯽ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﯿﻪ ﻭﺁﻟﻪ ﻇﻠﻢ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻧﯿﺰ ﻭﺍﺟﺐ ﺍﺳﺖ.... eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
شیمیایی بود برای درمان به انگلیس اعزام شد خون لازم داشت گفت:خون غیرمسلمان نزنید، توجه نکردند!! ⚠️ هرچه زدند بدنش نپذیرفت خون یک مسلمان جواب داد پزشکش مسلمان شد؛گفت: معجزه ست!✨ 🌹 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
💥بسیجی بودن چیزی نیست جز، عملی خالصانه، عبادتی عاشقانه، جهادی عارفانه، قیامی مظلومانه، رزمی شجاعانه و وصلی عاشقانه... 📜🌿بخشی از وصیت نامه . 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
آقازاده نبود اما خیلی ها صدایش می کردند. از بس که به امام علاقه داشت.دلباخته امام خمینی(ره) بود. به طرز خاصی امام را آقا صدا می زد. اصلا به خاطر عشق به امام و مبارزه با رژیم طاغوت بود که در آلمان درس ومشق را رها کرد و به سوریه و فلسطین رفت وشیوه مبارزه آموخت ودر ادامه برای دیدار با امام سر از پاریس درآورد. پس از آشنایی با امام عزمش برای مبارزه بیشتر شد. درس و مشق را برای همیشه رها کرد و شد فدایی امام. ↶【به ما بپیوندید 】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
4_5875506181367139501.mp3
12.06M
یاعلی ابن موسی الرضا علیه السلام اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَاالْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِ‏ وَ حُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ صَلاَةً كَثِيرَةً تَامَّةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ‏ ↶【به ما بپیوندید 】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
﷽❣ ❣﷽ بی تو این فاصله ها طاقت من را برده ساعتم زنگ زده عقربه هایش مرده کاش باور کنی از دوری تو دلتنگم این دل خسته ام از دوری تو پژمرده 💚 ➥ @shohada_vamahdawiat
✨﷽✨ همه گردان ها از محورهای خودشان پیشروی کردند. ما باید از مواضع مقابلمان !و سنگرهای اطرافش عبور می کردیم. اما با روشن شدن هوا کار بسیار سخت شد در یک قسمت، نزدیک پل رفائیه کار بسیار سخت تر بود. یک تیربار عراقی از داخل یک سنگر شلیک می کرد و اجازه حرکت را به هیچ یک از نیروها .نمی داد. ما هر کاری کردیم نتوانستیم سنگر بتونی تیربار را بزنیم ابراهیم را صدا کردم و ســنگر تیربار را از دور نشان دادم. خوب نگاه کرد !وگفت: تنها راه چاره نزدیک شدن و پرتاب نارنجک توی سنگره .بعد دو تا نارنجک از من گرفت و سینه خیز به سمت سنگرهای دشمن رفت .من هم به دنبال او راه افتادم در یکی از سنگرها پناه گرفتم. ابراهیم جلوتر رفت و من نگاه می کردم. او موقعیت مناســبی را در یکی از ســنگرهای نزدیک تیربار پیدا کرد. اما اتفاق عجیبی افتاد! در آن ســنگر یک بسیجی کم سن و سال، حالت موج گرفتگی پیدا کرده بود. اســلحه کلاش خودش را روی سینه ابراهیم گذاشت و مرتب !داد می زد: می کُشمت عراقی ابراهیم همینطور که نشســته بود دســت هایش را بالا گرفــت. هیچ حرفی !نمی زد. نفس در ســینه همه حبس شــده بود. واقعاً نمی دانستیم چه کار کنیم .چند لحظه گذشت. صدای تیربار دشمن قطع نمی شد آهســته و سینه خیز به ســمت جلو رفتم. خودم را به آن سنگر رساندم. فقط دعا می کردم و می گفتم: خدایا خودت کمک کن! دیشــب تا حالا با دشمن .مشکل نداشتیم. اما حالا این وضع بوجود آمده .یکدفعه ابراهیم ضربه ای به صورت آن بسیجی زد و اسلحه را از دستش گرفت بعد هم آن بسیجی را بغل کرد! جوان که انگار تازه به حال خودش آمده بود گریه کرد. ابراهیم مرا صدا زد و بسیجی را به من تحویل داد و گفت: تا حالا .تو صورت کســی نزده بودم، اما اینجا لازم بود. بعد هم به سمت تیربار رفت چند لحظه بعد نارنجک اول را انداخت، ولی فایده ای نداشت. بعد بلند شد .و به ســمت بیرون ســنگر دوید. نارنجک دوم را در حال دویدن پرتاب کرد لحظه ای بعد سنگر تیربار منهدم شد. بچه ها با فریاد الله اکبر از جا بلند شدند و به سمت جلو آمدند. من هم خوشحال به بچه ها نگاه می کردم. یکدفعه با اشاره !یکی از بچه ها برگشتم و به بیرون سنگر نگاه کردم رنگ از صورتم پرید. لبخند بر لبانم خشــک شد! ابراهیم غرق خون روی .زمین افتاده بود. اسلحه ام را انداختم و به سمت او دویدم درست در همان لحظه انفجار، یک گلوله به صورت )داخل دهان( و یک ًگلوله به پشــت پای او اصابت کرده بود. خون زیادی از او می رفت. او تقریبا !بیهوش روی زمین افتاده بود. داد زدم: ابراهیم با کمک یکی از بچه ها و با یک ماشین، ابراهیم و چند مجروح دیگر را به .بهداری ارتش در دزفول رساندیم ابراهیم تا آخرین مرحله کار حضور داشــت، در زمان تصرف ســنگرهای .پایانی دشمن در آن منطقه، مورد اصابت قرار گرفت بین راه دائماً گریه می کردم. ناراحت بودم، نکند ابراهیم… نه، خدا نکنه، از طرفی ابراهیم در شب اول عملیات هم مجروح شده بود. خون زیادی از بدنش .رفت. حالا معلوم نیست بتواند مقاومت کند 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤🍃 روایتی از حرمدافعان حرم ، شهید مجید قربانخانی... 😭 شاید بعد از چندسال پیکرش برگشت، که موقع غسل و کفن و وداع، نکنه خالکوبی هاش دیده بشه... ما مدعیان صف اول بودیم.... تقدیم به شهدای مدافع حرم 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat