eitaa logo
شهداءومهدویت
7.2هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.9هزار ویدیو
26 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
💙 :) 🌱 تابوت چوبے صدا و لبش بہ لرزه افتاد ... دندون هاش رو محڪم بهم فشار مےداد شاید بهتر بتونہ خودش رو ڪنترل ڪنہ ... و صداش بریده بریده مےاومد ... - یہ بار ... گفتم ... یہ بار دیگہ هم ... میگم ... من ... اون رو... نمےشناختم ... اوبران دخالت ڪرد و سعے ڪرد آرومش ڪنہ ... عین همیشہ وقتے نباید حرف بزنہ یا عمل ڪنہ دخالت مےڪرد ... - نشناختن تو هم عین نشناختن بقیہ است؟ ... هیچ ڪس توے این دبیرستان، اون رو نمےشناسہ ... هیچ ڪسے اون رو ندیده ... هیچ ڪسے ازش خاطره نداره ... واسہ هیچ ڪسے مهم نبوده ... یہ چیزے رو مےدونے؟ ... انگار خیلے وقتہ واسہ همہ مرده ... یا شاید واسش آرزوے مرگ مےڪردن ... لابد اشڪ هایے هم ڪہ تو امروز واسش ریختے ... همہ از سر شادے بوده ... اوبران، من رو ڪشید عقب ... - مےفهمے چے ڪار مےڪنے؟ ... نمےتونے مجبورش ڪنے حرف بزنہ ... اینجا پایین شهر نیست ... هر غلطے مےخواے بڪنے ... هلش دادم ڪنار ... دیگہ نہ تنها لبش ... ڪہ صورت و چشم هاش ... و دست و پاش هم مےلرزید ... فقط یہ قدم تا موفقیت و پیروزے مونده بود ... یہ قدم ڪہ بالاخره یہ نفر در مورد ڪریس تادئو حرف بزنہ ... خیلے آروم رفتم طرفش ... دستم رو ڪردم توے جیبم و گوشیم رو در آوردم ... از چهره مقتول عڪس گرفتہ بودم ... از اون سمت ڪہ رژ بنفش توے صورتش ڪشیده شده بود... از اون طرف صورتش ڪہ سمت زمین افتاده بود و خون تا سمت گوش هاش پیش رفتہ بود ... بدون اینڪہ چیزے بگم ... عڪس رو باز ڪردم و یهو گوشے رو بردم جلوے صورتش ... - ڪسے رو مےشناسے ڪہ چنین رژے بہ لبش بزنہ؟ ... تعادلش رو از دست داد ...عقب عقب رفت و محڪم افتاد روے زمین ... اشڪ مثل سیل از چشم هاش مےجوشید ... هیچ وقت نگاه ڪردن بہ چهره غرق خون ... و چشم هاے بےروح و نیمہ باز ڪسے ڪہ دوستش داشته باشے ... ڪار راحتے نبوده ... رفتم سمتش و نیم خیز نشستم ... - این اشڪ ها مال ڪسے نیست ڪہ ڪریس رو نشناسہ ... مال ڪسیہ ڪہ داره با سڪوتش ... بہ یہ قاتل اجازه میده راحت و آزاد براے خودش بگرده ... و اون عشق ... بہ زودے با یہ تابوت چوبے ... میره زیر خروارها خاڪ ... در حالے ڪہ هیچ ڪس واسش مهم نیست ... هیچ ڪس ... «اللّهُمَ عَجِّل لِوَلیِّڪَ‌ الفرج» 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                  
🌺پروردگارا مهربانم ⭐️دستانم بــه سوی تـــوست 🌺نگاهم به مهربانی و کرم توست ⭐️با تــو غیر ممکن‌ها ممکن می‌شود 🌺نا ممکن‌های زندگی‌ام را ممکن بفرما ⭐️که باخدای بی‌همتایی چون تــــو 🌺معجزه زندگی جــان می‌گیرد.آمـیـــن🙏🏻 ⭐شب زیبایت بخیر و سرشار از آرامش الهی 🍁🍂 @delneveshte_hadis110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💝✵─┅┄ خدایا، کمک کن دیرتر برنجم، زودتر ببخشم، کمتر قضاوت کنم و بیشتر فرصت دهم ... سلاااام الهی به امیدتو صبحتون بخیر💖 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
﷽ از علمائــی که ابراهیم به او ارادت خاصی داشــت مرحوم حاج آقا هرندی .بود .این عالم بزرگوار غیر از ساعات نماز مشغول شغل پارچه فروشی بود اواخر تابســتان ۱۳۶۱ بود. به همراه ابراهیم خدمت حاج آقا رفتیم. مقداری .پارچه به اندازه دو دست پیراهن گرفت .هفته بعد موقع نماز دیدم که ابراهیم آمده مسجد و رفت پیش حاج آقا من هم رفتم ببینم چی شــده. ابراهیم مشــغول حســاب ســال بود و خمس !اموالش را حساب می کرد خنده ام گرفت! او برای خودش چیزی نگه نمی داشت. هر چه داشت خرج .دیگران می کرد !پس می خواهد خمس چه چیزی را حساب کند؟ .حاج آقا حساب ســال را انجام داد. گفت ۴۰۰ تومان خمس شما می شود :بعد ادامه داد من با اجازه ای که از آقایان مراجع دارم و با شناختی که از شما دارم آن را .می بخشم امــا ابراهیم اصرار داشــت که این واجب دینــی را پرداخت کند. بالاخره .خمس را پرداخت کار ابراهیــم مرا به یاد حدیثی از امام صــادق انداخت که می فرماید کســی که حق خداوند)مانند خمس(را نپردازد دو برابــر آن را در راه باطل« صرف خواهد کرد بعــد از نماز با ابراهیم به مغازه حاج آقا رفتیم. به حاجی گفت: دو تا پارچه .پیراهنی مثل دفعه قبل می خوام .حاجی با تعجب نگاهی کرد وگفت: پســرم، تــو تازه از من پارچه گرفتی .این ها پارچه دولتیه، ما اجازه نداریم بیش از اندازه به کسی پارچه بدهیم ابراهیم چیزی نگفت. ولی من قضیه را می دانستم وگفتم: حاج آقا، این آقا !ابراهیم پیراهن های قبلی را انفاق کرده بعضی از بچه های زورخانه هستند که لباس آستین کوتاه می پوشند یا وضع !مالیشان خوب نیست. ابراهیم برای همین پیراهن را به آن ها می بخشد حاجی در حالی که با تعجب به حرف های من گوش می کرد، نگاه عمیقی :به صورت ابراهیم انداخت وگفت این دفعه برای خودت پارچه را می بُرم، حق نداری به کسی ببخشی. هرکسی .که خواست بفرستش اینجا 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                  
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄ ✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند: در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨ 📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹. قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج) دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                  
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤 🥀باز شدن قفل به نام حضرت فاطمه(سلام الله علیها) ✨سید جلیل جناب آقا سید علی نقی کشمیری فرزند صاحب کرامات باهره حاج سید مرتضی کشمیری فرمود شنیدم از فاضل محترم جناب آقای سید عباس لاری که فرمود در اوقات مجاورت در نجف اشرف برای تحصیل علوم دینیه روزی از ماه مبارك رمضان طرف عصر خوراكى براى افطار خود تدارك كرده در حجره گذاردم و بيرون آمده در را قفل كردم و پس از اداى نماز مغرب و عشاء و گذشتن مقدارى از شب برگشتم مدرسه براى افطار كردن ، چون به در حجره رسيدم ، دست در جيب نموده كليد را نيافتم ، اطراف داخل مدرسه را فحص كردم و از بعض طلاب كه مدرسه بودند پرسش نمودم ، كليد را نيافتم به واسطه فشار گرسنگى و نيافتن راه چاره ،سخت پريشان شدم ، از مدرسه بيرون آمده متحيرانه در مسير خود تا به حرم مطهر مى رفتم و به زمين نگاه مى كردم ، ناگاه مرحوم حاج سيد مرتضى كشميرى اعلى اللّه مقامه را ديدم سبب حيرتم را پرسيد مطلب را عرض كردم پس با من به مدرسه آمدند نزد حجره ام فرمود مى گويند نام مادر موسى را اگر كسى بداند و بر قفل بسته بخواند باز مى شود آيا جده ما حضرت فاطمه كمتر از اوست ؟ پس دست به قفل نهاد و ندا كرد ((يا فاطمه )) قفل باز شد. شهادت حضرت فاطمهٔ زهرا (سلام الله علیها) تسلیت باد) ↶【با ما همراه باشید】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
🌼پنج شنبه است و ياد درگذشتگان ✍اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ شاخه گلی بفرستيم برای تموم اونهايی كه در بين ما نيستند و جاشون بين ما خالیه شاخه گلی به زيبايی يك فاتحه و صلوات.... ↶【به ما بپیوندید 】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
💙 :) 🌱 مڪان یاب اشڪ هاے اون بہ هق هق هاے عمیق تبدیل شده بود ... حتے نمےتونست از روے زمین بلند بشہ ... اوبران با عصبانیت، من رو ڪنار ڪشید ... - مےفهمے چےڪار ڪردے؟ ... مےفهمے الان ڪجاے شهر ایستادیم یا اینڪہ هنوز مستے؟ ... فڪر ڪردے پدر و مادرش خبر دار بشن باهاش چےڪار ڪردے راحت ولت مےڪنن؟ ... اول زنده زنده پوستت رو مےڪنن ... بعد هم استخوان هات رو مےاندازن جلوے سگ هاشون ... اونقدر سرش رو جلو آورده بود و با غیض حرف مےزد ... ڪہ حس مےڪردم هر لحظہ است ڪہ آب دهنش پرت بشہ روے سر و صورتم ... - فڪر ڪردی مادر و پدر فوقِ هاے ڪلاس این بچہ ... اگہ یہ سر سوزن تخیل ڪنن ممڪنہ اسم بچہ شون وسط بیاد ... اصلا میزارن بیاد اداره پلیس تا حتے دوستانہ بخوایم بهش نگاه ڪنیم؟ ... چہ برسہ بہ سوال و بازجویے ... پس خفہ شو و بزار ڪارم رو بڪنم ... ڪمڪ ڪردم از جاش بلند شہ و بشینہ لب جدول ... چند دقیقہ بعد، گریہ‌اش فقط اشڪ بود ... اشڪ هایے ڪہ آرام و یڪے در میون شده بود ... و من سڪوت ڪرده بودم ... ميدونستم هر لحظہ ڪہ بتونہ دیگہ خودش حرف مےزنہ ... آماده حرف زدن شده بود ... ڪہ سر و ڪلہ معاون مدرسہ پیدا شد ... تا چشمش بہ اون افتاد ... رنگش پرید و چشم هاش شروع بہ دو دو زدن ڪرد ... واقعا صحنہ جالبے براے دیدن بود... صحنہ‌اے ڪہ لبخند پوزخند گونہ من رو بہ خنده عمیق و بلندے تبدیل ڪرد ... حالتے ڪہ با ملحق شدن معاون بہ ما، حتے یہ لحظہ هم براے حملہ بہ اون صبر نڪرد ... - واو (wow) ... چہ جالب ... توی این دبیرستان بہ این بزرگے ... چقدر زود ما رو پیدا ڪردید آقاے بولتر ... انگار بہ قلاده سگ، مڪان یاب بستہ باشے ... توے یہ چشم بهم زدن ... درست زمانے ڪہ مےخواستم با دانش آموز شما صحبت ڪنم ... زیادے جالب نیست؟ ... بہ زحمت سعےڪرد لبخند بزنہ ... - ازم خواستہ بودید افرادے رو ڪہ با ڪریس تادئو ارتباط داشتن رو لیست ڪنم ... اطلاعات تماس شون رو هم بہ ترتیب اولویت نوشتم ... لیست رو داد دست اوبران ... بہ من نزدیڪ شد ... خیلے محڪم توے چشم هام زل زد و صداش رو آورد پایین تر ... - بهتره خدا رو شڪر ڪنید ڪہ من زودتر خبردار شدم ... و بہ جاے آقاے پرویاس* من اینجام ... و الا ... نہ تنها شانس حرف زدن با این دانش آموز رو از دست مےدادے ... ڪہ باید تاوان حرف زدن باهاش رو هم، بدون حضور وڪیل دبیرستان پس مےدادے ... *مدیر دبیرستان 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                  
حَـــلالِ جَمیع مشکلات است‌حسین شـــویندۀ لوحِ سیئات است حسین ای شیعه تو را چه غم ز طوفانِ بلا جائی که سفینة‌النجاة است حسین 💔 ↶【به ما بپیوندید 】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
﷽❣ ❣﷽ یاامام زمان (عج) سلام بر تو به تعداد وزنه عرش و هر چه که نوشته شده به عدد هر چه خدا بر آن علم دارد به شماسلام و درود میفرستم 💚 ➥ @shohada_vamahdawiat
🌼عهد نامه مولا جان! عهد می بندم در این زمانه پر ازسیاهی، تا آخرین لحظه و باتمام توان برای خدمت به شما تلاش وجانم را در این راه فدا کنم. امید است که به یاری خداوند متعال و با لطف و عنایت شما، بتوانم به عهدم پایبند باشم. آمین یا رب العالمین🤲 ↶【با ما همراه باشید】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 روایت اول: ✨تا حالا شده با خودت فکر کنی اگه یه روز در مقابل یک یهودی یا مسیحی یا ادیان دیگه قرار بگیری، چطوری از دینت از مذهب تشیع دفاع میکنی و طرفت رو قانع و مجاب میکنی که مذهب شیعه کامل ترین مذهب هست؟ تا چه اندازه میتونی براش روایت و سند معتبر جور کنی و بهش بفهمونی که امام زمان (عج) همان منجی موعود هست که در کتب تورات و زبور و انجیل و همچنین در روایات مسلمانان مژده ظهورش را داده بودند. خداوند سبحان در قرآن کریم فرمود: فاسئلوا اهل الذكر ان كنتم لاتعملون ( سوره انبياء: 7) (پس اگر نمى دانيد، از كسانى كه به ياد دارند، بپرسيد.) و رسول اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلم) فرمود: العلم خزائن و مفتاحه السؤ ال ، فاسئلوا رحمكم الله فانه يوجر فيه اربعه : السائل و المتكلم و اسستمع و المحب لهم .(1) (دانش به منزله گنجينه ها، و پرسش كليد آن است ، پس خداوند رحمتتان كند! بپرسيد كه چهار تن در رابطه با آن پاداش داده مى شوند: پرسشگر، پاسخگو، شنونده و دوستدار آنان .)(منبع: کتاب 665پرسش و پاسخ در محضر علامه طباطبایی قدس سره به جمع آوری محمد حسین رخشاد) چقدر خوبه در مورد چیزی که نمی دونیم و یا اندک اطلاعی داریم بپرسیم و تحقیق کنیم اما به شرطها و شروطها 💫شرطش هم پرسیدن از کسی که واقعا بدونه و آگاه باشه. 💫 ❣كاروان رفت و، تو در خواب و، بيابان در پيش ❣كى روى ؟ ره ز كه پرسى ؟ چه كنى ؟ چون باشى ؟ ✨خب از ابتدا میپردازیم به بحث خلقت هیچ چیزی تو این دنیا خود به خود به وجود نیومده طبق نظریه علمی هر علتی یک معلولی داره. 🌷روزی عبدالله دیصانی خدمت امام جعفر صادق(علیه السلام)رسید و عرضه داشت دلّنی علی معبودک دلالت کن مرا بر معبودم یعنی دلیلی بیاور بر وجود خدا آن حضرت تخم مرغی در دست گرفت و اینگونه فرمودند این تخم مرغ قلعه ای است پوشیده از هر طرف.او را پوستی ستبر است و زیر آن پوست ستبر،پوست نازکی است و زیر پوست نازک طلای مایع(زرده تخم مرغ) و نقره آب شده(سفیده تخم مرغ)،نه طلای روان با نقره آب شده می آمیزد و نه نقره آب شده با طلای روان.پس این تخم مرغ به حال خود است نه مصلحی از آن خارج شده است تا از صلاح آن خبر دهد و نه مفسدی در آن داخل شده تا از فساد آن آگاهی دهد.کس نداند که برای نر آفریده شده است یا برای ماده،شکافته می شود و مرغانی بسان طاوسان رنگارنگ از آن به در می آیند. آیا برای آن مدبّری می بینی یا آن که خود به خود چنین است؟ (کتاب توحیداصول کافی جناب کلینی(ره)) ↶【با ما همراه باشید】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
﷽ پائیز سال ۱۳۶۱ بود. بار دیگر به همراه ابراهیم عازم مناطق عملیاتی شدیم این بار نَقل همه مجالس توســل های ابراهیم به حضرت زهرا سلام الله علیها بود. هر جا !می رفتیم حرف از او بود خیلی از بچه ها داستان ها و حماســه آفرینی های او را در عملیات ها تعریف .می کردند. همه آن ها با توسل به حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها انجام شده بود به منطقه سومار رفتیم. به هر سنگری سر می زدیم از ابراهیم می خواستند که .برای آن ها مداحی کند و از حضرت زهرا سلام الله علیها بخواند .شــب بود. ابراهیم در جمع بچه های یکی ازگردان ها شروع به مداحی کرد !صدای ابراهیم به خاطر خستگی و طولانی شدن مجالس گرفته بود بعد از تمام شــدن مراســم، یکی دو نفر از رفقا با ابراهیم شــوخی کردند و .صدایش را تقلید کردند. بعد هم چیزهائی گفتند که او خیلی ناراحت شد آن شــب قبل از خواب ابراهیم عصبانی بود وگفت: من مهم نیستم، این ها !مجلس حضرت را شوخی گرفتند. برای همین دیگر مداحی نمی کنم هــر چه می گفتم: حرف بچه ها را به دل نگیر، آقا ابراهیم تو کار خودت را .بکن، اما فایده ای نداشت !آخر شب برگشتیم مقر، دوباره قسم خورد که: دیگر مداحی نمی کنم .ساعت یک نیمه شب بود. خسته و کوفته خوابیدم قبل از اذان صبح احساس کردم کسی دستم را تکان می دهد. چشمانم را به :سختی باز کردم. چهره نورانی ابراهیم بالای سرم بود. من را صدا زد و گفت .پاشو، الان موقع اذانه من بلند شدم. با خودم گفتم: این بابا انگار نمی دونه خستگی یعنی چی!؟ البته .می دانســتم که او هر ساعتی بخوابد، قبل از اذان بیدار می شود و مشغول نماز ابراهیم دیگر بچه ها را هم صدا زد. بعد هم اذان گفت و نماز جماعت صبح .را برپا کرد بعد از نماز و تسبیحات، ابراهیم شروع به خواندن دعا کرد. بعد هم مداحی !!حضرت زهرا اشعار زیبای ابراهیم اشک چشمان همه بچه ها را جاری کرد. من هم که دیشب .قسم خوردن ابراهیم را دیده بودم از همه بیشتر تعجب کردم! ولی چیزی نگفتم بعد از خوردن صبحانه به همراه بچه ها به سمت سومار برگشتیم. بین راه دائم .در فکر کارهای عجیب او بودم ابراهیم نگاه معنی داری به من کرد و گفت: می خواهی بپرسی با اینکه قسم !خوردم، چرا روضه خواندم؟ :گفتم: خُب آره، شــما دیشب قســم خوردی که… پرید تو حرفم و گفت .چیزی که می گویم تا زنده ام جایی نقل نکن بعــد کمی مکث کرد و ادامه داد: دیشــب خواب به چشــمم نمی آمد، اما نیمه های شــب کمی خوابم برد. یکدفعه دیدم وجود مقدس حضرت صدیقه :طاهره تشریف آوردند و گفتند .نگو نمی خوانم، ما تو را دوست داریم هر کس گفت بخوان تو هم بخوان دیگر گریه امان صحبت کــردن به او نمی داد. ابراهیم بعد از آن به مداحی .ادامه داد 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
امان از هجر بی پايان مهدی غروب جمعه و هجران مهدی امان از آن زمانی که بيفتد به روی نامه‌ام، چشمان مهدی دلش می‌گيرد و با چشم گريان بگويد اين هم از ياران مهدی! @shohada_vamahdawiat
🌷مهدی شناسی ۴۲۶🌷 🌷ﻣُﻨْﺘَﻈِﺮٌ ﻟِﺄَﻣْﺮِﻛُﻢ🌹 🔹زیارت جامعه کبیره🔹 🌿ﻋﺮﺻﻪ ﺩﻳﺪ ﻣﺎ ﻭ ﭼﺸﻢ ﺍﻧﺪﺍﺯ ﻣﺎ ﺷﻤﺎ ﻫﺴﺘﻴﺪ. ﻫﺮ ﭼﻪ ﺳﺨﺘﻴﻬﺎﻱ ﺩﻭﺭﻩ ﻏﻴﺒﺖ ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻓﺸﺎﺭ ﺁﻭﺭﺩ ﺑﺎﻳﺪ ﭼﺸﻢ ﺍﻧﺪﺍﺯ ﺧﻮﺏ ﺩﻭﺭﻩ ﺭﺟﻌﺖ ﺭﺍ ﭘﻴﺶ ﺭﻭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺗﺎ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺳﺨﺘﻲ‌ﻫﺎ ﺑﻪ ﺭﺍﺣﺘﻲ ﻋﺒﻮﺭ ﻛﻨﺪ. 🌿ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ ﺩﺭ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺑﺎ ﺯﻣﺎﻥ ﻧﻬﺎﻳﻲ ﺭﺟﻌﺖ ﮔﻔﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﻳﻦ ﺯﻣﺎﻥ ، ﻓﺮﺻﺘﻲ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﻧﻴﺴﺖ. ﺩﺭ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﺁﻝ ﻳﺲ ﮔﻔﺘﻪ ﺷﺪﻩ «ﻻ‌ ﻳَﻨْﻔَﻊُ ﻧَﻔْﺴﺎً ﺇﻳﻤﺎﻧُﻬﺎ ﻟَﻢْ ﺗَﻜُﻦْ ﺁﻣَﻨَﺖْ»یﻌﻨﻲ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺟﻌﺖ ﺯﻣﺎﻥ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﻧﻴﺴﺖ.ﺯﻳﺮﺍ ﺩﺭ ﺭﺟﻌﺖ ﺍﻭﻟﻴﻪ ﺩﻳﻦ ﺳﻪ ﺑﺎﺭ ﻋﺮﺿﻪ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺭﺟﻌﺖ ﻧﻬﺎﻳﻲ ﺯﻣﺎﻥ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺍﺳﺖ. ❓ﺁﻳﺎ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺟﻌﺖ ، ﺷﻴﻄﺎﻥ ﻫﺴﺖ ؟ ﺩﺭ ﺁﻳﻪ ۱۵ ﻭ ۱۶ ﺳﻮﺭﻩ ﻣﺒﺎﺭﻛﻪ ﺍﻋﺮﺍﻑ ﮔﻔﺘﻪ ﺷﺪﻩ « ﻗﺎﻝَ ﺇِﻧَّﻚَ ﻣِﻦَ ﺍﻟْﻤُﻨْﻈَﺮﻳﻦَ »« ﻗﺎﻝَ ﻓَﺒِﻤﺎ ﺃَﻏْﻮَﻳْﺘَﻨﻲ ﻟَﺄَﻗْﻌُﺪَﻥَّ ﻟَﻬُﻢْ ﺻِﺮﺍﻃَﻚَ ﺍﻟْﻤُﺴْﺘَﻘﻴﻢَ » ﮔﻔﺖ: «ﭘﺲ ﺑﻪ ﺳﺒﺐ ﺁﻧﻜﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺑﻴﺮﺍﻫﻪ ﺍﻓﻜﻨﺪﻯ، ﻣﻦ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﻯ [ﻓﺮﻳﻔﺘﻦ] ﺁﻧﺎﻥ ﺣﺘﻤﺎً ﺑﺮ ﺳﺮ ﺭﺍﻩ ﺭﺍﺳﺖ ﺗﻮ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﻧﺸﺴﺖ.» «ﺁﻧﮕﺎﻩ ﺍﺯ ﭘﻴﺶ ﺭﻭ ﻭ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺷﺎﻥ ﻭ ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﺭﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﭼﭙﺸﺎﻥ ﺑﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﻰﺗﺎﺯﻡ، ﻭ ﺑﻴﺸﺘﺮﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺷﻜﺮﮔﺰﺍﺭ ﻧﺨﻮﺍﻫﻰ ﻳﺎﻓﺖ.» ﺷﻴﻄﺎﻥ ﮔﻔﺖ : « ﺭَﺏِّ ﻓَﺄَﻧْﻈِﺮْﻧﻲ ﺇِﻟﻰ ﻳَﻮْﻡِ ﻳُﺒْﻌَﺜُﻮﻥ »ﺧﺪﺍﻳﺎ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﻬﻠﺖ ﺑﺪﻩ ، ﺧﺪﺍﻓﺮﻣﻮﺩ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﻬﻠﺖ ﻣﻲ‌ﺩﻫﻢ « ﺃَﻧَﺎ ﻣِﻦَ ﺍﻟْﻤُﻨْﺬِﺭﻳﻦَ » 🌿ﺩﺭ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺑﺎ ﺭﺟﻌﺖ ﺷﻴﻄﺎﻥ ﻭ ﻛﺸﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﺍﻭ ﭼﻨﺪ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﻛﻪ ﻋﺒﺎﺭﺕ‌ﺍﻧﺪ ﺍﺯ:ﺷﻴﻄﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﺮﮒ ﻃﺒﻴﻌﻲ ﺍﺯ ﺩﻧﻴﺎ ﻧﻤﻲ‌ﺭﻭﺩ، ﺑﻠﻜﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﻲ‌ﻛﺸﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮﺍﻟﺰﻣﺎﻥ ﻛﺸﺘﻪ ﻣﻲ‌ﺷﻮﺩ. ﺣﺎﻝ ﭼﻪ ﻛﺴﻲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﻲ‌ﻛﺸﺪ؟ 1⃣ﺭﻭﺍﻳﺖ ﺍﻭﻝ:ﺑﻌﻀﻲ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻛﺮﺩﻩ‌ﺍﻧﺪ ﻭﻗﺘﻲ ﻛﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ (ﻉ) ﻇﻬﻮﺭ ﻛﻨﺪ ﺁﻥ ﻣﻠﻌﻮﻥ ﺭﺍ ﻣﻲ‌ﻛﺸﺪ. ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ (ﻉ) ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺑﺎﺭﻩ ﻣﻲ‌ﻓﺮﻣﺎﻳﺪ: ﻭﻗﺘﻲ ﻗﺎﺋﻢ ﻣﺎ ﻗﻴﺎﻡ ﻛﻨﺪ، ﻣﻲ‌ﺁﻳﺪ ﺩﺭ ﻣﺴﺠﺪ ﻛﻮﻓﻪ ، ﺷﻴﻄﺎﻥ ﻫﻢ ﻣﻲ‌ﺁﻳﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺯﺍﻧﻮ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻲ‌ﮔﻴﺮﺩ ﻭ ﻣﻲ‌ﮔﻮﻳﺪ: ﻭﺍﻱ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯ ﺳﺨﺘﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻛﻤﻴﻦ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ. ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻣﻮﻗﻊ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ (ﻋﺞ) ﻣﻮﻫﺎﻱ ﺟﻠﻮﻱ ﭘﻴﺸﺎﻧﻲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﻲ‌ﮔﻴﺮﺩ ﻭ ﺁﻥ ﻣﻠﻌﻮﻥ ﺭﺍ ﮔﺮﺩﻥ ﻣﻲ‌ﺯﻧﺪ. 2⃣ﺭﻭﺍﻳﺖ ﺩﻭﻡ :ﺩﺭ ﺑﻌﻀﻲ ﺭﻭﺍﻳﺎﺕ ﺁﻣﺪﻩ ﻛﻪ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ (ﺹ) ﻛﺸﻨﺪﻩ‌ﻱ ﺷﻴﻄﺎﻥ ﺍﺳﺖ. ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ (ﻉ) : ﺷﻴﻄﺎﻥ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺟﻌﺖ ﺭﻭﻱ ﺻﺨﺮﻩ‌ﻱ ﺑﻴﺖ ﺍﻟﻤﻘﺪﺱ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺳﻮﻝ (ﺹ) ﻛﺸﺘﻪ ﻭ ﺫﺑﺢ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ. 3⃣ﺭﻭﺍﻳﺖ ﺳﻮﻡ : ﻋﺒﺪﺍﻟﻜﺮﻳﻢ ﺧﺜﻌﻤﻲ ﻣﻲ‌ﮔﻮﻳﺪ: ﺍﺯ ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ (ﻉ) ﺷﻨﻴﺪﻡ ﻛﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻭﻗﺘﻲ ﺷﻴﻄﺎﻥ ﮔﻔﺖ ﺧﺪﺍﻳﺎ ! ﻣﺮﺍ ﺗﺎ ﺭﻭﺯ ﻗﻴﺎﻣﺖ ﻣﻬﻠﺖ ﺩﻩ، ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﻜﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﺁﻥ ﻣﻠﻌﻮﻥ ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﻬﻠﺖ ﻣﻲ‌ﺩﻫﻢ ﺗﺎ ﻭﻗﺖ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻭ ﻣﺮﺍﺩ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺭﺟﻌﺖ ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﻴﻦ ﻋﻠﻲ (ﻉ) ﺑﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﺍﺳﺖ. 🌿ﻋﺒﺪﺍﻟﻜﺮﻳﻢ ﻣﻲ‌ﮔﻮﻳﺪ: ﺍﺯ ﺣﻀﺮﺕ ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ ﺁﻳﺎ ﺑﺮﺍﻱ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺟﻌﺘﻲ ﻫﺴﺖ؟ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺑﻠﻪ، ﻫﻴﭻ ﺍﻣﺎﻣﻲ ﻧﻴﺴﺖ ، ﻣﮕﺮ ﺩﺭ ﻭﻗﺖ ﺭﺟﻌﺖ ﺁﻥ ﺍﻣﺎﻡ ، ﻣﻮﻣﻦ ﻭ ﻛﺎﻓﺮ ﺍﻫﻞ ﺯﻣﺎﻧﺶ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺑﺮ ﻣﻲ‌ﮔﺮﺩﻧﺪ ﺗﺎ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻛﺎﻓﺮﺍﻥ ﻏﺎﻟﺐ ﻭ ﭘﻴﺮﻭﺯ ﮔﺮﺩﺍﻧﻨﺪ.ﺩﺭ ﺟﺎﻳﻲ ﻧﻴﺰ ﺁﻣﺪﻩ ﻛﻪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺭﺟﻌﺖ ﻋﻠﻲ (ﻉ) ﻟﺸﻜﺮ ﻭﻱ ﻭ ﻟﺸﻜﺮ ﺍﺑﻠﻴﺲ ﺩﺭ ﺳﺮﺯﻣﻴﻨﻲ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ «ﺭﻭﺣﺎ» ﻛﻪ ﺩﺭ ﻧﺰﺩﻳﻜﻲ ﻛﻮﻓﻪ ﺍﺳﺖ ﻣﻲ‌ﺟﻨﮕﻨﺪ. ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ (ﻉ) ﻣﻲ‌ﻓﺮﻣﺎﻳﺪ: ﻟﺸﻜﺮ ﻋﻠﻲ (ﻉ) ﺭﺍ ﻣﻲ‌ﺑﻴﻨﻢ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺳﺨﺘﻲ ﺟﻨﮓ ﺻﺪ ﮔﺎﻡ ﺑﻪ ﻋﻘﺐ ﺭﻓﺘﻪ‌ﺍﻧﺪ ﻭ ﭘﺎﻫﺎﻱ ﺑﻌﻀﻲ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺭ ﻓﺮﺍﺕ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ. ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻣﻼ‌ﺋﻜﻪ‌‌ﻱ ﺧﺸﻢ ﺍﻟﻬﻲ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﻓﺮﻭ ﻣﻲ‌ﺁﻳﻨﺪ ﻭ ﺟﻨﮓ ﺑﻪ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺳﻮﻝ ﻭﺍﮔﺬﺍﺭ ﻣﻲ‌ﺷﻮﺩ.ﭼﻮﻥ ﺷﻴﻄﺎﻥ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ ﻣﻲ‌ﺑﻴﻨﺪ ﭘﺸﺖ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﻓﺮﺍﺭ ﻣﻲ‌ﻛﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﻳﺎﺭﺍﻧﺶ ﻣﻲ‌ﮔﻮﻳﺪ: ﻣﻦ ﻣﻲ‌ﺑﻴﻨﻢ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﻧﻤﻲ‌ﺑﻴﻨﻴﺪ ﻭ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻋﺎﻟﻤﻴﺎﻥ ﻣﻲ‌ﺗﺮﺳﻢ.ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻛﺮﻡ (ﺹ) ﺿﺮﺑﺖ ﺳﺨﺘﻲ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻭﺍﺭﺩ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﻲ‌ﻛﺸﺪ. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻋﺎﻟﻤﻴﺎﻥ ﭘﺮﺳﺘﺶ ﻣﻲ‌ﺷﻮﺩ ﻭ ﻋﻤﺮﻫﺎ ﻃﻮﻻ‌ﻧﻲ ﻣﻲ‌ﮔﺮﺩﺩ ﺑﻪ ﻃﻮﺭﻱ ﻛﻪ ﻋﻠﻲ (ﻉ) ﭼﻬﻞ ﻭ ﭼﻬﺎﺭ ﻫﺰﺍﺭ ﺳﺎﻝ ﺑﺮ ﺯﻣﻴﻦ ﺣﻜﻢ ﻓﺮﻣﺎﻳﻲ ﻣﻲ‌ﻛﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻫﺮ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺰﺍﺭ ﺍﻭﻻ‌ﺩ ﺑﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﻣﻲ‌ﺁﻳﺪ. eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥درد دل‌های همسر شهید دانیال رضازاده: مگه نگفته بودی دوست نداری کسی اشک‌های منو ببینه..😔 💔 تسلی دل همسر شهید و هدیه به روح پاک شهدای امنیت 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
شهادت یک بسیجی دیگر در تهران بسیجی مدافع امنیت حسن مختارزاده طلبه مدرسه علمیه عترت قم و عضو گردان بسیجیان امام علی سعادت‌آباد که به‌دلیل مجروحیت توسط اشرار اغتشاشگر از ۲۲ روز پیش در بیمارستان در حالت کما بستری بود، به شهادت رسید. مراسم وداع فردا بعد از نماز مغرب در معراج شهدای تهران برگزار خواهد شد. 🌹🌹🌹💐💐🌹
﷽❣ ❣﷽ هـوايـٺ ڪہ بـہ سرم مي‌زند، ديگـر درهيچ هوايي نميٺوانم نفس بڪشم.... عجـب نفس‌گير اسٺ هواۍ بـي تـو خـدایا برسـاڹ حجـٺ حـق را 💚 ➥ @shohada_vamahdawiat
﷽ آذر ماه ۱۳۶۱ بود. معمولاً هر جا که ابراهیم می رفت با روی باز از او استقبال .می کردند. بسیاری از فرماندهان، دلاوری و شجاعت های ابراهیم را شنیده بودند .یکبار هم به گردان ما آمد و با هم صحبت کردیم. صحبت ما طولانی شد !بچه ها برای حرکت آماده شدند. وقتی برگشتم فرمانده ما پرسید: کجا بودی؟ .گفتم: یکی از رفقا آمده بود با من کار داشــت. الان با ماشــین داره می ره .برگشت و نگاه کرد. پرسید: اسمش چیه؟ گفتم: ابراهیم هادی !یکدفعه با تعجب گفت: این آقا ابراهیم که می گن همینه؟ !گفتم: آره، چطور مگه؟ همینطور که به حرکت ماشــین نگاه می کرد گفــت: اینکه از قدیمی های جنگه چطور با تو رفیق شــده؟! با غرور خاصی گفتم: خُب دیگه، بچه محل .ماست .بعد برگشت و گفت: یکبار بیارش اینجا برای بچه ها صحبت کنه .مــن هم کلاس گذاشــتم و گفتم: ســرش شــلوغه، اما ببینم چی می شــه روز بعــد برای دیدن ابراهیم به مقــر اطاعات عملیات رفتم. پس از حال و احوالپرسی و کمی صحبت گفت: صبرکن برسونمت و با فرمانده شما صحبت .کنم. بعد هم با یک تویوتا به سمت مقرگردان رفتیم ،در مسیر به یک آبراه رسیدیم. همیشه هر وقت با ماشین از آنجا رد می شدیم گیر می کردیم. گفتم: آقا ابراهیم برو از بالاتر بیا، اینجا گیر می کنی ،گفت: وقتش را ندارم. از همین جا رد می شیم. گفتم: اصاً نمی خواد بیایی .تا همین جا دستت درد نکنه من بقیه اش را خودم می رم .گفت: بشین سر جات، من فرمانده شما رو می خوام ببینم. بعد هم حرکت کرد با خودم گفتم: چه طور می خواد از این همه آب رد بشه! تو دلم خندیدم و گفتم: چه حالی می ده گیر کنه. یه خورده حالش گرفته بشــه! اما ابراهیم یک !الله اکبر بلند و یک بسم الله گفت. بعد با دنده یک از آنجا رد شد به طرف مقابل که رسیدیم گفت: ما هنوز قدرت الله اکبر را نمی دانیم، اگه .بدانیم خیلی از مشکات حل می شود ٭٭٭ گردان برای عملیات جدید آمادگی لازم را به دســت آورد. چند روز بعد !موقع حرکت به سمت سومار شد. من رفتم اول سه راهی ایستادم ابراهیم گفته بود قبل از غروب آفتاب پیش شــما می آیم. من هم منتظرش .بودم. گردان ما حرکت کرد. من مرتب به انتهای جاده خاکی نگاه می کردم .تا اینکه چهره زیبای ابراهیم از دور نمایان شد ،همیشه با شلوار کردی و بدون اسلحه می آمد. اما این دفعه بر خلاف همیشه با لباس پلنگی و پیشانی بند و اسلحه کلاش آمد. رفتم جلو و گفتم: آقا ابراهیم اسلحه دست گرفتی!؟ خندید و گفت: اطاعت از فرماندهی واجبه. من هم چون فرمانده دستور داده ،این طوری آمدم. بعد گفتم: آقا ابراهیم اجازه می دی من هم با شما بیام؟ گفت: نه .شما با بچه های خودتان حرکت کن. من دنبال شما هستم. همدیگر را می بینیم چند کیلومتر راه رفتیم. در تاریکی شــب به مواضع دشــمن رســیدیم. من .آرپی جی زن بودم. برای همین به همراه فرمانده گردان تقریباً جلوتر از بقیه راه بودم .حالت بدی بود. اصلاً آرامش نداشتم! سکوت عجیبی در منطقه حاکم بود 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
سـ🍁ــلام روزتون پراز خیر و برکت 💐 🗓 امروز  شنبه ☀️  ١٩   آذر   ١۴٠١   ه. ش   🌙 ١۵   جمادی الاول     ١۴۴۴  ه.ق 🌲  ١٠     دسامبر   ٢٠٢٢    ميلادی 🌸🍃
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄ ✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند: در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨ 📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹. قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج) دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                  
به دعوت امام رضا عليه السّلام تشریف بیارید کانالش⤵️⤵️⤵️ http://eitaa.com/joinchat/3378184385Cded59ab28c امام رضائی باشی نیای تو این کانال🤔🤔🤔 بعیده