eitaa logo
شهدای هویزه
4.1هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
690 ویدیو
30 فایل
http://eitaa.com/joinchat/2875523072C71b2b4b72a 🌷 محفلی برای معرفی و زنده نگه داشتن یاد و نام شبیه ترین شهدا به شهدای کربلا در ایران... 🌍 خوزستان_ هویزه 🔰 کانال‌رسمی‌یادمان‌شهدای مظلوم کربلای هویزه؛ اولین یادمان دفاع مقدس ⬅️ ارتباط با ادمین: @h_media
مشاهده در ایتا
دانلود
◾️ |🕊🕊🕊 🔻 زمین کارزار ما تل آویو است؛ تهران، نه... * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
🌷 | 👊 مهمان ما را کشتید! منتظر پاسخ باشید... ✍️ آن‌که بهرِ سربلندی آفرید این ایل را بعدِ ابراهیم عزت داد اسماعیل را باز خواهد دید دشمن مثلِ فوجِ ابرهه بر سر خود ناگهان بارانی از سجّیل را ما ابابیلیم، ما را بیمی از کفتار نیست پیش از این از پا درآوردیم صدها فیل را مرگِ هابیلی دوباره طاقتش را طاق کرد حق به مسلخ می‌کشد امروز این قابیل را خوب می‌دانم به زودی این خبر خواهد رسید: آسمان با خاک یکسان کرد اسرائیل را * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
🖼 | ❇️ «لَبّیکَ یا حُسَین» یَعنی: أن تَکونَ أنتَ و مالُکَ وَ أهلُکَ وَ أولادُکَ فی المَعرَکة؛ وَلو تَرَکَکَ النّاس؛ وَاتَّهَمَکَ النّاس. 🔻 این کربلاست که هنوز جریان دارد و در آن شهر آسمانی، شهید متولد می شود و این تفسیر قافله‌ی عشق است که در پیوندی که با تاریخ دارد برای تمام ابعاد حضور انسانی، مجاهد تربیت می‌کند. این ارث نهضتِ حسین علیه السلام است .. ما امروز برای خیبرسازی دیگرآماده می‌شویم، تربیت می‌شویم تا این تولدِ جریان ساز، تاریخ را با انتقام خون مظلوم رقم بزند ... 🔹 اسماعیل هنیه و ۱۰ شهید خانواده‌اش ✅ پی نوشت: قسم بر کلُّ أرضٍ کربَلا، جنگی اگر باشد زمین کارزارم هم تلاویو است، هم تهران... * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
🌷 داغ ابراهیم در دل، داغ قاسم در جگر شعله ای بر جانمان بارید با داغی دگر! می شود نزدیک و نزدیک آفتاب بی غروب باز می‌گردی تو با خیل سواران سحر ❇️ به امید دیدار در قدس آزاد شده . . . ✍🏻 دستخط شهید * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
شهدای هویزه
✍️ | 🔺 از مُخَیِّم الشاطی تا زعفرانیه 🔹 توی دانشگاه ادبیات خوانده بود. شعرهای نزار قبانی را از بر بود. یک آدم معمولی که سال ها ادبیات خوانده توی خوش بینانه‌ترین حالت، نویسنده معروفی می شود. البته اگر تا پیش از آن عاشق دختری نشده باشد. عشق آدم را استثمار می کند و دست و پایش را می بندد و بی آنکه زورش برسد قاعده حب الوطن من الایمانش را دور می زند و زیر آبی می رود. مثل عشق روزنامه نگار فلسطینی به ریتا دختر یهودیه که عاقبت جاسوس صهیونیست ها از آب درآمد. 🔹 توی دانشگاه،ادبیات خوانده بود و شعرهای محمود درویش را از بر بود، اما دانشجویی که مادرش او را توی «مخیم الشاطی» به دنیا آورده، با دانشجویی که از جنگ مهاجرت کرده و یک گوشه آرام لم داده فنجان چایش را جلو لبش گرفته و هی فوت کرده و هی هورت کشیده و دست آخر هویت مادرزادی اش را با هر پُک سیگار توی غزل‌هایش دود داده خیلی فرق دارد. 🔹 توی دانشگاه‌،ادبیات خوانده بود و شعرهای «معین بسیسو» را از بر، اما مخیم الشاطی تا خِرتناق توی جنگ فرو رفته بود. توی جنگ حلوا قسمت نمی کنند. زاویه دید متولدین اردوگاه با پنجره ای که بقیه آدم‌ها از پشتش دنیا را می دیدند فرق داشت. درس خواندنشان، مشغله های دانشجویی شان، آرمان هایشان. همه چیز برای متولدین اردوگاه در دل مبارزه معنا پیدا می کرد حتی عشق. 🔹 توی دانشگاه ادبیات خوانده بود، اما سید قطب را دوست داشت. بیشتر از شعرهای محمود درویش و قبانی و بسیسو. سید گفته بود «به جای نوشتن این همه کتاب، به جای این همه سخنرانی، به‌جای اداره‏ ی این همه مسجد، حرکتی برای ترویج آرمانتان بزنید. بروید در گوشه‏ ای از دنیا ولو در یک جزیره ‏ای دور افتاده‏ حکومت اسلامی تشکیل بدهید که اثرش از هزاران کتاب، هزاران سخنرانی در ترویج آرمان ها، بیشتر است.» 🔹 توی دانشگاه ادبیات خوانده بود، اما با شعر که نمی شد فلسطین را از چنگ اسرائیل بیرون کشید. میدان مبارزه او‌ جایی بزرگتر از اردوگاه مخیم و دانشگاه ادبیات بود. باید دوشادوش مبارزانی می ایستاد که آن ها هم شرافتشان را در مبارزه پیدا کرده بودند. مبارزانی مثل شیخ احمد یاسین، مثل رنتیسی، مثل قاسم... 🔹 توی دانشگاه ادبیات خوانده بود. نویسنده معروفی نبود‌، اما همه دنیا او را به آرمانش می شناختند. سید گفته بود شاعرها زیادند بروید خودتان شعر باشید، به جای نوشتن از مقاومت، تفنگ بردارید، بجنگید.... 🔹 متولد مخیم الشاطی بود. پسرهایش شهید شدند. نوه هایش، خواهرش. خانه اش با خاک یکسان شد. شده بود قلبی که بیرون از سینه صاحبش می تپد. قصیده بلندش داشت شکل می گرفت. مانده بود بیت آخر. توی بیت آخر داشت قرآن‌می خواند که سفیر موشک، دیوار اتاق ساختمان زعفرانیه را شکافت حیف! چیزی تا قله نمانده بود... 🔸 هوای کوهستان توچال، بوی خاک و خون می داد؛ بوی اردوگاه مخیم. توی دانشگاه ادبیات خوانده بود، ولی برای یک مبارز زندگی در شهادت معنا پیدا می کرد. * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh