#سیدحسین (110)
✍️ خاطراتی کوتاه از خورشید همیشه فروزان نینوای هویزه شهیدسیدمحمدحسین علم الهدی
🔹 «قامت حسین دوباره از میان دود و گردغبار پشت خاکریز پیدا شدو یک تانک دیگر با گلوله حسین به آتش کشیده شد.
حسین از جا کنده شد و خود را به خاکریز دیگر رساند.
تانک ها هنوز ما را ندیده بودند.
پیشروی تانک ها دوباره شروع شد.
حسین پشت خاکریزخوابیده بود.
تانک به چند متری خاکریز که رسید،حسین گلوله اش را شلیک کرد.
دود غلیظی ازتانک بلندشد.
تانک دیگری با سماجت شروع به پیشروی کرد.
چهار تانک دیگر به ده متری حسین رسیده بودند.
حسین از جا بلند شد و آخرین گلوله را رها کرد.
سه تانک باقیمانده در یک زمان به طرف حسین شلیک کردند.
گلوله ها خاکریزش را به هوا بردند.
گرد و خاک کمی فرو نشست ،توانستیم اول آر. پی. جی و سپس حسین را ببینیم.
جسد حسین پشت خاکریز افتاده بود و چفیه صورتش را پوشانده بود.
یکی از تانک ها به چند متری حسین رسیده بود و می رفت که از روی پیکر حسین عبورکند.»
حسین دقایق آخر عمرش کتفش تیر خورده بود.
با یک دست داشت می جنگید.
بوی ابا الفضل علیه السلام گرفته بود.
🌷شادی روح امام و شهدا، صلوات
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
#سیدحسین (111)
✍️ خاطراتی کوتاه از خورشید همیشه فروزان نینوای هویزه شهیدسیدمحمدحسین علم الهدی
🔹 به شاگردانم سفارش و تأکید می کنم که مطالعه نهج البلاغه را ادامه دهند.
این را در وصیت نامه ای که چند روز قبل به من داده بود، خواندم.
حسین البته آن روزها هنوز زنده بود.
📕 منبع: کتاب سید حسین
🌷شادی روح امام و شهدا، صلوات
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
#سیدحسین (112)
✍️ خاطراتی کوتاه از خورشید همیشه فروزان نینوای هویزه شهیدسیدمحمدحسین علم الهدی
🔹 پیرمرد می گفت: سید خیلی مهربان بود.
نوه اش هم می گفت: سید هر وقت دیدن ما می آمد برایم شیرینی و کتاب می آورد.
با مادرش رفته بودیم هویزه.
خانواده شهدای هویزه داشتند برای ما از حسین می گفتند.
📕 منبع: کتاب سید حسین
🌷شادی روح امام و شهدا، صلوات
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
#سیدحسین (113)
✍️ خاطراتی کوتاه از خورشید همیشه فروزان نینوای هویزه شهیدسیدمحمدحسین علم الهدی
🔹 خبر شهادت حسین تأیید شد.
همان شب آیت الله خامنه ای به منزلشان در اهواز آمد.
برایشان گفتند: چند وقت قبل مادر حسین رفته بود خبر شهادت رضا پیرزاده را به مادرش بدهد. قرآنی به دست او داده و پس گرفته بود. بعد هم گفته بود: خدا همین طور رضای شما را که امانتش بود پس گرفت.
حالا اما حسینِ امانتی را خدا پس گرفته بود و مادر کوه بود؛ راست قامت و استوار...
📕 منبع: کتاب سید حسین
🌷شادی روح امام و شهدا، صلوات
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
#سیدحسین (114)
✍️ خاطراتی کوتاه از خورشید همیشه فروزان نینوای هویزه شهیدسیدمحمدحسین علم الهدی
🔹 مالکی دوست صمیمی اش بود.
گفت پیراهن شخصی یا چیزی از حسین را بدهید یادگاری داشته باشم.
کمدش را زیر و رو کردم گویا تنها پیراهنش همان بوده که به تن داشته است.
بی اختیار یاد پیراهن خیس امام علی علیه السلام در نماز جمعه افتادم...
📕 منبع: کتاب سید حسین
🌷شادی روح امام و شهدا، صلوات
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
#سیدحسین (115)
✍️ خاطراتی کوتاه از خورشید همیشه فروزان نینوای هویزه شهیدسیدمحمدحسین علم الهدی
🔹 قتلگاه تا مزار شهدای هویزه کمی فاصله دارد.
چند نفری توانسته بودند نجات پیدا کنند و عده ای هم اسیر. همانها آدرس قتلگاه را دادند.
عراقی ها درِگوشی گفته بودند: «چند نفر ایرانی را که خیلی مقاومت کردند، قتل عام کردیم و همه را کنار هم قرادادیم، روی آنها خاک ریختیم و یک تابلوی علامت خطر نصب کردیم!»
📕 منبع: کتاب سید حسین
🌷شادی روح امام و شهدا، صلوات
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
#سیدحسین (116)
✍️ خاطراتی کوتاه از خورشید همیشه فروزان نینوای هویزه شهیدسیدمحمدحسین علم الهدی
🔹 حسین را از روی قرآنش شناسایی کردند.
روی سوره حشر این قرآن، قطرات خون و ترکش به یادگار گذاشته!
گویا در لحظات آخر هم همانند اولیای خدا داشته این سوره را تلاوت می کرده است.
خیلی این سوره را دوست داشت.
وصیت نامه و بقیه یادگارهایش در کوله پشتی اش بود که در مقر سپاه هویزه ماند.
نیروهای صدام همه چیز را در طول مدت 18 ماه اشغال هویزه از بین بردند.
حیف...
📕 منبع: کتاب سید حسین
🌷شادی روح امام و شهدا، صلوات
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
#سیدحسین (117)
✍️ خاطراتی کوتاه از خورشید همیشه فروزان نینوای هویزه شهیدسیدمحمدحسین علم الهدی
🔹 خبر شهادتش را که امام شنید گریه کرد.
دستش را بالا برد و گفت: «خدایا، این شهدای ما را قبول کن».
همان جمله حضرت زینب سلام الله علیها بالای تن بی سر سیدالشهدا علیه السلام.
مردم هم در نماز جمعه تهران بود که از این ماجرا خبر دار شدند.
📕 منبع: کتاب سید حسین
🌷شادی روح امام و شهدا، صلوات
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
#سیدحسین (118)
✍️ خاطراتی کوتاه از خورشید همیشه فروزان نینوای هویزه شهیدسیدمحمدحسین علم الهدی
🔹 خوش به حالش شده بود، اما نمی دانستم چقدر؟!
شبی حسین را بعد از شهادتش در خواب دیدم.
با چند جوان دیگر دور هم نشسته بودند و کتابی را مطالعه می کردند.
حسین تا مرا دید خودش آمد. احوالپرسی و...
پرسیدم: کجایی پسر؟ چه می کنی؟
گفت: من و دوستانم مشغول مطالعه و تحقیق درباره نهج البلاغه هستیم و خودم البته هفته ای یکبار به محضر حضرت عباس علیه السلام شرفیاب می شوم!
📕 منبع: کتاب سید حسین
🌷شادی روح امام و شهدا، صلوات
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
#سیدحسین (119)
✍️ خاطراتی کوتاه از خورشید همیشه فروزان نینوای هویزه شهیدسیدمحمدحسین علم الهدی
🔹 شش سالم بود در خواب به زیارتگاهی رفته بودم.
گفتند اینجا قبر مطهر حضرت زهرا سلام الله علیهاست.
سال هاست در بیداری هرچه آدرس آنجا را پرسیدم همه گفتند حضرت زهرا سلام الله علیها قبرش بی نشان است.
چند وقت قبل از طرف دانشگاه همراه با بقیه دانشجویان رفته بودیم هویزه.
باور نمی کردم این همان بنا بود که در خواب شش سالگی ام دیده بودم.
ابر بهاری شده بود چشمانم و هیچکس نمی دانست چرا؟...
📕 منبع: کتاب سید حسین
🌷شادی روح امام و شهدا، صلوات
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
#سیدحسین
✍️ خاطراتی کوتاه از خورشید همیشه فروزان نینوای هویزه شهیدسیدمحمدحسین علم الهدی
🔹 سیرک مصری هرزه ای سال 1351 به اهواز آمده بود. در یک کلمه فساد و شهوت و بی بند و باری ....
حسین نمی توانست تحمل کند. چهارده ساله شده بود.
با دو تا از رفقا هماهنگ کرد و با بنزین سفره شان را جمع کردند. بعداً نامه ای برایشان نوشتند:
«در زمانی که #اسراییل، مردم مظلوم فلسطین را آواره کرده، ما باید دست به دست بدهیم و مسلمانان جهان را بیدار کنیم، شما برای فاسد کردن جوانان ما به ایران آمده اید؟...»
خدا خیلی دوستشان داشت. ساواک هیچ وقت از این نامه با خبر نشد والّا...
خدا خیلی بیشتر دوستشان داشت چون اگر الان زنده بودند چقدر باید نامه می نوشتند؟ بالاخره این روزها دشمنان حسابی مشغول کارند.
📕 منبع: کتاب سید حسین
🌷شادی روح امام و شهدا، صلوات
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
🌷 #شهیدانه |
🕋 دو روایت از #حج شهید علم الهدی
1️⃣ علاوه بر کلاس قرآن و نهج البلاغه در حج، حسین مقدمات برگزاری مراسم برائت از مشرکان را هم دنبال می کرد.
با چند نفر از مجاهدان کشورهای اسلامی هم ارتباط گرفته و قول و قرارهایی گذاشته بود.
چطور و چگونه اش را نمی دانم، از بس این آدم عجیب و خوش فکر بود.
قرار بود کار بزرگی انجام بدهند؛ به همان بزرگی اتفاق 13 آبان 58 در ایران.
با بزرگی هم مشورت کرده بود. فرموده بودند: فقط بدانید اگر این کار را انجام بدهید، همه تان آنجا شهید خواهید شد.
کلاس هایش برای عازمان به حج آن سال مدتی ادامه داشت تا اینکه یک نفر در کلاس را زد و گفت: عراق به فرودگاه اهواز حمله کرده است.
حسین گچ را کناری انداخت و خندید؛ گفت:«رفتن ما به حج هم حل شد»...
حسین آن سال حج نرفت و در عربستان شهید نشد تا چند ماه بعد در هویزه خوزستان به دیدار خود خدا برسد...
2️⃣ بعد از شهادت حسين، مادرش رفت خدمت امام (ره).
امام كه از شهادت سيد حسين و یارانش در هویزه باخبر بودند، به حاج خانم تسليت گفتند.
حاج خانم گفتند:«حضرت امام، حسين عازم مكه بود، اما...»
امام فرمودند:«او به جوار خداى متعال رفت كه از مكه بالاتر است.»
👤 راوی: حجت الاسلام سید حمید علم الهدی (برادر شهید)
📚 منبع: کتاب های #سیدحسین و #آیه_های_سرخ_هویزه
#عید_قربان
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh