✍️ یک شهید؛ یک خاطره...
🌷 دانشجوی شهید فرخزاد (فرخ) سلحشور
▫️ تاریخ تولد: 12 آبان 1332
▫️ نام پدر: ناصر
▫️ شهرستان: فسا
▫️ تحصیلات: دانشجوی سال سوم رشته شیمی دانشگاه رازی کرمانشاه (دانشجوی انصرافی دانشگاه تهران)
▫️ عضو دانشجویان پیرو خط امام(ره) حاضر در تسخیر لانه جاسوسی آمریکا
▫️ شهادت: 16 دی 1359 – کربلای هویزه
▫️ محل آرامگاه: زیارتگاه شهدای هویزه ردیف سوم- قبر آخر
🔹 روایت عاشقی:
آذر ماه بود و سرمای استخوان سوز خوزستان.
شب از نیمه گذشته بود که نوبت استراحت گروه ما رسید.
«فرخ» با آن قامت بلند و لاغر و چشمانِ میشیِ مهربان، پتوها را تقسیم کرد بین بچه ها.
سهم هر نفر می شد چهار پتو؛ ولی باز هم سردمان بود.
صبح که رفتم بیدارش کنم برای نماز، دیدم بی سر و صدا رفته نمازشب بخواند.
آمدم برگردم، اما دیدن صحنه ای میخکوبم کرد!
فرخ، آن شب سرد را کنار رودخانه، کف سنگر روی خاک های نمناک خوابیده بوده بدون زیرانداز.
با مُشتی خاک، برآمدگی بالش مانندی برای زیر سرش درست کرده بود. یک پتوی نازک هم شده بود رواندازش.
از خودم خجالت کشیدم و از آن همه گذشت، شگفت زده!
👤 راوی: علی اصغر خدابخشی (همرزم شهید)
📕 منبع: کتاب آیه های سرخ هویزه
🌷شادی روح امام و شهدا، صلوات
#یک_شهید_یک_خاطره
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
✍️ یک شهید؛ یک خاطره...
🌷 پاسدار شهید محسن غدیریان چهارسوقی
▫️ تاریخ تولد: 10 / 3 / 1340
▫️ نام پدر: علی
▫️ شهرستان: اهواز
▫️ تحصیلات: دیپلم
▫️ شهادت: 16 دی 1359 – کربلای هویزه
▫️ محل آرامگاه: ردیف دوم- قبر سوم
🔹 روایت عاشقی:
می گفت:« جَوّ سپاه، مذهبی است ولی تفکر ارتش را باید عوض کرد.»
فرستاده بودندش پاسگاه جفیر، لب مرز.
خیلی تلاش کرد دوام بیاورد.
نتوانست جَو را عوض کند. خودش آمد بیرون!
***
با چند تایی مشورت کرد.
بعد هم رفت پیش آیت الله موسوی جزایری استخاره کرد.
سوره توبه آمد؛ آیه 20:« كسانى كه ايمان آورده و هجرت كرده و در راه خدا با مال و جانشان به جهاد پرداختهاند، نزد خدا مقامى هر چه والاتر دارند و اينان همان رستگارانند.»
با خیال راحت رفت توی سپاه.
📕 منبع: کتاب آیه های سرخ هویزه
#یک_شهید_یک_خاطره
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
✍️ یک شهید؛ یک خاطره...
🌷 پاسدار شهید محمد رضا ملایی زمانی
▫️ تاریخ تولد: اول شهریور 1334
▫️ نام پدر: اسماعیل
▫️ یگان اعزامی: ستاد جنگ های نامنظم
▫️ شهرستان: اهواز
▫️ شهادت: 16 دی 1359 – کربلای هویزه
▫️ محل آرامگاه: ردیف اول- قبر هشتم
🔹 روایت عاشقی:
1️⃣ این طرف می رفتیم، خمپاره می آمد؛
آن طرف می رفتیم گلوله تانک بود و کالیبر.
آتشی به پا شده بود.
همه می دویدند.
توی آن اوضاع در هم، «محمدرضا» آرام و خونسرد بود.
انگار نه انگار زیر آن همه آتش ایستاده بود.
نگاهش کردم، دلم آرام شد؛ روحیه گرفتم.
سریع رد شدم. دیگر ندیدمش.
چه می دانستم دیدار آخر است.
2️⃣ ترکش خورد به سرش.
همانجا دفنش کردیم.
هویزه که آزاد شد، رفتیم دنبالش توی منطقه.
همه جا را گشتیم؛... نبود.
قسمت نبود برگردد انگار.
👤 راوی: همرزمان شهید ملایی زمانی
📕 منبع: کتاب آیه های سرخ هویزه
#یک_شهید_یک_خاطره
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
✍️ یک شهید؛ یک خاطره...
🌷 پاسدار شهید محمد صادق صَرّامی فروشانی
▫️ تاریخ تولد: 15 فروردین 1335
▫️ نام پدر: حسین
▫️ شهرستان: اهواز
▫️ تحصیلات: دیپلم ادبی
▫️ شهادت: 16 دی 1359 – کربلای هویزه
▫️ محل آرامگاه: ردیف سوم- قبر چهاردهم
🔹 روایت عاشقی:
1️⃣ با حمید طُرفی همرزم بودند. توی عملیات هویزه هم با هم شرکت کردند.
حمید می گفت:«همین که خبر رسید حسین علم الهدی و بچه هاش تو محاصره افتادند، دویدیم برا کمک. صادق، گاز جیپ را گرفت که برسد به بچه ها. توی راه چشمش افتاده بود به یکی از ماشین های خودی. عراقی ها با تانک زده بودندش. یکی از رزمنده ها، مجروح گیر کرده بود وسط آتش؛ داشت می سوخت. محمد پریده بود پایین، رفته بود کمکش. آورده بودش توی جیپ و سوییچ را داده بود به یکی از بچه ها که مجروح را ببرد عقب. خودش هم دویده بود جلو...
***
2️⃣ وقت عقب نشینی، صحرا پر شده بود از شهید.
یکی سوخته بود؛ یکی سر نداشت!
وضع عجیبی بود.
پیکر محمد را از روی کفش اش شناختم. مدل «کوهستان» می پوشید.
نتوانستم بیاورمش عقب.
می گفتند رو سر تانک سوار بوده، موشک خورده و...
📕 منبع: کتاب آیه های سرخ هویزه
#یک_شهید_یک_خاطره
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
🔺🌱 یک جزء ناچیز از آن همه بچه های خوب!
👈 واکنش شهید آیت الله قدوسی به شهادت فرزندش در هویزه
1️⃣ جمعه بود. حاج آقا از بازدید چند تا زندان برگشت؛ گرفته و ناراحت. معمولا اگر خلافی از پرسنل سر می زد، این طوری می شد. پرسیدم طوری شده؟ گفت: نه.
مدتی که گذشت، بی مقدمه سر حرف را باز کرد و گفت: اگر چیزی را در راه خدا دادیم، هر قدر هم که عزیز و مهم باشد به هیچ وجه نباید ناراحت و پشیمان باشیم. فکر کردم می خواهد برای دوری از محمد حسن دلداری ام بدهد. اما دلم آشوب شد.
- این حرف ها چیه حاج آقا؟
- خبر دادند 200 نفر از بهترین بچه ها توی هویزه پیش روی کرده اند و چون بدون اطلاع آنها دستور عقب نشینی داده شده، معلوم نیست چه شده اند؟ هنوز برنگشته اند. حسین علم الهدی هم جزوشان بوده است.
- محمد حسن هم بوده؟
- بله. ولی خب پسر ما تنها یک جزء ناچیز از آن همه بچه های خوب بوده است.
2️⃣ پدر، خیلی محمد حسن را دوست داشت، اما خبر شهادتش را که شنید، یک قطره هم اشک نریخت. درونش پرآشوب بود ولی گریه نکرد.
می گفت:«خوش به حالش که شهادت را نصیب برده است. من به سعادت این پسر غبطه می خورم.»
👤 راوی: همسر و فرزند شهید آیت الله قدوسی
📕 منبع: کتاب آیه های سرخ هویزه
#یک_شهید_یک_خاطره
📷 توضیح عکس: شهید عالی مقام حضرت آیت الله علی قدوسی (دادستان کل انقلاب) در کنار فرزند دلبندش دانشجوی شهید کربلای هویزه، محمد حسن قدوسی که پیش از پدر در هویزه به شهادت رسید
🌸شادی روحشان، صلوات🌸
#سالگرد_شهادت_آیت_الله_قدوسی
#شهید_محمد_حسن_قدوسی
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
✍️ یک شهید؛ یک خاطره...
🌷 پاسدار شهید قدیر (علیرضا) قدرتی
▫️ تولد: 27 آذر 1341
▫️ نام پدر: محمد حسن
▫️ شهرستان: تهران
▫️ تحصیلات: دانش آموز سال آخر دبیرستان- رشته تجربی
▫️ شهادت: 16 دی 1359 – کربلای هویزه
▫️ محل آرامگاه: ردیف دوم- قبر دوازدهم
🔹 روایت عاشقی:
خوب که درد دل کردم، خوابم برد.
ایستاده بودم روی یک تپه.
شهدا هم از قبرهاشان آمده بودند بیرون.
مات و محو تماشا بودم که «قدیر» با لباس خاکی آمد مقابلم.
چشم هایش را باز کرد و گفت:«خیالت از بابت پسرت راحت، آقا مرتضی.»
از خواب پریدم و شروع کردم به صلوات فرستادن.
حال و هوایم عوض شده بود و خیالم راحت.
هر وقت مشکل یا حاجت مهمی دارم می روم سر وقت شهدای هویزه.
می دانم نمی گذارند دست خالی برگردم.
👤 راوی: حجت الاسلام مرتضی بابایی (امام جماعت مسجد محل سکونت خانواده شهید قدرتی)
📕 منبع: کتاب آیه های سرخ هویزه
#یک_شهید_یک_خاطره
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
✍️ یک شهید؛ یک خاطره...
🌷 پاسدار جهادگر شهید حمید شاهید
▫️ تولد: 18 تیر 1337
▫️ نام پدر: مهدی
▫️ شهرستان: مشهد مقدس
▫️ اعزامی از سپاه حمیدیه به محور «ابوحمیظه» عملیات نصر
▫️ تاریخ و علت شهادت: 17 دی 1359- انفجار مین ضد تانک
▫️ محل شهادت: پل کرخه
▫️ محل آرامگاه: ردیف پنجم- قبر اول
🔹 روایت عاشقی:
فرمانده بود.
برایش نامه داده بودند، بنویسد چقدر حقوق می خواهد.
به شوخی گرفت. با خنده می گفت:«من اگه پول می خواستم که نمی اومدم اینجا.»
👤 راوی: همرزم شهید شاهید
📕 منبع: کتاب آیه های سرخ هویزه
#یک_شهید_یک_خاطره
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
✍️ یک شهید؛ یک خاطره...
🌷 پاسدارشهید علی اکبر سیفی ابدی
▫️ تاریخ تولد: 9 آبان 1341
▫️ نام پدر : مجید
▫️ شهرستان : تبریز
▫️ شهادت: 16 دی 1359- کربلای هویزه
▫️ محل خاکسپاری : گلزار شهدا (وادی رحمت) تبریز
▫️ محل یادبود: زیارتگاه شهدای هویزه - ردیف دوم- قبر چهارم
🔹 روایت عاشقی:
جنگ که شد، فقط دنبال این بود برود جبهه.
مثل اسفند روی آتش بود.
نمی گذاشتند برود.
می گفتند: فعلا بمان تا اعزام بعدی.
مثل ابر بهار گریه می کرد.
بابا خودش رفت پیش فرمانده سپاه، راضی اش کرد ببرندش.
آخرین نفری بود که لباس جنگ پوشید.
خدابیامرزد آیت الله مدنی را. ایشان هم آمده بود بدرقه رزمنده ها.
نگاهشان که به هم گره خورد، عکاس عکس گرفت.
چه عکسی... دو شهید در یک قاب.
📕 منبع: کتاب آیه های سرخ هویزه
#یک_شهید_یک_خاطره
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
✍️ یک شهید؛ یک خاطره...
🌷 پاسدار شهید عبدالمحمد چهارمحالی
▫️تاریخ تولد: 9 فروردین 1341
▫️نام پدر: اسدالله
▫️محل تولد: روستای سمندی از توابع شوشتر
▫️شهرستان: اهواز
▫️شهادت: 16 دی 1359- کربلای هویزه
▫️محل آرامگاه: ردیف سوم- قبر هفتم
🔹 روایت عاشقی:
از بدگویی بدش می آمد.
بد هیچ چیز و هیچ کس را نمی گفت.
تکیه کلامش این بود:«ایشالا وضع دولت خوب می شه. همه چی درست میشه.»
📕 منبع: کتاب آیه های سرخ هویزه
#یک_شهید_یک_خاطره
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
✍️ یک شهید؛ یک خاطره...
🌷 پاسدار شهید عباس افشاری
▫️ تاریخ تولد: 1 فروردین 1337
▫️ نام پدر: غلامرضا
▫️ تحصیلات: دیپلم
▫️ شهرستان: اهواز
▫️ شهادت: 16 دی 1359- کربلای هویزه
▫️ محل آرامگاه: ردیف دوم- قبر چهاردهم
🔹 روایت عاشقی:
موقع خداحافظی مقداری «آجیل» به ش دادم و گفتم ببر جبهه بخور.
مکثی کرد و گفت:«آخه خواهر من، عراقی ها اجازه می دهند ما آجیل بخوریم؟!»
بعد هم خندید و آجیل ها را داد به بچه هایی که توی کوچه بازی می کردند
و رفت که رفت؛... مثل برادر دیگرمان، علی.
عباس را پیشکش حضرت زهرا (س) کرده بودیم.
جنازه اش هم برنگشت.
👤 راوی: خواهر شهید افشاری
📕 منبع: کتاب آیه های سرخ هویزه
#یک_شهید_یک_خاطره
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
✍️ یک شهید؛ یک خاطره...
🌷 جهادگر بسیجی شهید سید مصطفی مختاری
▫️ تاریخ تولد: 4 تیر 1332
▫️ نام پدر: میرزا منصور
▫️ شهرستان: سبزوار
▫️ شهادت: 16 دی 1359- کربلای هویزه
▫️ محل آرامگاه: ردیف چهارم- قبر دهم
🔹 روایت عاشقی:
از طرف پدری و از سمت مادری با 34 واسطه می رسد به امام سجاد (ع).
ریشه ات که توی خاک خوبی باشد و نور هم بتابد، مصطفی می شوی دیگر.
کلمه «مصطفی» یعنی برگزیده.
برگزیده برای خوبی؛ برگزیده برای خدا؛ برای شهادت!...
📕 منبع: کتاب آیه های سرخ هویزه
🌷شادی روح امام و شهدا، صلوات
#یک_شهید_یک_خاطره
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
✍️ یک شهید؛ یک خاطره...
🌷 بسیجی شهید علی اصغر فرهمندفر
▫️ تاریخ تولد: 11 فروردین 1331
▫️ نام پدر: عبدالله
▫️ محل خدمت: کارخانه فیلکو تهران
▫️ شهرستان: گرمسار
▫️ شهادت: 16 دی 1359- کربلای هویزه
▫️ محل آرامگاه: ردیف چهارم- قبر دوم
روایت عاشقی:
می گفت: «دنیا دو روز است. پس دلبستن بماند برای عقبی.»
هرچه داشت را با همه سهیم بود.
یک بار بی درنگ «کاپشن» تن اش را در آورده و داده بود به بنده خدایی که از کاپشن خوشش آمده بود.
به چیزی که دل نداشت، دل نمی بست!
📕 منبع: کتاب آیه های سرخ هویزه
#یک_شهید_یک_خاطره
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh