eitaa logo
·· | بٰا شُــهَدٰا ٰتا شـَهٰادت ْ| ··❤
564 دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.1هزار ویدیو
77 فایل
برای نخبهای ایرانی برای موندن و نترسیدن برای شهیدای افغانی برای حفظ خاک اجدادی🇮🇷 به عشق قاسم سلیمانی💔 من افتخار دارم به دختری که #چادرش تو سختی ها باهاشه من افتخاردارم به #ایران به سرزمین #شیران به بیشه ی #دلیران خـღـادم و تبـღـادل : shohda1617@
مشاهده در ایتا
دانلود
📝💕 | فقط در خون غلتیدن نیست!🙃 شهادت هنگامی رخ میدهد که دلت از کنایه و تکه پرانی دیگران بگیرد.💔 و همان ست که از دلت جاری میشود...😢 و آن هنگام که مردان به دنبال راهی برای هستند...☹️ تو اینجا هر روز شهید میشوی شهیده ی 😍 💞 @shohda_shadat
📚✒️ 👮 📖 ┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅ ❥• خوابم برد وقتی بیدار شدم خواستم شام درست کنم که شد ، رفتم مسجد و بعدشم پدرجون اومد دنبالم مشغول بازی با انگشتم بودم سرمو بالا آوردم دوباره مثل همیشه داشت نگام می کرد از همون نگاه هایی ک تو دلم اب میکردن بی اختیار گفتم : ببخشید غلط کردمو واسه همین وقتا گذاشتن چیزی نگفت ،ادامه دادم بعدشم تو از نقطه من خبر داری وقتی باهات میزنم نگام نمی کنی حق ندارم قهر کنم؟ چرا چشمای ازم میگیری؟نگاهش به دستم بود دستمو گرفت و آورد بالا با دیدن سوختگی ، خفیفی رو چهرش نشست و گفت : دستت چی شده؟ ❥• هیچی ، خورد به ماهیتابه به اون یکی دستم اشاره کرد و گفت : این یکی چی؟ اینم با بریدم دیگه نبود سر خودت بیاری؟ دست یا شه یا اصلا مهم نیس التیام پیدا می کنه بشکنه درست بشو نیست ،توی معراج دلم شکست خودمو با یه بچه بدون تو تصور کردم زدمو گفتم : تو دیر یا زود میشی با آدما که نمیشه جنگید. ❥• فقط نگاهم کرد یه دنیا حرف داشت،لبخندی زد و گفت : کوفته بخوریم ؟لبخندی زدمو گفتم باشه کمکش کردم دو تا بالشت گذاشتم پشتش تکیه داد باهم کوفته خوردیم خیلی بود ظرفا رو گذاشتم تو مجمه گفتم و با هر سختی بود برش داشتم تا جلوی در سلانه سلانه رفتم بالا نمیومد گذاشتمش زمین همون جا نشستم پتو ها رو کنار زد و بلند شد با عجله اومد سمتم پیشم زد و گفت : خوبی؟ ❥• سرمو به نشونه ی تکون دادم ، مجمه رو برداشت و از اتاق رفت چند دقیقه بعد برگشت گرفت و بلندم کرد کنار خودش یه پتو برای من انداخت یه هم گذاشت با نگاش کردم حالش خوب نبود ولی اینطور داشت برام رخت خواب پهن می کرد با گفت: خانومم بیایکم استراحت کن! درو بستم روسریمو دراوردم و موهای بافته مو باز کردم رفتم توی جام و دراز کشیدم به پهلوم خوابیدم تا بتونم ببینم صورتامون نزدیک هم بود. ❥• شب چشماشو نثار نگاهم کرد دستشو کشید رو گونم غنج می رفت از نگاهاش مثل کسی که بعد از سال ها به رسیده نگاش می کردم عشقی که بود هیچ وقت از شدتش کم نمی شد با صدای گفت : ؟ اروم جوابشو داد : ؟... .. ✍ 👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع و پیگرد الهی دارد ⛔️🚫 منبع👇🏻 instagram:basij_shahid_hemat @shohda_shadat
مو خودت باید تنم کنی...🖤 لباس مشکی شو... حالا من بهش میگفتم یه موقع من کار دارم شما میتونی خودت هم.... میگفت نه... من به سمت قبله می ایستم شما هم تنم کن... یعنی تو این چندین ساله یک بار هم نمی‌شد که اول محرم نیاد و من لباس مشکی شو تنش نکرده باشم...🌻✨ . 🌹به نقل از . 🌹 برای 🌹 🍃گاهی باید از حسین(ع)، چیزی فراتر از ، توبه و خواست و در میدان عمل مردانه، آمر به معروف شد .💪 . 🍃 عاشقان (ع) پیروان خوبی می شوند مثل ،طلبه جوانی که غیرتش اجازه نداد خانم بی پناهی به حراج برود.🌴 در مقابل عده ای که اسم مرد را به تاراج برده اند، ایستاد.‌ . کرد و تیغ جهالت نااهلان حنجرش را همچون حنجر خنجر خورده اربابش پاره کرد. خورد اما زخمی که از حرف های مردم بر دلش ماند بیشتر از زخم های آن بی غیرت ها درد داشت.😔 . 🍃در عجبم از عده ای که برای حضرت زینب(س) گریه می کنند اما وقتی این روزها کسی مردانه از این خاک دفاع می کند ، بی تفاوتی را پیشنهاد می دهند...😒 . 🍃شاید هم چون مردم اول نامه نوشته و در وقت عمل شمشیرها را تیز کرده اند . تیزی شمشیرها بیشتر از جسم، را زخم می کند.مثل دلِ که از این همه نصیحت های بی فکرسوخت. او به فکر راه ارباب و رضایت رهبرش بود و مردم به فکر سازشی که جز چیزی در آن نیست .😞 . 🍃او کشید ماهها و با دلی شهید شد .😭 . 🍃 شهادتت مبارک ..... . 🍃زنان این سرزمین تا جان در بدن دارند مدیون مدافعانی همچون تو هستند. . 🍃دعا کن به خون های پاکتان زینبی زندگی کنیم و بمانیم.🌺 ✍نویسنده:‌ طاهره_بنائی_منتظر . 📅تولد: 1371/8/۹ 📅شهادت :1393/1/3 تهران . 🥀مزار: تهران.بهشت زهرا قطعه ۲۴.