eitaa logo
🤾شکوفه های بهشتی🤸‍♀️
374 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.4هزار ویدیو
34 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم کانالی برای شکوفه های ۴ تا ۱۰ساله با محوریت مادر 🔻🔺️🔻🔺️🔻🔺️؛ ارتباط با ما @Rz_Sadeghi
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان این هفته: قسمت اول : دور تا دورش باغ بود، کلاغی بالای چند تا نخل🌴 بلند چرخ میزد،و قار قار میکرد، عبد الله زیر سایه درختی🌳 ایستاد و عرق سر و رویش را پاک کرد. و بعد سرش را بلند کرد و به کلاغ نگاه کرد، کلاغ روی یکی از نخل ها 🌴لانه درست کرده بود. دوباره از راه باریک میان باغ به راه افتاد، زن و مردی داشتند در باغ کار میکردند و دو دختر کوچولو زیر سایه بانی نشسته بودند. عبد الله به باغی دیگر رسید، جویباری🌊 از کنار باغ میگذشت سر و صورتش را شست. عبدالله از شاگردان امام صادق علیه السلام🌤 بود، چند روز بود که کلاس امام تعطیل شده بود، او در همین مدت کوتاه دلش برای امام تنگ شده بود😇 به خانه امام رفته بود ، گفته بودند: امام در باغش مشغول کار است، با این که یک بار به باغ امام رفته بود،اما درست نمیدانست کجاست😊 دوباره راه افتاد ، از کنار دیوار باغی کودکی افسار الاغی را گرفته بود و می امد، کودک وقتی به او رسید سلام🤚 کرد، عبد الله پرسید: پسرجان شما امام جعفر صادق علیه السلام را میشناسید؟ میدانید باغش کدام طرف است،⁉️ کودک گفت: آقا ، همین راه را بگیرید و جلو بروید، اخر همین راه یک چاه اب است،به طرف راست بروید، باغ او انجاست.☺️ عبد الله راه افتاد.... ...
داستان این هفته: قسمت دوم : همان طور که کودک گفته بود به چاه اب رسید و به طرف راست حرکت کرد و بعد صدا زد: استاد! کجایید؟! جوابی نیامد از کنار دیوار کوتاه باغ رد شد . _مولای من! صدای مرا میشنوید؟😊 از دل درختچه ها و بوته ها راهش را باز کرد و به جلو رفت. ناگهان کمی دور تر میان نخل ها🌴 چشمش به کسی افتاد ، با خودش گفت: باید خودش باشد؟ جلو و جلو تر رفت از میان درختچه ها و نخل ها🌴 گذشت . اری خود امام بود😊 . یک قسمت را برای کاشت بذر شخم میزد . افتاب داغ☀️ بر او میتابید و از شدت عرق پیراهنش بر بدنش چسبیده بود . _سلام ای فرزند رسول خدا! 😇 امام دست از کار کشید. با دیدن عبدالله لبخند زد و جواب سلامش را داد : " تو اینجا؟" _سرورم اخر شما در این هوای داغ چه میکنید بیل تان را بدهید تا کمک تان کنم‼️ امام نگذاشت. _آه.... دست شما....فدای شما شوم...کف دستتان پینه بسته است .😞 خم شد دستهای امام را باز ببوسد،😘 امام نگذاشت. ان وقت 🌟 گفت: دوست دارم مرد برای اسایش و راحتی زندگی خود زیر افتاب ☀️زحمت بکشد و کار کند. 🌻 عبد الله در حالیکه همراه امام زیر سایه نخلی🌴 مینشست گفت: شما همیشه مردم را به زندگی امیدوار میکنید😍 . وقتی میبینم شما با این همه علم و بزرگواری ، این قدر در راه زحمت میکشید ، زندگی خیلی دوست داشتنی تر میشود.😌
امام زمانی داستان این هفته: دارم بهترین کار دنیا رو انجام میدم‼️ علیرضا کوچولو توی اتاقش نشسته بود و از پنجره بیرون را تماشا میکرد ، هر چند دقیقه شونه هاشو رو بالا می انداخت و به بیرون خیره میشد.🙃 بابا که از سرکار اومد ، مامان گفت علیرضا از وقتی از مدرسه🎒 اومده یه جوری شده 😉 بابا هم سراغ علیرضا رفت و پرسید : پسرم چی شده چرا اینجا نشستی و بیرون رو نگاه میکنی⁉️ علیرضا بدون اینکه به بابا نگاه کنه گفت: بابا جون لطفا حواسم را پرت نکنید من دارم بهترین کار دنیا را انجام میدم😌 بابا با تعجب گفت: بهترین کار دنیا؟ یعنی الان شما داری چیکار میکنی؟ علیرضا گفت: امروز معلم برامون یک حدیث از خوند، حدیث رو براتون بخونم پدر گفت: حتما حتما بگو منم بشنوم☺️ علیرضا همین طور که بیرون نگاه میکرد گفت: حدیث این است که انتظار فرج 🌟 بهترین کار هاست. من هم الان سه ساعته که دارم واسه اومدن انتظار میکشم😉 بابا چند ثانیه ایی به علیرضا خیره شد ، بعد خنده بلندی😄 کرد ، او را بوسید😘 و از جلوی پنجره بلندش کرد. علیرضا با ناراحتی به بابا نگاه کرد و گفت: اِ بابا جون مگه کار من خنده داره ، اصلا چرا بلندم کردید من هنوز نتونستم به کار خوبم ادامه بدم‼️ بابا دستی به سر علیرضا کشید و گفت: بله پسرم بهترین کار دنیا انتظار است، اما شما معنی انتظار را به درستی متوجه نشدی😊 برای یعنی: هر شب و روز به فکر ایشون باشی ، درباره شون کتاب📚 بخونی و اطلاعات دینی خودت رو بیشتر کنی ، بعد هم با این چیز ها که یاد میگیری سعی کنی رفتار و حرفات شبیه ایشون باشه ، تازه میتونی کاری کنی که دیگران هم با اشنا بشن👏 بابا علیرضا را نوازش کرد و ادامه داد: هر انسانی باید به فکر شاد کردن دل 💚باشد انجام کارهای خوب دل را شاد میکند و در عوض کار بد و گناه باعث ناراحتی و رنجیدن ایشون میشه ‌😔 در همه حال ما رو میبیند ، پس باید یادمون باشه کار های خوب انجام بدیم تا وقت ظهور امام‌ زمان (عجل‌الله‌فرجه) شرمنده ایشون نباشیم😍 زمان عزیزم همیشه به یادتونم