eitaa logo
✨شکوهِ شعر✨
224 دنبال‌کننده
440 عکس
51 ویدیو
3 فایل
اینجا شعر را زندگی می‌کنیم🪴 @shokoohsher✨ . ارتباط با ما @poem14 برایم ناشناس بنویس:👇 https://harfeto.timefriend.net/17359128070831
مشاهده در ایتا
دانلود
بی هرکه و هرچیز آری! بی تو امّا نه! که این مطرود دل از بهشتِ خُلد می‌گیرد، دل از حوّا نمی‌گیرد... @shokoohsher🪴
هدایت شده از تلک الایام
… در نامت حلاوتی است و در تکرار نامت حلاوتی دیگر... حسین حسین حسین @telkalayyam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وقتی که شهر با تو بهاری است ماه من! دیگر چه فرق می‌کند اردیبهشت و دی؟ 🍃 @shokoohsher
✨شکوهِ شعر✨
وقتی که شهر با تو بهاری است ماه من! دیگر چه فرق می‌کند اردیبهشت و دی؟ #سعید_مبشر 🍃 @shokoohsher✨
بانوی خوب! عطر شبانگاه مُشک و مِی! ای مرجع تمام خطابات عالم! ای! دستت اجابتی است که بعد از پیمبران کار فرشته‌های خدا را گرفته پی _ بی‌واژه، با صدای غریبان آشنا _ در من بِدم که از تو بخوانم شبیه نی بوسیده‌ام تو را بگو اما کی و کجا؟ رقصیده‌ای برای من اما کجا و کی؟ از شوق می‌پرد به هوا، های و هوکنان با شیطنت به گوش درختی بگو که: «هی!» وقتی که شهر با تو بهاری است ماه من! دیگر چه فرق می‌کند اردیبهشت و دی؟ این جاده‌ها؛ لبت، دهنت، گونه‌ات، چه روز با بوسه‌های ممتد من می‌شوند طی؟ @shokoohsher🍃
‏لَوْ كُنتُ مَيْتاً ونادَتْني بِنَغْمَتِهَا لَكُنْتُ لِلشَّوْقِ مِنْ لَحْدِي أُلبِّيهَا وقتی با صدای زیبایش مرا صدا بزند حتی اگر مرده باشم، از شدت اشتیاق از گور برمی‌خیزم و ندای او را پاسخ می‌دهم... 🍃 @shokoohsher
حدیث چشم مگو با جماعت کوران••• 🌱 @shokoohsher
زمانی فکر می‌کردم یکی از فیلسوفانم چه کار خنده‌داری، می‌نشستم فکر می‌کردم! ☘️ @shokoohsher✨ 🗿مجسمه در پاریس اثر
✨شکوهِ شعر✨
زمانی فکر می‌کردم یکی از فیلسوفانم چه کار خنده‌داری، می‌نشستم فکر می‌کردم! #اعظم_سعادتمند☘️ @shokooh
به دنبال کسی در این خیابان‌ها نمی گردم فقط این قدر می‌دانم که دراین شهر ولگردم دلم راضی نشد از خواب خوش بیدارشان سازم اگر هرگز به دنیا کودکانم را نیاوردم زمانی فکر می کردم یکی از فیلسوفانم چه کار خنده داری می‌نشستم فکر می‌کردم چه باید کرد با یک روح سرماخورده در باران چقدر از زندگی،از عشق حتی شعر دلسردم برایم نسخه ای با سادگی از دود می پیچی که بهتر می شود با آتش سیگار سردردم! که گفتی!می توانی پا به پایم دربه در باشی! ولی من با کسی غیر از خودم دیگر نمی‌گردم ☘️ @shokoohsher
ای دل من! سر مزن بر سینه این‌سان ناشکیبا لحظه ای دیوانه جان! آرام بنشین خواهد آمد... @shokoohsher🍃
بگو به باران ببارد امشب بشوید از رخ غبارِ این کوچه باغ‌ها را که در زلالش سَحَر بجوید ز بی‌کران‌ها حضورِ ما را به جست‌وجوی کرانه‌هایی که راهِ برگشت از آن ندانیم من و تو بیدار و محوِ دیدار سبک‌تر از ماهتاب و از خواب روانه در شطّ‌ِ نور و نرما ترانه‌ای بر لبان بادیم به تن همه شرم‌و‌شوخِ ماندن به جانِ جویان، روانِ پویانِ بامدادیم. ندانم از دور و دور‌دستان نسیمِ لرزانِ بالِ مرغی‌ست و یا پیام از ستاره‌ای دور که می‌کشاند بدان دیاران تمام بود و نبودِ ما را. درین خموشی و پرده‌پوشی به گوشِ آفاق می‌رساند، طنینِ شوق و سرودِ ما را. چه شعرهایی که واژه‌های برهنه امشب نوشته بر خاک و خار و خارا چه زادِ راهی بِه از رهایی شبی چنان سرخوش و گوارا! درین شب پای مانده در قیر ستاره سنگین و پا‌به‌زنجیر کرانه لرزان در ابرِ خونین تو دانی آری، تو دانی آری دلم ازین تنگنا گرفته. بگو به باران ببارد امشب بشوید از رخ غبارِ این کوچه باغ‌ها را که در زلالش سَحَر بجوید ز بی‌کران‌ها حضورِ ما را @shokoohsher☘️ تهران، ۱۳۴۹ دفتر «مثل درخت در شب باران»