eitaa logo
✨شکوهِ شعر✨
210 دنبال‌کننده
490 عکس
67 ویدیو
4 فایل
اینجا شعر را زندگی می‌کنیم🪴 @shokoohsher✨ . ارتباط با ما @poem14 برایم ناشناس بنویس:👇 https://harfeto.timefriend.net/17359128070831
مشاهده در ایتا
دانلود
به هر که زنگ زدم، خنده‌ی تو می‌آمد چگونه است که آن‌سوی هر شماره تویی! @shokoohsher 🌱
میان آینه‌ها می‌دوم به سمت فرار اتاق پیله به دورم تنیده از دیوار به قبر کوچک من بی‌سبب گذاشته‌اند درِ بدون کلیدی به نام سنگ‌ِمزار کجای زندگی‌ام را به گل جسور شدم؟ که چشم پنجره افتاد در مسیر غبار به تخت‌ِخواب می‌افتم مگر که بستن چشم مرا عقب ببرد در زمان شبیه قطار: درست راس اذان ایستاده ساعتِ شمس و بین دجله‌فرات آسمان گرفته قرار صدای قرمز شیپور جنگ می‌آید کشیده خنجر خود را خزان به قتل بهار دو لشکرند؛ یکی قبله‌گاه حور و ملک از آن یکی خود ابلیس هم در استغفار   دو لشکرند؛ یکی "لا اله الا الله" یکی "فَما لَهُم اِلّا السَقَر وَ بِئسَ الدار" به شرق می‌نگرم؛ آسمانِ صف در صف به غرب می‌نگرم؛ شوره‌زار ناهموار من از کدام گروهم؟ من از کدام سپاه؟ من از کدام نژادم؟ من از کدام تبار؟ طنین بانگ حبیب است در تباتب جنگ صلای گرم زهیر است در کشاکش کار زره گشوده و از دور می‌رسد عابس کبوتری شده اینک بدون بند و حصار وهب می‌آید و اشهد نگفته می‌داند که جز به خون نرود هیچ پرده‌ای به‌ کنار برای سیر کدام آسمان شتابان است؟ که پر گشوده چنین شاه ذوالجناح‌سوار که چشم‌ نافذ عیساست پشت پلک حسین که راس شامخ یحیاست زیر آن دستار که مهربانی احمد دوباره آمده است که بازوان علی بازگشته در پیکار خلیل و آتش نمرود را ببین از نو ولی حدیث گلستان نمی‌شود تکرار سلام بر شهدائی که گفته‌اند درود بدون هیچ تعلل به ترک دار و دیار چقدر راس مبارک نشسته بر سر نی چقدر شاخه‌ی طوبی رسیده است به بار سلام می‌دهم و می‌‌برد به خواب مرا نسیم سرخوش عطری سرشته با تن یار در انزوای اتاقم به‌ هوش می‌آیم کنار کاغذ و بشقاب و چندپاره‌ انار @shokoohsher 🌱
چقدر چشم تو _این بیت ناگهان_ سبز است نگاه کن که بفهمند آسمان سبز است! به هر طرف که بچرخی، بهار می‌روید همیشه در نظرم نیمی از جهان سبز است مگر به مجلس رقص فرشته‌ها رفتی؟! که جای هر قدمت روی نردبان سبز است گذشته عطر تنت از میان عقربه‌ها که در اتاق تو پیراهن زمان سبز است تو اسم اعظم گلبرگ‌های معصومی زمان خواندن تو، واژه در دهان سبز است هجوم عاطفه پاییز را فراری داد دلم به عشق تو ای دوست، هم چنان سبز است.. @shokoohsher🍃
من احتمال دیدن اویم در باجه‌ی کتاب‌فروشی من انتظار خواندن اویم در ناگهانِ صفحه‌ی گوشی قربان دست‌های عزیزت! جان می‌دهم به خنده‌ی ریزت دیوانه‌ام کن از همه چیزت با چند جمله‌ی درِ گوشی من مثل گیسوان سیاهت من مثل شانه‌های سفیدت رودی ندیده‌ام به روانی اسبی ندیده‌ام به چموشی آغوشت ای زنانه‌ترین زن! بی‌پرده مثل دیدن خواب است ماهیِّ لیز من نه صواب است رختی به غیر آب بپوشی از خود هزار برکه بنا کن حمام آفتاب به پا کن آماده‌ام که تن بسپارم آماده‌ام اگر تو بجوشی می‌گویمت الهه‌ی من کیست؟ می‌گویمت الهه‌ی من کیست؟ رو می‌کند ولی لب سرخت مثل خدایگان به خموشی @shokoohsher🌱
اگر تو خوب نبودی، اگر تو ماه نبودی اگر تو لحظه‌ی دیوانگی پناه نبودی اگر تو مثل نجیبان سرت به کار خودت بود اگر به فکر جهانی ورای ماه نبودی اگر تو ساده‌ شبیه زنان شهری امروز اگر تو راز مُنقش به تاج شاه نبودی اگر تو نم‌نمِ باران روزهای بهاری اگر تو رعدِ گران در شبی سیاه نبودی اگر تو رقص زنی روی پرده‌های تماشا اگر سماع پر از شور خانقاه نبودی اگر تو گرم همان پخت و پز که دخترکانند اگر تو پشت یکی‌ چرمه با کلاه نبودی اگر تو یک‌گل قرمز برای هدیه به محبوب اگر تو معجونی از چهل‌گیاه نبودی کسی قبول نمی‌کرد عذر شیفتگان را اگر تو ای همه دوشیزگی! گواه نبودی @shokoohsher 🪴
تکاند سفره‌ی افطار را... جهان این است گرفت قبضه‌ی دستاس را... زمان این است فرشته بوسه که زد رد گیوه‌هایش را اشاره کرد به خورشید: آسمان این است سه بار فاطمه گفتیم... شعر یعنی این و باز فاطمه گفتیم... [داستان این است] تو قبل خلق‌شدن امتحان شدی... وَه! وَه! بگو به آدم و حوا که امتحان این است خطاب می‌کنی و گوش می‌شود ملکوت سکوت می‌کنی و مجمع البیان این است تبارِ ماه محمد، تبارِ چشمه علی تبار باغچه زهراست... خاندان این است خریده‌ایم غمت را به سکه‌‌سکه‌ی اشک عجب بهای کمی! گنج رایگان این است شکست و ریخت زمین چای روضه، ما چه کنیم؟ در آن مقام که احوال استکان این است نشسته‌ایم _ چه خوشبخت!_ زیر بیرق تو قسم به ابر و درختان که سایبان این است @shokoohsher🍃
صدا ظریف، صدا مهربان، صدا بم بود صدا به آب، به آتش، به خاک محرم بود صدا چه خاصیتی داشت در تکلم تو؟! صدا به قلب من از گوش من مُقدّم بود صدا قریب‌تر از شاهرگ، صدا نزدیک صدا توارد هفتاد اسم اعظم بود صدا نبود، کبوترچه‌های رنگینی که در افق بگشایند بال با هم، بود صدا به عطر تو آغشته بود و می‌آمد صدا به کشتن من، کاملا مصمم بود [تو را کشاندم از آن‌سوی خط کنار خودم بدون چهره صدا می‌رسید و مبهم بود] رقیق بودی و ارواح آفتاب و درخت میان آینه‌ی پیکرت مجسم بود تو را به نرمیِ یک‌گل به سینه چسباندم اگرچه نیت من بوسه‌های محکم بود بخار شد تن و پیراهنت در آغوشم... قرارِ چشمه‌ی فردوس با جهنم بود خطاب کردمت ای "ایستگاه آخر من!" که در تو هر چه که می‌‌خواستم، فراهم بود به جای خون، رگِ من زنده از صدای تو شد مرا صدای تو، رخدادِ اولین‌ دَم بود مرا صدا زدی از روبه رو و از چپ و راست صدا ظریف صدا مهربان صدا بم بود @shokoohsher🌱
تقدیم به دختر پیامبر 💚 تو آمدی به جهان کآفتاب را بتکانی که از دوپلک زمین گردِ خواب را بتکانی تو آمدی که از اندام نقره‌داغ بیابان به یک اشاره‌ی چشمت، سراب را بتکانی درخت‌ها همه چشم‌انتظار دستِ کریمت که با عصای پیمبر، سَحاب را بتکانی غمی به شانه‌ی مردانه‌اش چگونه بماند؟ اگر تو پیرهنِ بوتراب را بتکانی تو ای قرارِ دلِ مرتضی! نمی‌شود آیا که از زمانه‌ی ما اضطراب را بتکانی؟ تویی قیامت کبری که با خِطابه‌ی غرّاء غبارِ غفلتِ قوم از کتاب را بتکانی تو بس که پاک و زلالی بعید نیست که اول برای دیدن خود، حوضِ آب را بتکانی و چیست درّه و دریاچه؟ کاسه‌های گدایی که باز سفره‌ی نان و گلاب را بتکانی @shokoohsher 🌱
🖤 همین که خلق شدیم ابتدا علی گفتیم نداشتیم دهان، بی‌صدا علی گفتیم شبیه زلف به خود پیچ خورده بود جهان گشوده شد گره از کار تا علی گفتیم هزار آینه چیدند در برابر هم در آن تجلی بی‌انتها علی گفتیم خدا به خلقت حیدر تبارک‌الله گفت و ما به خلقت خود مرحبا علی گفتیم فرشته گفت که عشق است و بار سنگینی است به روی دوش گرفتیم و "یاعلی" گفتیم به هر دلیل که باشد به نفع ما شده است در آن سحر چه بدانم چرا علی گفتیم نه جبر بود نه تفویض شرح قصه‌ی ما «قدر» که سخت گرفت، از «قضا» علی گفتیم   به روی آب نوشتیم مرتضی و سپس به گوش آتش و خاک و هوا علی گفتیم نمانده است زمان خالی از ارادت ما همیشه با یکی از انبیا علی گفتیم شدیم شاخه طوبی و چیدمان موسی و قبل معجزه‌اش با عصا، علی گفتیم به شکل باد گذشتیم از دهانه‌ی غار و با رسول خدا در حرا علی گفتیم دعا به چشمه بدل کردمان زلال و طهور بدون دغدغه سر تا به پا علی گفتیم و اهل خاک بگویند هرچه می‌گویند نظر به غیر نکردیم... ما علی گفتیم @shokoohsher 🪴
🇮🇷 جهان مکالمه‌ای بود بین ذلّت و مرگ که ایستادگی از موج‌ها مخابره شد میان دود فرو رفت ناگهان تصویر ولی صدای تو آمد... "صدا" مخابره شد به آفتاب بگو نور و خنده پخش کند درختِ سرو بیاید پرنده پخش کند رسانه شعر مرا نیز زنده پخش کند که زنده‌، روح دلیرت به ما مخابره شد خبر سپیده‌ی صبحی میان تیر و تفنگ خبر ترانه‌ی شادی به رغم وحشت جنگ خبر که آینه‌ای بود در تهاجم سنگ شبیه عطر گلی در فضا مخابره شد تو دل به آب زدی آن‌چنان روان و سلیس که احتیاج ندارد به شرح و زیرنویس میان این‌همه کتمان، میان این‌همه هیس! بگو صدای بهار از کجا مخابره شد؟ طنین صاعقه‌‌‌ها از فراز آتش و خون روانه بود به خرگاه دشمنان زبون کدام جعبه‌ی جادو؟ کدام تلوزیون؟ صدای سرخ تو از کربلا مخابره شد @shokoohsher ☘️
🇮🇷 به و زخم این‌روزهایش: ای شهر دوست‌داشتنی! تهران! بادا که روزهای فراوانی سرگرم با قدم‌زدنت باشم از قهوه‌خانه‌های دل‌‌انگیزت تا کافه‌های آینه‌آویزت با چای و قهوه هم‌سخنت باشم ای شهر دوست‌داشتنی! تهران! از روی پُل چه حس خوشی دارد شب‌های بی‌غروبِ تو را دیدن بعد از چقدر دوری و دلتنگی در باجه‌ی بلیط‌‌فروشی‌ها پایانه‌ی جنوبِ تو را دیدن ## ای شهر دوست‌داشتنی! تهران! جنگنده‌های لاشخور این شب‌ها از بوی دود و شعله پُرَت کردند پهپادهای خائن و آلوده وقتی که خواب بودی و آسوده همراه کودکان تِرُورَت کردند من ایستاده پشت پدافندت با ‌تکه‌سنگ‌‌های دماوندت تصمیم داشتم سپرت باشم فریاد انفجار که می‌آمد با پاره‌های پیرهنم شاید مرهم به زخم بال و پرت باشم ## ای شهر دوست‌داشتنی! تهران! بادا که بوسه‌های فراوانی در کوچه‌هات ردّ و بدل گردد بادا که خانه‌های تو از شادی تجریش و راه‌آهن و آزادی ابیات باشکوه غزل گردد محکم بمان که حضرت فردوسی فصلی به شاهنامه بیفزاید در وصف پهلوانیِ شیرانت ای شهر دوست‌داشتنی! تهران! ای پایتختِ مهدِ جوانمردان! محکم بمان به حرمت ایرانت @shokoohsher 🌱
به سلام‌ الله علیها مانند غلت‌خوردن سنگی به قعر چاه گاهی «مسیر صاف» می‌افتد به اشتباه گاهی چنان به کوری شب بی‌تفاوتیم با خود چراغِ دید، نمی‌آورد پگاه غفلت بزرگ و خُرد ندارد، به خود بیا با قصه‌ی جرقه‌ی کبریت و کوهِ کاه بی‌باغبان اگر به خودش اتکا کند گلدان کنار پنجره هم می‌شود تباه ما تشنگان عشق حسینیم و واجب است باشیم تا ابد پیِ یک آشنای راه در این مسیر چادر زینب کفیل ماست بی‌شک نجاتمان دهد این بیرق سیاه هان! یا عقیلة العرب! ای صبر باوقار! تفسیر بی‌بدیل خداوند عزّ و جاه! گفتی تمام کرب و بلا حُسن مطلق است در شوکت نگاه تو ما هیچ ما نگاه! دیدی که مثل رود، روان است خون عشق لب باز کرده زخم شهیدان به قاه قاه جاماند آسمان و زمین در عروج تو آن دم که می‌شتافتی از تل به قتلگاه شب را خبر دهید بپوشد سیاه‌تر! شد کشته در میانه‌ی روز آفتاب و ماه عمامه‌ی حسین تو را بُرد با خودش آن کس که فکر کرد سرش مانده بی‌کلاه آن‌گونه وحشیانه به تاراج آمدند از ترس، خیمه هم به تو می‌آوَرد پناه هر نخل، یک مبارز جنگی است؛ امر کن! هر سنگ، چشمه‌ای است خروشان؛ فقط بخواه! قصد حسین جنگ نبود از قیام خویش ای در کنار اهل حرم بهترین گواه! عمرت شبیه پیکر خونین به علقمه است تیرِ غمی رسیده تو را گاه و نابگاه بو برده مسجد از نفس آسمانی‌ات از شور خطبه‌های تو تب کرده خانقاه سربازواژه‌های تو تا حشر زنده‌اند ‌هرگز به مرگ سر نکند خم چنین سپاه دستی پیمبرانه بکش روی زخم‌ها از رنج پای آبله خیزت کمی بکاه آیینه‌ی حسین مکدر شدی، ببخش هر بیت از این فغانیه مختوم شد به آه @shokoohsher 🌱