eitaa logo
✨شکوهِ شعر✨
223 دنبال‌کننده
441 عکس
52 ویدیو
3 فایل
اینجا شعر را زندگی می‌کنیم🪴 @shokoohsher✨ . ارتباط با ما @poem14 برایم ناشناس بنویس:👇 https://harfeto.timefriend.net/17359128070831
مشاهده در ایتا
دانلود
امشب دلم انبار باروت است آتش‌فشان داغ بیروت است افتاده یک‌سو شاخهٔ زیتون یک‌سو در آتش، ساقهٔ توت است تور عروس شرق، گل‌دوزی با دانه‌های سرخ یاقوت است مانند قایق‌های سرگردان جاری به هرسو خیل تابوت است ای خطهٔ زیبا! شکیبا باش چشمان عالم بر تو مبهوت است آیندهٔ لبنان و اسراییل چون قصهٔ طالوت و جالوت است این زخم چرکین، رو به نابودی‌ست این غدهٔ بدخیم، فرتوت است طاقت بیاور باز هم لبنان! دیگر زمان محو طاغوت است @shokoohsher 🍃
آوار، خون، بهت جوان و پیر اندوهِ مسری، درد عالم‌گیر دارد جهان می‌پاشد از هم؟ آه دارد قیامت می‌شود تصویر قاری در این محشر نفس دارد؟ قدری بخواند سورهٔ تکویر پرپر شدن یک امر محتوم است در لحظهٔ دیدار گل با تیر یکسو بنفش جیغ مادرها یکسو غرور قرمز آژیر جانی‌ترین‌های جهان آزاد آزاده‌ها زنجیر در زنجیر تأخیر جایز نیست ای یاران می‌ترسم آخر دیر باشد… دیر… لالا علی اصغر! تحمل کن… پاشو علی اکبر! بگو تکبیر… اینک زمان صحبت تیغ است اینک زمان خطبهٔ شمشیر @shokoohsher☘️ | | @fatemeh_arefnejad
بعد از تو برای شیعیان نوروز است چشمان همه منتظر آن روز است روزی که تو نابود شوی با یاری حق پیروز است @shokoohsher🌱
:: حزب الله شهادت را تایید کرد 🖤 :: @shokoohsher✨ اندوه کُشت ما را . . 😔
تقدیم به روح نورانی سید مقاومت، که او نیز در ۶۳ سالگی به سعادت رسید: شصت و سه سال اهل بکاء و نبرد بود در اوج این زمانه‌ی نامرد، مرد بود شصت و سه سال مثل نبی، مثل مرتضی مانند حاج قاسم ما، اهل درد بود دلتنگ کودکان و یتیمان بی پناه دلگرمی همیشه‌ی شب های سرد بود سنگی رها شد از کف دیوانه‌ای، سپس ذکر تمام آینه‌ها «بازگرد» بود وقتی که بود، غزه از او رنگ و رو گرفت وقتی که رفت رنگ جهان _آه_ زرد بود نصر خداست شامل او، پس شهید شد شصت و سه سال در دل زخم و نبرد بود @shokoohsher 🌱 https://eitaa.com/sobhetazedam
شهید چه دارد می‌شود؟ ای داد از این پاییز! نصرالله! خودت تکذیب کن اخبار را! برخیز! نصرالله! خبر، از انفجار قلب‌ها و خانه‌ها دادند خبر، بمب است و ویران کرده ما را نیز، نصرالله! پسِ آن دودها ما «جاءَ نصرالله» می‌گفتیم که ما را جز قنوتی نیست دست‌آویز، نصرالله! لبی واکن، جهان مانده‌ست دلتنگ رجزهایت مپرس از کاسه‌ی صبری که شد لبریز، نصرالله! بگو از مرکز فرماندهی -از آسمان- با ما چه خواهی کرد با اهریمن خونریز، نصرالله حسین آمد به بالین تو این ساعت گوارایت تو و دیدار یار و گریه‌ی یکریز، نصرالله خودت را سال‌ها مجبور قید زیستن کردی! چه شد یکسو نهادی جامه‌ی پرهیز، نصرالله! از این پس، ضاحیه در حاشیه هرگز نخواهد ماند که قلب ماست بیروتِ شهادت‌خیز، نصرالله! @shokoohsher🍂
چون لاله‌یِ در بهار برمی‌گردی گل کرده و بیشمار برمی‌گردی همراه عماد و حاج قاسم روزی در دولت سبز یار برمی‌گردی.. @shokoohsher🍀
که گفته کوه می ریزد؟ که گفته تیشه می ماند؟ همیشه برگ می ریزد؛ ولیکن ریشه می ماند اگر صیاد هم تیری نشاند بر تن شیری ردای سلطنت از آن شیر بیشه می ماند که سلطانی نه با خون ریزی و با چنگ و دندان است عنان در دست های روشن اندیشه می ماند پر سیمرغ اگر هم سوخت باکی نیست، سیمرغ است بگو خاکسترش هم در مسیر رونق این پیشه می ماند بگو می روید از خاکسترش هرروز صدققنوس همیشه برگ می ریزد، همیشه ریشه می ماند @shokoohsher☘️
هم غزه، هم لبنان، هم شام، هم ایران یک آرمان داریم، یک روح، یک پیمان در جادۀ بیروت، هم‌راه «مُغنیّه» پای جبل عامل، هم‌گام با «چمران» تنها سلاح ماست مردانه جنگیدن بی‌ خُود، بی جوشن، در شام بمباران تا بر زمین خون «سیدحسن» جاری‌ست فریاد می‌جوشد از قلب این میدان «سیدحسن» یعنی از پا نیفتادن وقتی تبرزار است دنیای دژخیمان لب باز کن ای مرد، ای واژه واژه درد همسایۀ «میثم»، هم‌مسلکِ «سلمان» دریایی و زنده‌ست، قلب پر آشوبت ای گونه‌هایت سرخ، از سیلی طوفان.. ظهر است و عاشوراست، در علقمه غوغاست کرب‌وبلای ماست: هم غزه، هم لبنان @shokoohsher ☘️
دریغ… سرخ‌ترین اتفاق سال شدی همین که از شبِ آوارها سوال شدی چه شد که دیدن تو حسرت مدامم شد؟ ای آرزوی قدیمی! چرا محال شدی؟ غمت چه آتش گسترده‌ای‌ست در عالم چطور باعث این حجم از اشتعال شدی؟ به جشن چیده شدن پا گذاشتی، رفتی و خواهش همهٔ سیب‌های کال شدی شکافتی افق شرق و غرب را با خون ادامه‌دارتر از جبههٔ شمال شدی زمانه خواست تو را در گذشته دفن کند تو تا قیام قیامت زمان حال شدی @shokoohsher🍀 | |
امروز سر دشمن ما پایین است والله که پیروزی حق شیرین است از سختی انتقام ما فهمیدند آن وعدۀ صادقی که گفتیم این است @shokoohsher🪴
چون رود، بی‌صدا و خروشان بود مانند چشمه، ساکت و جوشان بود عمری چو نخل، پرثمر و... خالی، از نخوت افاده‌فروشان بود می‌سوخت بی‌امان که بیاساییم یک عمر، شمع جمع خموشان بود آرام و سربه‌زیر ولی چون شیر کابوس شام تیرۀ موشان بود با ساقی الست چو پیمان بست بر عهد خویش محکم و کوشان بود مجنون‌صفت به کوه و بیابان زد چون ابرها ز خانه به دوشان بود گهوارۀ وطن که رهید از موج مدیون عزم نیل‌فروشان بود @shokoohsher☘️