eitaa logo
✨شکوهِ شعر✨
224 دنبال‌کننده
440 عکس
51 ویدیو
3 فایل
اینجا شعر را زندگی می‌کنیم🪴 @shokoohsher✨ . ارتباط با ما @poem14 برایم ناشناس بنویس:👇 https://harfeto.timefriend.net/17359128070831
مشاهده در ایتا
دانلود
بکُش! بکُش! که قرار است زنده‌تر باشیم! که در نهایت شب، مژدهٔ سحر باشیم سری به نیزه بزن باز، عصر عاشوراست از آسمان و زمین لازم است سر باشیم شبیه پرچم سرخی که می‌وزد با شور نوید فتح به هنگامهٔ خطر باشیم زمان آن شده از ذوالفقار دم بزنیم زمان آن شده شمشیر شعله‌ور باشیم شبیه صاعقه نازل شویم بر سر کفر به محو کردن طاغوت، مفتخر باشیم مباد سورهٔ انسان نخوانده جان بدهیم مباد از غم تاریخ بی‌خبر باشیم بزن! بکش! که بنا شد سوار مرکب خون هزار سال بتازیم و در سفر باشیم از آن کسی که برای حبیب نامه نوشت برای سوته‌دلان پیک نامه‌بر باشیم اشارتی به اذان‌های منتشر در باد بشارتی به کران‌های تازه‌تر باشیم جوانه می‌زند از خاک ما نهال قیام چه باک اگر همگی زخمی تبر باشیم؟ @shokoohsher☘️
قلدر شده و مثل سپاه فیل است شاد از غم جانگداز اسماعیل است جز اینکه شهادت هنر مردان است دوران غلط کردم است @shokoohsher🍃
🌹 روز وداع سرخ تو آغاز طوفان است ایران به فکر انتقام خون مهمان است پرواز کردی و به سمت آسمان رفتی چون آشیانت در بلندی‌های جولان است دور از وطن صبح غریبی رفتی از اینجا حتی عروج تو شبیه مرد میدان است از عید قربان های هاجر کم نخواهد شد از بس که اسماعیل در ایلش فراوان است هر کس گذشته از طریق القدس میداند سرشار از عطر قدم‌های شهیدان است قرآن بخوان با آن صدای عرشی‌ات، ای مرد! سوگند بر خونت که صهیون رو به پایان است @shokoohsher☘️
قلبم شکسته… خسته‌ام… زخمی شده بالم… سایه به سایه مرگ می‌آید به دنبالم بی دامن سرسبز مادر مانده پژمرده گل‌های زرد و قرمز پیراهن و شالم من با تمام کودکی، در میهنم امروز میراث‌دار رنج و اندوهی کهن‌سالم عکاس‌ها! عکاس‌ها! از من چه می‌خواهید؟ من کِی شبیه خنده‌های کارت‌پستالم؟ غمگین‌ترینم من! چه می‌فهمید از احساسم؟ تنهاترینم من! چه می‌پرسید از احوالم؟ شاید مرا در انفجاری تازه بشناسید با گریه‌های گیره‌مو… با بغض خلخالم… آه ای شما راحت‌نشسته گوشهٔ خانه! جز ایستادن راه حلی نیست در عالم ☘️ پ.ن: شبیه کوه پابرجایم و چون رود سیالم به سویت می‌دوم با کودکانی که به دنبالم… 🍃
✨شکوهِ شعر✨
قلبم شکسته… خسته‌ام… زخمی شده بالم… سایه به سایه مرگ می‌آید به دنبالم بی دامن سرسبز مادر مانده پژمر
غمگین‌ترینم من! چه می‌فهمید از احساسم؟ تنهاترینم من! چه می‌پرسید از احوالم؟ شاید مرا در انفجاری تازه بشناسید با گریه‌های گیره‌مو… با بغض خلخالم… آه ای شما راحت‌نشسته گوشهٔ خانه! جز ایستادن راه حلی نیست در عالم... @shokoohsher ☘️
بین بازی کردنش... یکباره بی فریاد رفت کودکم یک مشت خاکستر شد و بر باد رفت تکه ای از او به روی شاخه های تاک رفت کودکم یک کیسه خاک و خون شد و در خاک رفت کودکم لبخند بر لب داشت، لبخندش کجاست؟ رنگ و بوی خاک های این حوالی آشناست چشم هایش.... دست هایش... موی پر پیچ و خمش خنده های مهربانش، اشک های نم نمش چین پر چاک و رفوی کهنه ی پیراهنش انعکاس نور در برق نگاه روشنش ترس هایش، تشنگی هایش، لبان پر تبش خنده های صبح زودش، اضطراب هر شبش لحن گرم شعرهایش، صوت قرآن خواندنش مثل مادر از نگاه غیر، مو پوشاندنش دست دشمن آمد و گیسوی عمرم را برید دخترم در انفجار ظلم ها شد ناپدید ردی از او نیست بین خاک ها، آوارها ردی از گلبرگ هایش نیست بین خارها تکه ای از روسری، یا تکه ای از دامنش؟ این گل سرخ و سفید افتاده از پیراهنش میشناسم دست های کوچکش را... زخم بود هرچه او نازک بدن، دشمن ولی بی رحم بود خرد شد آینه ی چشمش نصیب سنگ شد شیشه ی عمرم به زیر نور صدها رنگ شد شب به جز آغوش من، مامن برای او نداشت مرگ بر صهیون که آغوش مرا خالی گذاشت اشک میریزم کنار جاری خون ترش شعله میگیرم به پای مانده ی خاکسترش ذره ذره با دو دستم پیش هم آوردمش گفت مادر چیست؟ گفتم دخترم! آوردمش! محکم اما ایستادم تا نیفتد مادرش برکت این خاک خواهد شد یقینا پیکرش دخترم آن دختر زیبای زیتون پرورم سبز شد زیتون ولی با خون سرخ دخترم قطره قطره خون شد و این شهر را آباد کرد دخترم پرواز کرد و قدس را آزاد کرد... @shokoohsher🪴 https://eitaa.com/otaghekonji
دخترک تا همین دو ثانیه پیش خانه‌ای داشت، سرپناهی داشت دخترک تا همین دو ثانیه پیش پدری داشت، تکیه‌گاهی داشت... @shokoohsher🍀
✨شکوهِ شعر✨
دخترک تا همین دو ثانیه پیش خانه‌ای داشت، سرپناهی داشت دخترک تا همین دو ثانیه پیش پدری داشت، تکیه‌گاه
تقدیم به دختر بچه این عکس، که چشمانش مرا رها نکرد... دخترک تا همین دو ثانیه پیش خانه‌ای داشت، سرپناهی داشت دخترک تا همین دو ثانیه پیش پدری داشت، تکیه‌گاهی داشت دخترک تا همین دو ثانیه پیش مادر چندتا عروسک بود غصه ناگاه قد کشید در او دختر اما هنوز کوچک بود لحظه‌ای قبل: زندگی خوشحال لحظه‌ای بعد: انفجار عزا کوچه در کوچه ترکش اندوه آسمان آسمان غبار عزا دخترک بُهت سر‌به‌زیری شد که فقط بی‌صدا تماشا کرد هر قدَر گشت بین آن آوار باز آوار تازه پیدا کرد پدر او همین دو ثانیه پیش تازه وا کرده بود قرآن را حال می‌آمد از دل آوار صوت محزون سوره‌ی اسرا چقدَر خاک را ورق بزند آه در جست و جوی آن قرآن روی آوار، دختری تنها زیر آوار، خانه‌‌ای پنهان دخترک یک نهال زیتون شد ریشه زد در حیاط آن خانه سایه انداخت بر تمامی شهر قد کشید از میان ویرانه بر لبش آیه‌ی توکل داشت چشم‌هایش اگرچه غمگین بود خانه‌اش را گرفت در آغوش نام آن دخترک بود @shokoohsher🍀
راه رفتم سال‌ها، در جاده‌ها مأوا نکردم غیر آغوش تو هرگز مأمنی پیدا نکردم رود رود از خود گذشتم در نبرد سنگ و صخره هیچ کوتاهی برای دیدن دریا نکردم سربه‌سر فریاد بودم در رجزگاه حوادث جز سر سجاده و در گوش شب نجوا نکردم اشک‌هایم را به روی خود نیاوردم، تو دیدی راز را در خلوت آیینه هم افشا نکردم مثل اهل مکه سرگرم طواف خود نماندم مثل اهل کوفه با لبخند تو بد تا نکردم با صداقت العجل گفتم تمام جمعه‌ها را پای دعوتنامه‌ام را جز به خون امضا نکردم دیدنت رؤیای دورم بود، اما روز موعود چشم‌هایم را به تو بخشیدم و لب وا نکردم مطمئنم امتحان‌ها را برایم ساده کردی مطمئنم کارهای سخت را تنها نکردم… | | طراح: @fatemeh_arefnejad
آوار، خون، بهت جوان و پیر اندوهِ مسری، درد عالم‌گیر دارد جهان می‌پاشد از هم؟ آه دارد قیامت می‌شود تصویر قاری در این محشر نفس دارد؟ قدری بخواند سورهٔ تکویر پرپر شدن یک امر محتوم است در لحظهٔ دیدار گل با تیر یکسو بنفش جیغ مادرها یکسو غرور قرمز آژیر جانی‌ترین‌های جهان آزاد آزاده‌ها زنجیر در زنجیر تأخیر جایز نیست ای یاران می‌ترسم آخر دیر باشد… دیر… لالا علی اصغر! تحمل کن… پاشو علی اکبر! بگو تکبیر… اینک زمان صحبت تیغ است اینک زمان خطبهٔ شمشیر @shokoohsher☘️ | | @fatemeh_arefnejad
دریغ… سرخ‌ترین اتفاق سال شدی همین که از شبِ آوارها سوال شدی چه شد که دیدن تو حسرت مدامم شد؟ ای آرزوی قدیمی! چرا محال شدی؟ غمت چه آتش گسترده‌ای‌ست در عالم چطور باعث این حجم از اشتعال شدی؟ به جشن چیده شدن پا گذاشتی، رفتی و خواهش همهٔ سیب‌های کال شدی شکافتی افق شرق و غرب را با خون ادامه‌دارتر از جبههٔ شمال شدی زمانه خواست تو را در گذشته دفن کند تو تا قیام قیامت زمان حال شدی @shokoohsher🍀 | |
یحیی چقدر صاعقه در چشم‌های توست! طوفان فقط چکیده‌ای از ماجرای توست «بگذار کربلا بشود» گفتی و گذشت دنیا هنوز خیره به بغض صدای توست یحیی! به آرزوت رسیدی؟ مبارک است! من مانده‌ام که عید شده یا عزای توست ای سرو سربلند! به افتادنت خوشند امروز، روز جشن تبرها برای توست معمار فتح هفتم اکتبر! مرگ کو؟! این سنگ قبر نیست، که سنگ بنای توست کِی با عبور موج فراموش می‌شوی؟ ساحل همیشه در قرق ردپای توست آغوش باز کن وطنت را به سعی زخم! غزه _همان که خواسته‌ای_ کربلای توست حالا بجنگ زنده‌تر از سال‌های قبل… یحیی! هنوز اسلحه در دست‌های توست با تو حماسه‌تر به غزل فکر می‌کنم شعرم در انتهای خودش، ابتدای توست | @fatemeh_arefnejad