eitaa logo
✨شکوهِ شعر✨
223 دنبال‌کننده
441 عکس
52 ویدیو
3 فایل
اینجا شعر را زندگی می‌کنیم🪴 @shokoohsher✨ . ارتباط با ما @poem14 برایم ناشناس بنویس:👇 https://harfeto.timefriend.net/17359128070831
مشاهده در ایتا
دانلود
✨شکوهِ شعر✨
تو خوبِ مطلقی من خوب‌ها را با تو می‌سنجم... @shokoohsher✨ #حسین_منزوی ☘️
اگر باشی محبت روزگاری تازه خواهد یافت زمین در گردشش با تو مداری تازه خواهد یافت دل من نیز با تو بعد از آن پاییز طولانی دوباره چون گذشته نوبهاری تازه خواهد یافت درخت یادگاری باز هم بالنده خواهد شد که عشق از کُندهٔ ما یادگاری تازه خواهد یافت دهانت جوجه‌هایش را پریدن گر بیاموزد کلام از لهجهٔ تو اعتباری تازه خواهد یافت بدین سان که من و تو از تفاهم عشق می‌سازیم از این پس عشق‌ورزی هم، قراری تازه خواهد یافت من و تو عشق را گسترده‌تر خواهیم کرد، آری که نوع عاشقان از ما تباری تازه خواهد یافت تو خوب مطلقی، من خوب‌ها را با تو می‌سنجم بدین سان بعد از این خوبی، عیاری تازه خواهد یافت جهانِ پیر؛ این دلگیر هم، با تو، کنار تو به چشم خسته‌ام، نقش و نگاری تازه خواهد یافت @shokoohsher☘️
هر که می‌بیند مرا؛ اَحوال‌پُرست می‌شَوَد نام ما شاید مُراعات‌ُالنَظیرِ تازه‌ای‌‌ست...! @shokoohsher 🌱
4_5864193619761572465.mp3
2.22M
🎙 🍃 🎼 جهان‌‌ با من‌ برقص 🍃 @shokoohsher✨ ━━━━━━◉────── ↻ㅤ   ◁ㅤ ㅤ❚❚ㅤ ㅤ▷ㅤㅤ ⇆
(سلام‌الله‌علیها) روضه‌خوان ( استغفرالله) از عذاب‌َالنّار گفت از بهشتی که در آتش سوخت، از اَسرار گفت واژه‌ها از روضه‌ها گفتند جای روضه‌خوان تا "زبانم لالِ" او از عجز در گفتار گفت باغ را آتش زدم، باید بسوزم تا ابد (هیزم از شرمِ نمک‌نشناسی‌اش هر بار گفت) من سپر بودم که نامردی به بختم زد لگد (در، به خون آغشته، زیرِ چکمه‌ی کفار گفت) گِل شدم با اشک‌هایش، تا مبادا صورتش ... باز خِشتم شعله خورد و سنگ شد...، (دیوار گفت) کاشکی سرنیزه‌ای بودم کنارِ ذوالفقار تا سلاحِ قاتلانِ همسرش...، (مسمار گفت) مردِ خیبر دست بسته! کار دنیا را ببین (یک جهود از روزگارِ حیدر کرار گفت) کاش می‌کوبیدم آن را روی تابوت خودم یا که بی‌مسمار، در می‌ساختم...، (نجّار گفت) آن‌طرف همسایه‌ها گفتند کمتر گریه کن مادر اما این طرف «اَلجار ثُمَّ الدّار» گفت... @shokoohsher🌱
تو را من چشم در راهم شباهنگام که می‌گیرند در شاخ تلاجن، سایه‌ها رنگ سیاهی وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم، تو را من چشم در راهم شباهنگام... در آن دم که بر جا درّه‌ها چون مرده ماران خفتگان‌اند در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی، دام گرم یاد آوری یا نه من از یادت نمی‌کاهم تو را من چشم در راهم... @shokoohsher☘️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چنان طنین صدای تو برده از هوشم که از صدای خود آزرده می‌شود گوشم من از هراس شبیخون ناگهان رقیب لباس جنگ به هنگام خواب می‌پوشم ! چو آفتاب به هر ذره‌ای نظر دارم به روی هیچ کسی بسته نیست آغوشم تو در دل منی و دیگران نمی‌دانند تو آتشی و من آتشفشان خاموشم به چشم‌های تو وابسته‌ام ولی افسوس که چشم بسته‌ای و کرده‌ای فراموشم @shokoohsher 🪴
‌                                                 نحن ندفن في قلوبنا كل يوم أشياء لم نُخبر أحداً عنها.. ما هر روز چیزهایی را در قلب خود دفن می‌کنیم، که درباره ی آن‌ها به کسی چیزی نگفته ایم... @shokoohsher☘️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لبخندت شگفتی هشتم است و چشمانت تمامی عجایب هفتگانه قبلی ...! @shokoohsher 🍃
بر این تارم لاجوردی به زر نوشته‌ست روشن‌تر از آفتاب نشانِ رهایی و راهِ خرَد نیابی مگر در سطورِ کتاب... @shokoohsher ☘️ ۲۴ آبان
اما اعجاز ما همین است: ما عشق را به مدرسه بردیم درامتداد راهرویی کوتاه در آن کتابخانه‌ی کوچک تا باز این قدیمی را که از امانت گرفته‌ایم -یعنی همین کتاب اشارات را- با هم یکی دو لحظه بخوانیم ما بی‌صدا مطالعه می‌کردیم اما کتاب را  که ورق می‌زدیم تنها گاهی به هم نگاهی... ناگاه انگشت‌های «هیس!» ما را ز هر طرف نشانه گرفتند انگار غوغای چشم‌های من و تو سکوت را در آن کتابخانه رعایت نکرده بود! @shokoohsher 🪴 ۲۴ آبان