✨شکوهِ شعر✨
تو خوبِ مطلقی من خوبها را با تو میسنجم... @shokoohsher✨ #حسین_منزوی ☘️
اگر باشی محبت روزگاری تازه خواهد یافت
زمین در گردشش با تو مداری تازه خواهد یافت
دل من نیز با تو بعد از آن پاییز طولانی
دوباره چون گذشته نوبهاری تازه خواهد یافت
درخت یادگاری باز هم بالنده خواهد شد
که عشق از کُندهٔ ما یادگاری تازه خواهد یافت
دهانت جوجههایش را پریدن گر بیاموزد
کلام از لهجهٔ تو اعتباری تازه خواهد یافت
بدین سان که من و تو از تفاهم عشق میسازیم
از این پس عشقورزی هم، قراری تازه خواهد یافت
من و تو عشق را گستردهتر خواهیم کرد، آری
که نوع عاشقان از ما تباری تازه خواهد یافت
تو خوب مطلقی، من خوبها را با تو میسنجم
بدین سان بعد از این خوبی، عیاری تازه خواهد یافت
جهانِ پیر؛ این دلگیر هم، با تو، کنار تو
به چشم خستهام، نقش و نگاری تازه خواهد یافت
@shokoohsher✨
#حسین_منزوی☘️
#تک_بیت
هر که میبیند مرا؛ اَحوالپُرست میشَوَد
نام ما شاید مُراعاتُالنَظیرِ تازهایست...!
@shokoohsher✨
#آرش_شفاعی 🌱
4_5864193619761572465.mp3
2.22M
🎙 #علی_مصفا 🍃
🎼 جهان با من برقص 🍃
@shokoohsher✨
━━━━━━◉──────
↻ㅤ ◁ㅤ ㅤ❚❚ㅤ ㅤ▷ㅤㅤ ⇆
#یافاطمةالزهرا (سلاماللهعلیها)
روضهخوان ( استغفرالله) از عذابَالنّار گفت
از بهشتی که در آتش سوخت، از اَسرار گفت
واژهها از روضهها گفتند جای روضهخوان
تا "زبانم لالِ" او از عجز در گفتار گفت
باغ را آتش زدم، باید بسوزم تا ابد
(هیزم از شرمِ نمکنشناسیاش هر بار گفت)
من سپر بودم که نامردی به بختم زد لگد
(در، به خون آغشته، زیرِ چکمهی کفار گفت)
گِل شدم با اشکهایش، تا مبادا صورتش ...
باز خِشتم شعله خورد و سنگ شد...، (دیوار گفت)
کاشکی سرنیزهای بودم کنارِ ذوالفقار
تا سلاحِ قاتلانِ همسرش...، (مسمار گفت)
مردِ خیبر دست بسته! کار دنیا را ببین
(یک جهود از روزگارِ حیدر کرار گفت)
کاش میکوبیدم آن را روی تابوت خودم
یا که بیمسمار، در میساختم...، (نجّار گفت)
آنطرف همسایهها گفتند کمتر گریه کن
مادر اما این طرف «اَلجار ثُمَّ الدّار» گفت...
@shokoohsher✨
#رضا_قاسمی🌱
#السلام_علیک_ایتها_الصدیقة_الشهیدة
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
تو را من چشم در راهم
شباهنگام
که میگیرند در شاخ تلاجن،
سایهها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم،
تو را من چشم در راهم
شباهنگام...
در آن دم
که بر جا درّهها چون مرده ماران
خفتگاناند
در آن نوبت
که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی، دام
گرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمیکاهم
تو را من چشم در راهم...
@shokoohsher✨
#نیما_یوشیج☘️
چنان طنین صدای تو برده از هوشم
که از صدای خود آزرده میشود گوشم
من از هراس شبیخون ناگهان رقیب
لباس جنگ به هنگام خواب میپوشم !
چو آفتاب به هر ذرهای نظر دارم
به روی هیچ کسی بسته نیست آغوشم
تو در دل منی و دیگران نمیدانند
تو آتشی و من آتشفشان خاموشم
به چشمهای تو وابستهام ولی افسوس
که چشم بستهای و کردهای فراموشم
@shokoohsher✨
#سجاد_سامانی 🪴
نحن ندفن في قلوبنا كل يوم أشياء
لم نُخبر أحداً عنها..
ما هر روز چیزهایی را
در قلب خود دفن میکنیم،
که درباره ی آنها به کسی چیزی نگفته ایم...
@shokoohsher✨
#محمود_درویش☘️
بر این تارم لاجوردی به زر
نوشتهست روشنتر از آفتاب
نشانِ رهایی و راهِ خرَد
نیابی مگر در سطورِ کتاب...
@shokoohsher✨
#محمدرضا_شفیعیکدکنی ☘️
#روزنگار ۲۴ آبان #روز_کتاب_و_کتابخوانی
اما
اعجاز ما همین است:
ما عشق را به مدرسه بردیم
درامتداد راهرویی کوتاه
در آن کتابخانهی کوچک
تا باز این #کتاب قدیمی را
که از #کتابخانه امانت گرفتهایم
-یعنی همین کتاب اشارات را-
با هم یکی دو لحظه بخوانیم
ما بیصدا مطالعه میکردیم
اما کتاب را که ورق میزدیم
تنها
گاهی به هم نگاهی...
ناگاه
انگشتهای «هیس!»
ما را
ز هر طرف نشانه گرفتند
انگار
غوغای چشمهای من و تو
سکوت را
در آن کتابخانه رعایت نکرده بود!
@shokoohsher✨
#قیصر_امینپور 🪴
#روزنگار ۲۴ آبان #روز_کتاب_و_کتابخوانی