eitaa logo
خانه تخصصی ادبیات سیب نارنجی
127 دنبال‌کننده
179 عکس
6 ویدیو
41 فایل
همسایه با ادبیات #ادبیات #شعر #داستان #نقد ارتباط با مدیر @masoommoradii
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. مکانی برای دوست‌داران ادبیات فارسی با ما همراه باشید. ما را به دوستانتان معرفی کنید: @sibenaranjiadabiat
هدایت شده از پرویزن
"نخستین گناه: به بهانه‌ی صدمین سال تولد اسلامی ندوشن" محمدعلی اسلامی ندوشن (۳شهریور ۱۳۰۳_ ۵ اردیبهشت ۱۴۰۱)، از نام‌های تاثیرگذار فرهنگی ایران در دوران معاصر است که بیش از همه از منظر تحقیقات ادبی و فرهنگی و تاریخی و نثر ویژه‌ی شاعرانه‌اش، شناخته شده است. او چون بسیاری از شخصیت‌های فرهنگی عصر پهلوی، فعالیت‌های ادبی خود را با شاعری آغاز کرده، نقشی متفاوت که در مجموعه‌های گناه ۱۳۲۹ و چشمه ۱۳۳۵ می‌توان دید. مجموعه‌ی گناه شاخص‌ترین دفتر شعر او در تحولات ادبی دهه‌ی ۲۰ است که مجموعه‌ای از اشعار نوقدمایی او را با نگاهی رمانتیک و تغزلی در بر گرفته است. اهمیت این مجموعه، به‌اندازه‌ای است که برخی منتقدان آن را از آثار شاخص ادبی نیمه‌ی دوم دهه‌ی ۲۰ در جریان شاعران متاثر از توللی دانسته‌اند. (بنگرید به شمس لنگرودی، تاریخ تحلیلی شعر نو، ج۴، ص ۴۲۴ تا ۴۳۰) از ویژگی‌های اصلی این مجموعه می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: ۱_ چارپاره‌گرایی به شیوه‌ی اغلب شاعران نوقدمایی دهه‌های ۲۰ و ۳۰ در جریان شعر رمانتیک. ۲_ استفاده از وزن‌های کم‌کاربرد سنتی در چارپاره، از این نمونه است: وزن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن می‌شتابم کوبه‌کو منزل به منزل سال‌ها پرسان و پرسان می‌شتابم وزن مفعولاتن مفاعلاتن: پرسان پرسان رسیدم از راه پیدا کردم نشان اورا بفشردم زنگ و در گشودند گفتم گوییدش آید اینجا وزن فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فاع: من نگویم که چه‌سان عمر گذار ای دوست یا چه ره بسپر زین راه و چه ره مسپر ۳_ واقع‌گرایی و روایت‌مندی در توصیفات عاشقانه و استفاده از تصاویر شب مهتابی به شیوه‌ی توللی و دیگر شاعران اروپایی و ایرانی: شب آخر دوان دوان رفتم تا ببینم به آخرین بارش نرم‌نرمک به در زدم انگشت کردم از خواب ژرف بیدارش ۴_ اصرار بر کاربرد قیدها و صفت‌های مزدوج چون: لرز لرزان، پرسان پرسان، نرم‌ نرمک، دوان‌دوان و... . ۵_ تکرار آغازین در مصراع‌ها به شیوه‌ی توللی و دیگر شاعران رمانتیک. ۶_ استفاده از واژه‌ها و تلفظ‌های کهن در کنار تعابیر جدیدتر؛ برای مثال در کلماتی چون: اندر، بنشسته، بفشردم، خموش، برون، نَبوَد، برهنه(berhne): لرزلرزان و مست و برهنه‌پای @mmparvizan
بسم الله الرحمن الرحیم. گروه کودک و نوجوان سیب نارنجی در این فضا با شما خواهد بود. @sibenaranjikoodak
هدایت شده از پرویزن
"بس از/ پس از: بحثی درباره‌ی ضبط یکی از ابیات گلستان سعدی" در پایان باب ششم گلستان (در ضعف و پیری) داستانی منظوم به مطلع زیر درج شده که ماجرای اختلاف زنی جوان و مردی پیر را به طنزی نسبتا برهنه روایت کرده است: شنیده‌ام که دراین روزها کهن پیری خیال بست به پیرانه‌سر که گیرد جفت ( کلیات سعدی، تصحیح استادولی و اسکندری، ص ۱۶۵) بیت آخرین این شعر نیز این‌گونه ضبط شده است: پس از خلافت و شُنعت گناه دختر نیست تورا که دست بلرزد گهر چه دانی سفت؟ (همان ص ۱۶۶) شارحان و مصححان گلستان درباره‌ی این بیت نظرهای تقریبا مشابه داشته‌اند؛ البته در برخی تصحیح‌ها از جمله گلستان غلامحسین یوسفی، صورت "گناه دختر چیست؟/ ص ۵۲۹) ضبط شده و در برخی نسخ، به جای خلافت، جلافت آمده؛ اما بیشتر توجّه شارحان، بر معنی شُنعت( زشتی/ سرزنش و...) و خلافت (اختلاف و احمقی و ...) تمرکز یافته است. آنچه در این یادداشت کوتاه به آن می‌پردازیم، ضبط آغاز این بیت است. در نسخه‌های کهن گلستان از نسخه‌ی ۷۲۶ کابل و دیگر نسخ معتبر قرن هشتم گرفته تا غالب نسخ سده‌های نهم، عمدتا این بیت به دلیل یک‌سانی رسم‌الخط (ب/پ) در این دوره، به صورت "بس از" ضبط شده است. مصححان و شارحان گلستان سعدی از فروغی و قریب و یوسفی تا خطیب رهبر و اسکندری و استادولی و دیگران (تا آنجا که دیده‌ام)، آغاز بیت را به صورت "پس از" آورده‌اند و هیج‌یک، این احتمال را در نظر نداشته‌اند که ضبط "بس از" هم از منظر معنا و هم سبک سعدی، شایسته‌تر به نظر می‌رسد. اگر به ادب کهن پارسی بنگریم، کاربرد ترکیب "بس از" به معنای کفایت یا دست از کاری کشیدن و بس کردن، بارها در اشعار فارسی استفاده شده است؛ برای مثال عنصری در قصیده‌ی مشهورش در نقد غضائری رازی: بس ای ملک که "بس از" غالیان یافه‌سخن سته شوی و بر آن تیغت افکند اشعال ... نخست گفت که "بس از" عطا که سیر شدم بکرد باز تقاضای بدره و خرطال و سنایی در حقیقه با کاربردی مشابه گفته است: بس از آن وصف زلف و طره و خال بس از این هرزگفت و گوی مُحال عبارت "بس از چیزی یا کاری" در شعر کهن عمدتا با ضمایر "این/ آن" همراه است؛ چنانکه در بیت زیر از غزلیات سعدی نیز دیده می‌شود: رفت آنکه فقاع از تو گشایند دگربار مارا "بس از این" کوزه که بیگانه مکیده است کاربردی کاملا منطبق با شیوه‌ی حکایت گلستان را در بوستان سعدی باب پنجم هم می‌توان دید: شتربچّه با مادر خویش گفت: بس از رفتن، آخر زمانی بخفت که همین سیاق نشان‌دهنده‌ی درست بودن ضبط زیر برای بیت آخر حکایت گلستان است: بس از خلافت و شنعت، گناه دختر نیست(چیست) تورا که دست بلرزد گهر چه دانی سفت باید افزود که اگر "پس از" را چنانکه نظر اغلب مصححان است، صحیح بدانیم، شعر از منظر معنی هم دچار لغزش می‌شود؛ به این معنا که "پیش از خلافت و شنعت و مراجعه به قاضی، گناه از دختر بوده"، حال آنکه حکایت چیزی دیگر را مطرح کرده است. سعدی به عنوان قضاوت کننده‌ای بیرونی در پایان حکایت (چون بسیاری از حکایت‌هایش)، به پیر می‌گوید: از اختلاف و احمقی و بدگویی و سرزنش دست بردار و بس کن‌. گناه از دختر نیست و تقصیر متوجه تو و ضعف و پیری توست. @mmparvizan
*جایگاه تربیتی شعر عاشورایی کودک و نوجوان* از فرصت سازی تا فرصت سوزی شعر همواره یکی از بسترهای انتقال مفاهیم بلند در میان نسل‌های مختلف بوده است. شاعران با توجه به قابلیت زبان شعر برای جلب مخاطب در مراسم مختلفی چون سور و عزا، نمایش و پرده‏خوانی، کار و بازی و دعا و نیایش، کوشیده‎اند از این هنر دیرینه استفاده کنند. یکی از مضامینی که با افت و خیزهای فراوان در دوره‎های تاریخی مورد توجه شاعران بوده است، عاشورا و بزرگی‎های آن است. شاعران با گرایش‌های مختلف و نگاه‌های گوناگون مذهبی در فرقه‏ها و نحله‏های اهل سنت و شیعه، از دیرباز تا کنون شخصیت‎های عاشورایی را ستوده‎ و دشمنان امام حسین (ع) را نکوهیده‎اند. پیشینه این نوع شعر در زبان عربی به قبل از واقعه عاشورا و به لالایی‎های حضرت زهرا(س) و واگویه‎های حضرت رسول و امیرالمومنین می رسد. در زبان فارسی نیز این مفهوم به طور ویژه از قرن چهارم هجری و در اشعار کسایی به ویژه در مقتل منظومش به چشم می‎خورد و از دوره صفویه به موضوعی اصلی در شعر فارسی تبدیل شده است. حضور قشرهای گوناگون کودک، نوجوان، جوان، پیر، زن و مرد و نقش‎های مختلفی که شخصیت‎های متفاوت در آن پذیرفته‎اند و نیز فضای عاطفی و کمال‎گرایانه‎ی آن در لشکر و کاروان اباعبدالله این رویداد تاریخی تربیتی را به موضوعی مناسب برای شعر تبدیل کرده است. شاعران با پرداختن به این موضوع علاوه بر ادای دین به ساحت امام حسین (ع)، کوشیده اند این واقعه را زنده نگه داشته و در حفظ آن بکوشند و از گرده‎ی کلمات برای اثرگذاری عاطفی و تربیتی بر مخاطب بار بکشند. شاعران کودک و نوجوان نیز در کنار سایر گونه‎های شعر فارسی در دوره‎های مختلف حیات کوتاه خود، به ویژه پس از انقلاب و در دهه‌های نخستین، متاثر از ادبیات بزرگسالانه به این مضمون توجه داشته‏اند؛ اما شیوه‌های پرداختن به این موضوع در این نوع ادبی بیشتر عاطفه‎مند بوده و به دنیای کودکی شاعر برمی‌گردد. شاعران جوان‎تر در سال‎های اخیر در شعرهای کودک و نوجوانشان در کنار بیان عشق و محبت بچه‏ها و خانواده‎های آنان به امام حسین و فرزندانش کوشیده‎اند در کنار روایت داستانی عاشورا در شعر به مراسم و آیین‎های عزاداری و نقش کودکان در آن‎ها به طور ویژه توجه کنند تا جایی که حضور در هیئت، شستن ظرف‎ها، پخش کردن چای و آب و کمک به بزرگترها، زنجیر زنی و سینه زنی تبدیل به موضوعی پرتکرار در این دوره شده است. با این حال عاشورا رویدادی جریان‎ساز و تربیتی است و از این ظرفیت عظیم در شعر کودک و نوجوان آن چنان که شایسته است و متناسب با دوره کودکی که دوره تقلید و الگوپذیری است و دوره نوجوانی که دوره قهرمان‎پروری است استفاده نشده است. غفلت از پرداختن به قهرمان‏ها و الگوهایی چون قاسم، عون، جعفر و عبدالله و دختران امام حسین که در۶ حوزه‎های مختلف فرمانبرداری، ادب، شجاعت و رادمردی، مهر و عطوفت و مسئولیت‎پذیری با توجه به هم سالی شان با مخاطبان کودک و نوجوان می توانند الگویی رفتاری و مناسب باشند باعث می شود که کودک و نوجوان برای ارضای نیازهای قهرمانی خود به الگوهای نوظهور بیگانه چون قهرمانان بسیاری از انیمیشن‎های دیزنی روی بیاورند و روز به روز از هویت اصیل خود دور شود. در کنار توجه به قهرمان های عاشورا، شاعران کودک و نوجوان می‎توانند با استفاده از شخصیت‎های محبوب این گروه سنی در شعرهایشان که رفتاری هم‌سو با شخصیت‌های عاشورایی دارند‌، چون پدر، مادر و مربی به صورت غیر مستقیم زمینه الگوپذیری از این بزرگواران را در این گروه سنی فراهم کنند. قناعت و شکیبایی، امید و پویایی، ایثار و مهربانی و عشق و مهرورزی از مهم‏ترین مسائل تربیتی است که می تواند در قالب شعر و با توجه به روانشناسی مخاطب در سنین مختلف کودکی و نوجوانی در بستر شعر عاشورایی به کودک و نوجوان ارائه شود . روایت سطحی عاشورا اگرچه در حفظ و نشر این رویداد اثرگذار است اما غفلت از ابعاد مختلف تربیتی در عرصه‌های فطری، شخصیتی، اجتماعی، خانوادگی و سیاسی، فرصت سوزی بزرگی است که این روزها در ادبیات کودک به ویژه شعر، نمود ویژه‏ای دارد. @sibenaranjiadabiat
تنگی میدان بیان استعاری در شعر امروز ۱ _اساساً وجود رابطه ی نشانه شناختی بین زبان و جهانی که در آن به سر می‌بریم، به ویژه در ساحت شاعرانه، ما را به زبانی فرا- قاموسی و غالباً استعاری رهنمون می سازد. نیچه برتری زبان شعر بر زبان علم را در این می داند که شاعر، آگاهانه از منشِ استعاری زبان سود می جوید و می داند که استعاره، منش اصلی و گوهر زبان است و هر معنایی در نهایت، استعاری است. ( رک: بابک احمدی، ساختار و تاویل متن، ص۴۳۲) اگر شعر را قیامی علیه سلطه و ساختار نظام زبان اتوماتیک بدانیم، مهم ترین سلاح کاربردی در این قیام، استعاره است. به بیان مارسل پروست، استعاره راهی است به گوهر اشیا و پدیده ها. تنوع و تکثر در ساخت و ساختار استعاره، نشانگر وسعت جان و جهان ماست در حریم خانه ی حقیقت _ زبان _. ۲_ با پیوستن ایران به قافله ی تجدد و تحول اجتماعی در کوران جنبش مشروطه به بعد، و به ویژه در عصر رضا شاهی ( ۱۳۰۴ _ ۱۳۲۰) پدیده های عصری جهان مدرن از جمله راه آهن، اتومبیل، هواپیما، تلگراف، سینما، گرامافون و... در ساحت و سپهر زندگی ما ظهور یافتند. شاعران از همان روزگار در مسیر تجدد و نوجویی ادبی، و به قصد همگام سازی شعر فارسی با تکانه های تاریخی و تحولات اجتماعی کوشیدند این عناصر و پدیده های نوظهور را وارد قلمرو شعر کنند. اشاره به این پدیده‌های نو و مضمون سازی با آنها در شعر عصر مشروطه و رضاشاه، به دلیل فقدان بستر مناسب ذهنی، زبانی و زیبایی شناختی لازم، در اغلب موارد، اَشکالی تزیینی، تصنعی و حتی طنزآلود و مضحک داشت. به این تکه از یک سروده ی سید اشرف الدین گیلانی ( نسیم شمال) بنگریم : گر زنی بی سیم از ساحل به دریا تلگراف گر کنی خلقِ غرامافون و سیماتوگراف ور نمایی بهر خود از اطلس و مخمل، لحاف، سُندُس و استبرق اندر باغِ جنت مال ماست خواب راحت، عیش و عشرت، ناز و نعمت مال ماست... پیداست که همنشینی نامتجانس واژگانی چون بی سیم، تلگراف، غرامافون و سیماتوگراف ( سینما) در کنار کهن کلماتی نظیر سندس( دیبای لطیف) ، استبرق( دیبای زمخت) ، باغ جنت و... چه معجون ناهمگوني آفریده و بحران ساختار شعر آن دوره را به نمایش گذاشته است. در عصر رضا شاه، وصف صنایع عصری مثل دوچرخه، اتومبیل، هواپیما، راه آهن، قطار، پرده ی سینما، تلگراف، چراغ برق و... در سروده های کسانی چون بهار، صورتگر، فروزانفر، غلامرضا روحانی، شهریار و دیگر سرایندگان گمنام رواج یافت. حرکتی، هم به قصد ترویج و تبلیغ مدرنیزاسیون آمرانه ی رضاشاهی، و هم به منظور نوگردانی بافت و بیان شعر. اما به گفته ی دکتر پورنامداریان: " کوشش آنان در زمینه ی تجدد در شعر، در اسیر کردن چشم انداز جهان جدید در قید و بند سنت خلاصه می شد. این کوشش، سنت شعر را متجدد نمی کرد بلکه با اسیر کردن تجدد اجتماعی در صورت و قالب سنت، طراوت و تازگی آن را از بین می برد و تجدد اجتماعی را کم و بیش سنتی می کرد تا با عادات ناشی از سنت گرایی مردم سازگار شود. این فرایند سبب می شد که علی رغم تحول و تغییر در بیرون از شعر، ذهنیت مردم و دیدگاه سنتی و فرهنگی آنان از عمق دچار تغییر و تحول نشود... ( خانه ام ابری است ؛ شعر نیما از سنت تا تجدد ؛ ص ۱۸). این شاعران طبعاً برای توصیف صنایع عصری، و به قصد بخشیدن هویت و حیثیت ادبی به سروده های خود به ابزارهای ادبی مثل تشبیه و استعاره متوسل شدند اما به دلیل کهنگی زیرساخت نگاه، ذهنیت و زبانشان، و نیز به سبب ادراک سنتی شان از مقوله ی خلاقیت و نوآوری، تشبیهات و استعاراتی به کار بردند که نه تنها تازگی و طرفگی مشبه به ها و مستعار منه ها را محو و مات می کرد، بلکه بافت و بیان شعرشان را نیز به قهقرای قرون می بُرد. به این ابیات از قصیده ی مشهور "جغد جنگ" از ملک الشعرای بهار که آن را در کوران جنگ جهانی دوم و پس از بمباران اتمی شهرهای ژاپن سروده است، نگاهی بیفکنیم: رونده تانک همچو کوه آتشین هزار گوش کر کند صدای او همی خزد چو اژدها و درچکد به هر دلی شرنگ جانگزای او چو پر بگسترد عقابِ آهنین شکار اوست شهر و روستای او هزار بیضه هر دمی فرو هلد اجل، دوان چو جوجه از قفای او... به ژاپن اندرون یکی دو بمب از آن فتاد و گشت باژگون بنای او تو گفتی آن که دوزخ اندر او دهان گشاد و دم زد اژدهای او کاری با این نکته نداریم که خصلت آناکرونیک (ناهمزمانی) حاکم بر اجزای شعر و عدم تلائم و تناسب بین فرم و محتوا (به کارگیری قالب قدمایی قصیده با ذهن، زبان و زیبایی شناسی قرون پنجم و ششم برای توصیف و تبیین رخدادی قرن بیستمی) و ناسازگاری واژگانی چون بمب، تانک و ژاپن با بافت فرسوده ی کلام تا چه حد شعر را از سکه انداخته است.
بلکه سخن ما ناظر بر این نکته است که تشبیه پدیده ای امروزی نظیر تانک به کوه آتشین و اژدها، و نیز به کار گیری استعاراتی چون عقاب آهنین برای هواپیمای جنگی، بیضه برای بمب، و همچنین تشبیه دود حاصل از اصابت و انفجار بمب به نفس اژدهای درون جهنم، نشانگر همان خصیصه ی ساختاری یاد شده است ؛ یعنی فروکاستن پدیده های مدرن به مؤلفه های عالم کهن و اسیر کردن آنها در قاب و قالب های قدیمی. مجموعه این خصایص، شعری با محتوای امروزی را به اعماق تاریخ تبعید کرده است. عارضه ای که از بینش هنری شاعر (جدایی فرم و محتوا) نشأت یافته است. ۳ _ در این روند و راستا برای ترسیم و تبیین تنگی مجال ذهن و زبان شاعران معاصر در میدان آفرینش استعاره های نو، به یک مورد خاص می پردازیم. یعنی کاربرد استعاره ی پرنده - با گونه های مختلف - در وصف هواپیما ـ چه مسافری و چه جنگی - در این زمینه، پرسش بنیادی این است که چرا از ابتدای عصر تجدد تا به زمان ما، اغلب شاعران برای توصیف هواپیما به همین استعاره های نخ نما متوسل شده اند؟ چرا جای ساخت شکنی و نوآوری در این ساحت، همچنان خالی است؟ ابتدا بنگریم به نمونه های توصیفات استعاری هواپیما در اشعار معاصران: ویحک ای مرغ آسمان پیمای از برِ بامِ آسمانت جای (بهار) چو پر بگستَرد عقابِ آهنین شکار اوست شهر و روستای او (بهار) زهی پرّ همایونفرّ دانش که سازد آدم خاکی، هوایی کنون سیمرغ پروردِ تمدن بدین جادو کند زورآزمایی (شهریار) این همایون مرغ زیبای اساطيری - استخوان خواری که اکنون آدمی خوار است - طعمه هایش را - که ما بودیم - یک یک از روی زمین برچید، ناگهان برخاست (نادر نادرپور) قرنِ وحشتناک تر پیغام کاندر آن با فضله ی موهوم مرغِ دورپروازی چار رکن هفت اقلیم خدا را در زمانی بر می آشوبند... (اخوان ثالث) ای عقابانِ آهنین پر و بال خود ز پروازتان چه پروا هست؟ (سیمین بهبهانی) وقتی خفاشان صمیمِ شب را آلوده می کنند من به ارتفاع شک می کنم... کرکس ها / یک لحظه / چهره ی آفتاب را می پوشانند... / وقتی لاشخورها / از دورترین غارِ ترس در آسمان / پیدا می شوند / و فضله های سمّی / به دامان سپید شهر می افکنند / شهر،/ بی اعتنا به لاشخوران و زاغان / دامن خود را می تکاند... (علی موسوی گرمارودی، شعر باران اخم) خفاش های وحشی دشمن حتی ز نور روزنه بیزارند (قیصر امین پور، شعری برای جنگ) در تمامی این نمونه ها، هواپیما در قاب و قالب استعاره هایی مرسوم، کلاسیک و تقریباً یکنواخت قرار گرفته اند. این رفتار ذهنی _ زبانی به اعتقاد من، زاییده ی این عوامل است : فقدان ظرفیت زبانی یا خصلت سبکی در این شاعران برای بهره‌گیری از واژه ی هواپیما، مجرد از هر تشبیه و استعاره ای. تنگی میدان ذهن و زبان اغلب شاعران امروز. دشواری رهایی از چرخه و چنبره ی تکرار و تقلید. محدودیت فضاهای بیانی و جمال شناسیک در شعر معاصر سلطه ی پارادایم ها (الگوها) ی بیانی تثبیت شده در پیکره ی شعر امروز و... محمدرضا روزبه @sibebnaranjiadabiat
این روزها جدی ترین رویداد فرهنگی، حرکت اربعین است و تلاش میلیونی زایران برای سفر به کربلا شریف. این شور توصیف نشدنی هرچند تنها زاویه ای از نهضت شگفت امام حسین را معرفی می کند؛ بی شک جلوه هایی ویژه دارد. اگر اشعار را یکی از سندهای اصلی تمدن اسلامی و ایرانی بدانیم، خواهیم دید که از دیرباز نشانه هایی از فضیلت زیارت سیدالشهدا در شعر فارسی منعکس بوده است و همین اسناد، رد کننده ی نظر کسانی است که از جهل یا بغض یا مد زدگی چنین سنت هایی را زاییده ی سده های اخیر می دانند. از جمله سنایی در حدیقه الحقیقه که در ذیل ستایش امام حسین و توصیف نهضت کربلا حکایت پیرزنی را به نظم در آورده که هر روز به نیت زیارت و در آرزوی آن رو به کربلا می آورد. در متون تاریخی، ادبی و شیعی، انعکاس این مفهوم فرهنگی درباره امام حسین و دیگر بزرگان شیعی و اسلامی به اندازه ای است که نیازی به اطناب در گزارش آن ها نیست. در سده های متاخر از دیگر شاعر مشهور در این حوزه ضمیری اصفهانی شاعر مشهور وقوعي سده ی دهم است که به روایت کتاب عالم آرای عباسی در زیارت کربلا و به دلیل سرمای مسیر پاهای خود را از دست داده و به همین مناسبت سروده است: به سر بایست رفتن در طریق کربلا ای دل که تا یابی طواف پادشاه دین و دنیا را غلط کردم به پا رفتم از آن سرما ربود از من گناه از جانب من بود جرمی نیست سرما را ولی معذور می دارم که در راه تمنایت چنان بودم که از مستی ز سر نشناختم پا را @sibenaranjiadabiat