eitaa logo
سیره شهدا 🌷
116 دنبال‌کننده
548 عکس
117 ویدیو
3 فایل
🌷همگام سازی زندگی به سبک شهدا🌷 ادمین: @Hagh1480
مشاهده در ایتا
دانلود
💌 شهادت اجر کسانی است که مدام در زندگی خود در حال درگیری با نفس اند. و زمانی که نفس سرکش خود را رام نمودند، خداوند به مزد این جهاد اکبر شهادت را روزی آنها خواهد کرد. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🔰 "سیره شهدا" 👇 🆔 https://eitaa.com/sireh_shohada
سردار سلیمانی، عاشق بچه‌های شهدا بود. با بچه‌های شهدا زندگی می‌کرد. با آن‌ها غذا می‌خورد و نشست و برخاست می‌کرد. گاهی با بچه‌های شهدا به کوه یا به زیارت امام‌زاده‌های تهران می‌رفت. تماس فرزندان شهدا با سردار سلیمانی، خیلی راحت برقرار می‌شد. این برنامه، فقط مربوط به ایران هم نبود. در سوریه و لبنان هم که بود، بچه‌های شهدا با او تماس می‌گرفتند،‌ حرف می‌زدند و مشکلاتشان را می‌گفتند. حتی روز پنجشنبه‌ای که فردایش شهید شد، این تماس‌ها برقرار بود. وقتی به خانه شهید می‌رفت، فرزند شهید احساس می‌کرد پدرش آمده، احساس می‌کرد گمشده‌اش را پیدا کرده است... 📚کتاب حاج‌ قاسمی که من می‌شناسم./صفحه ۲۶ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🔰 "سیره شهدا" 👇 ╭┅────────┅╮ 🆔 @sireh_shohada ╰┅────────┅╯
🍃 وقتی می دید کسی پول نیاز دارد به راحتی به او می‌داد حتی بعضی سرباز هایش هم از او قرض گرفته بودند. همیشه با اطرافیانش سر صحبت را باز می کرد تا از وضعیت مالی آنها باخبر شده و در حد توان خود گامی برای رفع نیاز مالی آنها بردارد. ✨به راحتی هم پول هایی را داده بود اول باید مطمئن شد که این فرد به آن پول احتیاج ندارد در غیر اینصورت می گفت: برو ان شاالله دفعه بعد که پول را آوردی ازت میگیرم. 🏷 راوی : حمزه منتظری دوست و همرزم شهید مدافع حرم عبدالصالح زارع بهنمیری ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🔰 "سیره شهدا" 👇 ╭┅────────┅╮ 🆔 @sireh_shohada ╰┅────────┅╯
_✍️نکاتی از روایت های خانواده شهید زبرجدی ✨️آرزوی دیدار سجاد خیلی حضرت آقایی بود. هر وقت تلویزیون صحبتهای را پخش میکرد می‌نشست گوش میداد، میگفت این صحبتها به درد زندگی‌مان می‌خورد. خیلی آرزوی دیدار را داشت و آخر هم به آرزوش رسید! همان وقتی که حضرت آقا در آمدند سر مزارش... ✨️تو رو خدا این پول نه! سجاد به شدت روی حساس بود. در همان جوانی مسئولیت بیت المال مسجد را دادند دستش. یادم هست پول مسجد را آورده بود خانه، بهمان جای پولهای خودش را نشان داد و گفت: اگه میخواید پول بردارید اشکال نداره از پول خودم بردارید اما تو رو خدا دست به پول مسجد نزنید، اون بیت الماله... سجاد از پول خودش خرج بازسازی مسجد هم میکرد، میگفت باید دِینم به این مسجد ادا شود. ✨️غسل شهادت در مراسمات مختلف و مناسبتهایی که در انتظامات و ایست و بازرسی پایگاه بسیج فعال بود قبلش میکرد، میگفت شاید شهادتم در این عرصه رقم بخورد. آماده بود... ✨️پرواز از دماوند سجاد ماشین خریده بود. بهش زنگ زدم گفتم حالا که ماشین خریدی یه سر بریم مشهد؟ گفت آره اگه یه پرواز گیر بیارم میام که بریم مشهد. جا خوردم گفتم داداش از دماوند لازم نیست با هواپیما بیای! راستشو بگو کجایی؟ ازم قول گرفت که به هیچکس نگم و اونجا بود که فهمیدم ست... ✨️حواسم هست ما پدرمان را در کودکی از دست دادیم و مادرم هم از بچگی طی حادثه ای قدرت تکلمش را از دست داده بود. مادرم با اینکه سواد نداشت اما سجاد را طوری تربیت کرد که بشود شهید زبرجدی! برای اعزام دوم سجاد نصف شب رفته بود دم خانه فرمانده‌شان که تو را به خدا بگذار بروم. فرمانده‌اش گفته بود پس مادرت چه؟ سجاد هم گفته بود نگران نباشید بعد شهادت هم حواسم هست... راست هم گفت. نه فقط مادر، بلکه هر کسی که با او درد دل کند میفهمد که حواسش هست... ✨️رو چشماش کار می‌کرد. همه می‌گفتند که سجاد فوق العاده با و است. خیلی و سر به زیر بود. سجاد نصاب کولر بود و اگر میدید صاحبخانه حجاب ندارد کارش را انجام میداد و سریع می‌رفت تا چشمش به نامحرم نیفتد. بعد که بهش زنگ میزدند چرا پولت را نگرفتی و رفتی؟ جواب میداد اگر خواستید بریزید به شماره حسابم. ✨️تب و لرز سجاد قبل عملیاتی که در آن شهید میشود تب و لرز شدیدی میکند. دوستانش میخواهند او را به قرنطینه ببرند اما او مانعشان میشود و میگوید نه، این حالت به خاطر اینست که گناهانم دارد پاک میشود، من در این عملیات شهید میشوم. سجاد مطمئن گفته بود و واقعا شهید شده بود... ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🔰 "سیره شهدا" 👇 🆔 https://eitaa.com/sireh_shohada
شهید لبنانی علی ‌الهادی احمدحسین ✨کوچکترین شهید حزب الله، معروف به "قاسم الشهدا" تاریخ ولادت : 1377/12/15 محل ولادت : - لبنان تاریخ شهادت : 1395/03/27 محل شهادت : خان طومان - - سوریه وضعیت تاهل : مجرد مزار : گلزار شهدای جبشیت 🕊🌿💫🕊🌿💫🕊🌿💫🕊 🔰زندگینامه شهید علی الهادی احمدحسین 💐شهید علی الهادی احمد حسین متولد سال ۱۹۹۹ در (جنوب لبنان) در میان خانواده‌ای متدین و بود. او از کودکی راه و رسم و و را آموخته بود. چنانچه در ۱۶ سالگی به عنوان مدافع حرم راهی سوریه شد و در ۱۷ سالگی به شهادت رسید. دوستانش اذعان می‌کنند که نماز اول وقت، و بعد از نماز‌های یومیه، کار‌هایی بود که علی هیچ وقت ترک نمی‌کرد. محبوبیت او بین همکلاسی‌هایش به قدری بود که تلاش‌های آن‌ها برای شناساندن علی در فضای مجازی باعث شده تا نام و یاد این شهید بعد از دو سالی که از شهادتش می‌گذرد، همچنان در بین دوستداران شهدا زنده و تازه باقی بماند. 🌹از شهید علی الهادی احمد الحسین به عنوان کوچک‌ترین شهید یاد می‌شود. وی که هنگام شهادت تنها ۱۷ سال داشت، یک جوان با ظاهری امروزی، اما باطنی کربلایی بود که داوطلبانه رهسپار جبهه می‌شود و در تاریخ ۲۷ خردادماه ۱۳۹۵ در به شهادت می‌رسد. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🔰 "سیره شهدا" 👇 🆔 https://eitaa.com/sireh_shohada
🌻🌿🕊🌻🌿🕊🌻🌿🕊🌻 ✅ متن زیر روایتی از شهید مدافع حرم لبنانی "علی الهادی احمدحسین" است که در گفت‌و‌گو با آقای مصطفی حسن‌زاده یکی از دوستان ایرانی شهید تقدیم حضورتان می‌کنیم: در بین بچه‌های رزمنده، خصوصاً رزمنده‌های حزب‌الله لبنان اصطلاح «» معروف است. یعنی کسی که چشم‌هایش داد می‌زنند شهید خواهد شد! علی الهادی چنین چشم‌هایی داشت. من او را تا وقتی که به دفتر حزب‌الله در آمد نمی‌شناختم. یک روز نوجوانی کم سن و سال به دفتر آمد و گفت: می‌خواهد به اعزام شود. من مسئولیتی در دفتر نداشتم. به عنوان یک فرد علاقه‌مند به کار‌های فرهنگی با بچه‌های همکاری می‌کردم. ولی وقتی دیدم یک نوجوان با ظاهری به‌اصطلاح امروزی می‌خواهد داوطلبانه به سوریه برود، کنجکاو شدم. جلو رفتم و نگاهی به قد و هیکلش انداختم. زیبارو بود و چهره‌ای جذاب داشت. توی دلم گفتم پسر جان تو نمی‌توانی از پس چنین جنگی بربیایی. همین را به زبان آوردم و علت تصمیمش برای شدن را پرسیدم. سرش را بلند کرد و نگاهم کرد. برای یک آن چشم در چشم شدیم و از نگاهش دلم لرزید. من از چشم‌های شیدایی شنیده بودم و حالا نمونه بارزی از این چشم‌ها را رو‌به‌رویم می‌دیدم. چشم‌های علی الهادی داد می‌زدند که شهید خواهد شد. 💥نماز فرشته💥 سعادت نداشتم خیلی در معیت علی الهادی باشم، اما همان روز‌ها که برای تلاش می‌کرد، چند باری او را دیدم. یک بار قامت به نماز بست. خوب نگاهش کردم. انگار فرشته‌ای نماز می‌خواند! نمی‌دانم این نوجوان کم سن و سال این طرز نماز خواندن را از کجا یاد گرفته بود. به‌حتم بندگی خدا در ذاتش بود. او در همان چند برخورد دل من را هم مثل خیلی‌های دیگر ربود. بعد‌ها از این و آن شنیدم که علی بین خیلی از بچه‌های حزب‌الله لبنان دارد. کار خاصی هم نمی‌کرد که محبوب جلوه کند. یک جذبه‌ای در ذاتش داشت که آدم را جذب می‌کرد. در رفتارش ریا نبود. داشت و شاید همین اخلاص، او را آسمانی کرد. 💥حیف آن چشم‌ها💥 علی بعد از اینکه نظر مسئولانش را برای اعزام جلب کرد، به عنوان به جبهه سوریه اعزام شد. بعد‌ها شنیدم که آنجا بیشتر کار‌های رزمی انجام می‌داد تا و بهیاری. عکس‌هایی هم که از ایشان منتشر شد نشان می‌داد یک نیروی تمام‌عیار رزمی است. نمی‌دانم چند وقت از اولین دیدارمان گذشته بود که شنیدم علی الهادی شهید شده است. گویا داخل آمبولانس و در حین امداد بوده که تکفیری‌ها آمبولانسش را می‌زنند و ۱۶/۶/۲۰۱۶ مصادف با ۲۷ خردادماه ۱۳۹۵ در به شهادت می‌رسد. وقتی پیکرش به برگشت، من بودم. خود در تشییع باشکوهی که برای علی الهادی برگزار شده بود سخنرانی کرد. همه جا پخش شده بود که پیکر جوان‌ترین شهید مدافع حرم حزب‌الله برگشته و مردم با افکار و مختلف برای تشییع آمده بودند. ما، چون می‌کردیم رفتیم برای . گفتند پیکر شهید فلان اتاق است. من دلم نیامد داخل بروم. یکی از بچه‌ها رفت و عکسی انداخت. دوربین را نگاه کردم. چهره‌اش طوری بود که انگار آرام به خواب رفته است. حیف آن چشم‌های شیدایی که بسته بود. علی شهید شده بود یادش با ذکر صلوات🌷 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🔰 "سیره شهدا" 👇 ╭┅────────┅╮ 🆔 @sireh_shohada ╰┅────────┅╯
🌻🌿🕊🌻🌿🕊🌻🌿🕊🌻 ✅ متن زیر روایتی از شهید مدافع حرم لبنانی "علی الهادی احمدحسین" است که در گفت‌و‌گو با آقای مصطفی حسن‌زاده یکی از دوستان ایرانی شهید تقدیم حضورتان می‌کنیم: در بین بچه‌های رزمنده، خصوصاً رزمنده‌های حزب‌الله لبنان اصطلاح «» معروف است. یعنی کسی که چشم‌هایش داد می‌زنند شهید خواهد شد! علی الهادی چنین چشم‌هایی داشت. من او را تا وقتی که به دفتر حزب‌الله در آمد نمی‌شناختم. یک روز نوجوانی کم سن و سال به دفتر آمد و گفت: می‌خواهد به اعزام شود. من مسئولیتی در دفتر نداشتم. به عنوان یک فرد علاقه‌مند به کار‌های فرهنگی با بچه‌های همکاری می‌کردم. ولی وقتی دیدم یک نوجوان با ظاهری به‌اصطلاح امروزی می‌خواهد داوطلبانه به سوریه برود، کنجکاو شدم. جلو رفتم و نگاهی به قد و هیکلش انداختم. زیبارو بود و چهره‌ای جذاب داشت. توی دلم گفتم پسر جان تو نمی‌توانی از پس چنین جنگی بربیایی. همین را به زبان آوردم و علت تصمیمش برای شدن را پرسیدم. سرش را بلند کرد و نگاهم کرد. برای یک آن چشم در چشم شدیم و از نگاهش دلم لرزید. من از چشم‌های شیدایی شنیده بودم و حالا نمونه بارزی از این چشم‌ها را رو‌به‌رویم می‌دیدم. چشم‌های علی الهادی داد می‌زدند که شهید خواهد شد. 💥نماز فرشته💥 سعادت نداشتم خیلی در معیت علی الهادی باشم، اما همان روز‌ها که برای تلاش می‌کرد، چند باری او را دیدم. یک بار قامت به نماز بست. خوب نگاهش کردم. انگار فرشته‌ای نماز می‌خواند! نمی‌دانم این نوجوان کم سن و سال این طرز نماز خواندن را از کجا یاد گرفته بود. به‌حتم بندگی خدا در ذاتش بود. او در همان چند برخورد دل من را هم مثل خیلی‌های دیگر ربود. بعد‌ها از این و آن شنیدم که علی بین خیلی از بچه‌های حزب‌الله لبنان دارد. کار خاصی هم نمی‌کرد که محبوب جلوه کند. یک جذبه‌ای در ذاتش داشت که آدم را جذب می‌کرد. در رفتارش ریا نبود. داشت و شاید همین اخلاص، او را آسمانی کرد. 💥حیف آن چشم‌ها💥 علی بعد از اینکه نظر مسئولانش را برای اعزام جلب کرد، به عنوان به جبهه سوریه اعزام شد. بعد‌ها شنیدم که آنجا بیشتر کار‌های رزمی انجام می‌داد تا و بهیاری. عکس‌هایی هم که از ایشان منتشر شد نشان می‌داد یک نیروی تمام‌عیار رزمی است. نمی‌دانم چند وقت از اولین دیدارمان گذشته بود که شنیدم علی الهادی شهید شده است. گویا داخل آمبولانس و در حین امداد بوده که تکفیری‌ها آمبولانسش را می‌زنند و ۱۶/۶/۲۰۱۶ مصادف با ۲۷ خردادماه ۱۳۹۵ در به شهادت می‌رسد. وقتی پیکرش به برگشت، من بودم. خود در تشییع باشکوهی که برای علی الهادی برگزار شده بود سخنرانی کرد. همه جا پخش شده بود که پیکر جوان‌ترین شهید مدافع حرم حزب‌الله برگشته و مردم با افکار و مختلف برای تشییع آمده بودند. ما، چون می‌کردیم رفتیم برای . گفتند پیکر شهید فلان اتاق است. من دلم نیامد داخل بروم. یکی از بچه‌ها رفت و عکسی انداخت. دوربین را نگاه کردم. چهره‌اش طوری بود که انگار آرام به خواب رفته است. حیف آن چشم‌های شیدایی که بسته بود. علی شهید شده بود یادش با ذکر صلوات🌷 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🔰 "سیره شهدا" 👇 ╭┅────────┅╮ 🆔 @sireh_shohada ╰┅────────┅╯
🇮🇷 تجربه سنگین ولی لازمی بود. 🌪این روزها: ⚡️ معلوم شد چرا اعدام لازم بوده! 💥 معلوم شد چرا باید در و می‌جنگیدیم! 🛰 معلوم شد چرا پلتفرمهای صهیونیستی ، ، و... باید کاملاً مسدود می‌شد! و داشته باشیم. 🇺🇸 معلوم شد چرا به اشتباه بوده! 🚀معلوم شد چرا باید بسازیم 🇺🇸🇬🇧 معلوم شد چرا مرگ بر آمریکا، و . 🇮🇷 معلوم شد چرا باید به ناخدای کشتی () در تمام طوفان‌ها اعتماد کرد! ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🔰 "سیره شهدا" 👇 ╭┅────────┅╮ 🆔 @sireh_shohada ╰┅────────┅╯