💌 شهادت اجر کسانی است که مدام در زندگی خود در حال درگیری با نفس اند.
و زمانی که نفس سرکش خود را رام نمودند، خداوند به مزد این جهاد اکبر شهادت را روزی آنها خواهد کرد.
#شهید_محمد_مهدی_لطفی_نیاسر
#کلام_شهدا
#سوریه
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🔰 "سیره شهدا" 👇
🆔 https://eitaa.com/sireh_shohada
سردار سلیمانی، عاشق بچههای شهدا بود. با بچههای شهدا زندگی میکرد. با آنها غذا میخورد و نشست و برخاست میکرد. گاهی با بچههای شهدا به کوه یا به زیارت امامزادههای تهران میرفت. تماس فرزندان شهدا با سردار سلیمانی، خیلی راحت برقرار میشد. این برنامه، فقط مربوط به ایران هم نبود. در سوریه و لبنان هم که بود، بچههای شهدا با او تماس میگرفتند، حرف میزدند و مشکلاتشان را میگفتند. حتی روز پنجشنبهای که فردایش شهید شد، این تماسها برقرار بود. وقتی به خانه شهید میرفت، فرزند شهید احساس میکرد پدرش آمده، احساس میکرد گمشدهاش را پیدا کرده است...
📚کتاب حاج قاسمی که من میشناسم./صفحه ۲۶
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#رفیق_شهید
#وعده_صادق
#سوریه
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🔰 "سیره شهدا" 👇
╭┅────────┅╮
🆔 @sireh_shohada
╰┅────────┅╯
🍃 وقتی می دید کسی پول نیاز دارد به راحتی به او #قرض میداد حتی بعضی سرباز هایش هم از او قرض گرفته بودند. همیشه با اطرافیانش سر صحبت را باز می کرد تا از وضعیت مالی آنها باخبر شده و در حد توان خود گامی برای رفع نیاز مالی آنها بردارد.
✨به راحتی هم پول هایی را داده بود #میبخشید اول باید مطمئن شد که این فرد به آن پول احتیاج ندارد در غیر اینصورت می گفت: برو ان شاالله دفعه بعد که پول را آوردی ازت میگیرم.
🏷 راوی : حمزه منتظری دوست و همرزم شهید مدافع حرم عبدالصالح زارع بهنمیری
#شهیدعبدالصالح_زارع
#سوریه
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🔰 "سیره شهدا" 👇
╭┅────────┅╮
🆔 @sireh_shohada
╰┅────────┅╯
_✍️نکاتی از روایت های خانواده شهید زبرجدی
✨️آرزوی دیدار
سجاد خیلی حضرت آقایی بود. هر وقت تلویزیون صحبتهای #رهبری را پخش میکرد مینشست گوش میداد، میگفت این صحبتها به درد زندگیمان میخورد.
خیلی آرزوی دیدار #آقا را داشت و آخر هم به آرزوش رسید!
همان وقتی که حضرت آقا در #بهشت_زهرا آمدند سر مزارش...
✨️تو رو خدا این پول نه!
سجاد به شدت روی #بیت_المال حساس بود. در همان جوانی مسئولیت بیت المال مسجد را دادند دستش.
یادم هست پول مسجد را آورده بود خانه، بهمان جای پولهای خودش را نشان داد و گفت: اگه میخواید پول بردارید اشکال نداره از پول خودم بردارید اما تو رو خدا دست به پول مسجد نزنید، اون بیت الماله...
سجاد از پول خودش خرج بازسازی مسجد هم میکرد، میگفت باید دِینم به این مسجد ادا شود.
✨️غسل شهادت
در مراسمات مختلف و مناسبتهایی که در انتظامات و ایست و بازرسی پایگاه بسیج فعال بود قبلش #غسل_شهادت میکرد، میگفت شاید شهادتم در این عرصه رقم بخورد. آماده #شهادت بود...
✨️پرواز از دماوند
سجاد ماشین خریده بود. بهش زنگ زدم گفتم حالا که ماشین خریدی یه سر بریم مشهد؟ گفت آره اگه یه پرواز گیر بیارم میام که بریم مشهد. جا خوردم گفتم داداش از دماوند لازم نیست با هواپیما بیای! راستشو بگو کجایی؟ ازم قول گرفت که به هیچکس نگم و اونجا بود که فهمیدم #سوریه ست...
✨️حواسم هست
ما پدرمان را در کودکی از دست دادیم و مادرم هم از بچگی طی حادثه ای قدرت تکلمش را از دست داده بود.
مادرم با اینکه سواد نداشت اما سجاد را طوری تربیت کرد که بشود شهید زبرجدی!
برای اعزام دوم سجاد نصف شب رفته بود دم خانه فرماندهشان که تو را به خدا بگذار بروم. فرماندهاش گفته بود پس مادرت چه؟ سجاد هم گفته بود نگران نباشید بعد شهادت هم حواسم هست...
راست هم گفت. نه فقط مادر، بلکه هر کسی که با او درد دل کند میفهمد که حواسش هست...
✨️رو چشماش کار میکرد.
همه میگفتند که سجاد فوق العاده با #حجب و #حیا است. خیلی #صبور و سر به زیر بود. سجاد نصاب کولر بود و اگر میدید صاحبخانه حجاب ندارد کارش را انجام میداد و سریع میرفت تا چشمش به نامحرم نیفتد. بعد که بهش زنگ میزدند چرا پولت را نگرفتی و رفتی؟ جواب میداد اگر خواستید بریزید به شماره حسابم.
✨️تب و لرز
سجاد قبل عملیاتی که در آن شهید میشود تب و لرز شدیدی میکند. دوستانش میخواهند او را به قرنطینه ببرند اما او مانعشان میشود و میگوید نه، این حالت به خاطر اینست که گناهانم دارد پاک میشود، من در این عملیات شهید میشوم.
سجاد مطمئن گفته بود و واقعا شهید شده بود...
#شهید_سجاد_زبرجدی
#قطعه_۵۰
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🔰 "سیره شهدا" 👇
🆔 https://eitaa.com/sireh_shohada
شهید لبنانی علی الهادی احمدحسین
✨کوچکترین شهید حزب الله، معروف به "قاسم الشهدا"
تاریخ ولادت : 1377/12/15
محل ولادت : #نبطیه - لبنان
تاریخ شهادت : 1395/03/27
محل شهادت : خان طومان - #حلب- سوریه
وضعیت تاهل : مجرد
مزار : گلزار شهدای جبشیت
🕊🌿💫🕊🌿💫🕊🌿💫🕊
🔰زندگینامه شهید علی الهادی احمدحسین
💐شهید علی الهادی احمد حسین متولد سال ۱۹۹۹ در #جبشیت (جنوب لبنان) در میان خانوادهای متدین و #مبارز بود. او از کودکی راه و رسم #جهاد و #ایثار و #شهادت را آموخته بود. چنانچه در ۱۶ سالگی به عنوان مدافع حرم راهی سوریه شد و در ۱۷ سالگی به شهادت رسید.
دوستانش اذعان میکنند که نماز اول وقت، #نافله_شب و #زیارت_عاشورا بعد از نمازهای یومیه، کارهایی بود که علی هیچ وقت ترک نمیکرد. محبوبیت او بین همکلاسیهایش به قدری بود که تلاشهای آنها برای شناساندن علی در فضای مجازی باعث شده تا نام و یاد این شهید بعد از دو سالی که از شهادتش میگذرد، همچنان در بین دوستداران شهدا زنده و تازه باقی بماند.
🌹از شهید علی الهادی احمد الحسین به عنوان کوچکترین شهید #مدافع_حرم #حزبالله #لبنان یاد میشود. وی که هنگام شهادت تنها ۱۷ سال داشت، یک جوان با ظاهری امروزی، اما باطنی کربلایی بود که داوطلبانه رهسپار جبهه #سوریه میشود و در تاریخ ۲۷ خردادماه ۱۳۹۵ در #خان_طومان به شهادت میرسد.
#شهید_علی_الهادی_احمد_الحسین
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🔰 "سیره شهدا" 👇
🆔 https://eitaa.com/sireh_shohada
🌻🌿🕊🌻🌿🕊🌻🌿🕊🌻
#شهید_علیالهادی_احمدحسین
✅ متن زیر روایتی از شهید مدافع حرم لبنانی "علی الهادی احمدحسین" است که در گفتوگو با آقای مصطفی حسنزاده یکی از دوستان ایرانی شهید تقدیم حضورتان میکنیم:
در بین بچههای رزمنده، خصوصاً رزمندههای حزبالله لبنان اصطلاح «#چشم_شیدایی» معروف است. یعنی کسی که چشمهایش داد میزنند شهید خواهد شد! علی الهادی چنین چشمهایی داشت. من او را تا وقتی که به دفتر حزبالله در #بیروت آمد نمیشناختم.
یک روز نوجوانی کم سن و سال به دفتر آمد و گفت: میخواهد به #سوریه اعزام شود. من مسئولیتی در دفتر نداشتم. به عنوان یک فرد علاقهمند به کارهای فرهنگی با بچههای #حزبالله همکاری میکردم. ولی وقتی دیدم یک نوجوان با ظاهری بهاصطلاح امروزی میخواهد داوطلبانه به سوریه برود، کنجکاو شدم.
جلو رفتم و نگاهی به قد و هیکلش انداختم. زیبارو بود و چهرهای جذاب داشت. توی دلم گفتم پسر جان تو نمیتوانی از پس چنین جنگی بربیایی. همین را به زبان آوردم و علت تصمیمش برای #مدافع_حرم شدن را پرسیدم.
سرش را بلند کرد و نگاهم کرد. برای یک آن چشم در چشم شدیم و از نگاهش دلم لرزید. من از چشمهای شیدایی شنیده بودم و حالا نمونه بارزی از این چشمها را روبهرویم میدیدم. چشمهای علی الهادی داد میزدند که شهید خواهد شد.
💥نماز فرشته💥
سعادت نداشتم خیلی در معیت علی الهادی باشم، اما همان روزها که برای #اعزام تلاش میکرد، چند باری او را دیدم. یک بار قامت به نماز بست. خوب نگاهش کردم. انگار فرشتهای نماز میخواند! نمیدانم این نوجوان کم سن و سال این طرز نماز خواندن را از کجا یاد گرفته بود. بهحتم بندگی خدا در ذاتش بود. او در همان چند برخورد دل من را هم مثل خیلیهای دیگر ربود. بعدها از این و آن شنیدم که علی بین خیلی از بچههای حزبالله لبنان #محبوبیت دارد. کار خاصی هم نمیکرد که محبوب جلوه کند. یک جذبهای در ذاتش داشت که آدم را جذب میکرد. در رفتارش ریا نبود. #اخلاص داشت و شاید همین اخلاص، او را آسمانی کرد.
💥حیف آن چشمها💥
علی بعد از اینکه نظر مسئولانش را برای اعزام جلب کرد، به عنوان #بهیار به جبهه سوریه اعزام شد. بعدها شنیدم که آنجا بیشتر کارهای رزمی انجام میداد تا #پرستاری و بهیاری. عکسهایی هم که از ایشان منتشر شد نشان میداد یک نیروی تمامعیار رزمی است. نمیدانم چند وقت از اولین دیدارمان گذشته بود که شنیدم علی الهادی شهید شده است. گویا داخل آمبولانس #نظامی و در حین #عملیات امداد بوده که تکفیریها آمبولانسش را میزنند و ۱۶/۶/۲۰۱۶ مصادف با ۲۷ خردادماه ۱۳۹۵ در #خانطومان به شهادت میرسد. وقتی پیکرش به #لبنان برگشت، من #بیروت بودم. خود #سید_حسن_نصرالله در تشییع باشکوهی که برای علی الهادی برگزار شده بود سخنرانی کرد. همه جا پخش شده بود که پیکر جوانترین شهید مدافع حرم حزبالله برگشته و مردم با افکار و #عقاید مختلف برای تشییع آمده بودند. ما، چون #کارفرهنگی میکردیم رفتیم برای #عکاسی. گفتند پیکر شهید فلان اتاق است. من دلم نیامد داخل بروم. یکی از بچهها رفت و عکسی انداخت. دوربین را نگاه کردم. چهرهاش طوری بود که انگار آرام به خواب رفته است. حیف آن چشمهای شیدایی که بسته بود. علی شهید شده بود
یادش با ذکر صلوات🌷
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🔰 "سیره شهدا" 👇
╭┅────────┅╮
🆔 @sireh_shohada
╰┅────────┅╯
🌻🌿🕊🌻🌿🕊🌻🌿🕊🌻
#شهید_علیالهادی_احمدحسین
✅ متن زیر روایتی از شهید مدافع حرم لبنانی "علی الهادی احمدحسین" است که در گفتوگو با آقای مصطفی حسنزاده یکی از دوستان ایرانی شهید تقدیم حضورتان میکنیم:
در بین بچههای رزمنده، خصوصاً رزمندههای حزبالله لبنان اصطلاح «#چشم_شیدایی» معروف است. یعنی کسی که چشمهایش داد میزنند شهید خواهد شد! علی الهادی چنین چشمهایی داشت. من او را تا وقتی که به دفتر حزبالله در #بیروت آمد نمیشناختم.
یک روز نوجوانی کم سن و سال به دفتر آمد و گفت: میخواهد به #سوریه اعزام شود. من مسئولیتی در دفتر نداشتم. به عنوان یک فرد علاقهمند به کارهای فرهنگی با بچههای #حزبالله همکاری میکردم. ولی وقتی دیدم یک نوجوان با ظاهری بهاصطلاح امروزی میخواهد داوطلبانه به سوریه برود، کنجکاو شدم.
جلو رفتم و نگاهی به قد و هیکلش انداختم. زیبارو بود و چهرهای جذاب داشت. توی دلم گفتم پسر جان تو نمیتوانی از پس چنین جنگی بربیایی. همین را به زبان آوردم و علت تصمیمش برای #مدافع_حرم شدن را پرسیدم.
سرش را بلند کرد و نگاهم کرد. برای یک آن چشم در چشم شدیم و از نگاهش دلم لرزید. من از چشمهای شیدایی شنیده بودم و حالا نمونه بارزی از این چشمها را روبهرویم میدیدم. چشمهای علی الهادی داد میزدند که شهید خواهد شد.
💥نماز فرشته💥
سعادت نداشتم خیلی در معیت علی الهادی باشم، اما همان روزها که برای #اعزام تلاش میکرد، چند باری او را دیدم. یک بار قامت به نماز بست. خوب نگاهش کردم. انگار فرشتهای نماز میخواند! نمیدانم این نوجوان کم سن و سال این طرز نماز خواندن را از کجا یاد گرفته بود. بهحتم بندگی خدا در ذاتش بود. او در همان چند برخورد دل من را هم مثل خیلیهای دیگر ربود. بعدها از این و آن شنیدم که علی بین خیلی از بچههای حزبالله لبنان #محبوبیت دارد. کار خاصی هم نمیکرد که محبوب جلوه کند. یک جذبهای در ذاتش داشت که آدم را جذب میکرد. در رفتارش ریا نبود. #اخلاص داشت و شاید همین اخلاص، او را آسمانی کرد.
💥حیف آن چشمها💥
علی بعد از اینکه نظر مسئولانش را برای اعزام جلب کرد، به عنوان #بهیار به جبهه سوریه اعزام شد. بعدها شنیدم که آنجا بیشتر کارهای رزمی انجام میداد تا #پرستاری و بهیاری. عکسهایی هم که از ایشان منتشر شد نشان میداد یک نیروی تمامعیار رزمی است. نمیدانم چند وقت از اولین دیدارمان گذشته بود که شنیدم علی الهادی شهید شده است. گویا داخل آمبولانس #نظامی و در حین #عملیات امداد بوده که تکفیریها آمبولانسش را میزنند و ۱۶/۶/۲۰۱۶ مصادف با ۲۷ خردادماه ۱۳۹۵ در #خانطومان به شهادت میرسد. وقتی پیکرش به #لبنان برگشت، من #بیروت بودم. خود #سید_حسن_نصرالله در تشییع باشکوهی که برای علی الهادی برگزار شده بود سخنرانی کرد. همه جا پخش شده بود که پیکر جوانترین شهید مدافع حرم حزبالله برگشته و مردم با افکار و #عقاید مختلف برای تشییع آمده بودند. ما، چون #کارفرهنگی میکردیم رفتیم برای #عکاسی. گفتند پیکر شهید فلان اتاق است. من دلم نیامد داخل بروم. یکی از بچهها رفت و عکسی انداخت. دوربین را نگاه کردم. چهرهاش طوری بود که انگار آرام به خواب رفته است. حیف آن چشمهای شیدایی که بسته بود. علی شهید شده بود
یادش با ذکر صلوات🌷
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🔰 "سیره شهدا" 👇
╭┅────────┅╮
🆔 @sireh_shohada
╰┅────────┅╯
🇮🇷 تجربه سنگین ولی لازمی بود.
🌪این روزها:
⚡️ معلوم شد چرا اعدام #منافقین لازم بوده!
💥 معلوم شد چرا باید در #سوریه و #لبنان میجنگیدیم!
🛰 معلوم شد چرا پلتفرمهای صهیونیستی #واتساپ، #تلگرام، #اینستا و... باید کاملاً مسدود میشد! و #اینترنت_ملی داشته باشیم.
🇺🇸 معلوم شد چرا #اعتماد به #آمریکا اشتباه بوده!
🚀معلوم شد چرا باید #موشک بسازیم
🇺🇸🇬🇧 معلوم شد چرا مرگ بر آمریکا، #انگلیس و #اسرائیل.
🇮🇷 معلوم شد چرا باید به ناخدای کشتی #انقلاب (#رهبر_معظم) در تمام طوفانها اعتماد کرد!
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🔰 "سیره شهدا" 👇
╭┅────────┅╮
🆔 @sireh_shohada
╰┅────────┅╯