به نام خدا
یادداشتی دربارهٔ قصیدهٔ «آفتاب عشق»
در وصف امام محمدبنعلیالباقر (علیهالسلام)
اثر استاد محمد جواد غفورزاده (شفق)
اشاره
این قصیده را اولبار، اوایل دهه ۸۰
در کتاب «صدسال شعر خراسان»
(به سعی علی اکبر گلشن آزادی و احمد کمالپور)
زیارت کردم (ص۶٣٩-۶۴٠).
در همان نگاه اول موضوع شعر، قالب و زبان محکم، همچنین فرم و ساختار موسیقایی، بویژه ردیف قافیه آن، در چشم من بسیار جلوه کرد و بهشکرانه، در چند نوبت این قصیده را در جلسات نقد بازخوانی نمودم؛ تا شاید بتوانم الگویی برای نسل جوان ارائه کنم.
نشر این شعر در کانال شعر هیئت، خاطرات آن روزها را در ذهن من زنده کرد و تصمیمم بر این شد که در کنار بیان خاطرات شفاهی،
نکاتی را نیز درباره ظرایف ادبی و ارزشهای فرهنگی، اجتماعی و معنوی این قصیده بنگارم.
نکته یکم
قالب شعر، قصیده است و بهتر بگوییم «قصیدهواره» یا «قصیدهٔ نو» که فرم روایت، زبان، نحوه بیان و تعداد ابیات، مطابق ذوق و نیاز مخاطب تعدیل شده است.
نکته دوم
تاریخ سرایش شعر، دوم دیماه ۱۳۷۱ است، یعنی ۳۱ سال قبل؛ با این وجود، هنوز زبان شعر، بوی کهنگی نگرفته است و مخاطب در خوانش آن، احساس ملالت نمیکند.
نکته سوم
توجه و دقت شاعر در فاصله گرفتن از تکلف ادبی و نیز رعایت قوانین زبان عامیانه، با هدف دخیلدانستن مخاطب در لذت شعری، ستودنی است.
حاصل این رفتار هنرمندانه، آشتی مخاطب با شعر است.
شاهد این ادعا، سادگی زبان و شیوه بیان شعر، و تناسب آن با فهم عام در کنار وسواس هنری و رعایت اصل «شعریت» است.
دانش به «حسن مطلع» او گفت آفرین!
بینش رسیده است به «حسن ختام» از او...
حاصل این دیدگاه هنری و فرهنگی، رسیدن به زبان و شیوه بیان «سهل ممتنع» در این شعر است؛
به همین جهت، اشعاری از این دست را میتوان الگوی شاعران اهل هیئت معرفی کرد.
امید است تا با بهرهگیری از الگوهای زبانی و بیانی آن، به مراتبی عالی در شعر دست یابند که در کنار سادگی و عام فهمی، اصل رعایت بیان شاعرانه (یا حداقل، بیان کنایی) در آن مشهود باشد و خواص، برای آن ارزش هنری قائل شوند.
نکته چهارم
این شعر، آمیزهای از چند اصل مهم شعر ولایی است:
الف) مدح و ستایش امام (علیهالسّلام) با محوریت معرفی شخصیت ملکوتی و ناسوتی ایشان.
آن پنجمین امام که معصوم هفتم است
مهری که شرمگین شده بدر تمام از او
و:
تا رهنمای خلق شود در ره نجات
بالله گرفته بود خدا التزام از او
ب) ارائه گزارش تاریخی
ج) استفاده از عنصر «روایت» و «وصف»
(جزئیگری و جزئینگاری)
د) موضعگیری عاطفی شاعر
ه) تحلیل و قضاوت.
تیر و کمان گرفت و هدف را نشانه رفت
تا ضرب شست بنگرد و اهتمام از او
فضل و بزرگواری آن مظهرِ گذشت
راضی نشد که خصم شود تلخکام از او...
مرور تاریخ زندگانی اهل بیت (علیهمالسّلام) و رفتار دشمنان با ایشان در شعر،
برکات زیادی برای شاعران به همراه دارد؛
از جمله:
*بازسازی تاریخ در قالب شعر
*تحلیل و موضعگیری با هدف ارتقای سطح معرفت عام،
که از نکات مهم و از رسالتهای غیرقابل اغماض شاعران شیعی است.
امید است، شاعران اهل بیت با الگوگیری از اشعاری چون این شعر پرمضمون و محتوا، با پرهیز از استحسانهای ذوقی و تصورات تاریخی غیر قابل دفاع، نیز ارائه زبان حالهای موهن، سعی در بازسازی تاریخ اهل بیت (علیهمالسلام) و تحلیل آن بر اساس روایات مأثوره داشته باشند.
مسلّمأ به این شیوه است که میتوانند بر غنای فنی و محتوایی شعرشان بیفزایند.
#تاریخ_شفاهی
#یک_نکته_از_این_معنی
#تلنگر
هدایت شده از الی الحبیب
#تاریخ_شفاهی
📩خاطرات مداحان اهلبیت(ع)
با #شهید_جمهور
«آیت الله شهید سیدابراهیم رئیسی»🏴🌷
🔰خاطره و یادداشت اول:
حاج جواد #قربانپور
🔆یک بار به ایشان(شهید رئیسی) گفتم:
🔻« یک سری مداحان مشهدی هستند که هیچوقت دیدارهای بیت رهبری دعوت نمیشوند»
🔹ایشان گفتند:
«همه را جمع کن یک بار که آقا آمدند، بیایند اینجا دیدار آقا»
❇️و این امر انجام شد..
💬حدود ۸۰ نفر،
حدود چهار ساعت
با آقا دیدارکردند، خودشانهم بودند..
✍️ همیشه می گفتیم بدیِ رئیسی این هست که تیم رسانهای ندارد؛ خوب کار میکند ولی نشان نمیدهد، ضعیف است
⬅️خدا زد به دهان همه ما و گفت تو برای خدا کار کن، منِ خدا می شوم تیم رسانه ای تو😭
🚩و خدا عجب رسانهای دارد؛ از شرق تا غرب عالم پرچم نیمه افراشته کردند
❗️و حتی دشمنان پیام تسلیت دادند
‼️و حتی مجری بی بی سی بغض در گلو خبرت را می خواند
✅خدا عجب رسانه قویی دارد
⚠️دیگر بعد از این همه بدانیم هرجا کار پیش نمیرود بخاطر نداشتن رسانه نیست، بخاطر فقدان اخلاص هست😔
💢در بحبوحه قدرت نمایی انواع رسانهها، خدا درس بزرگی به همه ما داد
🔮باید اخلاص داشت، چه در دهه شصت باشی #همت و #بابایی شوی، چه در دهه۱۴۰۰ و اوج رُخنمایی دنیای مجازی بیخیالِ اینستا و توییتر و کلاب هاوس و.. باش
📿 به خدا بچسب؛ خدا تو را منتشر میکند نامت را و راهت را..
💌این درس بزرگ رئیسی بود به همه ما
♻️ما فکر کردیم این درس بزرگ شهدا در دهه شصت باقی ماند، غافل از اینکه هنوز رمز شهادت همین است..
🔹همان چیزی که فکر میکردیم نقطه ضعف رئیسی است دقیقا نقطه قوت او بود؛ برای همین شد « #شهید_رئیسی»
#خادم_الرضا
#شهید_خدمت
#الی_الحبیب
🆔 @elalhabib_ir
#یکنکتهازاینمعنی
بخش یکم
در یکی از روزهای مردادماه امسال، در یکی از شهرهای پرشور و شعور شیعی، در جمع شاعران و نوحهسرایان سخنرانی داشتم.
از همان ابتدا که درباره جلسه و موضوع آن با من تماس گرفتند اعتراضم را نسبت به وضعیت برنامهریزی جلسه در سال قبل مطرح کردم و نمیخواستم امسال باز همان تجربه تکرار شود؛ به همین دلیل به دنبال بهانهای میگشتم که جواب رد بدهم.
سال گذشته به عنوان سخنران در جلسه افتتاحیه انجمن ادبیشان دعوت شدم. طبیعتاً لازم بود وقت بگذارم و متناسب با موضوع، مطلب ارزشمند و بکری آماده کنم.
به روش دیگران کاری ندارم، اما معتقدم اگر بخواهم از کارم لذت ببرم، باید برای موضوع، مضمون و قالب اثرم ارزش قائل شوم و از تکرار و درجا زدن بپرهیزم.
با آنکه حدس میزدم هیچیک از مخاطبان آن جلسه، بحثهای پیشین مرا نشنیدهاند، با این حال برای اشباع روحی خود تلاش کردم بحث بدیع و تازهای آماده کنم.
تحمل ۵-۶ ساعت مسیر و همچنین شنیدن شعرهای تکراری و معمولی برخی از شاعران در جلسه، رنجی بود که شبیه آن را بارها تجربه کردهام و بر این باورم که باید با آن کنار آمد.
نکته غیر قابل تحمل و تعجببرانگیز این بود که، مجری برنامه - که جلسه شعرخوانی شاعران هیئتی را با «شو» تلویزیونی اشتباه گرفته بود - پس از معرفی من تأکید کرد که ایشان قرار است ۱۰ دقیقه صحبت کند!
٩٠ دقیقهای که مسئول جلسه از من خواسته بود، کجا و ١٠ دقیقه کجا؟
با آنکه اهل گله نیستم و شکایت را سیره انسانهای ضعیف میدانم، با این حال هنگام ارائه بحث به تعریض، موضوع را مطرح کردم و گفتم که قرار سخنرانی من ۱۰ دقیقه نبوده است؛ ظاهراً ناهماهنگی یا اعمال نظر در این برنامه شده است! که جناب مجری به خود آمد و فیالمجلس بر زمان سخنرانی من افزود! اما من با همان ۱۰ دقیقه صحبت کنار آمدم و عطای وقت اضافه را به صاحبش بخشیدم!
امسال که برای جلسه دعوت شدم، تمام آنچه را نوشتم و خواندید، در ذهنم مرور شد! به همین دلیل، تمایلی به حضور نداشتم؛ شاید این ذهنیت نیز برای دعوتکننده پیش آمد که شاید دارم بر مبلغ میافزایم! اما آنان که مرا میشناسند میدانند، هیچگاه برای حضور در جلسات شرط و شروطی نمیگذارم و به خلاف بسیاری از شاعران و سخنرانان، معمولاً مؤمنانه تسلیم برنامه از پیشتعیین شده هستم.
با آنکه اصلاً نمیخواستم در این جلسه شرکت کنم، نمیدانم چه قدرت برتری در کار بود که مرا وادار به پذیرش نمود! شاید دوستی همراه با ارادت من به مداح آن هیئت ـ که از دل آن هیئت او چنین انجمن شعری برآمده است ـ مرا به این تصمیم واداشت.
ادامه دارد...
#سیدمهدیحسینیرکنآبادی
@smahdihoseinir
#تاریخ_شفاهی
#من_و_شعر
#آسیب_شناسی
#یکنکتهازاینمعنی
بخش دوم
در جلسه هماهنگی با مسئولان جوان جلسه، متوجه شدم که تمام بار سنگین برنامهریزی و برگزاری جلسه بر دوش دو یا سه شاعر جوانِ هیئتی، عاشق خدمت و پرتلاش است.
خستگی و امید در چهرهشان حکایت داشت از دشواریهای کار برگزاری این همایش، فراخوان شعر و دعوت از سخنران و شاعر مهمان و... براحتی میشد حدس زد که چه «نه»های بزرگی احتمالاً شنیدهاند، یا انتظارات بیجای برخی از شاعران و سخنرانان را تحمل کردهاند...
خستگی و صبوری از تمام وجودشان میبارید و من با دیدن حال و هوای آنان، به آنهمه توفیق و حال و هوای معنویشان سخت غبطه خوردم.
انگیزه من برای سنگ تمام گذاشتن در سخنرانی، مثل همیشه فراوان بود و وقتی این اشتیاق و همت جوانان را دیدم، فراوان و فراوانتر شد.
در مسیر راه، درباره جلسه پرسیدم، متوجه شدم که نه فقط شاعران شهر، که از همه کشور در این جلسه حضور دارند؛ حدود ۴۰ نفر از شاعران؛ اما چرا فقط ۴۰ نفر شرکتکننده؟
به محض ورود به جلسه، شگفتیهایم افزونی یافت. از هر سمتی یکی از شاعران همشهریام به سراغم میآمد. در لابلای سلام و احوالپرسیها، به دنبال پاسخ این پرسش بودم که این همه شاعر قمی در اینجا چه میکنند؟
چرا سهم شاعران قم حدود یکچهارم از کل شرکتکنندگان شده است؟
موضوع همایش برایشان جذابیت داشته؟
رسانه میان آنان قویتر و اثرگذارتر است؟
پرکارتر از دیگر شاعرانند؟
یا دلایل دیگر وجود دارد؟
و یک سؤال مهم و تأملبرانگیز:
سهم شاعران قمی از آن شعرهای ضعیف که به این کنگره ارسال شده، چقدر است؟
یعنی شعر قم تا این حد افول پیدا کرده و نازل شده است؟
با دیدن برخی از شاعران قمی در جلسه، به این نتیجه رسیدم که کلاً باید موضوع بحث را عوض کنم، درست مثل سال قبل، که ۹۰ دقیقه سخنرانی به ۱۰ دقیقه سخن تبدیل شد! حالا باید موضوع بحث تغییر میکرد، شاهد مثالها و مباحث مرا بسیاری از شاعران قمی بارها شنیدهاند، هرچند بسیاری از آنها نسبت به این مباحث بیتوجه بوده و هرگز آنها را به کار نبستهاند؛ با این حال، باید به وظیفه خود میاندیشیدم.
تأخیر در شروع جلسه، لحظه بهلحظه مرا نگرانتر میکرد؛ چون پس از برنامه من قرار بود دو برنامه سخنرانی دیگر هم برگزار شود!
اما قرار ساعت ۸ شروع جلسه کجا و ساعت ۹:۱۷ دقیقه کجا؟ به دلایل تأخیر کاری ندارم، اما حدس میزدم یکی از دلایل آن دیر آمدن برخی شعرا بوده است.
مواجهه با برخی شاعران کنگرهباز، حس خوب حضور در جلسات شعری را از من میگیرد.
برای همه شاعران احترام ویژهای قائلم، چه برسد به شاعران ولاییسرا؛ اما با آن گروه از افراد مشکل دارم که استعداد و هویت شعری خود را پای اثری میریزند که به آن چندان اعتقادی ندارند و صرفاً برای دریافت جایزه میلیونی، تبدیل میشوند به کارخانه شعرسازی!
به نظرم این کار، هویت اقتصادی و تجاری دارد تا هویت ادبی!
هیچگاه این قصه را فراموش نمیکنم، روزگاری با یکی از شاعران همسفر بودم؛ از جلسه اختتامیه یک همایش برمیگشت با یک جایزه پر و پیمان! اما حاضر نشد شعرش را برای من و همسفران بخواند... دلیلش مشخص بود!
گفتنی است هرچند شعر شاعران قم در این عصر بشدت افول پیدا کرده، اما مرام و اخلاق شاعران قمی قابل دفاع است است و بحمدالله برای شئون شعر، هنوز آیین و حریم خاصی قائلند. امیدوارم این حیای اجتماعی و فرهنگی دوام و قوام یابد.
این روزها بخشی از زندگی من با کلنجار و حیرت در عرصه شعر میگذرد، اینکه چرا برخی شاعران به سودای نام و نان، چوب حراج بر همه ارزشها زدهاند؟
و چرا عرصه شعر ولایی را جولانگاه خود ساختهاند؟
سخت در حیرتم که چگونه مراکز فرهنگی تاکنون بر این ابتذال و خطرات میدانداری این افراد در عرصه شعر درنگ نکرده و عواقب و نتایج آن توجه نداشتهاند؟
ادامه دارد..
#سیدمهدیحسینیرکنآبادی
@smahdihoseinir
#تاریخ_شفاهی
#من_و_شعر
#آسیب_شناسی
#یکنکتهازاینمعنی
بخش پایانی
این کلنجار و حیرت، در هنگام سخنرانی شکل دیگری یافت. برخی از اعضای حاضر جلسه تفسیر دقیق اما تلخ از این مصراع سعدی بودند: «من در میان جمع و دلم جای دیگر است!»
یکی از شاعران که سالهای سال مرا میشناسد و در جلسات و کلاسهای من در قم حضور یافته و من به خاطر حضور امثال او، موضوع بحث را عوض کرده بودم، با بیرحمی تمام، در طول سخنرانی مشغول گفتگو با بغل دستیاش بود...
نمیدانم کدام تعبیر بهتر است؟ بیادبی؟ یا بیانگیزگی؟ یا همان بیرحمی؟ خب، برادر/ خواهر محترم! اگر از نظر شما تاریخ مصرف من تمام شده، یا حوصله شنیدن بحث نداری، میتوانی محترمانه از جلسه بیرون بروی!
غفلت و جهل، چه بلایی سر شعور انسان میآورد!
امواج این جمله در آن لحظه، دائم به شکل سینوسی درسرم جزر و مد داشت و ساحل آرامش مرا تبدیل میکرد به دریایی طوفانی و پر جوش و خروش...
با وجود تمام این کلنجارها سعی کردم در هنگام صحبت، بر پریشانیام غلبه کنم.
سؤالات زیادی ذهن مرا به خود درگیر کرده بود...
مسئولان جلسه گناهی نداشتند، اما واقعاً کسی نبود به آنان بگوید که چرا برای شاعران اینچنینی، این همه برنامه چیدهاید؟
مگر تجربه نخستتان است؟
باور کنید حضور بعضی از اینان در جلسات عمومی، معمولاً برای دید و بازدید است، نه برای آموختن!
بدبینانه سخن نمیگویم، عملکرد این شاعران تاجر و به بیان بهتر، تاجران شعر، نشان از همین واقعیت تلخ دارد.
اگر این جماعت، اندکی با خودِ واقعیشان لحظهای خلوت کنند، وجدانشان به آنان تلنگر خواهد زد و آنان را به این باور خواهد رساند که حالا که میلیونمیلیون تومان برای برگزاری این سنخ جلسات هزینه میشود، از فرصت پیشآمده استفاده کنند، شاید و احتمالاً جملهای و عبارتی، حتی از دهان من - که از نظر آنان تاریخ مصرفم تمام شده - خارج شود و شعر و حتی نگرش آنان را تغییر دهد!
راز اینکه سالهاست شاعران در همین سطح فکری ماندهاند، ظاهراً همین نکته است؛ زیست شاعرانه و خلوت و سلوک شعری به گعدههای شعری و دیدار خوش و بش تبدیل شده است...
بی آنکه با برخی شاعران همشهری خداحافظی کنم، از جلسه بیرون زدم...
اگرچه از آتش دل چون خم می در جوشم، اما سالهاست مُهر بر لب زده، خون میخورم و خاموشم ... و اگر امروز، به خلاف رویه همیشگی، تجربه تلخ ۹۰ دقیقه حضور نفسگیر در آن جلسه را در قالب تاریخ شفاهی نوشتم، فقط به این دلیل است که نجوایی کنم در گوش آنانی که خالصانه و با عشق و انگیزهای غیرقابل وصف، با اتکا بر عنایات اهل بیت (علیهمالسّلام) و کمکهای مردمی، فراخوان شعر برپا میکنند. و الا وقت گذاشتن برای شاعرانی که صفات و رفتارشان شرح شد، و نقد شعر و مرام و شعورشان، خطایی عظیم است و من سالهاست از این ثواب عظیم توبه کردهام...
#سیدمهدیحسینیرکنآبادی
@smahdihoseinir
#تاریخ_شفاهی
#من_و_شعر
#آسیب_شناسی
یک_نکته_از_این_معنی
بخش یکم
«چه مرگهای عجیبی!»
این تعبیر و عبارت، برای چندمین بار جمعه شب گذشته به ذهنم رسید؛ یعنی شب پنجم صفر، سالروز شهادت حضرت رقیه (سلاماللّه علیها)، وقتی خبر ارتحال استاد حاج سید احمد شمس را شنیدم.
این تعبیر را قبلاً درباره رحلت پدر بزرگوارم، مرحوم حجتالاسلام حاج سید جعفر حسینی نیز از زبان دیگران بارها شنیدهام، و نیز درباره دیگران و مرگهای این چنینی... ارتحال و جاندادن در غروب عاشورا، یا شب پنجم صفر از نوع مرگهای عجیب است که هر کسی آرزو دارد آن را تجربه کند.
قالب تهی کردن و جان دادن در مجلس اباعبداللّه (سلام اللّه علیه)، در میان التهاب و جنون عزاداری، «توفیق» به معنی واقعی کلمه است، که نصیب هر کسی نمیشود و شب پنجم صفر امسال، حاج سید احمد شمس، بعد از دوبار سکته (طبق نقل افراد موثق) در دو مجلس توسل و عزاداری به این توفیق و مرگ شیرین دست یافت.
ادامه دارد...
#تاریخ_شفاهی
#حاج_سید_احمد_شمس
#پنجم_صفر
یک_نکته_از_این_معنی
بخش دوم
مداح اهل بیت و مبارز فیسبیلاللّه، حاج سید احمد شمسالدین را بسیاری از مسئولان دیروز و امروز مملکت، اهالی فرهنگ، بویژه متولیان ادب و هنر ولایی، بخوبی میشناسند.
صاحب این قلم نیز از سال ۱۳۶۵ با طنین و حال و هوای مرثیهخوانی او آشنا شد و این آشنایی به همنشینی و دوستی، و سپس رفاقت با ایشان از سال ۱۳۶۷ به بعد منجر شد.
یکی از توفیقات بزرگ من در این «حیات طیبه»، یعنی نفس کشیدن در زیر خیمه توسل به اهل بیت (سلاماللّه علیهم اجمعین)، آشنایی با دوستان و رفقایی است که از حکمت و تجربیات علمی و فنی، و از همه مهمتر، ادب و سلوک ولایی و معنویشان بهرهها بردهام و خوشبختانه سهم من از این بهرههای معنوی، از دوستی و همنشینی با مرحوم استاد سید احمد شمس در دهه ۶۰ و ۷۰ نسبت به دیگران بسیار بیشتر و عمیقتر بود.
عشق و علاقه وافر به منش، اخلاق و خلق و خوی او، همچنین کسب تجربههای فنی و معنوی از قِبَل ایشان، این جسارت را به من میبخشد، تا بتوانم اندکی درباره ایشان بنویسم.
امیدوارم بزرگان، فارغ از همه سلایق و دغدغههای غیرمعمول و دنیوی، از فضایل، مهارتها، تواناییهای فنی و داراییهای معنوی مرحوم حاج سید احمد شمس بنویسند و بیان کنند؛ تا بلکه در این کورهراه پیش رویِ نوجوانان و جوانان آخرالزمانی- که دلباخته هیئت و مداحی هستند- صراطالمستقیم هدایت، بیش از پیش نمایان شود؛ مسیری که معرفت، ولایتپذیری و سپس مودّت نسبت به جمیع اهل بیت (سلاماللّه علیهم اجمعین) فرجام روشن آن است.
ادامه دارد...
#تاریخ_شفاهی
#حاج_سید_احمد_شمس
#پنجم_صفر
یک_نکته_از_این_معنی
بخش سوم
حاج سید احمد شمس، شخصاً بر گردن من حق بسیاری دارد.
در روزگاری که برخی بزرگان ادب و هنر ولایی، نه آنچنان به جوانان روی خوش نشان میدادند، و نه چندان مایل بودند که در مجالس و هیئآت به جوانان، میدان و فرصت جولان دهند، حاج آقا احمد نمیدانم در ضمیر یا رفتار یا اشعار من چه میدید، که به من روی خوش نشان داد و بجز ایجاد شرایط شعرخوانیام در جلسه هفتگی جامعه مداحان، فرصت سخنگفتن برای مداحان در حضور بزرگان شعر و مداحی را فراهم نمود؛ آن هم در زمانیکه بجز استاد معظّم دکتر محمدعلی مجاهدی و برخی ریشسفیدان در این عرصه، کمتر کسی میتوانست جز شعرخوانی یا مداحی، فرصت ابراز وجود در پشت تریبون جلسه جامعه مداحان بیابد، حاجسیداحمدآقای شمس، فرصت طرح موضوعات ادبی ولایی در قالب سخنرانیهای دهدقیقهای را برای من فراهم کرد و نیز سخت از سخنان ارائه شده، هربار دفاع نمود.
گاهی نیز بعد از شعرخوانی من، نسخه شعر مرا میگرفت و در جلسات مداحیاش آن را میخواند، بویژه دهه اول محرم که معمولاً تازهترین اشعار بزرگانی چون استاد مجاهدی(پروانه) و استاد محمدجواد غفورزاده(شفق) را میخواند.
پر واضح است که خواندن شعر من در کنار شعر آن بزرگان، مطمئناً و صرفاً برای تشویق منِ تازه به دوران رسیده بود، وگرنه توجیه دیگری نداشت.
برخی ابیات یکی از اشعار خواندهشده را به خاطر دارم؛ به گمانم شب تاسوعای سال ١٣۶٩ یا ١٣٧٠ بود:
در التهاب داغ عطش بر لب فرات
از حنجری فسرده شنید این خطاب، آب:
ای روسیاه! حنجر خشکیدهٔ حسین،
میسوزد از برای تو و شد کباب، آب!
این خیل تشنگان همه از آل کوثرند،
فردا چه میدهی تو به زهرا جواب؟ آب!
تصور کنید حالِ جوانی حداکتر ٢٢ساله را که گوشه جدول کنار خیابان، بیرون هیئت نشسته و یکباره ببیند یکی از بزرگترین مداحان شهر یا کشور، دارد شعرش را میخواند...
#تاریخ_شفاهی
#حاج_سید_احمد_شمس
#پنجم_صفر
یک_نکته_از_این_معنی
بخش چهارم
در پخش پیشین، از حاجآقااحمد به عنوان یکی از بهترین مداحان کشور یاد کردم؛ به نظرم این تعبیر اصلاً اغراقآمیز نیست.
در بخش نخست این متن نوشتم که از سال ۱۳۶۵ ایشان را میشناسم یعنی قریب به ۴۰ سال پای روضه ایشان نفس کشیدهام و درباره سبک اجرای ایشان بشخصه، تحلیلهایی دارم؛ که به جهت رعایت اختصار، مجبورم به شکل کلّی و موجز بیان کنم:
* حال بُکای همیشگی و التهاب درونی ایشان در هنگام اجرا، که خواندن ایشان را از تصنع دور میداشت؛
* بداههخوانی و اجرا به اقتضای حال؛
* مضمونخوانی و ارائه مکملهای محتوایی در لابلای اشعار؛
* ارائه تحلیلهای متناسب با موضوعات روز و به تعبیری، اجرای موضعمحور؛
* ارتباط هدفمند و مفید با شاعران برتر کشور و بهرهگیری از اشعار ایشان؛
* سالمخوانی، زیباخوانی شعر، و نیز تنوع شعر و اجرا، به واسطه همنشینی با شاعران برتر کشور.
* شناخت لحنهای متفاوت در مداحی و بازآفرینی آن در اجرا به نحو احسن؛
* آشنایی با قالبهای مختلف مداحی (مدیحهخوانی، مرثیهخوانی، نوحهخوانی- بویژه واحدخوانی- و مناجاتخوانی) و ارائه آثار فاخر و ماندگار در هریک از قالبهای اجرا.
* و....
آنچه بیش از همه موارد ارائه شده در فعالیتهای معنوی، فرهنگی و اجتماعی حاجسیداحمدآقا برجستگی یافته و در عرصه ادب و هنر ولایی، او را در میان دیگران متمایز ساخته، بیگمان حال و هوای معنوی و برجستگیهای فرهنگی و فکری در روضهخوانی اوست که گنجینه عظیمی از تجربههای فنی و محتوایی برای آیندگان به یادگار گذاشته است.
امید میرود با ارائه و انتشار فایلهای صوتی ایشان، این گنجینه در دسترس عموم قرار گیرد.
ادامه دارد...
#تاریخ_شفاهی
#حاج_سید_احمد_شمس
#پنجم_صفر
یک_نکته_از_این_معنی
بخش پنجم
دفاع از فرهنگ اصیل و آسیبشناسی مبارزه با خردهفرهنگهای برگرفته از سلایق شخصی، از اصولیترین دغدغهها و فعالیتهای هنرمند متعهد است و حاجسیداحمدآقا در این میدان حضور محسوس و واکنشهای برجستهای داشت. حاصل این حضور فعال و میدانداری، تمایز دیدگاه افراد در قبال او بود.
حاجآقااحمد، موافقان فراوان و مخالفان بسیاری داشت؛ عمده مخالفت افراد به دو نکته مهم باز میگشت، یکی نوع خلق و خوی، و به عبارتی سنجیدهتر، واکنشهای او در برابر افراد خطاکار، که صریح و خالی از تعارفات معمول بود؛ و دیگری به نوع خواندن او و مکملسازیها و حرفزدنهایش در لابلای مداحی، که گاه به چشم برخی از مخاطبان، قالب سخنرانی جلوه میکرد و ملالتآفرین بود.
توجه به واکنشها و اعتراضات مخالفان نوع و سبک مداحی او موضوع نوشته نیست؛ اما آنان که از خلق و خوی او گلهمند بودند، حتماً اخلاقِ خوش، شوخیها و مزاحهای او را هم تجربه کردهاند؛
به قول یکی از دوستان شاعرم، (علی گلی حسینآبادی):
قلبش زلال بود چنان چشمهای روان
چون خنده مینشست به لبهای دیگران..
بیگمان اگر این دو رفتار را کنار هم بسنجیم، حتماً درباره شخصیت حاجسیداحمدآقای شمس به قضاوت بهتری میرسیم و مطمئناً در باره تلخی برخی از رفتارهایش به او حق میدهیم.
من خود به چشم خویشتن بارها گره بر پیشانی او دیده و با واکنشهای تلخ او مواجه شدهام و در نگاه اول، سخت ناراحت و معترض و حتی متعجب! ... اما با گذشت زمان به راز رفتار او پی بردهام و به او حق دادهام که در برابر اشتباهم، آن هم در دستگاه توسل و عزاداری اهل بیت (سلام اللّه علیهم اجمعین) واکنش درستی نشان داده است و آموختم که نباید در این عرصه، برخورد تعارفآمیز، مصلحتاندیشانه و دیپلماتیک(!) داشت؛ رفتاری که متأسفانه امروز بسیار مرسوم شده و نتایج این خردهفرهنگ ناشایست را هم بعینه مشاهده میکنیم.
حاجآقااحمد در قبال سختگیریها و عکسالعملهای انقلابیاش، بارها تاوان داد و حتی گوشهگیری را بناچار برگزید.
آنان که او را از نزدیک میشناسند، حتماً در لابلای سخنانش تلخی درد دل را چشیدهاند و نشانههایی از زخمی عمیق، که از لطف برخی دوستان بر جگر داشت.
#تاریخ_شفاهی
#حاج_سید_احمد_شمس
#پنجم_صفر
یک_نکته_از_این_معنی
بخش ششم
شب اول یا دوم محرم بود، بعد از جلسه هیئت، آقارضای خورشیدی با من تماس گرفت و پس از نقد و تحلیل مختصر برنامه هیئت رزمندگان، پیشنهاد کرد از حاجاحمدآقای شمس دعوت کنیم، تا موضوع خواب عجیب و روشنگرانهای را - که سالها پیش درباره استاد گرانمایه دکتر محمدعلی مجاهدی(پروانه) و شعر ایشان دیده بود- در شب سوم و متناسب با برنامه عزاداری حضرت رقیه (سلاماللّهعلیها) مطرح کند.
به جزئیات این پیشنهاد و دلایل عملی نشدن آن فعلاً لازم نیست بپردازم؛ اما نکته مهم این بود که این پیشنهاد، موضوع دعوت از حاجاحمدآقای شمس به برنامه رزمندگان را در ذهنم به کلنجاری مهم تبدیل کرد.
با آقاسیدمهدی میرداماد در این باره صحبت کردم و به این جمعبندی رسیدیم که به دیدار حاجسید احمدآقا برویم ( با هدف عیادت از ایشان، که به تازگی آنژیو کرده بودند) و اگر شرایط حال ایشان مناسب بود، از ایشان بخواهیم ضمن شرکت در جلسه، مخاطبان جوان را به فیض روضه برسانند.
خوشبختانه این توفیق حاصل شد و به همراه حاجسیدمهدی میرداماد و دیگر دوستان، به دیدار حاجاحمدآقا مشرف شدیم.
مثل همیشه، دیدار و خوش و بش و نقل حرفهای مختلف، اما حکمتآمیز، نُقل جلسه بود. بالاخره ایشان ضمن مختصر گلهای که داشتند، وعده دادند در جلسه حضور یابند.
هیچگاه خاطره حضور ایشان در این جلسه فراموشم نمیشود... هراس داشتم برخی از جوانان تازه به دوران رسیده، شأن ایشان را نشناسند و برخورد مناسبی با ایشان نداشته باشند. دغدغه دیگرم، واکنشهای مخاطب بود در برابر خواندن ایشان...
ذهنم در برابر این سؤال مهم هنگ کرده بود و نمیتوانستم تدبیری برای آن بیندیشم! اگر حاجآقااحمد، تشخیص دهد و مثل برخی مواقع،
در میان روضهخواندن به شکل تبیینی حرف بزند، مخاطب جوان جلوی منبر که ایشان را نمیشناسد، چه عکسالعملی نشان خواهد داد؟
پس از توسل به دامن مبارک اهل بیت (سلاماللّه علیهم اجمعین) به این جمعبندی رسیدیم که ابتدا مداح جلسه، حاجسیدمهدی میرداماد، ایشان را به جوانان و نوجوانان معرفی کند و جلسه را برای اجرای ایشان آماده سازد.
پیشبینیها و دغدغههای من کاملاً بیجا بود! نوجوانان و جوانان بحمدالله خواندن ایشان را تحویل گرفتند و جلسه مثل اجراهای همیشه حاجآقااحمد، پر از حس و حال بود و اشکهای حاجآقااحمد و دیگر مقربان خیمه حسینی، کار خودش را کرد و تأثیر لازم را گذاشت.
تجربه بسیار دلنشینی بود... خدا را شکر...
این روزها از حاج سید مهدی میرداماد بیش از همیشه ممنونم و سپاسگزار، که مثل همیشه قدردان نعمت حضور پیشکسوتان بود و با دعوت از حاجآقااحمد شمس، زمینه آشنایی بیشتر نوجوانان و جوانان با یکی از نخبگان و سرمایههای گرانمایه فرهنگ، ادب و هنر ولایی را فراهم ساخت.
اگر آن شب حاجآقااحمد نمیآمد، و اگر به سراغ او نرفته بودیم، من و حاج سید مهدی میرداماد این روزها که فقدان او را تجربه کردهایم، مطمئناً بیش از این حسرت به دل بودیم...
#تاریخ_شفاهی
#حاج_سید_احمد_شمس
#پنجم_صفر
#یک_نکته_از_این_معنی
بخش یکم
این روزها که به نگارش تاریخ شفاهی میپردازم، سعی دارم در مواجهه با رویدادها و پدیدهها- که سوژههای متناسب با تاریخ شفاهیاند- از قضاوتهای شخصی و سلیقهمحور بپرهیزم.
در حال نگارش اَلباقی تاریخ شفاهی، و خاطرات اجتماعی و فرهنگیام با دو تن از مداحان، مرحوم حاج سید احمد شمس و نیز حاج سید مهدی میرداماد بودم، که انتشار نماهنگ (نوحه/ترانهٔ) ویژه اربعین با خوانش آقای #عبدالرضا_هلالی، ذهن مرا سخت به خود مشغول داشت و نتوانستم از کنار آن به سادگی بگذرم.
آنچه میخوانید، واکنش و دغدغههای من در قبال چنین نوحههایی است که بظاهر خلاقانه است، اما درباره آن، باید تأملات مبنایی بویژه از نظر محتوایی درنگهایی داشت.
بخش آغازین نوحه را مرور کنیم:
انا لله و انا الیه راجعون
چهل روز گذشت،
چهل روز با سوز گذشت،
مجلس ختمی به مناسبت درگذشت خون خدا
تو کربلا
برگزار میشه
مجلس ترحیمی
تو موکبا
با مداحی تاول پا
برگزار میشه
بعد از هزار سال
بازم عمه سادات بیقرار میشه...
ادامه دارد...
#نوحه_ترانه
#تاریخ_شفاهی
#آسیب_شناسی
@smahdihoseinir
#یک_نکته_از_این_معنی
بخش دوم
این روزها، ابتذال دامنگیرِ ادب و هنر آیینی شده است - چه واقعگرایانه نگاه کنیم و بپذیریم، و چه متعصبانه بنگریم و آن را رد کنیم- و کمکم، این فکر دارد جا میافتد که به عشق اهل بیت(علیهمالسّلام) هر کاری میتوان کرد و به زعم گروهی از افراد، حتی دانش، حکمت، فرهنگ و اندیشه را در مسلخ محبت و عشق باید فدا کرد...
* آنکسانی که با وجود فرهنگسازیها و فتاوای علما، قمه میزنند،
* آنکسانی که با وجود ارشادها و تبیینها در عزای حسینی با زنجیر تیغدار بر بدن خود میکشند،
* و...
میتوان رفتارشان را به حساب جنون عشق گذاشت.
بیگمان آنان به میزان ادراکشان از فرهنگ عزاداری، در عزاداریهای خاصشان مأجورند؛ مگر آنکه نیت دیگری جز عزاداری، (مثلاً لجبازی با دیدگاهی سیاسی یا فقهی) داشته باشند!
اما آنگاه که،
* شاعر آیینی نکتهسنجی، تصویر تیغزنی را استوری کند،
* یا دیگری، از قمهزنی دفاع کند،
* این یکی از علمکشیها در برابر نظر علما دفاع کند،
* آن دیگری به صراحت در برابر نظرصائب و مبنایی کارشناسان بگوید: «من قبول ندارم!»...
* و...
اینجاست که باید باور کرد به یک دوگانگی دچار شدهایم.
وقتی استاد دانشگاه، عمامه به سرِ حوزوی، کارشناس و نخبه اجتماعی و فرهنگی در برابر این نوع رفتارها سکوت و یا حتی از آن دفاع و تمجید میکند، باید بپذیریم سطحینگری، دامنگیر برخی هیئتها شده است.
نشانههای این ابتذال را امروزه براحتی میتوان رصد کرد، که حاصل همان غفلت، یا سهلگیریها و التفاتهای نابجای برخی نخبگان در برابر خطای برخی اهالی ادب و هنر آیینی است.
ادامه دارد...
#نوحه_ترانه
#تاریخ_شفاهی
#آسیب_شناسی
@smahdihoseinir
#یک_نکته_از_این_معنی
بخش سوم
مصادیق ابتذال
از مصادیق ابتذال، یکی تکرار ناشیانه یا ملالآور مضامین سخن و یا رفتارهای دیگران به شکل کورکورانه است،
و دیگری، نادیده گرفتن حکمتها و باورها، طبق خواستهٔ عام و به بهانه خلاقیت و نوآوری، با هدف «جذب حداکثری»...
شکی نیست که باید به اقتضای حال و مقامِ مخاطب سخن گفت، اما نه به این مفهوم که: «محتوای سخن را به میزان فهم عام و خواستههای آنان، در سطحی فُرودین، عوامانه و خارج از مبانی فرهنگ شیعی مطرح کنیم!»
از بارزترین مصادیق مردمگرایی با هدف جذب حداکثری، نمونه اشعار و نوحههای زیر است که مهمترین ویژگی آن، در کنار خلاقیت و نوآوری در مضمون یا فرم، سطحینگری و طرح نکات و مضامین دمِ دست و عوامانه است؛ که گاه زمینهساز القای مفاهیم ناشایست نیز میشود:
برای دلخوشی نوکران این درگاه
دروغ روضه بخوانم، دروغ بسم الله!
دروغ روضه بخوانیم، شمر آبش داد
سنان رسید ولی با ادب جوابش داد..
و:
من ایرانم تو عراقی... چه فراقی!
واین نوحه که خطاب به امام معصوم، امامِ عالم الغیب و الشهاده، به شکلهای مختلف خوانده شده:
امشب تکلیفمو معلوم کن
یا از خونه بیرون کن(!)
یا قلبم و آروم کن
امشب
این خیال و راحت کن
یا بزن منو(!) یا که باهام
یه خورده صحبت کن
اصلا میشنوی این صدامو
اصلا میبینی گریه هامو
بیا دونه به دونه بشمرم غمامو
بیا یه کم بشین کنارم
پناه دل بیقرارم
تو زندگیم بجز تو هیچ کی رو ندارم
و:
بغل وا کن که پناه خودمی
بغل وا کن تکیه گاه خودمی
اصلا میشنوی این صدامو
اصلا میبینی گریه هامو
بیا دونه به دونه بشمارم غمامو
بیا یه کم بشین کنارم
پناه دل بی قرارم
تو زندگیم به جز تو هیچکی رو ندارم
و:
دست رو دلم نذار دیگه
اشکمو درنیار دیگه
قلب من آزاری نداره
من خودتو میخوام ازت
نگام کنی یه بار فقط
واسه تو که کاری نداره
اصلاً میشنوی این صدامو؟
اصلاً میبینی گریه هامو؟
و این نوحه/ترانه(؟) که بتازگی متناسب با اربعین ارائه شده است:
انا لله و انا الیه راجعون
چهل روز گذشت،
چهل روز با سوز گذشت،
مجلس ختمی به مناسبت درگذشت خون خدا
تو کربلا
برگزار میشه
چه بپذیریم چه نخواهیم بپذیریم واقعیت امر این است که این ترانه به ظاهر نوحه پیادهروی اربعین در آن سطح جهانی را تا سطح حضور در یک مجلس ختم و درگذشت امام، پایین میآورد!
ادامه دارد...
#نوحه_ترانه
#تاریخ_شفاهی
#آسیب_شناسی
@smahdihoseinir
#یک_نکته_از_این_معنی
بخش چهارم و پایانی
موریانهٔ غفلت و عوامگرایی دارد ستونهای این خیمه را از بیخ و بن میجَود و ما دلخوشیم که نوحههای خلاقانه ما را مردم استقبال کردهاند! اما به عوارض و نتایج آن کاری نداریم... برخی نخبگان ما به مداح طیبالله میگویند و خوشحالند که مداحی ما بسیار پویا و خلاقانه است و همه چیز به خوبی و خوشی میگذرد بله ظاهراً درست است؛ از نظر سبک! اما از نظر محتوا چه؟ آیا همه اشعار و نوحههایی که خلقالساعه، بی هیچ وسواس و سنجشی، و صرفاً خالصانه ارائه میشود، قابل دفاع است؟
اگر واقعگرایانه با این موضوع مواجهه داشته باشیم، براحتی میتوانیم به جمعبندی برسیم. نوحههایی همچون نمونهٔ مذکور، حاصل غفلت و عوامگرایی ما و در حقیقت به کام دشمن ماست؛ دشمنی که سالهاست پیادهروی اربعین و اهداف مقدس آن را میبیند، اما براحتی آن را انکار میکند. رسانههای جهانی بر این حرکت جهانی و تمدنساز شیعی، چشم بستهاند و نمیخواهند دیگران هم ببینند اما سؤال مهم این است که چرا ما بر آن چشم بستهایم و چرا حقایق را نمیبینیم؟
چرا نوحهسرایان و مداحان ما ناخواسته اما همسو با دشمن، راهپیمایی اربعین را از منظری میبینند که مفهوم حرکت به سمت امام و برائت از دشمن امام در آن وجود ندارد؟
پاسخ آن روشن است...
به دنبال جاسوس و کیف انگلیسی و نقشههای پنهان دشمن برای انحراف در هیئت نباشید!
این خطای بزرگ از خودِ ماست و ریشه در همان سکوت نخبگان دارد و تشویق به عوامگرایی، که حاصل آن جذب حداکثری است؛ به هر قیمت ممکن!
تا زمانی که اوضاع چنین است و برخی نخبگان، در قبال این خطایا سکوت میکنند و یا تمجید و تایید؛
و آنگاه که هشدار «فأین تذهبون؟» نیز در آن جماعت، درنگی ایجاد نکرد، به نظر میرسد مثل شبهای کرونایی، فقط باید «الهی عظم البلاء» خواند و «وانقطع الرّجا» را باشدّت و حدّت تکرار کرد...
#نوحه_ترانه
#تاریخ_شفاهی
#آسیب_شناسی
@smahdihoseinir
#یک_نکته_از_این_معنی
بحش یکم
بعد از بارگذاری متن «یک نکته از این معنی» - که درباره یک ترانه/ نوحه(؟) اربعینی نوشتم- بازخوردهای فراوانی از طرف موافقان متن و نیز چندی از مخالفان مشاهده کردم.
نکته جالب توجه اینکه، در خلال این تعامل و تقابل فکری،
یک فایل تصویری از اجرای «ملاباسم کربلایی» بدستم رسید که درباره موضوع اربعین بود.
با تماشای آن فایل با خود گفتم: «شاهد از غیب رسید!» تقریباً هر آنچه را که در نوحههای اربعینی امسال به دنبال آن میگشتم، در این اجرا دیدم.
به خلاف بسیاری از نوحهپردازان امروز، نه گرفتار سبک نوحه و جاذبهٔ موسیقایی آن هستم و نه فریقته مهارت نوحهخوان در اجرا... هزاران بار خدا را شکر!
آنچه در نوحه به دنبال آنم، ارائه مفاهیم ارزشی در ساختار شعر است و به عبارت دیگر، پیوند هنری محتوا و فرم.
گمشده من در نوحه، «محاکات» است؛ که یک مصداق بارز آن، بازسازی یک عبارت خاص - برگرفته از زبان و بیان مردمی - است، تا حکمتهای عمیق و بظاهر عامیانه را بازپرداخت و زبانزد کند.
امروزه مسئولیت مهم نوحه، «فرهنگسازی» است و «تذکار» آیینها و شعائر شیعی است و توجه این اصل مهم، در این نوحه «ملا باسم» بعینه مشاهده میشود.
ادامه دارد...
#تاریخ_شفاهی
#نوحه
#زییایی_شناسی
@smahdihoseinir
#یک_نکته_از_این_معنی
بحش دوم و پایانی
از نوحهپردازان و نوحهخوانان امروز همواره انتظار میرود که شعائر شیعی را در نوحههایشان «بازخوانی» کنند که با عنصر «تکرار»، در جامعه «زبانزد» شود.
«تکرارِ شعارهای شیعی در نوحه، باعث میشود مفاهیم بهمرور در ذهن مخاطب تسّری یابد و در جامعه، در قالب یک مفهوم شکل گیرد.
با دریغ باید گفت، بسیاری از نوحهخوانان ما با فاصله گرفتن از نوحه مبتنی بر «تکرار» این فرصتسازی را از دست دادهاند.
اما این «بازخوانی» و «تکرار» هدفمند، در نوحه مورد بحث وجود دارد.
حداقل بیست مضمون والا در این نوحه بیست و چند دقیقهای به زبان و بیانی ساده، اما عمیق بازخوانی میشود، که مهمترین آنها به قرار زیر است:
* دعوت به ادای فرایض شیعی و تأکید بر آن؛
* اشاره به حضور اصحاب و بنیهاشم در موکبها
* وجود مقدس حضرت عباس (سلام الله علیه) اسامی زائران را ثبت میکند؛
* زائران و خادمان به میزان خستگی درجه میگیرند؛
* خرج کن و مزد بگیر!
* ضرورت تکریم زائر و موکبدار؛
* اشاره به فرهنگ عظیم موکبداری؛
* سنت شیعیان عراق در تکریم زائر و عذرخواهی از او؛
* معرفی امت واحده و نشانههای تحقق آن؛
* وصف رفتارهای کریمانه خدام موکبها (پیر، جوان، کودک، دختران و پسران)؛
* فرصتشناسی؛
* شناخت دشمن و فتنههای او؛
* ترویج فرهنگ اهل بیت و التزام به آن
* دعوت به نماز اول وقت و پرهیز از تسویف و کاهلنمازی؛
* همت و عزم برای پیکار؛
* حرکت در مشایه در حکم پیکار با دشمنان است؛
* در مشایه، همراه با زینب (سلام الله علیها) در حرکتی؛
*شیعه، شمشیر به دست است، با شعار یا لیتنا کنا معک؛
*شیعیان تشنگانی هستند که به سمت آب در حرکتند؛
*از فریب دشمن بپرهیز و بر حذر باش!
* در مشایه پای بر زخمها بنه! این مسیر، شیرمرد میطلبد!
* فروشنده مباش، خریدار باش!
* این شعائر آسان به دست ما نرسیده، به قیمت قطعشدن دستان عباس است!
* برائت از دشمن و پرهیز از دشمنی با دوست؛
* معرفی شعائرِ پرورشیافتگان مکتب حضرت عباس (سلام الله علیه)
با درنگ و تأمل در بند ترجیع این نوحه - که مخاطب هر بار آن را تکرار میکند - در مییابیم که در کنار توجه به اصل مهم «بازخوانی مضامین والای شیعی»، به شگرد و تکنیک «تکرار» نیز به شکل هدفمند و هوشمندانهای توجه شده است.
پ.ن:
نقطه مقابل این نوحه را در برخی نوحههای عراقی نیز دیدهام که بسیار افراطیتر از نوحههای امروز کشور ماست؛ بویژه موسیقی و ریتم آنها. امیدوارم همه هنرمندان عاشق و حسینیمرام، اصل پیوند فرم و محتوای هنری و دیگر شئون نوحهپردازی (بویژه بازخوانی با محوریت تکرار) را بشناسند و بر آن درنگ و تأمل داشته باشند.
#تاریخ_شفاهی
#نوحه
#زییایی_شناسی
@smahdihoseinir
لینک دریافت و مشاهده فایل تصویری نوحه و اجرای ملاباسم👇
https://eitaa.com/majalesemandegar
#یکنکتهازاینمعنی
تکمله
یادداشت شاعر ارجمند جناب آقای حسن بیاتانی درباره این نوحه را نیز بخوانید.
امروز تصمیم داشتم نوحه «باسم کربلایی» را برای شما بفرستم، به خاطر نکات فراوان کارگاهی که در این نوحه هست.
خوشبختانه دیدم که در موردش یادداشت نوشتید.
نکته دیگری که برای بنده جالب بود، این است که در این سالها متأسفانه نوحههای عراقی تأثیرات منفی زیادی از نوحههای فارسی گرفتهاند و من هر سال در سفر اربعین با مصادیق زیادی از این مسئله مواجه میشوم؛ اما در این نوحه، یک اتفاق جالب افتاده و آن اینکه، این نوحه از نظر اتفاقات شاعرانه، نوع خیال و حتی قالب، بیشتر از شعر عرب، به شعر فارسی شباهت دارد و این کار مصداق بسیار خوبی از تعامل سازندهٔ نوحه ایرانی و عراقی است.
معمولاً در شعر عربی، اتفاقات لفظی و سخنورانه بر خیال، فرم و زاویه نگاه و... غلبه دارند؛ اما در این نوحه، این قضیه برعکس است.
شاعر این نوحه همان شاعر نوحه ماندگار «تزورونی» است، که شاعری است بسیار متبحر.
در واقع، فرهنگ غنی شیعی و عراقی در این نوحه با ظرفیتهای شعر فارسی تلفیق شده و اتفاق مبارک و تازهای را رقم زده است،
#تاریخ_شفاهی
#نوحه
#زییایی_شناسی
#یک_نکته_از_این_معنی
این روزها شاهد کوچ و مهاجرت محمدعلی بهمنی از این دیار هستیم.
محمدعلی بهمنی را از اواسط دهه ۶۰ میشناسم. دقیق یادم نیست چه سالی بود آقای برقعی که آن روزها مشغول تألیف «تذکره سخنوران قم» بود، از من خواست تاریخچهٔ زندگانی قیصر امینپور و یکی دو شاعر دیگر را از خود شاعران بگیرم و به ایشان بدهم.
دقیق یادم هست، در انجمن ادبی محیط در محضر استاد فرزانه، محمدعلی مجاهدی بودیم. در یکی از جمعه شبها که ذکر خیر آقای محمدعلی بهمنی شد... جاودانیاد برقعی گفت:
«این آقای بهمنی چه صداقت و صمیمیتی در کلامش هست؛ شاید کسی دیگر بود با این صداقت نمیگفت و نمینوشت که من در هنگام سفر والدین و در قطار به دنیا آمدهام!».
بعدها این صمیمیت را بارها در لابلای شعر او دیدهام و همیشه از آن حظ و بهره فراوان بردهام.
شاید اولین شعری که از محمد علی بهمنی خواندهام، این کوتاهه است:
«مردی که سالهاست
در انتظار آمدن مرد دیگری است،
گاهی دلش برای خودش تنگ میشود!»
این مضمون را یکی دو بار دیگر در اشعارش آورده است؛ از جمله:
«دلم برای خودم تنگ میشود آری،
دلم خوش است که در قربت وطن بودم»
از آن روز که با محمدعلی بهمنی آشنا شدم و با شعرش، نگرش من به حقیقت شعر و زبان صمیمی و مصادیق صمیمیت زبان شکل گرفت و کمکم کامل شد. امروزه هر کسی در باره تغییر زبان و فرار از تکلف زبانی از من راهکاری طلب کند، از او میخواهم با شعر بهمنی زندگی کند تا به تعبیر سهیل محمودی، بهمنیوارترین شاعر شود.
در کلاسهایم بارها و بارها به رهی معیری و محمدعلی بهمنی استناد کردهام که اینان از نوجوانی با شعرشان ثابت کردهاند ذاتاً شاعرند؛ بیآنکه آموزش دیده باشند. فقط کسی که ذاتاً شاعر است و هویت هنری خود را شناخته، میتواند فقط خودش باشد و خودش، و نه مقلد دیگران... محمدعلی بهمنی در همان آغاز راهش در شعر، ثابت کرده همان شاعر صمیمی است که باید باشد و تا پایان عمر هم همان بود.
همیشه ذهنم درگیر این موضوع و این سؤال بود که محمدعلی بهمنی عزیز - این نور چشم ادبیات و آبروی غزل معاصر - چرا شعر مذهبی/ شیعی/ آیینی/ ولایی ندارد؟ تا اینکه غزل رضوی او منتشر شد با آن خاطره شگفتش، که حتماً در رسانهها آن را خواندهاید...
شاید محمدعلی بهمنی دهها شعر مذهبی و آیینی دیگر داشته (شبیه آنچه حسین منزوی داشت و عرضه کرد) اما او شاید بر این باور بود که باید جامعه ادبی، فقط یک تصویر، آن هم تصویری شفاف از شعر او داشته باشد.
محمد علی بهمنی حقیقتاً شاعر بود و همواره شاعرانه زندگی کرد؛ به خلاف بسیاری از ما، که مدعی شعریم و شاعر نیستیم! و فقط سر سفره شاعران نشستهایم و آن را تبدیل کردهایم به خوان یغما!
همنسلان من با شعر حسین منزویها، محمدعلی بهمنیها و قیصر امینپورها نفس کشیده و تربیت شدهاند و من و امثال من، بهتر از نسل امروز میفهمیم که شعر این دیار، چه پشتوانهای را از دست داده است...
ای کاش شاعرانی که واقعاً شاعرند، به تأسی از محمدعلی بهمنیها تلاش کنند تا همیشه خودشان باشند؛ تا قیصر امینپور، سیدحسن حسینی و محمدعلی بهمنی و حسین منزوی و دیگران و دیگران برای آیندگان شوند؛ تا به مسئولیت عظیم خود در برابر تاریخ، ادبیات و فرهنگ شیعی عمل کرده باشند.
خدا کند آیندگان، برای این مصراع محمدعلی بهمنی، مصداقی نیابند: «عرصه خالی است، چنان شامگه بعد از کوچ»...
#تاریخ_شفاهی
#محمد_علی_بهمنی
#شعر_معاصر
@smahdihoseinir
#یک_نکته_از_این_معنی
سال ١۴٠٠ بود یا ١۴٠١ (و احتمالاً پساکرونا)، دقیق یادم نیست، با تعدادی از شاعران اهل بیت قرار گذاشتیم که در آستانه غدیر، پای درس تاریخ بنشینیم و از محضر حجتالاسلام میرزامحمدی بهره ببریم.
دو سه بار این جلسه برگزار شد؛ حیف که دوام نیافت... اما همان جلسه، برکات بسیاری داشت؛ بخصوص دریافت یک نکته مهم، که از رهگذر بیتی از غزل آقای مجتبی خرسندی و تحلیل آقای میرزامحمدی نصیبمان شد:
«به این سؤال فقط «عَمروْ» میدهد پاسخ
که در مبارزه غیر از تو پهلوانی نیست
هزارویک شب اگر «لیلةُالمَبیت» شوند،
کسی بهجز تو مهیای جانفشانی نیست»
شاهد بحث، بیت دوم است که بظاهر، اغراق سادهای دارد؛ اما در حقیقت، برگرفته از یک مضمون بلند و یک حقیقت تاریخی است، که تا آن لحظه از آن بیخبر و غافل بودم.
حجتالاسلام میرزامحمدی از آقای خرسندی پرسید: «شاعر! این بیت هزار و یک شب خفتن در بستر پیامبر را دانسته و آگاهانه به کار بردی؟»
پاسخ او منفی بود و شاید پاسخ جمع به این سوال همین بود!
بیت، راز شگفتی داشت و احتمالاً همه آن جمع چون من از آن بیخبر بودند.
هرچند اکثر آن جمع میدانستند که پیش از شب اول ربیعالاول، حضرت مولا امیرالمؤمنین (صلوات اللّه علیه) به تدبیر پدر بزرگوارشان حضرت ابوطالب (سلام اللّه علیه) در تمام سه سال زندگی در حصار «شعب ابیطالب» هر شب با هدف حفظ جان حضرت پیامبر ( صلی اللّه علیه و آله و سلّم) در بستر ایشان خفته است؛ اما در آن لحظه، با یک حساب سرانگشتی و با نگاهی تحلیلمحور به این نکته مهم رسیدیم و متوجه شدیم که «لیلةالمبیت» نه یک شب، که بیش از هزار شب بوده است.
این خاطره مختصر و بظاهر کوچک و کماهمیت در ذهن من حاوی درنگها و نهایتاً درسهای فراوانی بوده است.
نکته اول، ضرورت ثبت تجربیات، و سپس به ودیعت نهادن آن برای آیندگان است.
نگارش تاریخ شفاهی، نتایج و برکات فراوانی دارد، از جمله: ثبت و ماندگاری خاطرات، مستند کردن تاریخ، ارائه گزارش به آیندگان بر اساس یک مسئولیت فرهنگی، با هدف برجستهسازی ضعفها و قوتها، تبیین فرصتها و عبرتها، و...
نکته دوم اینکه، با همان یک بیت و تذکار کارشناس تاریخ، اکثر شاعران حاضر در جلسه به این باور رسیدند که اولاًّ،
شناخته دقیقی از تاریخ ندارند،
و ضرورت دارد ضمن واکاوی زوایای مختلف تاریخ اسلام، پای مکتب تحلیل تاریخ، زانو بزنند؛
و ثانیاً اینکه،
درست است که طبق الطاف رحیمانه الهی، الهام شاعرانه در شعر شاعران موضوعیت دارد و شاعران اهل بیت، اکثراً مؤیّد به روح القدسند - همانگونه که آن بیت مجتبی خرسندی مصداق عنایت بود - اما چقدر خوب است که شاعر در کنار الهامهای رحمانی، از بهرههای معرفتی نیز همواره پُرنصیب باشد و در شعر خود همواره آن را متجلی سازد و انعکاس دهد.
جناب حجتالاسلام میرزامحمدی یک سؤال بیشتر مطرح نکرد، اما اگر اهل درنگ و دقت باشیم میتوانیم در پاسخ به همین سؤال، عرصهها و میدانهای دیگری را دَرنوَردیم و افقهای فکری دیگری کشف کنیم.
آنچه نوشته آمد، حاصل درنگهای صاحب این قلم بود و امیدوارم دیگران نیز بر نکات معرفتی و حتی فنی پیرامون شعر، درنگ داشته باشند و با ثبت رویدادها و خاطرات و تحلیلها، تصویری واقعی و شفاف از حقیقت شعر امروز برای تاریخ و آیندگان ترسیم کنند.
شعر شاعران و نیز ثبت خاطرات شفاهیشان در حکم دو بال برای سیر در مسیر شناخت شعر هر دوره است. بیگمان از این طریق است که آیندگان و شعرپژوهان میتوانند تصور کنند که شعر آیینی و ولایی عصر ما در کدام نقطه از زمانه خود ایستاده بوده و تا فتح قلهها فاصلهای داشته است یا خیر؟
امیدوارم تاریخ، درباره شاعران ولاییسرا، همواره قضاوت خوبی داشته باشد.
#لیلةالمبیت
#تاریخ_شفاهی
#شعر_ولایی
#زیبایی_شناسی
#آسیب_شناسی
@smahdihoseinir