eitaa logo
فروشگاه کتاب جان
5.5هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
399 ویدیو
61 فایل
🔷️مرکز توزیع کتاب های جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی 📚پاتوقی برای دیدن، خواندن و خریدن کتاب های خوب وابسته به مرکز کتاب جان/ فروش فقط به صورت غیر حضوری ارتباط با مدیر: @milad_m25
مشاهده در ایتا
دانلود
📕 کتاب ۱۳۱۸ " خاطراتی از رهبر انقلاب از ۱۳۱۸ تا بهار ۱۳۹۵" 💯 عنوان این کتاب «1318» است که وجه تسمیه آن سال ولادت مقام معظم رهبری است و خاطراتی که در این کتاب آمده از سال 1358 تا بهار سال 1395 را شامل می شود. این خاطرات، به اقتضای سخن در مجال های مختلف بر لسان مبارکشان جاری شده است. 🔹 فصل اول کتاب "خاطرات٬کودکی٬ نوجوانی و جوانی٬ تحصیلات" رهبر معظم انقلاب اسلامی را روایت می کند. 🔸 فصل دوم کتاب مربوط به خاطرات رهبر معظم انقلاب از امام خمینی (ره) است. 🔹 فصل سوم با عنوان اوضاع خانواده 🔸فصل چهارم با عنوان "پای درس استاد" مربوط به خاطرات ایشان در دوران طلبگی است. 🔹 فصل پنجم کتاب با عنوان "مبارزات" فعالیت های مبارزاتی مقام معظم رهبری را روایت کرده است. 🔹فصل ششم کتاب خاطرات رهبر معظم انقلاب از دوران ریاست جمهوری است 🔹 فصل هفتم با عنوان "رهبری و مرجعیت" 🔸 فصل هشتم با عنوان "شخصیت ها" 🔸فصل نهم کتاب هم با عنوان "روایت" نام گذاری شده است. ۵۲۴ صفحه|جلد سخت| ۲۷۰۰۰ تومان خرید آنلاین👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/45449?ref=830y خرید از طریق ایتا👇 @milad_m25 کتاب خوب راهگشاست👇 @sn_shop
خلاصه فصل نخست کتاب از افغانستان تا لندنستان را با کسب اجازه از ناشر و مترجم به مرور تقدیم حضور میشود. نویسنده: عمر الناصری(ابو امام المغربی) مترجم: وحید خضاب که داشتم موضعم را توضیح می‌دادم، ژیل با تعجب نگاهم می‌کرد. بعد با لحنی آرام گفت: «نگران نباش. این حقوق نیست. فقط فکر می‌کنم باید این پولو بابت همین اطلاعاتی که تا اینجا بهمون گفتی، بگیری. ببین، من می‌دونم پول لازم داری.» پاکت را از دستش گرفتم. آن شب که به خانه که برگشتم، حکیم در را باز کرد. خیره شدم توی چشم‌هایش و گفتم: «برادر، به خاطر کاری که کردم متاسفم. پولو من برداشتم ولی الان واقعا پشیمونم. از ته دل توبه کرده‌ام. دعا کردم که [به دل تو و بقیه برادرا بندازه که] منو ببخشید.» احساس خیلی بدی داشتم. حکیم کارهای وحشتناکی کرده بود، حتی دربارۀ کشتن من صحبت کرده بود. اما در هر حال هنوز برادرم بود و از اینکه مجبور بودم به او دروغ بگویم حالم به هم می‌خورد. از این متنفر بودم که باید جاسوسی او را بکنم. اما هیچ گزینۀ دیگری نداشتم. ادامه دادم: «به خاطر کاری که کردم روی دیدنتون رو ندارم. پولو از جا جور می‌کنم برمی‌گردونم. فقط یه چند روز به من فرصت بده. الان فقط می‌خوام برگردم سمت خدا.» حکیم یک دقیقه همینطور زل زده بود به من. مشخص بود که دارد عمیقا فکر می‌کند. گمانم چیزی به دهنش آمد که بگوید، اما بدون اینکه حرفی بزند چرخید و رفت داخل خانه و درب را پشت سرش باز گذاشت. موقعی که پشت سرش رفتم داخل، فهمیدم که بخشیده شدم. اینکه حکیم قانع شده بود یا نه مسئلۀ دیگری بود، اما اهمیتی نداشت. او کار دیگری نمی‌توانست بکند. او خیلی بیشتر از من با شریعت اسلام آشنا بود و می‌دانست وقتی ‌گفتم می‌خواهم به سمت خدا برگردم حق چون و چرا ندارد و نمی‌تواند دربارۀ نیت من مشغول حدس و گمان شود. وقتی می‌گفتم توبه کرده‌ام، راهی نداشت جز اینکه حرفم را قبول کند. در هر حال اگر هم دروغ گفته بودم و بار دیگر خطایی می‌کردم، آن موقع هم می‌توانست مرا بکشد! یک هفته بعد دوباره با ژیل قرار گذاشتم. به همان شماره‌ای که داده بود زنگ زدم و پیغام گذاشتم. بعد خودش زنگ زد و محل قرار را مشخص کرد. همان برنامۀ دفعۀ اول را تکرار کردیم: به مدت تقریبا نیم ساعت در فاصلۀ 30 متری‌اش در خیابان‌ها راه رفتم و دوباره هر چندصد متر یکبار همان چهره‌هایی که چند دقیقه قبل دیده بودم را مجددا می‌دیدم. و باز هم مثل دفعۀ اول دست آخر رسیدیم به هتلی در نزدیکی میدان غُژی، البته آن هتل قبلی نه. و این بار نفر سومی هم در اتاق نبود. وقتی نشستیم به ژیل گفتم می‌دانم که آدم‌هایش داشتند تعقیبم می‌کردند. با خنده جواب داد: «مسخره نباش!» دنبالۀ بحث را نگرفتم اما مطمئن بودم که حرفم درست است. خرید آنلاین کتاب ازافغانستان تا لندنستان👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/98583?ref=830y خرید از طریق ایتا👇 @milad_m25 ............................ «روایتی از درون شبکه‌های تروریستی-تکفیری و شبکه نفوذ اروپایی»👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
خلاصه فصل نخست کتاب از افغانستان تا لندنستان را با کسب اجازه از ناشر و مترجم به مرور تقدیم حضور میشود. نویسنده: عمر الناصری(ابو امام المغربی) مترجم: وحید خضاب شروع به صحبت کرد و گفت: «خبرای خوبی برات دارم. پولا همراهمه. می‌خوام توی همون خونه بمونی و بدون جلب توجه به کارت ادامه بدی. دوباره اعتمادشون رو به دست بیار تا بعدا بتونیم چیزهای بیشتری بفهمیم.» 25 هزار فرانک را تحویلم داد. چند دقیقۀ دیگر هم صحبت کردیم و بعد آمدم بیرون. مدت‌ها بعد یک بار ژیل گفت بعد از آن دیدار دوم وقتی از هم جدا شدیم مطمئن نبوده پول را به جای تحویل دادن به طارق، برای خودم برندارم! با این حرفش انگار یک سطل آب یخ ریخت روی سرم. همینکه به خانه رسیدم پول را به حکیم دادم تا به طارق برگرداند. دیگر نگران این نبودم که بخواهند مرا بکشند اما مطمئن بودم دیگر به من اعتماد هم ندارند. در عمل، میزانی که امین و یاسین در خانۀ ما می‌ماندند مدام کمتر و کمتر شد. خود طارق را هم از روزی که پول‌ها را برداشتم دیگر ندیده بودم. سه روز بعد از برگردادن پول، [صبح] که از اتاقم آمدم پایین، دیدم حکیم و امین و یاسین پشت میز آشپزخانه نشسته‌اند. تا آنها را دیدم درب را بستم تا با با هم روبرو نشویم. اما یاسین مرا دید. صدایم کرد تا بروم داخل آشپزخانه. رفتم داخل و روبروی او و امین ایستادم. سرم را پایین انداختم و از آن دو هم عذرخواهی کردم. چند ثانیه با سردی نگاهم کردند بعد امین شروع کرد به صحبت کردن و گفت: «ما می‌بخشیمت و قبول می‌کنیم که برگردی. معلومه که شیطون یه مدت گولت زده بوده، اما خوشحالیم که تصمیم گرفته‌ای برگردی به سمت خدا.» اگر بحث شریعت اسلامی را هم در نظر نگیریم، امین و یاسین برای بخشیدن من دلیل دیگری هم داشتند: آنها نیازمند آن سلاح‌ها بودند. چند روز پیش از ارتباط گرفتن با دستگاه اطلاعات خارجی فرانسه، به لوران سفارش چند قبضه مسلسل یوزی داده بودم و یاسین الان مسلسل‌ها را می‌خواست. اما طبیعتا روابطمان حالا تغییر کرده بود. دیگر به من اعتماد نداشتند. چند هفته بعد دوباره سر و کلۀ طارق پیدا شد. و کمی بعد از آن، به مرور صندوق‌ها و کارتن‌ها و وسایل از خانه بیرون رفت. حتی دستگاه فتوکپی را هم از آنجا بردند. مشخص بود که دیگر [اینجا] در کنار من احساس امنیت نمی‌کنند. جای دیگری برای اقامت و زندگی پیدا کرده بودند. پیش از رفتنشان، چندتا از برگه‌هایی که داخل آشپزخانه توی کارتن بود را برداشتم تا به ژیل نشان دهم. رسیدهای فکس را هم همچنان برمی‌داشتم. موقع دریافت فکس، امین و یاسین همیشه کنار دستاه می‌ایستادند [ولی رسید‌ها را برنمی‌داشتند]. اما بعد از جا‌به‌جایی هم امین و یاسین به همان میزان قبل، به خانۀ ما رفت و آمد می‌کردند. تعداد زیادی آدم هم همچنان در مسیر حرکت به جبهه به خانۀ ما می‌آمدند. اما طارق به ندرت می‌آمد. کما اینکه کمال را هم دیگر اصلا ندیدم. همچنان درخواست‌های یاسین را به لوران می‌رساندم و همچنان بسیاری از همان چیزها را می‌خریدم: فشنگ، بعضا تفنگ و دوربین‌های دید در شب. مدتی که گذشت یاسین کلی تجهیزات الکترونیکی را هم به درخواست‌هایش اضافه کرد: بی‌سیم‌های رادیویی، فرستنده و چیزهایی شبیه این. شرایط کم‌کم داشت عادی می‌شد. یا دستکم شبیه دورانی که هنوز طارق به خانۀ ما نیامده بود. ژیل را هم هر دو هفته یک بار می‌دیدم. هر بار هم همان برنامه را تکرار می‌کردیم. من به شماره‌ای که داده بود زنگ می‌زدم. و [او تماس می‌گرفت] و جایی که می‌توانستم پیدایش کنم را مشخص می‌کرد. بعد مدتی دنبالش راه می‌رفتم و دست آخر در یک هتل مجلل می‌نشستیم و صحبت می‌کردیم، معمولا هم جایی نزدیک میدان غوژی. هر بار هم در انتهای دیدار حدود 8 هزار فرانک، برای اطلاعاتی که تحویلش داده بودم، پول به من می‌داد، گاهی هم مقداری بیشتر. در این زمینه واقعا قابل اتّکا بود. حتی یک بار هم لازم نشد در مورد پول به او یادآوری یا از او درخواست کنم. البته در جنبه‌های دیگری کمتر می‌شد به او اعتماد کرد، فضا در آن اوایل مقداری «ناساز» بود. ژیل روحیۀ دیکتاتورمآبانه داشت، می‌خواست همیشه در کنترلش باشی. خرید آنلاین کتاب ازافغانستان تا لندنستان👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/98583?ref=830y خرید از طریق ایتا👇 @milad_m25 ............................ «روایتی از درون شبکه‌های تروریستی-تکفیری و شبکه نفوذ اروپایی»👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
خلاصه فصل نخست کتاب از افغانستان تا لندنستان را با کسب اجازه از ناشر و مترجم به مرور تقدیم حضور میشود. نویسنده: عمر الناصری(ابو امام المغربی) مترجم: وحید خضاب می‌خواست به من یاد بدهد چه کار باید بکنم و چه حرفی باید به امین و یاسین و طارق بزنم. مدام می‌خواست فشار می‌آورد که به «حلقۀ داخلی» آنها نفوذ کنم و می‌خواست یادم بدهد چطور. اما قدرت در دست من بود -اطلاعاتی که او احتیاج داشت را من داشتم- و خوشم نمی‌آمد که به من دستور بدهد. بارها و بارها این را [صریحا] به او گفتم و می‌دانستم که این عصبانی‌اش می‌کند. اما من هم عصبانی بودم. می‌دانستم اگر به او اجازه بدهم، همه چیز مرا می‌گیرد. آن وقت به جای اینکه یک «گنج» برای او باشم، تبدیل می‌شدم به یک دردسر برای او. و آن وقت نیاز پیدا می‌کند تا از دست من خلاص شوم. بعد می‌تواند مرا به زندان بیندازد، یا حتی بلای بدتری سرم بیاورد. نمی‌خواستم اجازه دهم چنین اتفاقی بیفتد. با گذشت زمان به نوعی «مصالحۀ اجباری» رسیدیم. به صورت کلی، او دیگر دربارۀ چیز مشخصی سوالی نمی‌پرسید. فقط می‌گفت: «چه خبر؟» من هم چیزهایی که دیده بودم را برایش تعریف می‌کردم. بعضی وقت‌ها هم برخی چیزهای ملموس را تحویلش می‌دادم، مثل رسیدهای فکس یا آن برگه‌هایی که از آشپزخانه برداشته بودم. به صورت ویژه از دیدن این برگه‌ها ذوق‌زده شد، تعجب کردم. من خودم نگاهی به برگه‌ها انداخته بودم، چیزی نبود جز یک فهرست طولانی از آدرس‌هایی در فرانسه و تونس. از نظر من چیز هیجان‌انگیزی نبود، ولی ژیل را بسیار خوشحال کرد و و گفت کار مهمی کرده‌ام. ژیل توجه خاصی به نشریه انصار داشت. می‌خواست دربارۀ مهری که در دست طارق دیده بودم بیشتر بداند. گفت آیا این مهر یا شبیه آن را در دست کس دیگری هم دیده‌ام، و من هم برایش گفتم که ندیده‌ام. پرسید نشریه را به کجاها می‌فرستیم، من هم گفتم که به سراسر جهان ارسال می‌شوند، نه فقط به اروپا یا آفریقا یا خاورمیانه، بلکه حتی به آمریکا و کانادا و برزیل و آرژانتین و روسیه و آفریقای جنوبی و استرالیا، به همه جا. ژیل دربارۀ همۀ اینها با دقت یادداشت برمی‌داشت و می‌توانم بگویم این موضوع واقعا برایش مهم بود. اغلب وقت‌ها هم با هم عکس می‌دیدیم. در ظرف چند ماه، هزارها عکس دیدیم. یک دسته عکس روی میز می‌گذاشت و از من می‌پرسید کدامشان را می‌شناسم. در ابتدا فقط چند نفرشان را می‌شناختم: امین، یاسین، طارق و حکیم. ولی به مرور، تعداد کسانی که می‌شناختم بیشتر شد: برخی‌هایشان به خانۀ ما آمده و شامی خورده بودند، برخی‌هایشان آمده و ماشینی را پارک کرده یا ماشینی را سوار شده و رفته بودند. برخی‌ها هم در مسیر رفتن به جبهه‌ها یا برگشتن از جبهه‌ها به خانۀ ما آمده بودند. معلوم بود خود ژیل چیزهای زیادی دربارۀ برخی از آنها می‌داند، اسامی خیلی از آنها را می‌دانست. اغلب اطلاعات بیشتری می‌خواست، مثلا اینکه کی با کی حرف زد، هر کدام از کجا می‌آمدند و به کجا می‌رفتند، به چه زبانی حرف می‌زدند و کدام یکی مسئول بودند. می‌خواست روش کار این شبکه را متوجه شود. ماموریت من این بود که حفره‌هایی که در اطلاعات قبلی او وجود داشت را پر کنم. عکس‌ها فقط مربوط به بلژیک نبود. خیلی وقت‌ها عکس‌هایی از کسانی که می‌شناختم، خصوصا طارق، را جلویم می‌گذاشت که در کشورهای دیگر گرفته شده بود. عکس‌هایی از فرانسه، اسپانیا، هلند و انگلیس. متوجه شدم هر وقت کسی را در بین عکس‌ها شناسایی می‌کنم، دستگاه اطلاعات خارجی فرانسه او را تحت نظر می‌گیرد. در نتیجۀ همۀ این چیزها، به مرور چیزهای بیشتری دربارۀ جماعت اسلامی مسلح متوجه شدم. متوجه شدم که امین، مسئول عملیات سیاسی هستۀ جماعت اسلامی در بروکسل است. یاسین هم مدیر شاخۀ نظامی آن [هسته] بود، مسئولیت تهیۀ مهمات و فعالیت‌های پشتیبانی برای جا‌به‌جایی این مهمات از جایی به جای دیگر را او بر عهده داشت. خرید آنلاین کتاب ازافغانستان تا لندنستان👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/98583?ref=830y خرید از طریق ایتا👇 @milad_m25 ............................ «روایتی از درون شبکه‌های تروریستی-تکفیری و شبکه نفوذ اروپایی»👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
۳ قسمت از داستان امنیتی از افغانستان تا لندنستان امشب کار شد👆👆👆
10.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📚 مسابقه بزرگ کتابخوانی 🔸با محوریت کتاب 🔹تنها زیر باران 🔸روایت زندگی شهید مهدی زین الدین ▪️ از ۱۳ آبان تا ۱۲ بهمن ۹۸ ▫️ با اهدای جوایز ارزنده... #مسابقه #تنها_زیر_باران #شهید_مهدی_زین_الدین @sn_shop
فروشگاه کتاب جان
📚 مسابقه بزرگ کتابخوانی 🔸با محوریت کتاب 🔹تنها زیر باران 🔸روایت زندگی شهید مهدی زین الدین ▪️ از ۱۳
مسابقه بزرگ کتابخوانی 🌹 🌷با محوریت کتاب : تنها زیر باران؛ روایت زندگی شهید مهدی زین الدین 👈زمان برگزاری : 13 آبان 1398 لغایت 12 بهمن 1398 👌جوایز: 🌱سی میلیون ریال کمک هزینه نقدی سفر کربلا برای 3 نفر اول 🌱سی میلیون ریال کمک هزینه نقدی سفر مشهد برای 10 نفر 🌱پنجاه کارت هدیه یک میلیون ریالی برای پنجاه نفر 👈روش های تهیه کتاب: 🌴خرید حضوری از کتابفروشی های سراسر کشور 🌴 خرید آنلاین از طریق سایت👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/67684?ref=830y 🌴 خرید از طریق ایتا👇 @milad_m25 @sn_shop
مسابقه بزرگ کتابخوانی 🌹 🌷با محوریت کتاب : تنها زیر باران؛ روایت زندگی شهید مهدی زین الدین 👈زمان برگزاری : 13 آبان 1398 لغایت 12 بهمن 1398 👌جوایز: 🌱سی میلیون ریال کمک هزینه نقدی سفر کربلا برای 3 نفر اول 🌱سی میلیون ریال کمک هزینه نقدی سفر مشهد برای 10 نفر 🌱پنجاه کارت هدیه یک میلیون ریالی برای پنجاه نفر 👈روش های تهیه کتاب: 🌴خرید حضوری از کتابفروشی های سراسر کشور 🌴 خرید آنلاین از طریق سایت👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/67684?ref=830y 🌴 خرید از طریق ایتا👇 @milad_m25 #مسابقه #تنها_زیر_باران #شهید_مهدی_زین_الدین @sn_shop
کتاب خون دلی که لعل شد 🔺 کتاب «خون دلی که لعل شد» حاوی خاطرات حضرت آیت‌الله العظمی سیّد علی خامنه‌ای (مدّظلّه‌العالی) از زندانها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی است. 🔺 این کتاب ترجمه‌ی فارسی کتاب «انّ مع الصّبر نصراً» است که پیش از این به زبان عربی در بیروت منتشر و توسط سیّد حسن نصرالله معرّفی شد.‌ 🔺 آنچه کتاب حاضر را از کتابهای مشابه متمایز میکند، بیان حکمتها، درسها و عبرتهایی است که به فراخور بحثها بیان شده و هر کدام از آنها میتواند چراغ راهی برای آشنایی مخاطب کتاب بویژه جوانان عزیز با فجایع رژیم منحوس پهلوی، و همچنین سختی‌ها، مرارتها و رنجهای مبارزان و در مقابل پایمردی‌ها، مقاومتها، خلوص و ایمان انقلابیون باشد. 🔺 زندگینامه خودنوشتِ معظّمٌ‌له، تصاویر مرتبط، و نمایه‌های مختلف از دیگر بخشهای این کتاب است 434صفحه|35000تومان قیمت با 10 درصد تخفیف: 31500تومان خرید آنلاین از طریق لینک زیر👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/94347?ref=830y خرید از طریق ایتا: @milad_m25 مرجع تهیه کتاب فعالان فرهنگی👇 http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530
هدایت شده از فروشگاه کتاب جان
📕 کتاب ۱۳۱۸ " خاطراتی از رهبر انقلاب از ۱۳۱۸ تا بهار ۱۳۹۵" 💯 عنوان این کتاب «1318» است که وجه تسمیه آن سال ولادت مقام معظم رهبری است و خاطراتی که در این کتاب آمده از سال 1358 تا بهار سال 1395 را شامل می شود. این خاطرات، به اقتضای سخن در مجال های مختلف بر لسان مبارکشان جاری شده است. 🔹 فصل اول کتاب "خاطرات٬کودکی٬ نوجوانی و جوانی٬ تحصیلات" رهبر معظم انقلاب اسلامی را روایت می کند. 🔸 فصل دوم کتاب مربوط به خاطرات رهبر معظم انقلاب از امام خمینی (ره) است. 🔹 فصل سوم با عنوان اوضاع خانواده 🔸فصل چهارم با عنوان "پای درس استاد" مربوط به خاطرات ایشان در دوران طلبگی است. 🔹 فصل پنجم کتاب با عنوان "مبارزات" فعالیت های مبارزاتی مقام معظم رهبری را روایت کرده است. 🔹فصل ششم کتاب خاطرات رهبر معظم انقلاب از دوران ریاست جمهوری است 🔹 فصل هفتم با عنوان "رهبری و مرجعیت" 🔸 فصل هشتم با عنوان "شخصیت ها" 🔸فصل نهم کتاب هم با عنوان "روایت" نام گذاری شده است. ۵۲۴ صفحه|جلد سخت| ۲۷۰۰۰ تومان خرید آنلاین👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/45449?ref=830y خرید از طریق ایتا👇 @milad_m25 کتاب خوب راهگشاست👇 @sn_shop
📗گزیده ای از کتاب 1318 📚 خاطراتي از رهبر معظم انقلاب از ١٣١٨ تا بهار ١٣٩٥ قیمت: ۲۷۰۰۰ تومان خرید آنلاین👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/45449?ref=830y خرید از طریق ایتا👇 @milad_m25 کتاب خوب راهگشاست👇 @sn_shop