eitaa logo
صبح حسینی
472 دنبال‌کننده
37 عکس
21 ویدیو
1 فایل
صبحتان را با #اشک_بر_اباعبدالله علیه السلام آغاز کنید ارتباط با مدیر کانال 👇 @Alamdar1404
مشاهده در ایتا
دانلود
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد https://eitaa.com/sobhehoseyni
تازه رسیده از سفر کربلا سرت بین تن تو فاصله افتاده تا سرت با پهلوی شکسته و با صورت کبود کنج تنور کوفه کشانده مرا سرت پیشانی ات شکسته و موهات کم شده خاکستر تنور چه کرده است با سرت؟ رگ های گردنت چقدر نامرتب است ای جان من چگونه جدا شد مگر سرت؟ این جای سنگ نیست، گمان می کنم حسین افتاده است زیر سم اسب ها سرت... باید کمی گلاب بیارم بشویمت خاکی شده است از ستم بی حیا سرت چشمان تو همیشه به دنبال زینب است تا اربعین اگر برود هر کجا سرت علی‌اکبر لطیفیان علیهم السلام https://eitaa.com/sobhehoseyni
اینان كه سنگ سوی تو پرتاب می كنند بی حرمتی به آینه را باب می كنند در قتلگاه، آن جگر تشنه ی تو را با مشك های آب خنك، آب می كنند لب های خشك نیزه ی خود را حرامیان از خون سرخ توست كه سیراب می كنند عكس سر بریده ی عباس را به نی در چشم های اهل حرم قاب می كنند با نوحه ی رباب و تكان دادن سنان شش ماهه ی تو را سر نی خواب می كنند این آسمان شب زده را ای هلال عشق هفده ستاره گرد تو جذاب می كنند هفده ستاره معتكف چشم هایتان سجده به سمت قبله ی مهتاب می كنند هفده ستاره با كلماتی ز جنس اشك تفسیر سرخ سوره ی احزاب می كنند وحید قاسمی علیهم السلام https://eitaa.com/sobhehoseyni
لب های تو مگر چه قدر سنگ خورده است قاری من چقدر صدایت عوض شده تشریف تو به دست همه سنگ داده است اوضاع شهر کوفه برایت عوض شده تو آن حسین لحظه ی گودال نیستی بالای نیزه حال و هوایت عوض شده وقتی ز رو به رو به سرت می کنم نگاه احساس می کنم که نمایت عوض شده جا باز کرده حنجره ات روی نیزه ها در روز چند مرتبه جایت عوض شده طرز نشستن مژه هایت به روی چشم ای نور چشم من به فدایت عوض شده ما بعد از این سپاه تو هستیم "یا حسین" جنگی دگر شده شهدایت عوض شده تو باز هم پیمبر در حال خدمتی با فرق این که شکل هدایت عوض شده علی‌اکبر لطیفیان علیهم السلام https://eitaa.com/sobhehoseyni
قرآن بخوان از روی نیزه دلبرانه یاسین و الرحمان بخوان پیغمبرانه قرآن بخوان تا خون سرخت پا بگیرد هم چون درخت روشنی در هر کرانه باید بلرزانی وجود کوفیان را قرآن بخوان با آن شکوه حیدرانه خورشید زینب شام را هم زیر و رو کن قرآن بخوان با لهجه ای روشنگرانه کوثر بخوان تا رود رود این جا ببارم در حسرت پلک کبودت خواهرانه قرآن بخوان شاید که این چشمان هرزه خیره نگردد سوی ما خیره سرانه اما چه تکریمی شد از لب های قاری تشت طلا و بوسه های خیزرانه گل داده از اعجاز لب های تو امشب این چوب خشک اما چرا نیلوفرانه در حسرت لب های خشکت آب می‌شد ریحانه ات با التماسی دخترانه آن شب که می‌بوسید چشمت را سه ساله خم شد ز داغت نیزه هم ناباورانه از داغ تو قلب تنور آتش گرفته تا صبح با غمناله هایی مادرانه یوسف رحیمی علیهم السلام https://eitaa.com/sobhehoseyni
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد https://eitaa.com/sobhehoseyni
دست منو زنجیر ،فکرش را نمی کردم چه زود گشتم پیر، فکرش را نمی کردم بالای تل بودم خودم دیدم که شد خنجر باحنجرت درگیر، فکرش را نمی کردم من باتو بودم بی تو از عمرِ بدون تو... ...اینقدر باشم سیر ! ، فکرش را نمی کردم مسمار و پهلوو غلاف و شعله را دیدم اما گلو وتیر، فکرش را نمی کردم دیدم برادر اصغرت را پیش چشمانت تیری گرفت از شیر، فکرش را نمی کردم بی دست شد سقاوپرچم برزمین افتاد آن دستِ پرچم‌گیر،...فکرش را نمی کردم تا بود عباسم کنارم، شمر می لرزید حالا که گشته شیر، فکرش را نمی کردم شمشیر بالارفت و پایین آمدو اکبر... مُردم ازآن تصویر،فکرش را نمی کردم درکوچه های کوفه درپیش کنیزانم خیلی شدم تحقیر،فکرش را نمی کردم خوابی که دیدم درزمان خردسالی ام بااینکه شد تعبیر،فکرش را نمی کردم حالا فقط من ماندم و راس توبر نیزه ای وای از این تقدیر،فکرش را نمی کردم مهدی نظری علیهم السلام https://eitaa.com/sobhehoseyni
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد https://eitaa.com/sobhehoseyni
پدر هرجا که بودی یا نبودی مثل هم بودیم به صورت در سپیدی در کبودی مثل هم بودیم تو از بالای نی من از فراز ناقه افتادم صعودش جای خود در هر فرودی مثل هم بودیم تو بالا سنگ می‌خوردی و من پایین لگد یعنی. میان کوچه تنگ یهودی مثل هم بودیم من و تو در حقیقت رد پای مشترک داریم تو از بالا من از پایین دعای مشترک داریم یکی موی پریشان و یکی فقدان دندان و… من و تو در نداری درد‌های مشترک داریم منو تو هر دو از دلواپسی عمه می‌ترسیم چنین از کربلا در دل بلای مشترک داریم تو سر بر دامن مادر شدی من هم چنین گشتم من و تو پیش زهرا نیز جای مشترک داریم پدر جان قسمت زجر آور این داستان مانده پدر جان بعد تو یک نیمه جان از عمه جان مانده خدا صبرش دهد این نیمه جان را٬ عمه جانم را که غیر از حرف دشمن٬طعنه‌های دوستان مانده پدر حق می‌دهم از آسمان خون سر کند آخر. سرِ بر نیزه‌ی تو در گلوی آسمان مانده تو رفتی و عمو رفت و علیِ اصغرت هم رفت ولیکن زجر‌های حرمله پیش سنان مانده سه شعبه رفت، سر هم رفت، دنبالش پسر هم رفت رباب، اما هنوز‌ای وای با قد کمان مانده حسابش را بکن من با رباب و نجمه و لیلا نگو دیگر چرا از عمه مُشتی استخوان مانده تو خوردی چوب را در تشت زر، اما چرا بابا به لب‌های رقیه ردِّ چوب خیزران مانده؟ دلیل گریه ام این است بابا جان که آن نامرد. سرت را از خرابه برده، اما بوی نان مانده رقیه رفت، اما غصه‌ی غسّاله اش باقی ست به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان مانده مهدی رحیمی سلام الله علیها https://eitaa.com/sobhehoseyni
بــا کــاروان نیــزه ســفـر می‌کـنم پدر با طعنه‌های حرمله سـر می‌کـنم پدر مانـنـد خـواهـران خـودم روی نـاقـه‌ها در پیش سنگ سینه سپر می‌کنم پدر در پیش سنگ سینه سپر می‌کنم پدر از کــوچــه نــگــاه و قیــح یــهــودیــان بــا یــک لبــاس پــاره گـذر می‌کنم پدر حــالا بـرو به قـصر، ولی نیـمه شب تو را بـا گــریه‌های خویش خبر می‌کنم پدر این گریه جای خطبه کوبنده مـن است من هم شبیه عمه خطر می‌کـنم پدر بــا دیـدن جـراحــت پـیـشـانی ات دگر از فـکـر بوسـه صــرف نــظر می‌کنم پدر شـام سـیـاه زنـدگی ام را به لطــف تو  خورشید روی نیزه سحر می‌کنم پدر امـشب اگـر که بوسه نگیرم من از لبت در ایــن قـمــار عشق ضرر می‌کنم پدر وحید قاسمی سلام الله علیها https://eitaa.com/sobhehoseyni
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد https://eitaa.com/sobhehoseyni
بگذار تا که روضه بخوانم از آن غروب از آن غروب تلخ که شام عزا رسید یادم نمیرود چه در آن کوچه ها گذشت من غرق خنده حیف غمی جان فزا رسید با مادرم که یاس تر از هر فرشته بود رد میشدیم تا که به ما بی حیا رسید دیوار سنگ و سطح زمین سنگ و کوچه سنگ نامرد سنگ و با دل سنگش به ما رسید دست سیاه از سر من بی هوا گذشت دستی به روی مادرمان بی هوا رسید دیوار سنگ و سطح زمین سنگ و دست سنگ از هر سه خورد از همه زخمی جدا رسید سلام الله علیهم https://eitaa.com/sobhehoseyni
روز و شب درد کشیدی بدنت خوب نشد تا سحر آب شدی زخم تنت خوب نشد لاله های به روی پیرهنت خوب نشد جگرت سوخت ولی سوختنت خوب نشد آینه بودی و یکباره ترک خوردی تو من بمیرم سر من بود کتک خوردی تو ضربه ای خورد به در ، پیکرت افتاد زمین تا تو خوردی به زمین دخترت افتاد زمین اشک از گوشه ي چشم تَرَت افتاد زمین چادرت پاره شد و از سرت افتاد زمین بوتراب تو که بی تاب شود حق دارد پدر خاک اگر آب شود حق دارد روزگار من اگر بر تو غم اندوخت ببخش رنگ رخسار تو را باز برافروخت ببخش گیسویت در وسط خانه اگر سوخت ببخش سینه ات را نوک مسمار به در دوخت ببخش سلام الله علیهم https://eitaa.com/sobhehoseyni
بی تو این شب، شبِ غم بار مرا می بیند درد، این درد چه بسیار مرا می بیند جز تو یک شهر دلِ آزار مرا می بیند چشمت انگار که این بار مرا می بیند ولی انگار نه انگار مرا می بیند   بازکن پلک که از خانه خجالت نکشم بی تو از آه یتیمانه خجالت نکشم شانه ای زن که از این شانه خجالت نکشم تو و پیراهن مردانه خجالت نکشم چشم بی جان تو ای یار مرا می بیند   زحمتِ دخترِ تب کرده تو را خوب نکرد اشکش افسوس که سر دردِ تو را خوب نکرد روی نیلی شده ي زرد تو را خوب نکرد زخم های جگر مرد تو را خوب نکرد چه کنم دخترکت زار مرا می بیند   با که گویم تن بیمار چرا خونین است سنگ غلست، در و دیوار چرا خونین است باز می شویم و هر بار چرا خونین است انحنای نوک مسمار چرا خونین است وای از آن میخ که خون بار مرا می بیند   قاتلت گفت که دشمن شکنش را کشتیم خوب شد پای علی سینه زنش را کشتیم نه فقط فاطمه با او حسنش را کشتیم می زند داد به لبخند زنش را کشتیم تاکه در مسجد و بازار مرا می بیند   آه از آن روز که کارم به تماشا افتاد رد پایی به روی چادرت آنجا افتاد من زمین خوردم و بانوی من از پا افتاد ضربه ای آمد و بر بازوی تو جا افتاد باز این روضه ي دشوار مرا می بیند   قنفذ از راه از آن لحظه که آمد می زد تازه می کرد نفس را و مجدد می زد وای از دست مغیره چقدر بد می زد جای هر کس که در آن روز نمیزد می زد باز با خنده در انظار مرا می بیند   می روی زخمی و زخم ِدل من باقی ماند راز ِسر بسته یِ چشمانِ حسن باقی ماند کفنت می کنم اما دو کفن باقی ماند کهنه پیراهن و یك پاره بدن باقی ماند پسرت بي سر و دستار مرا ميبيند   ترسم اين است بريزند بدنش را بكِشند جلوي دختر ِ من پيرهنش را بكِشند نيزه ها نقشه ي برهم زدنش را بكِشند دارد آن چشمه ي ديدار مرا ميبيند (حسن لطفي) سلام الله علیهم https://eitaa.com/sobhehoseyni
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد https://eitaa.com/sobhehoseyni
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد https://eitaa.com/sobhehoseyni
چشمهای خرابه روشن شد،السلام علیک سر،بابا   می پرد پلک زخمیم از شوق،ذوق کرده است این قدر بابا  در فضای سیاه دلتنگی،چشمهایم سفید شد از داغ   سوختم،ساختم بدون تو،خشک شد چشم من به در بابا     این سفر را چگونه طی کردی؟،با شتاب آمدی تنت جا ماند   گاه با پای نیزه می رفتی،گاه گاهی به پای سر بابا  از نگاهم گدازه می ریزد،اشک نه خون تازه می ریزد   سینه آتشفشانی از داغ است،دخترت کوه خون جگر بابا  گوشه ی این قفس گرفتارم،شور پرواز در سرم دارم   تکه ای آسمان اگر باشد،قدر یک مشت بال و پر بابا  شعله ور شد کبوتر بوسه،سوخته شاخه ی لبان تو   خیزران از لبان شیرینت،قند دزدیده یا شکر بابا؟  شام سر تا به پا همه چشمند،قد و بالای من تماشا شد   من شهید نگاه می باشم،کشته ی این همه نظر بابا  دارم از داغ کوچه می گویم،باغ آتش بهشت پهلویم   با تمام وجود حس کردم،مادرت را به پشت در بابا  قدری آغوش عمه پوشیدم،کاش می مردم و نمی دیدم   یا که معجر بده همین حالا،یا که امشب مرا ببر بابا  عمه در قحط غیرت یک مرد،بین طوفان سنگ و زخم و درد   خم به ابروش هم نمی آورد،شیر زن بود شیر نر بابا  طعنه ها قد کمانی اش کردند،تیر شد در نگاهشان هر بار   تا به من خیره شد نگاه سنگ،سینه ی او شده سپر بابا  نه از این بیشتر نمی خواهم،تا که سربار خواهرت باشم   جان عمه نرو بدون من،قصه ی من رسیده سر بابا  (سید مسیح شاه چراغی)  سلام الله علیها https://eitaa.com/sobhehoseyni
وقتي كه آمدي به برم نور ديده ام  گفتم كه بازهم نكند خواب ديده ام  بابا منم شكوفه سيب سه ساله ات  حالا ببين چه سرخ و سياه و رسيده ام  خيلي ميان راه اذيت شدم ولي  رنج سفر به شوق وصالت كشيده ام  اينرا بدان كه بين تو و تازيانه ها  نام تو را به قيمت سيلي خريده ام  در بين اين مسير پر از غصه بارها  از آسمان ناقه چو باران چكيده ام  پايم سرم تمام تنم درد مي كند  از بس كه زجر در دل صحرا كشيده ام  كم سو شده دو چشم من از ضربه هاي او  حتي به زور صوت رسا را شنيده ام  از راه رفتنم تعجب نكن كه من  طعم بد شكستن پهلو چشيده ام  پاهاي من همه پر تاول شده ببين  خيلي به روي خار بيابان دويده ام  چادر ز عمه قرض گرفتم كه زير آن  پنهان كنم ز روي تو گوش دريده ام  بشنو تمام خواهش اين پير كودكت  من را ببر كه جان تو ديگر بريده ام     عمه كه پاسخي به سؤالم نمي دهد  آيا شبيه مادر قامت خميده ام؟     پاهاي من همه پر تاول شده ز بس  از ترس او ميان بيابان دويده ام     (محمد بیابانی)  سلام الله علیها https://eitaa.com/sobhehoseyni
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد https://eitaa.com/sobhehoseyni
ماجرایست ماجرای سرت  به لبم بود روضه های سرت  همه جاپشت نیزه ی سرتو  دخترت رفت پابه پای سرت  حسرت دخترت فقط این است  سرمن بود کاش جای سرت  نیزه دارتو باهمه لج کرد  دردسرشد پدربرای سرت  لب نی، سنگ، بی هوا سیلی  هرچه آمد سرم فدای سرت  چقدر مشکل است تشخیصت  نا مرتب شده نمای سرت  چه به این روز دختر آوردی  از سر نیزه سردر آوردی  ***  جای سالم نمانده در تن من  آه زجر آوراست ماندن من  پاره شد تا لباس من خندید  چقدر بی حیاست دشمن من  چقدر وحشیانه می انداخت  غل وزنجیر رابه گردن من  بازوی من شکست وبی حس شد  مثل عمه شده شکستن من  غیرت عمه رابه جوش آورد  به روی خاک ها نشستن من  پدرم با سر آمده یعنی  شده نزدیک وقت رفتن من  شانه ام تیر می کشد بابا  بار زنجیر می کشد بابا   ***  از روی ناقه دخترت افتاد  مثل افتادن پرت افتاد  سرت از روی نیزه های بلند  تاکه افتاد خواهرت افتاد  سر اصغر کنار ناقه من  از روی نیزه با سرت افتاد  او یک تازیانه وحشی  به سروروی دخترت افتاد  بی هوا تاکه زجر من را زد  دخترت یاد مادرت افتاد  گفتم ای شمر بشکند دستت  چشم من تا به حنجرت افتاد  شب آخر رسیده می دانم  عمر من سر رسیده می دانم  (مسعود اصلانی)  سلام الله علیها   https://eitaa.com/sobhehoseyni
فریادها چو راه سفرها کشیده اند  شب ها کشیده اند، سحرها کشیده اند  سنگینی ام به قدر دو تا بوسه مانده است  وزن مرا نسیم سحرها کشیده اند  فکرم پس از تو دست کشیدن ز زندگی ست  دست مرا ز بس به سفرها کشیده اند  نائب گرفته ام که کشد آه جای من  آه مرا نسیم سحرها کشیده اند  این قوم بسته اند به ناخن حنای عید  ناخن ز بس به روی جگرها کشیده اند  پوشیدنی نمانده برایم به غیر چشم  هر چیز را که بود به سرها کشیده اند  سنگین تر است از همه ی بار کائنات  نازی که دختران ز پدرها کشیده اند  حرف و حدیث موی سر من دراز شد   در شام و کوفه بس که خبرها کشیده اند  نقش تو را به نوک سنان ها کشانده اند  نقشه برای من به گذرها کشیده اند  آمد به حرف طفل تو با خال و خط تو  زیر زبان من به هنرها کشیده اند  هم پرده نیست با کمی از گوش درد من  دردی که گوش ها ز خبرها کشیده اند  چشمم هنوز منتظر دست های توست  زآن سرمه ها که وقت سحرها کشیده اند  شد سایه ام بلندتر از من به پای نی  چون سایه ها به نور قمرها کشیده اند  معنی، لب حسین کرامت نمود، اگر  از خیزران تلخ شکرها کشیده اند  (محمد سهرابی)   سلام الله علیها   https://eitaa.com/sobhehoseyni
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد https://eitaa.com/sobhehoseyni
بهترین بنده ی خدا زینب  هل اتی زینب، انمّا زینب  ریشه ی صبر انبیا زینب  زینبا زینبا و یا زینب  بانی روضه های غم زینب  تا ابد مبتلای غم زینب  گفت ای مصطفای عاشورا  ای فدای تو زینب کبری  تو علی هستی و منم زهرا  پس فدای تمام پهلوها  سر خواهر فدای این سر تو  همه ی ما فدای اکبر تو  گفت ای شاه ما اجازه بده  حضرت کربلا اجازه بده  جان این بچه ها اجازه بده  جان زهرا اجازه بده  قبل از آنکه سر تو را ببرند  این سر خواهر تو راببرند  من هوای تو را به سر دارم  به هوای تو بال و پر دارم  از غریبی تو خبر دارم  دو پسر نه، دو تا سپر دارم  زحمتم را بیا به باد مده  اشتیاق مرا به باد مده  در دل خیمه خسته اند این دو  سر راهت نشسته اند این دو  دل به لطف تو بسته اند این دو  با بزرگان نشسته اند این دو  این دو با یار تو بزرگ شده اند  با علمدار تو بزرگ شده اند  در کرم سائلی به دست آور  زین دو تا حاصلی به دست آور  سپر قابلی به دست آور  تا توانی دلی به دست آور  دل شکستن هنر نمی باشد  نظرت هم اگر نمی باشد  ای فدایت تمامی سرها  سر چه باشد به پای دلبرها  از چه در اشتیاق خواهر ها  تو نظر می کنی به دیگرها  آخرش یا اجازه می گیرم  یا همین کنج خیمه می میرم     ای برادر اشاره ای فرما  ذوقشان را نظاره ای فرما  رد مکن راه چاره ای فرما  لااقل استخاره ای فرما  ورنه نیزه به دست می گیرم  جان هر آنچه هست می گیرم  تو اگر مبتلا شوی چه کنم ؟  پیش چشمم فدا شوی چه کنم ؟  پیش من سر جدا شوی چه کنم ؟  کشته ی زیر پا شوی چه کنم؟  وای اگر حنجرت شکسته شود  پیش من پیکرت شکسته شود  (علی اکبر لطیفیان)  سلام الله علیها https://eitaa.com/sobhehoseyni
حضرت عاطفه لطف تو اگر بگذارد  دل آیــینه ای ام قصــد تقــرب دارد   آسمانم همه ابری است، تماشایش کن   «نه» نگو چون به تلنگر زدنی می بارد  حرفم این است که لطمه به غرورم نزنی  دست رد بر جگــر تنگ بلــورم نزنی  مهلتی تا که کنــار تو تلالــؤ بکنم  با دل سوخته ات بیعتی از نو بکنم  نذر کردم که به اندازه ی وسعم آقا!  همه هستی خود نذر سر تو بکنم  دو پســر نزد تو با چشـــم ترم آوردم  دو جگر گوشه ز جنس جگرم آوردم  هر دو بر گوشه ی دامان شما ملتمس اند  بر در خانه ی احساس شما ملتمس اند  در دل کوچکشان عشق شما می جوشد  تا که گردند به قربان شما ملتمس اند  هر دو تا شیرِ مرا با غم تو نوشیدند  از شب پیش برای تو کفن پوشیدند  حضرت آینه بگذار سرافراز شوم  در شعاع کرمت بشکُفم و باز شوم  طپش ام کند شده مرحمتی کن آقا!  تا به پایان نرســم باز هم آغاز شوم  این حریصان شهادت ز پی نان توأند  هر دو از روز ازل دست به دامان توأند  پیش از آنی که بیایند تفأّل زده اند  عطر بر پیرهن و شانه به کاکل زده اند  یک دهه فاطمیه گریه به زهرا کردند  تا که بر دامن تو چنگ توسل زده اند  (سعید توفیقی)   سلام الله علیها https://eitaa.com/sobhehoseyni
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد https://eitaa.com/sobhehoseyni
از نسل حیدرم، حسنی زاده ام عمو  از کوچکی به دست تو دلداده ام عمو  با سن و سال کوچکم آماده ام عمو  افتاده ای زمین و من افتاده ام عمو  حالا زمان مردی و پیکارم آمده  بابایم از مدینه به دیدارم آمده  کشته شدن به راه تو باشد سعادتم  چشم انتظار لحظه پاک شهادتم  من هم مدافع حرمم، از ارادتم  هوهوی ذوالفقار من اوج عبادتم  ابن الحسن فدای جراحات پیکرت  من مرده ام مگر که بیفتد ز تن سرت  دیدم بریده شد نفسِ ربنایِ تو  در زیر دست و پاست عمو دست و پای تو  می آمد از اَواخرِ مقتل صدای تو  از خیمه آمدم که بمیرم برای تو  خوردم قسم به فاطمه، تا زنده ام عمو  با سنّ کم برای تو رزمنده ام عمو  هرطور شد دویدم و بی حال دیدمت  در زیر چکمه ها چه بد اقبال دیدمت  اصلاً تو را بدون پر و بال دیدمت  وقتی رسیدم، در تهِ گودال دیدمت  دیدم که شمر روی تنت راه می‌رود  دارد نفس ز سینه ی تو آه، میرود  دستم اگر شکسته، فدایِ سرِ شما  این حنجرم فدای علی اصغرِ شما  امروز که فتادم عمو در برِ شما  شد زنده روضه های غمِ مادر شما  از مادرت شکست اگر پهلو ای عمو  از من بریده شد به رهت بازو ای عمو  (رضاباقریان) علیه السلام   https://eitaa.com/sobhehoseyni
خسته ام این روزها از سن کمتر داشتن  می خورد اینجا به درد من فقط سر داشتن  قصد من این بود از دستی که دادم رفته است  باری از روی دو کوه شانه ات برداشتن  هرکسی  دور و بر قاسم نبوده، آمده  کار دستم داده است اینجا برادر داشتن  چند دسته چشم دارد می دود سمت حرم  یک پسر می ارزد اینجاها به دختر داشتن  از توانی که ندارد دست تو فهمیده ام  سخت دارد می شود انگار معجر داشتن  آنقدر زخمی شدی که زجر دارم می کشم  کاش می آمد به کار پیکرت پر داشتن  قد و بالای من از آغوش تو کوچک تر است  تازه می بینم  چرا خوب است اکبر داشتن  بس که چشمان تو برگشت از حرم فهمیده ام  داغ سنگینی است روی سینه خواهر داشتن  یوسف دوش نبی در قعر چال افتاده ای  می شود واجب هراز گاهی پیمبر داشتن  (رضا دین پرور)  علیه السلام   https://eitaa.com/sobhehoseyni
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد https://eitaa.com/sobhehoseyni
 پشت خیمه قدم زنان به دعا  داشت با درگه خدا نجوا  ای خدا عاشق عمو هستم  تو خودت راضی اش کن از دستم  چارۀ درد را نمی دانم  او غریب است منکه می دانم  تو اگر بر دلش بیندازی  او به جانبازی ام شود راضی  غیر تو یاوری ندارد او  در حرم اکبری ندارد او  به نفس های عمه ام زینب  یک تنه یاری اش کنم یا رب  من در این حربگاه می جنگم  با تمام سپاه می جنگم  بر لبم بهترین غزل دارم  جام شیرین تر از عسل دارم  منکه شاگرد رزم بَدرِینَم  پسر مجتبای صفّینم  سبط حیدر ز نسل زهرایم  حسن مجتبای اینجایم  دیده ام دوره های بس حساس  شیوة جنگیِ عمو عباس  در کلاس عمو حسین اصلاً  نیست شاگرد اولی چون من  رفته ام دوره شجاعت را  خوب آموختم اطاعت را  در کلاس علیِّ اکبر هم  دورة بندگی ندیدم کم  من گل سرخ و سبز این چمنم  با حسین و سلالة حسنم  می رسانم به اشک و شیون و شین  دست خط حسن به دست حسین  **  چون حسین نامۀ حسن برداشت  خط او دید و روی دیده گذاشت  قاسم بن الحسن تمنا کرد  اذن میدان گرفت و پر وا کرد  کفنی بر تنش عمو پوشاند  و نقابی به روی او پوشاند  پاره ماه سوی میدان شد  لرزه ای در سپاه عدوان شد  ای عجب هیئتی عجب کفنی  هیبتش هاشمی قَدَش حسنی  و انا بن الحسن که افشا شد  لشگر کوفه در تماشا شد  نوجوان و به لشگر افتادن  با یلان عرب در افتادن  هرکه از هر طرف تهاجم کرد  لاجرم دست و پای خود گم کرد  به دَرَک رفت خصم رسوایش  اَزرَقِ شامی و پسرهایش  رزم جانانه اش که غوغا کرد  کینه های مدینه سر وا کرد  دور تا دور او گره افتاد  در میان محاصره افتاد  نیزه ها بود و ماجرای حسن  تیر باران تازه ای به کفن  دشمن از هر طرف که راهش بست  زیر نعل ستور سینه شکست  نالۀ او بلند شد: عمّاه  به حرم می رسید وا اُماه  (محمود ژولیده)  علیه السلام https://eitaa.com/sobhehoseyni
آن شب که چارچوب غزل در غزل شکست  مست مدام شیشه می در بغل شکست  یک بیت ناب خواند که نرخ عسل شکست  فرزند آن بزرگ که پشت جمل شکست  پروانهء رها شده از پیرهن شده است  او بی قرار لحظهء فردا شدن شده است  بر لب گلایه داشت که افتادم از نفس  بی تاب و بی قرار، سراسیمه چون جرس  سهم من از بهار فقط دیدن است و بس؟  بگذار تا رها شوم از بند این قفس  جز دست خط یار به دستم بهانه نیست  خطی که کوفی است ولی کوفیانه نیست  گویی سپرده اند به یعقوب، جامه را  پر کرد از آن معطر یکریز، شامه را  می خواند از نگاه ترش آن چکامه را  هفت آسمان قریب به مضمون نامه را  این چند سطر را ننوشتم، گریستم  باشد برای آن لحظاتی که نیستم  آورده است نامه برایت، کبوترم  اینک کبوترم به فدایت، برادرم  دلواپسم برای تو ای نیم دیگرم  جز پاره های دل چه دلیلی بیاورم  آهنگ واژه ها دل از او برد ناگهان  برگشت چند صفحه به ماقبل داستان  یادش به خیر، دست کریمانه ای که داشت  سر می گذاشتیم به آن شانه ای که داشت  یک شهر بود در صف پیمانه ای که داشت  همواره باز بود درِ خانه ای که داشت  هرچند خانه بود برایش صف مصاف  جز او کدام امام زره بسته در طواف  اینک دلم به یاد برادر گرفته است  شاعر از او بخوان که دلم پر گرفته است  آن شعر را که قیمتِ دیگر گرفته است  شعری که چشم حضرت مادر گرفته است "  از تاب رفت و تشت طلب کرد و ناله کرد  وآن تشت را ز خون جگر باغ لاله کرد”  اینک برو که در دل تنگت قرار نیست  خورشید هم چنان که تویی آشکار نیست  راهی برای لشکر شب جز فرار نیست  پس چیست ابروانت اگر ذوالفقار نیست؟  مبهوت گام هاش، مقدس ترین ذوات  می رفت و رفتنش متشابه به محکمات  بغض عمو درون گلو بی صدا شکست  باران سنگ بود و سبو بی صدا شکست  او سنگ خورد سنگ، عمو بی صدا شکست  در ازدحام هلهله او… بی صدا شکست  (سید حمید رضا برقعی)  علیه السلام https://eitaa.com/sobhehoseyni