⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
وقتي كسي ز جان خودش دست ميكشد
از هستي و جهان خودش دست ميكشد
وقتي كه آفتاب دلش ميكندغروب
از ماه آسمان خودش دست ميكشد
يادش ميان خلق خدا ميشود عزيز
هر كس كه از نشان خودش دست ميكشد
وقتي كه صحبت ازغم و داغ حسين شد
زينب ز كودكان خودش دست ميكشد
يك بار رو زدم به تو اينگونه تا مكن
سهميه ي مرا تو از اين غم جدا مكن
اينان در آسمان بلندت كبوترند
نام تو ميبرندبه هرجا كه ميپرند
شرمنده ام كه بيشتر از اين نداشتم
اين كودكان تمامي هستي خواهرند
در قلبشان عزاي جوانت گرفته اند
در راه تو فدايي وقربان اصغرند
شمشيرشان ميان كمر برق ميزند
شاگرد درس رزم علمدار لشكرند
خون علي ميان رگ اين دو كودك است
جنگاوري اين دو به زهرا قسم تك است
زينب بيا ببين چقدر قد كشيده اند
از بس كه پابه صفحه ي صحرا كشيده اند
دشمن هنوز دركف اين كودكان توست
تكبير اهل عرش پي حيدران توست
در اين زمان كم چقدر زخم خورده اند
ازسر بگيرتا به كمر زخم خورده اند
اي مادرشهيد كه نذرت اداشده
درقلب خسته ات چقدر غصه جا شده
ازخيمه ها بيا و ببين بي پسر شدي
مثل من حسين تو از هر نظر شدي
(محمد حسن بیات لو)
#مرثیه_دوطفلان_زینب سلام الله علیها
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
برگرد سمت خیمه ها … تنهای تنها
من بی تو خواهم مرد ای آقای تنها
آماده کردم هرچه باشد را برایت
آورده ام عون و محمد را برایت
***
حالا که پر، وا می کنند آقا نگو نه
آقا بزرگی کن بیا حالا نگو نه
راضی نشو با گریه برگردند خیمه
هرآنچه می خواهی بگو اما نگو نه
من یادشان دادم که پیش تو بگویند:
" دایی به جان مادرت زهرا … نگو نه"
***
حالا رها هستند و میدان روبروشان
پای رکاب تو شهادت آرزوشان
آن طور تربیت شدند این ها که بی تو
پایین نخواهد رفت آبی از گلوشان
خونی که جاری می شود از جسم آنها
در بین مقتل می شود آب وضوشان
***
دل کنده ام از دسته گل هایم برادر
حالا چنان کوهی سر پایم برادر
پنهان گشتم تا که اشکم را نبینی
همواره با این اشک پیدایم برادر
تا که خجالت را نبینم در نگاهت
از خیمه ام بیرون نمی آیم برادر
(مجتبی حاذق)
#مرثیه_دوطفلان_زینب سلام الله علیها
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
ز بس كه بردن هر تكه ات هنر شده است
كنار علقمه دعوا سر قمر شده است
خدا كند كه به صورت ز زين زمين نخوري
كه تير ِ مانده به چشم ِ تو دردسر شده است
مكش چنين به زمين پا برادرت آخر
كنار پيكر تو دست بر كمر شده است
تعادل تو به هم ريخت از عمود كه من
تعادل قدمم از كفم به در شده است
جگر نداشتم از بعد اكبرم حالا
تمام دور و برم لخته ي جگر شده است
خداروشكر كه زينب نيامده تا كه
ببيند آن قد و بالا چه مختصر شده است
هزار اشاره يِ انگشت آمده سويِ
قدِ غريبتريني كه مختصر شده است
تورا به جان رقيه بلند شو برويم
عدو سويِ حرمَ الله حمله ور شده است
تمام كرب و بلا سوخت تا چنين گفتي
حسين پهلويِ مادر شكسته تر شده است
ز شرم، پيكر من را رها كن و بگذر
چقدر مادرمان غيرتي سپر شده است
نخواستم كه دگر نيزه را ببوسي با
لبي كه از تريِ مشكِ آب تَر شده است
(حبيب نيازي)
#مرثیه_حضرت_عباس علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
بر لب آبم و از داغ لبت می میرم
هر دم از غصه ي جانسوز تو آتش گیرم
مادرم داد به من درس وفاداری را
عشق شیرین تو آمیخته شد با شیرم
گاه سردار علمدارم و گاهی سقّا
گه به پاس حرمت گشت زنان، چون شیرم
بوته ي عشق تو کرده ست مرا چون زرناب
دیگر این آتش غم ها ندهد تغییرم
گر مرا شور و جوانی و بهار عمر است
از خزان تو دگر ای گل زهرا پیرم
غیرتم گاه نهیبم زند از جا برخیز
لیک فرمان مطاع تو شود پاگیرم
تا که مأمور شدم علقمه را فتح کنم
آیت قهر بیان شد، ز لب شمشیرم
سایه ي پرچم تو کرد سرافراز مرا
عشق تو کرد عطا دولت عالمگیرم
کربلا کعبه ي عشق است و من اندر احرام
شد در این قبله ي عشاق دوتا تقصیرم
دست من خورد به آبی که نصیب تو نشد
چشم من داد از آن آب روان تصویرم
باید این دیده و این دست دهم قربانی
تا که تکمیل شود حجّ من آنگه میرم
زین جهت دست به پای تو فشاندم بر خاک
تا کنم دیده فدا، چشم به راه تیرم
ای قد و قامت تو معنی «قدقامتِ» من
ای که الهام عبادت ز وجودت گیرم
وصل شد حال قیامم ز عمودی به سجود
بی رکوع است نماز من و این تکبیرم
جسدم را به سوی خیمه ي اصغر نبرید
که خجالت زده زان تشنه لب بی شیرم
(حبيب الله چايچيان"حسان")
#مرثیه_حضرت_عباس علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
ویراننشین شدم که تماشا کنی مرا
مثل قدیم در بغلت جا کنی مرا
گفتم میآیی و به سرم دست میکشی
اصلاً بنا نبود ز سر وا کنی مرا
آن شب که گم شدم وسط نیزهدارها
میخواستم فقط که تو پیدا کنی مرا
از آن لبی که دور و برش خیزرانی است
یک بوسهام بده که سر و پا کنی مرا
با حال و روز صورت تغییر کردهات
هیچ انتظار نیست مداوا کنی مرا
معجر نمانده است ببندم سر تو را
پیراهنت کجاست که بینا کنی مرا
وقتی که ناز دخترکت را نمیخری
بهتر اسیر زخم زبانها کنی مرا
حالا که آمدی تو؛ به یاد قدیمها
باید زبان بگیری و لالا کنی مرا
عمّه ببخش دردسر کاروان شدم
امشب کمک بده که مهیّا کنی مرا
(احسان محسنیفر)
#مرثیه_حضرت_رقیه سلام الله علیها
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
چشم تارم شبیه دریا شد
قامتم زیر غصه ها تا شد
ماه شبهای من هویدا شد
دیده ام فرش راه بابا شد
انتظارم به سر رسید عمه
پاشو پاشو پدر رسید عمه
شب شده، ماه آمده پیشم
حضرت شاه آمده پیشم
یوسف از چاه آمده پیشم
پدر از راه آمده پیشم
تا که همراه خود مرا ببرد
تا به هر جا که شد مرا ببرد
ای پدر آمدی ولی با سر
سرت آسیب دیده سرتاسر
شد برایم چنان معما،سر
که چه سان رفت روی نی ها،سر
ای پدر کاش جای این سر تو
پاره می شد گلوی دختر تو
بیش از این زنده ماندنم حرج است
پاسخ ناله ام دهان کج است
دنده هایم شکسته رج به رج است
پیکر من ز چند جا فلج است
شام مثل مدینه یا مکه
استخوان بندزن ندارد که
وای از درد کاسهء زانو
وای از تازیانه و پهلو
کاش در کوچه های تو در تو
سر من می شکافت تا ابرو
کی به پیشانی تو سنگ زده
کی ز خون بر رخ تو رنگ زده
دختر آنکه بر تو سنگ زده
آن که با خون بر تو رنگ زده
دو سه باری به روم چنگ زده
گفته ای بینوای جنگ زده
کیف کردی چه ناخنی دارم؟
من پدر دارم از تو بیزارم
تنم از زخم پر ستاره شده
دامنم طعنهء شراره شده
چادرم در نزاع پاره شده
آستینهام چند کاره شده
یکی از پیش تو نقاب شده
یکی از روی سر حجاب شده
شامیان صدجفا به من کردند
خنده بر اشک یاسمن کردند
رخت غارت شده به تن کردند
سر معجر بزن بزن کردند
پس تو دیگر مپرس موت چه شد
یا زر آویزهء گلوت چه شد
سر پاکت چگونه بند شده
روی این نیزهء بلند شده
گیسوی دخترت کمند شده
لبم ای دوست مستمند شده
پس بیا و دوباره بوسم کن
خود بزرگم کن و عروسم کن
بار غمها کشیده ام بابا
کنج عزلت گزیده ام بابا
مثل زهرا خمیده ام بابا
پیرو آن شهیده ام بابا
کاش گل محترم شود روزی
این خرابه حرم شود روزی
غصه ها تاب از دلش برده
همه دیدند زار و افسرده
روی لبهای خیزران خورده
دخترک لب نهاده و مرده
از تن زار خسته اش جان رفت
قصهء دخترک به پایان رفت
(حسین قربانچه)
#مرثیه_حضرت_رقیه سلام الله علیها
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
از دردهایم با تو میگویم پدرجان
از گوشواره از النگویم پدرجان
تنها نشانی مانده آن هم جای زخم است
دشمن شبیخون زد به گیسویم پدرجان
****
دیشب گلت از روی ناقه بر زمین خورد
انگار که در کوچه ها مادر زمین خورد
از زخمهای صورتم بابا گمانم
فهمیده ای که دخترت با سر زمین خورد
***
درد شدید مفصل زانو بماند
سوز ورمهای سر بازو بماند
دیشب نبودی حرمله بدجور میزد
لبها بماند...گوشه ی ابرو بماند
***
هی لا به لای رد شدنها سنگ خوردیم
از هیزها از بد دهنها سنگ خوردیم
در بین کوچه از جوان و کودکان و
بالای بام از پیر زنها سنگ خوردیم
***
مرد یهودی سوی چشمان مرا برد
خولی لگد زد نیمی از جان مرا برد
بابا! تلفظ کردن نام تو سخت است
بدجور مشت زجر دندان مرا برد
(امیررضا قدیری)
#مرثیه_حضرت_رقیه سلام الله علیها
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
عشق کاری به قیل و قال ندارد
عاشقی حرف جز کمال ندارد
شاه عشّاق که مثال ندارد
باغ او میوهای کال ندارد
نخلهای علی نهال ندارد
غیر راه علی مسیر ندیدم
داخل خانهاش صغیر ندیدم
سر بلندند؛ سر به زیر ندیدم
من در این خانه غیر شیر ندیدم
شیر بودن که سنّ و سال ندارد
چون شده حیدری تبار؛ رقیّه
هست اعجوبهی وقار؛ رقیّه
مثل عمّه شد استوار؛ رقیّه
گرچه دیده سه تا بهار؛ رقیّه
در کمالات؛ او مثال ندارد
بر رخ او خدا نقاب کشیده
روی او پردهی حجاب کشیده
جای چشمانش آفتاب کشیده
صورتش به ابوتراب کشیده
حیف در زندگی مجال ندارد
خوشی از عمر خویش دیده؟ ندیده
نازدانهست ناسزا نشنیده
پابرهنه به روی خار دویده
گرچه کودک، ولی شدهست خمیده
او الفباش غیر دال ندارد
مثل یک شیشهی بلور، شکسته
همچو خشتی که در تنور شکسته
سنگ خورده ولی غرور شکسته
زیورش را کسی به زور شکسته
نزن او با کسی جدال ندارد
بر سرش ریخت آسمان خرابه
زخمها خورد از زبان خرابه
معجر پاره؛ تازیانه؛ خرابه
آه؛ پروانه در میان خرابه
جای سالم به روی بال ندارد
بین انظار رفت مسخره کردند
سر بازار رفت مسخره کردند
دست به دیوار رفت مسخره کردند
کوچه هر بار رفت مسخره کردند
معجر پاره قیل و قال ندارد
زجر ولکن نبود؛ حرمله میزد
دخترک را بدون فاصله میزد
گردنش را گرفت سلسله میزد
گفت جاماندهام ز قافله میزد
طفل ترسیده که سؤال ندارد
کنج ویرانه غصّه دور و برش ریخت
خشتها بالشی به زیر پرش ریخت
دختر شاه بود و موی سرش ریخت
گریهها وقت دیدن پدرش ریخت
خواهشی او جز وصال ندارد
(محمدجواد پرچمی)
#مرثیه_حضرت_رقیه سلام الله علیها
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
من که بعد از تو به کوه دردها برخورده ام
از یتیمی خسته ام از زندگی سرخورده ام
دخترت وقت وداعت از عطش بیهوش بود
زهر دوری تو را با دیده تر خورده ام
دست سنگین یک طرف انگشترش هم یک طرف
از تمام خواهرانم مشت بدتر خورده ام
صحبت از مسمار اینجا نیست اما چکمه هست
با همین پهلو چنان زهرای بر در خورده ام!
زیر چشمم را ببین خیلی ورم کرده پدر
بی هوا سیلی محکم مثل مادر خورده ام
حرفهای عمه خیلی سخت بر من میرسد
گوش من سنگین شده از بس مکرر خورده ام
هرطرف خم شد سرم سیلی سراغم را گرفت
گاه ازینور خورده ام گاهی ازآنور خورده ام
ساربان لج کرد با من هی مرا میزد زمین
گردنم آسیب دیده بس که با سر خورده ام
بیشتر که گریه کردم بیشتر سنگم زدند
ایستادم هرکجا تا سنگ آخر خورده ام
آه بابا دخترت را هیچکس بازی نداد
زخم ها از خنده ی این چند دختر خورده ام
دخترت با درد پا طی مسافت میکند
پای من زخم است پای زخم اذیت میکند
(سید پوریا هاشمی)
#مرثیه_حضرت_رقیه سلام الله علیها
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
دلخورم از شام آهم را تماشا كرده اند
چشمه ي چشمِ مرا از گريه دريا كرده اند
سخت بابا به غرورِ دخترت بر خورده است
با من از بس مردمِ بي خير بد تا كرده اند
كوچه گردي، ريسمان، نانِ تصدق، كعب نِي
خيلي از اين بدترش را بد دهان ها كرده اند
هر كجا در راه افتادم سرم آورده اند
با لگد، كاري كه با پهلويِ زهرا(س) كرده اند
صورتي از من نمانده بسكه خوردم پشتِ دست
هق هقم را از سرِ لج سخت دعوا كرده اند
آه، دندان هايِ من يك در ميان افتاده اند
بي هوا تا آستينِ غيظ بالا كرده اند
تا به حدِّ مرگ بعد از آنكه هر بارم زدند
از سرِ نو از خدا مرگم تمنّا كرده اند
ريشه ريشه فرشِ سرخِ گيسوانم ريخته
بر سرم با پا يهودي ها تقلّا كرده اند
شاميان نازِ يتيمانه نمي دانند چيست!
غيرِ اَخم و قهر و تندي كاري آيا كرده اند؟
دخترت را زَجر كُش كردند هَرزه چشم ها
غربتم را سنگ و خاكستر تسلّيا كرده اند
خوب شد بابا عمو با ما نيامد تويِ كاخ
تا نبيند پاي ماها را كجا وا كرده اند
مهربانِ من رفيقِ تازه پيدا كرده اي
خيزرانها بر لبِ تو جشن بر پا كرده اند
زيور آلاتِ حرم بازيچه هايِ دختران
چند سر اسباب بازيِ پسرها كرده اند
(علیرضا شریف)
#مرثیه_حضرت_رقیه سلام الله علیها
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
سخت است وقتی روضه وصف دختری باشد
حالا تصور کن به دستش هم، سری باشد
حالا تصور کن که آن سر، ماهِ خون رنگی
در هالهای از گیسویی خاکستری باشد
دختر دلش پر میکشد، بابا که میآید،
موهای شانه کردهاش در معجری باشد
ای کاش میشد بر تنش پیراهنی زیبا ...
یا لااقل پیراهن سالمتری باشد
سخت است هم شیرین زبان باشی و هم فکرت
پیش عموی تشنهی آب آوری باشد
با آنهمه چشم انتظاری باورش سخت است
سهمت از آغوش پدر تنها سری باشد
شلاق را گاهی تحمل میکند شانه
اما نه وقتی شانههای لاغری باشد
اما نه وقتی تازیانه دست ده نامرد
دور و برِ گم گشتهی بییاوری باشد
خواهرتر از او کیست؟ او که، هر که آب آورد،
چشمش به دنبال علی اصغری باشد
وای از دل زینب که باید روز و شب انگار
در پیش چشمش روضههای مادری باشد
وای از دل زینب که باید روضهاش امشب
«بابا ! مرا این بار با خود میبری؟» باشد
بابا ! مرا با خود ببر، میترسم آن بدمست
در فکر مهمانی و تشت دیگری باشد
باید بیایم با تو، در برگشت میترسم
در راه خار و سنگهای بدتری باشد
باید بیایم با تو، آخر خسته شد عمه
شاید برای او شب راحت تری باشد؟
(قاسم صرافان )
#مرثیه_حضرت_رقیه سلام الله علیها
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
ای از سـفر برگشـته بابا، پیکرت کو؟
سـیمرغ قاف عاشـقی بال و پرت کو؟
بـر روی شــاخ نیـزه ها گل کرده بودی
حـالا که پـائین آمدی برگ و برت کو؟
از من نمی پرسی چه شد این چند روزه؟
از من نمی پرسی نشـاط دخترت کو؟
آوای قـــرآن خـواندنت لالای ام بود
قربان قرآن خواندن تو، حنجرت کو؟
لب های من مثـل لبت دارد ترک ها
با این لب عطشان بگو آب آورت کو؟
کاری ندارم که چه شد موی سر من
اما بگو بـابـای من موی ســرت کو؟
می گفت عمه با عمامه رفته بودی
حـالا بگو عمـامه ی پیغمبــرت کو؟
بـابـا ، سراغ از گوشـوار من نگیری!
من از تو پرسیدم مگر انگشترت کو؟
این چند روزه هر کسی سوی من آمد
فریاد می زد خارجی پس زیورت کو؟
بعد از غروب واقعه همبـازی ام نیست
خیلی دلم تنگش شده، پس اصغرت کو؟
آن شب که افتادم ز نـاقه بر روی خاک
حوریه ای دیدم شبیـه مادرت، کو (که او)
با گوشه ی چادر برایم روسری ساخت
می گفت ای دردانه ی من، معجرت کو ؟
دیگر بس است این غصه ها آخر ندارد
من را ببــر، گــر چه کبــوتر پر ندارد
(مصطفی هاشمی نسب)
#مرثیه_حضرت_رقیه سلام الله علیها
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
اذن عزاداری ما دست شما افتاد
گریه برای مادر زینب (س) به ما افتاد
گلبانگ شور فاطمی در هر حسینیه
پیچید و در هر کوچه ای بزم عزا افتاد
همراه ما خیل ملائک نوحه میخوانند
چاووش غم هر گوشه از ارض و سما افتاد
دیشب میان شعرهایش روضه خوان میخواند
زهرا (س) که شد نقش زمین ، عرش خدا افتاد
تا دست سنگینی ز بالای سری رد شد
فریاد وا اُما میان کوچه ها افتاد
کابوس شبهای حسن (ع) این صحنه میباشد
سیلیِ نامردی و ... / مادر / بی هوا / افتاد
در آن هجوم وحشیانه با چهل نامرد
از کل شیعه ثلثی از آل عبا افتاد
در پشت در یکباره بار شیشه اش شد خورد
با ضربه ی آن لعنتی ، وقتی ز پا افتاد
شد همقدم با رهبرش مردانه ، تا اینکه
قنفذ رسید و ... ناگهان خیرالنسا افتاد
مولا غرورش شد شکسته ، تا غلاف تیغ
در دست یک نامردِ پستِ بی حیا افتاد
دنیا جهنم شد از آن روزی که در کوچه
دست علی (ع) از دست زهرایش جدا افتاد
مرد یهودی یاد خیبر با خودش میگفت :
دیدی گره بر کار این مشکل گشا افتاد ؟
دنیا تو با آن شیر مرحب کُش چه کردی که
هوهوی تیغ ذوالفقارش از صدا افتاد
اسما بریز آب روان ، آهسته و آرام
ردّ خراش خشت کوچه در کجا افتاد ؟
هنگام غسل پیکر زهرا ( س) قرارش رفت
با دیدن رخسار نیلی مرتضی (ع) افتاد
محسن (ع) گرفتار نوک مسمار شد ؛ اصغر (ع)
گیرِ کمان حرمله در کربلا افتاد
شاعر گریز روضه ی شعرش ارادی نیست
در بیت بعدی قرعه بر شام بلا افتاد
عمه ببین ، روی کبودم شکل زهرا ( س) شد
زینب (س) نگاهی کرد و یاد ماجرا افتاد
به به چه ذوقی میکند روحم ببیند که
پرونده ام دست خودت روز جزا افتاد
یدالله شهریاری
#مرثیه_حضرت_زهرا سلام الله علیها
#مرثیه_حضرت_رقیه سلام الله علیها
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
خوابش نمی گرفت خودش را به خواب زد
دیگر توان نداشت بسوزد به آب زد
بغضی شد و شکست زرویای صادقش
برعکسهای خواب خوشش چند قاب زد
پلکش پرید، خواب خوشش نیمه کاره ماند
پاشد زجا و بر گل روی خود آب زد
زحمت چقدر داد به خود تا که پا شود
خود را چقدر کشت که بر آب و تاب زد
یک حلقه از دو دست ورم کرده اش که ساخت
یاقوت سرخ دیدنی اش را رکاب زد
پیش غریب غربت خود را بساط کرد
دور بساط درد دلش یک طناب زد
ته مانده های ناله خود را که جمع کرد
باباچرا تو را...؟ دو سه داد خراب زد
با موی خود برای پدر ترمه پهن کرد
بر زخم های او زسرشکش گلاب زد
غم های پابرهنگی اش را نوشته کرد
با نام درد آبلــــه چنــدین کتـــاب زد
مجبورشد که لب به ترک های لب نهد
از جام لب پر لب ساقی شراب زد
طوفان آتش دل دریایی اش ولی
وقتی نشست ولوله شد آفتاب زد
جان داد آخر و همه گفتند طفلکی
خوابش نمی گرفت، خودش را به خواب زد
(رضا دین پرور)
#مرثیه_حضرت_رقیه سلام الله علیها
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
تا دوش تو سَریر مُقام رقیه بود
عالم شبانه روز به کام رقیه بود
تا روی زانوی تو سه ساله قرار داشت
آغوش تو دوام و قوام رقیه بود
هرجا که صحبت از عمو عباس می شنید
بر عالمی تفاخُر نام رقیه بود
گاهی به لَحن با نمک و بچه گانه ای
بازیِ تو به خنده سلام رقیه بود
بالا نشین قافله بر شانه های تو
یعنی فراز عرش به نام رقیه بود
تنها ز جانبِ عمو عباس هم نبود
این همنشینیِ تو مرام رقیه بود
می گفت العطش، ولی این هم بهانه بود
نام تو ذکر و وردِ کلام رقیه بود
وقتی ستون خیمۀ تو بر زمین فتاد
تازه شروع روز قیام رقیه بود
دیگر ز مشک، آب سراغی نمی گرفت
انگار حرف آب ، حرام رقیه بود
وقتی به خیمه دست عدو بازِ باز شد
حکمِ فرار، حکمِ امام رقیه بود
بر گوش او عدو که دو تا گوشواره دید
عمه به فکر حُسن ختام رقیه بود
(محمود ژولیده)
#مرثیه_حضرت_رقیه سلام الله علیها
https://eitaa.com/sobhehoseini
دستگیر عالمم اما دو دستم بر سر است
من چهل منزل رخم نیلی و چشمانم تر است
گر به من گویند بابا را نخوان سیلی نخور
صورتم سازم سپر گویم که بابا بهتر است
شام را ویران کنم ورنه رقیه نیستم
ذکر صبح و شام اینان سب جدم حیدر است
غائبین کوچه بر من عقده خالی میکنند
هرکه دیدم گفت رویت مثل روی مادر است
می شود فهمید از این حمله ی مرکب سوار
آمده گیسو کشد کی در شکار معجر است
یک نسیم از این همه طوفان که من دیدم اگر
در گلستانی فتد بر یک اشاره پر پر است
قد و بالای سه ساله دختری زانو بغل
از کف یک چکمه زجر حرامی کمتر است
گر زمین گیرم به عمه اقتدا خواهم نمود
چاره ی دردم فقط یک بوسه ای از حنجر است
وجه تشبیه سر من با سر تو این بود
هر دو صورت سوخته گیسو پر از خاکستر است
(قاسم نعمتی)
#مرثیه_حضرت_رقیه سلام الله علیها
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
با عمه گفت کُشت مرا سوزِ این نفس
من را بزرگ کرده برای همین نفس
با آخرین توانم و تا آخرین نفس
باید به سر روم پسر او که میشوم
گیرم نمیشوم سپر او که میشوم
عمریست که به غیر عمویم نداشتم
تا بود دامنش نفسش غم نداشتم
بابا نداشتم عوض اش کم نداشتم
اشکم نوشت تا نفس آخرم حسین
ای مهربانتر از پدر و مادرم حسین
بگذار تا که شیرِ جمل را نشان دهم
تا نعرهی امیرِ جمل را نشان دهم
شمشیرِ بینظیرِ جمل را نشان دهم
عمه به روم سن کَمَم را نیاوری
عباس میشوم عَلمَم را بیاوری
در جنگِ تن به تن به زمین تن نمیدهم
گر صد سپاه تیغ دهد من نمیدهم
فرصت مقابلِ تو به دشمن نمیدهم
فریاد میزنم عَلَمِ زینب توام
بابا مدافعِ حرمِ زینب توام
صد زخم روی بال و پرِ من گذاشتند
سرنیزه را روی جگر من گذاشتند
با تیغ و تیر سر به سرِ من گذاشتند
عمه تمامِ پیکر من درد میکند
او را زدند و حنجر من درد میکند
گودال را نبین آه که او خورد بر زمین
هُل داد نیزهای و عمو خورد بر زمین
با زخمِ سینه روی گلو خورد بر زمین
گرچه نخواست ، خم شد و اُفتاد با سرش
از سمت راست خم شد و اُفتاد با سرش
عمه گریست اینهمه پرپر نزن نشد
ناخن مزن به گونه و بر سر مزن نشد
حرف برادر است به خواهر نزن نشد
با دستِ بسته سنگ به آئینهات نکوب
اینگونه پیشِ من به رویِ سینهات نکوب
زینب اگرچه دست پسر را مهارکرد
از بسکه داد زد زِ بسکه هوار کرد
دستش کشید سمت عمویش فرار کرد
وقتی رسید تیغِ حرامی به او گرفت
جای عموش نیزهی شامی به او گرفت
اُفتاد بر تنش سپرش را بغل گرفت
از بینِ چکمهها پسرش را بغل گرفت
بر سینهاش همینکه سرش را بغل گرفت
بوسید تا حسین گلویش یکی شدند
چسبیده بود او به عمویش یکی شدند
نزدیک اوست حرمله او را نشانه کرد
اول نشست رویِ عمو را نشانه کرد
پایین گرفت زیر گلو را نشانه کرد
تیرِ سهشعبه قلبِ عمو را درست زد
ای خاک بر سرم دو گلو را درست زد
حسن لطفی
#مرثیه_عبدالله_بن_الحسن علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
بر رویِ خاک بال و پَرِ خویش میزند
دارد دوباره او به سرِ خویش میزند
طفلِ یتیم حسِ یتیمی نداشته
حالا عجیب بر جگرِ خویش میزند
جانِ عمو نه،جانِ پدر او شنیده بود
خود را به خاطرِ پدرِ خویش می زند
عمه رها نمیکند و طفل دائما
بوسه به دستِ همسفرِ خویش میزند
عمه هم از حرارتِ او داد میکشید
از آتشش به دور و بَرِ خویش میزند
با التماس گفت ببین خورد بر زمین
دارد به خاکها کمرِ خویش میزند
صیاد آمده است و با هرچه نیزه هست
بر رویِ صیدِ محتضر خویش میزند
از هر قبیله طایفه ای ریخت بر سرش
یک پیرمرد با پسر خویش میزند
عمه نگاه کن چقدر روی صورتش
یک نانجیب با سپرِ خویش میزند
عمه حریفِ بی کسی او نمی شود
از بسکه ناله از جگرِ خویش میزند
--
از دور دید دست سپر شد ولی کسی
دارد به دست او تبرِ خویش میزند
حسن لطفی
#مرثیه_عبدالله_بن_الحسن علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872