eitaa logo
نبشته های دم صبح
208 دنبال‌کننده
153 عکس
31 ویدیو
6 فایل
نبشته‌های دم صبح، روایت‌‌های یک خانم طلبه معلم از زندگی طلبگی و عشق معلمی است. نوشته‌هایی که قصد ندارند دنیا را تغییر بدهند اما نگاه ها را شاید. ارتباط با ادمین @mojahedam 🌷🌸🌷🌻🌻
مشاهده در ایتا
دانلود
▪️▪️▪️از صفای حرم دم نزنید اگر تو تمام عمر کوتاهت را، آرزو کرده ای جای من باشی، من تمام ابدیت را آرزو می کنم جای تو بودم! هر روز، آهسته پر می کشیدم و بالهایم را می گستردم تا، آفتاب بر آنها نتابد! ستمکاران، باور ندارند که تو هم زائری و به نیابت از همه، در بقیع سرگردانی و مویه می کنی ! خوش بحالت، وقتی ملائکه در بقیع تردد می کنند، نسیم بالشان به تو هم می خورد! باید خیلی خوب باشی که، فهمیده ای کجا مسکن و مأوا بگیری! نه در باغهای خرّم و سرسبز و نه در کنار رود و نهر آب و نه در سایه ی خنک، بلکه درکنار خرابه ی بقیع ، زیر آفتاب سوزان! نمی دانم چرا یاد رباب وفادار افتادم! مادر علی اصغر که بعد از عاشورا، هرگز در سایه ننشست! هر چند دنیا بلوا و آشوب است، اما ائمه بقیع خوب می دانند که چه کسی به آنها وفادار است! و تو هم از این همه جای خوش آب و هوا، بقیع را خانه خود برگزیدی! کبوتر حرم بی شمع و چراغ بقیع! به بلندای ابدیت، آرزو می کنم جای تو بودم و مثل تو وفادار ! هفتم صفر ، سالروز شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام تسلیت باد . ✍ به قلم 🌸 آدرس این مطلب در وبلاگ ما: https://goo.gl/oNwghY 🌷 @sobhnebesht 🌷
▪️▪️▪️برگه ها بالا عادت بدی است ولی دلچسبم نیست که امتحان را آسان بگیرم. طبق معمول سوالات را که پخش کردم، زمزمه شروع شد: _ استاد سوالات خیلی سخته! _استاد شما باید طراح سوالات کنکور می شدید! _استاد ... گفتم: میشه همه کتابها را در بیارید؟ با تعجب پرسیدند: چرا ؟ گفتم: جواب ها رو از روی کتاب بنویسید! گفتند: استاد حالا چرا ناراحت شدید؟ گفتم: مگه نمی خواهید بیست بگیرید؟ گفتند: چرا! ولی نه به این فضاحت!! وقت خوبی برای تبیین بحث آزمونهای الهی بود! گفتم: دنیا هم محل برگزاری امتحان است. غرض خداوند از امتحان، کشف استعداد و توانایی های ماست و تا عملی از ما صادر نشود، شایسته کیفر و پاداش نخواهیم بود، اما خداوند در عین اینکه حکیم است، مهربان است! 🔹لذا از جایی امتحان می گیرد که ما در مورد آن آگاهی داریم، 🔹بدون اطلاع قبلی امتحان نمی گیرد. 🔹تشویق و تنبیه را قبلاً تعیین کرده است. 🔹در مورد نکات انحرافی، مدام تذکر داده است. 🔹موانع موفقیت را گوشزد کرده است. 🔹 موارد امتحانی مطابق توانایی ماست. 🔹موارد امتحانی، متفاوت است. 🔹امتحان آبکی نمی گیرد، چون غرض خدا تربیت انسانهای واقعی است لذا جوری امتحان می گیرد که جایزه دلچسب انسان باشد. 🔹از همه انسانها امتحان می گیرد. 🔹بر خلاف آزمون های انسانی، تمام مشکلات و موانع ما را در نتیجه امتحان لحاظ می کند. 🔹در حد معقول ارفاق هم می کند. 🔹فرصت دوباره برای امتحان هم می دهد. 🔹آبروی آدم را نمی برد. 🔹اسم مردودی و مشروطی ها را تا روز قیامت منتشر نمی کند. 🔹در موقع دادن کارنامه هم انسان را با شفاعت یاری می کند. 🔹معصومین و ملائکه و ... را برای کمک می فرستد. 🔹هنگام امتحان مراقب انسان است و عقل و فطرت و تمایلات عالی و ... را مددکار انسان قرار داده است. 🔹خدا می داند که انسان چگونه پاسخ می دهد، اما با این حال به انسان فرصت اظهار استعداد هایش را می دهد. ✨وقتی حرفم تمام شد، مکثی کردند و شروع به جواب دادن سوال ها کردند! فکر کنم دیگه چونه نزنند! ✍ به قلم: 🌸 آدرس این مطلب در وبلاگ ما: https://goo.gl/yDoKMp 🌷 @sobhnebesht 🌷
▪️▪️▪️ تفاوت ره از کجاست تا به کجا کتاب استفتائات را بر می دارم و ورق می زنم: 🔹 _ سوال: من ۲۰ سال پیش یک زنجیر طلا پیدا کردم و از پول  آن استفاده کردم! حالا نادم شده ام، به قیمت آنروز باید برگردانم یا به قیمت امروز؟  🔹 _سوال: اگر خانمی که باردار  بوده و بچه نیز شیر می داده و روزه ماه رمضان گرفته، بچه اش مرده بدنیا بیاید، مدیون و گناهکار است؟ 🔹_سوال: اگر من بخاطر تقسیم اموال ظالمانه از پدرم شکایت کنم، گناه کرده ام؟  کتاب را می بندم، غصه دار می شوم  بخاطر جهل افراد! 🔹 تلویزیون را روشن می کنم، مستند « حدیث سرو » را در مورد آقای بهجت ره، پخش می کند.   آقا از مرجع دیگری سوالی کرده: آیا قضای نماز انسان در سه روز موت اختیاری بگردنش است؟ ! …. غصه دار می شوم بخاطر جهل خودم! ✍به قلم: 🌸 آدرس این مطلب در وبلاگ ما: https://goo.gl/eAHfFU 🌷 @sobhnebesht 🌷
🔸🔹🔸 حسابرسی از تلگرام آن شب که پیام رسان تلگرام برای همیشه، در کشور ما مسدود شد، تصمیم گرفتم خودم و فعالیتی را که به عنوان فعال فرهنگی در فضای تلگرام داشتم، محاسبه کنم. چرا که معصوم علیه السلام فرموده : حاسِبوا قَبلَ اَن تُحاسِبوا ..به حساب خود برسید قبل از اینکه به حساب شما رسیدگی کنند. به همین دلیل نگاهی به فهرست گروه ها و کانال هایی که در این مدت عضو بودم انداختم. دو گروه و سه کانال تمام دارایی کوله بارم در فضای مجازی بود. از اینکه عضو کانال و گروه های مختلف باشم و مدام به آن ها سَرَک بکشم، فراری بودم. اول، کانال نبشته های دم صبح که در کنار چند تن از دوستان طلبه در مورد مسائل دینی و اجتماعی دست به قلم بردم. و گروهی که در آن متن ها قبل از انتشار در کانال نقد و اصلاح می شد. کانال دوم که با نام شهدا و امام زمان( عج) گره خورده است و در این مدت مطالبی در مورد شهدا، حضرت مهدی (عج)، تفسیر آیات قرآن در آن منتشر می کردم. کانال تحلیل اخبار، که از خبرهای روز اطلاع پیدا می کردم. و نهایتا عضویت در گروهی متشکل از دوستان طلبه که در منبرها و مباحثه ی شبانه شرکت می کردم. در مدت استفاده از تلگرام، اگر فهمیدم کانالی ضد دین، ضد اخلاق، ضد نظام جمهوری اسلامی، کانالی با محتوای حرف ها و طنزهای بیهوده است، از عضویت در آن امتناع کردم. عکس پروفایلم برگرفته از عکس ها و متن های مذهبی و طبیعت بوده است، دوست نداشتم با عکسی از حجابم خودنمایی کنم. هرگز از پست شخصی و تولیدی کسی، کپی برداری نکرده و به اسم خودم و کانال ثبت نکردم. سعی کردم در فضای مجازی به کسی تهمت نزنم، در مورد خبری که شنیدم قضاوت نکنم بلکه صحت و سقم آن را جویا شوم. نشناخته و ندانسته پستی را منتشر نکنم. آبروی کسی را در این فضا نریزم. اگر کاستی بوده، اگر هم ندانسته غفلت و کوتاهی از من سر زده باشد، اگر نقد منصفانه ای نداشتم، اگر حرف تلخی زده باشم، از درگاه خداوند طلب استغفار می کنم. خدا را شکر می کنم که کوله بارم سبک بود و حساب رسی ام آسان. بطور کلی فکر می کنم که سربلند از تلگرام خارج شدم و در نظر دارم با اشتیاق و انرژی دو چندان در پیام رسان های ایرانی، با افتخار تمام، راهم را ادامه دهم. ای کاش روزی که دنیا را هم به مقصد آخرت ترک می کنم، از عملکردم راضی باشم. ✍ به قلم: 🌸🍃 آدرس این مطلب در وبلاگ ما: http://nebeshte.kowsarblog.ir/حسابرسی-از-تلگرام 🌷 @sobhnebesht 🌷
ساخت ایران 🔸چند سالی بود فقط تلفنی صحبت کرده بودیم. گفت با دو پسرش به دیدارم می آید. خیلی جذاب به نظر می رسید. آخرین باری که دیده بودمش دانشجو بودیم.  تازه  ازدواج کرده بود. حدود ده سال گذشته و او از یک دختر بچه شاد و با نشاط تبدیل شده بود به یک مادر. دلم می خواست عکس العملش هنگام «مامان گفتن» بچه هایش را ببینم. اگر مثل آن روزهایش باشد خودش هم در شیطنت نباید دست کمی از پسربچه ها داشته باشد. 🔹وقتی «احسانه» نشست، تازه فهمیدم بعضی مادر شدن ها ایثار می طلبد نه فداکاری. غمگین نبود ولی خبری از آن نشاط کودکانه هم نبود. کمتر می شد حس کرد هم سن و سال باشیم. هر دو سکوت کرده بودیم. عادت نداشتم از چون و چرا و زیر و بم زندگی کسی سوال کنم. خودش هم حرفی نمی زد. نگاهش را به پرده اتاقم دوخت و گفت: "به به می بینم که کم کَمَک اهل مد شده ای و پرده عوض می کنی. چقدر خوشرنگ است.  خریده ای یا از قبل داشته اید؟ شبیه پارچه های محل کار اول همسرم است." تا این را گفت قلبم فرو ریخت و با دست و پای گمشده توضیح دادم که:" ده سال گذشته، پرده کهنه شده بود. مجبور شدم امسال عوض کنم. نه خریده ام." عکس العملم را که دید متوجه شد عادی نیستم. حرف را برگرداندم و یک ساعتی با هم فقط حرف از بچه و شیطنت ها و نیازهایش و عوض شدن زمانه زدیم. این که بچگی های امروزی مثل بچگی های خودمان نیست. بعد هم خداحافظی کرد و رفت. بعد از رفتنش مادرم بی مقدمه گفت: "مادر جان یک پرده معمولی که این قدر رنگ به رنگ شدن ندارد. احسانه جان هم شاید مشکل مالی داشته باشد، ولی حسرت دو سه متر تترون گل گلی که ندارد. خواست سر حرف را باز کنید با هم گل بگویید گل بشنوید. رفتارت خیلی زننده بود." از حرف مادر بغض گلویم را گرفت و ناچارا توضیح دادم: "مامان شما که می دانید من از وقتی کارخانه ریسندگی و بافندگی منطقه تعطیل شد و اثراتش را بر زندگی امثال «احسانه» دیدم؛ اثرش را بر بی انگیزگی جوانان منطقه ام دیدم؛ هر چند نفهمیدم بیکار شدن 200 مرد سرپرست خانواده یعنی چه ولی دیگر کالای خارجی نخریدم مخصوصا پارچه. به خدا 8-9 سالی است از همه فروشنده ها ایرانی بودن را سوال می کنم و بعد خرید می کنم.  از فروشنده افغانستانی و غیر ایرانی خرید نمی کنم حتی اگر ارزانتر باشد. اسفند که با نازنین رفتم برای خرید پرده، پارچه را که پسندیدم چند بار از فروشنده سوال کردم. بعد که معامله تمام شد و پارچه را برید گفت: "ببخشید خواهرم. حقیقت  من فقط فروشنده ام. پارچه های ما همه هندی است ولی گفته اند اگر کسی سوال کرد، بگویید ایرانی است." معامله تمام شده بود. صداقتش قابل تحسین بود. من اگر رنگم پرید،  به خاطر این بود که از پارچه ای سوال کرد که چند سال زندگی احسانه و پسرانش و نشاطش قربانی این منفعت طلبی هاست. نخواستم خاطرات تلخش زنده شود هر چند نشانه های آن تعطیلی هنوز هم در زندگیش به چشم می خورد. مادر پرده اتاقم به نظر شما خوشرنگ است؟ رنگ گل های این پرده، رنگ خون دل خوردن های خانواده های ایرانی است. مادر! با اعتقادی که باور ندارد «دروغ روزی را کاهش می دهد و از هر بدی بدتر است» چطور از تولید کننده ایرانی حمایت کنیم؟» ✍ به قلم: " 🌸🍃 آدرس این مطلب در وبلاگ ما: http://nebeshte.kowsarblog.ir/ساخت 🌷 @sobhnebesht 🌷
▪️▪️▪️ چمدان های خالی! ما ابناء بشر عادت داریم یا در گذشته زندگی کنیم یا آینده. برای چند لحظه هم که شده بیایید برویم به آخرین روز آینده. به آن اتاقک معروف که اهل ذوق سردَرش می نویسند “دوش آخر! “ حسابی شیک و پیک و معطر که شدی روی دست بلندت می کنند، مثل قهرمان های المپیک، با حلقه هایی از گل مریم و رز سپید. راستی از آن بالا دنیا چه شکلی ست؟! مهمان ها هم رسیده اند، چاووشی می خوانند با تهلیل و تکبیر… همه چیز رؤیایی ست؛ کی فکرش را می کرد آخرین روز آینده اینقدر خاطره انگیز شود. دوربین ها از ثبت حقانیتش عاجز مانده اند، یکی بیاید از مسافر قصه مان سلفی بگیرد! چمدانت را فراموش نکنی، نکند اصلا ساکی نداری! یعنی چیزی نبود با خودت ببری؟! می روی توی خانه، آخرین خانه، نرفته خوابت می برد. ببخشید، از بس هول شدیم بالش نازت را نیاوردیم! در عوض پشت سرت مشتی خاک می ریزیم. اندکی صبر کنی مهمان دارانی ویژه می آیند، مشخصاتت را می پرسند با یک سری سؤال های اینجوری. هول می شوی، طبیعی ست، به حال و هوای اوج گرفتن عادت نداری! روی پهلو نمی توانی بخوابی؟! عیبی ندارد، بلند شو، کمی بنشین.  _«اووووخ، این سنگ را کی گذاشته اینجا؟!» _«نمی دانم، گمانم قبرکن!» _«قبر کن؟!» دو زاری کج و ماوجت تازه می افتد، درست حدس زدی، به اولین روز از زندگی خوش آمدی، خدا بی صبرانه منتظر ملاقات توست. هی با کلمه ها بازی می کند، جمله هایش را تکرار می کند، تغییر می دهد؛ سال ها روز شماری کرده برای امروز. مثل عاشق هایی که زودتر می رسند سر قرار! اولش کمی از حال و هوای قیامت می گوید و شاید تراکم بالای بهشتی ها، بعد دلتنگی هایش سر باز می کنند و گلایه هایش. گلایه مند روزهایی که منتظر هم کلامیت بود اما تو ترجیح دیگری داشتی!  در پاسخش، مِن مِن کنان چیزهایی می گویی… یک سری کلمات مقطع! سرهمشان می کنم، ش…شر…شرمن..ده، شرمنده ام! طاقت ندارد خجالتت را ببیند، سری حرف را عوض می کند. حالت را می فهمم، وصف “سریع الرضا” برایت مصداق پیدا کرده. تا خستگی در کنی و نفسی بکشی ساکت را پر می کند از فضلش. آتشی هم اگر هست خودت سوزاندی، این ربطی به عاشقانه های خدا ندارد. در این سفر آنقدر عاقل شده ای که بتوانی بین خود کرده ها و خدا کرده ها تفکیک بگذاری. برایت خوب است، درد دارد، سوز دارد، اما پاک می شوی. آدم  کثیف شود باید دوش بگیرد، یا با آب، یا با خاک، یا با آتش! به طُهر آخرش فکر کن؛ آرام می گیری. قیامت قوانین خودش را دارد، بِرندترینش طهارت است! ✍ به قلم: 🌸 آدرس این مطلب در وبلاگ ما: https://goo.gl/c4n6cg 🌷 @sobhnebesht 🌷
▪️▪️▪️ حافظ قرآن شویم اگر یکی از این طلبه های تازه وارد بگوید: “چکار کنم که درس ها برایم راحت تر شود؟” شاید بگویم:” دعای مطالعه را زیاد بخوان که حتما فایده دارد.” اما اگر از شهید ثانی بپرسند میگوید:": طلبه باید قبل از هر درسی مقداری از آیات قرآن کریم را حفظ کند و اصلا در قدیم رسم طلبگی براین بوده که فقط کسی را برای طلبگی برمی‌گزیدند که حافظ کل قرآن بوده است.” شهید ثانی یکی از معلم های بزرگ زمان قدیم است و کتابی پیرامون ادب تعلیم و تعلم نگاشته به نام منیه المرید. یک چند روزی هست که دارم قسمت هایی از این کتاب قطور را می‌خوانم که چراغ راهم شود. شهید ثانی در این کتاب به نکته هایی اشاره کرده است که کمتر کسی بهشان توجه کرده اما “همین حق های کوچک و بزرگ چه بسا باعث می‌شود برای آدم قبض هایی رخ دهد که قابل جبران نیست.” نکته ی مهم این بحث شهید ثانی این است که حفظ آیات قرآن کریم راه تفکر و تحفیظ دروس دیگر را برای شخص هموار می‌کند. با گسترش فضای مجازی در زندگی های روزمره مان چقدر غافل از حفظ آیات الهی بوده ایم. بیخود نیست که روز قیامت رسول خدا صلوات الله علیه به خاطر مهجور گذاشتن قرآن از ما پیش خدا شکایت می‌کند. من هم از این به بعد قبل از شروع درس خواندن چند آیه از کتاب خدا را حفظ خواهم کرد. ✍ به قلم: 🌸 آدرس این مطلب در وبلاگ ما: https://goo.gl/nctMLJ 🌷 @sobhnebesht 🌷
رب ابن لی عندک بیتا فی الجنة؛ تحریم/۱۱ 🌸یک خانه ای بساز فقط با خدا!  که اگر همه رفتند، خانه خراب نشوی! 🌷 @sobhnebesht 🌷
▪️▪️▪️ مکارم اخلاق اگر دلت می‌خواهد اخلاق خوب داشته باشی باید ایمانت را کامل کنی‌. باید یقینت بی عیب و نقص باشد. باید نیتهایت را برای خدا خالص کنی. اگر دلت می‌خواهد خوش اخلاق شوی باید از فکر کردن به کارهای بیهوده هم دست برداری چه برسد که به دنبال بیهودگی بروی.  این کارها را که بکنی تازه می‌رسی به جایی که چشم داشت به دارایی دیگران نداری، گرفتار کبر نمی‌شوی، بنده ی خدا می‌شوی. آنوقت است که در بندگی خدا دچار عجب و خود پسندی نمی‌شوی. حالا خیرهای دنیا از دستانت جاری می‌شود. الان که حسابی با اخلاق شدی و منشا خیر و برکات، با این کار خیرت بر مردم مباهات نمی‌کنی و برسرشان منت نمیگذاری. اگر اینها را که گفتم انجام دادی تازه معالی الاخلاق می‌شوی. همین هم خیلی خوب است اما تا مکارم اخلاق و کریمانه بودن فاصله داری. اینها را که گفتم همه شان را امام سجاد علیه السلام در ابتدای دعای مکارم الاخلاق از تو می‌خواهد. آیا دلت می‌خواهد تو هم دارای خلق کریمانه شوی؟ پ.ن: برداشتی از بند اول دعای ۲۰ صحیفه ی سجادیه معروف به دعای مکارم اخلاق ✍ به قلم: 🌸 آدرس این مطلب در وبلاگ ما: https://goo.gl/vpohK3 🌷 @sobhnebesht 🌷
▪️▪️▪️ این مستند جنایی ست لطفا نخوانید! -نه بابا میگویم جنازه یک زن در باغ خود هومن پیدا شده! باور نداری الان عکسش را برایت ارسال میکنم! -یا پیغمبر!!!  هومن؟؟؟ با یکدیگر نسبت داشتند؟ علت قتل چه بوده؟؟ زودتر بگو که دارم از ترس می میرم! - سلام علیک خانوادگی داشته اند. دیروز  هومن در محل جرم به همه چی اعتراف کرده. دلم برای کودک آن خانم میسوزد! - مگر شوهر هم داشته؟! چرا نصفه نیمه حرف میزنی؟؟ -حال خودم بدتر از توست!  ابتدای باز پرسی گفته بود ما با هم پنهانی دوست بودیم و من او را وادار نکردم که به باغ بیاید!! اما هومن که دید همه چیز به آخر رسیده اعتراف کرد که دروغ گفتم! او مشتری مغازه ما بود و بسیار خوش تیپ و خوش مشرب. ظهر به او گفتم افتخار بدید تا منزل برسانمتان، او هم مشتاق پذیرفت. به خاطر اعتباری که در بازار داشتم و از طرفی متاهل بودم اصلا شک نکرد. هوس گناه شعله به دلم انداخته بود. مسیر را کج کردم و…. میخواست با سنگ از خودش دفاع کند. که من هم آجر را به سمتش پرتاب کردم و…  - یعنی از اولش قصد کشت نداشته!! -هومن زورش به مورچه هم نمی‌رسید.  قیافه مهربانش را یادت نیست؟!   -حالا هم باید دیه دهد و هم اعدام شود!   - میگویم فکر میکنی اگر فیلم را به عقب برگردانیم و هومن جلوی چشمانش را می گرفت باز هم قصه به این همه سیاه بختی ختم میشد؟! ✍ به قلم: 🌸 آدرس این مطلب در وبلاگ ما: https://goo.gl/FGxcit 🌷 @sobhnebesht 🌷
▪️▪️▪️صحیفه سجادیه یادم هست اولین باری که برای خودم صحیفه ی سجادیه خریدم قرار بود کلاس ترجمه و تفسیر صحیفه برگزار شود. حیف که بیشتر از دو جلسه طول نکشید اما همین دو جلسه ی کلاس راه جدیدی برایم گشود. صحیفه ی سجادیه یک دنیا معرفت و کمال است که فقط باید با آن انس بگیری که نورش را درک کنی و جانت با شیرینی اش آمیخته شود. فقط آنکه با آن خو گرفته می‌فهمد کلامکم نور که در جامعه آمده یعنی چه. استاد روز اول گفت:” دعاهای صحیفه هرکدام شان برای آموزش معارف الهی است و در هیچ کدام شان شکی نیست. چون از زبان امام سجاد علیه السلام خارج شده و تک تک کلماتش نور است. سرسری نگیرید و از آن غافل نشوید.” همین یک کلمه برایم کافی بود که غرق در دریای نورانی صحیفه شوم. چند سالی هست که از آن روزها میگذرد اما هنوز دل من با این کتاب رازها دارد. یک کتاب که  معرفت الله را به تو یاد می‌دهد و خاطرت را آسوده می‌کند از هر پلیدی. یک کتاب که راه های زندگی را برایت هموار می‌کند و سبک زندگی پیش رویت میگذارد. یک کتاب برای همه ی روزها و شبهای سال. برای شبهایی که دلت مناجات می‌خواهد و برای روزهایی که مشتاق آموختن علوم هستی. آری. فقط یک کتاب، صحیفه ی سجادیه. نام زبور آل محمد صلوات الله علیه واقعا برازنده ی توست. ✍ به قلم: 🌸 آدرس این مطلب در وبلاگ ما: http://bit.ly/2iInXij 🌷 @sobhnebesht 🌷
هدایت شده از نبشته های دم صبح
نبشته های دم صبح نبشته‌های دم صبح، روایت‌ چند خانم طلبه از زندگی طلبگی است. نوشته‌هایی که قصد ندارند دنیا را تغییر بدهند اما نگاه ها را شاید. 🍁🌺🍁🌺🍁 آدرس ما در سروش: http://sapp.ir/sobhnebesht 🌱🌹🌱🌹🌱 آدرس ما در ایتا https://eitaa.com/sobhnebesht ما را به دوستان تان معرفی کنید.