🔸🔹🔸 بال فروتنی!
مادر، خانه را آب و جارو کرده بود. غذای مورد علاقهی بچهها و نوههایش را پخته و منتظر آمدنشان بود. فرزندانش، معمولا روزهای جمعه، به خانهاش میآمدند و خانه بوی زندگی میگرفت. آن روز اما، هیچکدام از بچهها نیامدند و غذاهای مادر به انتظار میهمان در قابلمهها ماند.
مادر گوشی را برداشت و به تکتک دخترها و پسرهایش زنگ زد و از آنها پرسید که چرا امروز نیامدهاید. همهشان گفتند: "خودت دوست نداری ما به خانهات بیاییم. بچهها سروصدا میکنند ناراحت میشوی. ظرفها را میشوییم، میگویی مراقب باشید بشقابهایم را لبپر نکنید. دائما غر میزنی، به بچهها تشر میزنی و اعصابشان را نداری. ما هم تصمیم گرفتیم دیر به دیر بیاییم که مزاحم آسایشت نشویم."
مادر با آخرین دخترش که حرف زد، مدتی طولانی در سکوت فرو رفت و دانههای اشک را به میهمانی گونههایش فرستاد؛ دلش برای بچههایش تنگ شده بود. با خودش فکر میکرد: بچهها راست میگویند، حساس و زودرنج شده، نوههایش از دیوار راست بالا میروند و او ناراحت میشود. بچهها فوتبال میبینند و گُل، گُل میگویند و او ناراحت میشود. نگران لبپر شدن ظرفها و لکهای روی فرش و مبلش هم هست.
اما بچههایش بدانند، انسان به پیری که نزدیک میشود، سودا در او غلبه میکند. در این حالت، حوصله محبت کردن ندارد اما توقع محبت دارد. راهحل یقینا، دوری نیست. بلکه فواصل دیدار را زیاد و مدت حضورشان را کم کنند. محبت به افراد سودایی، سودا را در آنها کاهش میدهد. با این نگاه به آیه قرآن توجه کنیم که میفرماید: «وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما كَما رَبَّياني صَغيرا» (سورة اسراء، آیة24)؛ «و از سر مهر، بال فروتنى براى آندو فرو آور؛ و بگو: پروردگارا! آندو را رحمت كن، همانگونه كه مرا در خردى پرورش دادند.»
یادمان باشد، کودکی ما در غرزدنهای مداوم ، استرسها و ترسهای نبودنشان و بودن در آغوش پرمهرشان گذشت است. پس کمترین کار این است که بال فروتنی را بگشاییم و مهر را با تمام وجود تقدیشان کنیم.
✍ به قلم: #شهره_شریفی 🌸🍃
آدرس این مطلب در وبلاگ ما:
http://nebeshte.kowsarblog.ir/بال-فروتنی
🍃🌸 @sobhnebesht 🌸🍃
صلوات.mp3
زمان:
حجم:
1.54M
🌸 میلاد رسول مهربانی، حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم مبارک باد.
زمزمه ای زیبا با صدای مهدی اکبری
خواهم که شوم معتکف کوی محمد 🌸
در دیده نهم تربت خوش بوی محمد 🌸
@sobhnebesht
🔹🔸🔹 بوی بهشت و بوی خون!
بیش تر از آنکه با جغرافیایش آشنا باشم، نامش را از صفحات تاریخ بخاطر سپرده ام. این روزها که به یُمن ولادت رسول مهربانی، بوی عید عطرافشانی می کند، به یاد آن عطری افتادم که از سوی یمن در لابلای برگ های تاریخ به یادگار مانده است.
آن روزی که اویس قَرَنی به عشق دیدن پیامبر ص از یمن به مدینه آمد اما ایشان را ندید و به دیارش بازگشت، حضرت در وصف او فرمود: از سوی قرن بادهای بهشت می وزد.
خوش به سعادت اهل یمن که تعدادی از آن ها به فرموده ی پیامبر (ص ) به برکت وجود اویس مورد شفاعت قرار خواهند گرفت. اما جای بسی تاسف است که این روزها بوی خون از جانب یمن می وزد.
حدود چهارسال از ظلم متجاوزان سعودی و اماراتی به یمن می گذرد. جنگی که به دستور غرب و با در اختیار گذاشتن سلاح شروع شد و از نظر رسانه ای هم کاملا حمایت می شود که حاصلی جز کشتار مردم بی دفاع و به خاک و خون کشیده شدن کودکان مظلوم نداشته است.
از آنجایی که در به وجود آمدن این فاجعه ی انسانی در یمن، پای عربستان در میان است، به یاد خانه ی کعبه و رُکن یمانی می افتم. این رکن جنوبی خانه ی کعبه از آنجا که قبله ی اهل یمن بوده به این نام شهرت یافته است، ولی آیا همین علت نامگذاری افتخار آفرین نیست؟ یااینکه در روایات آمده است که رکن یمانی باب بهشت است و دعا در آنجا به اجابت می رسد.
ای کاش کسی از اهل یمن به مکه برود و در کنار رکن یمانی خدا را به آبروی اویس قرنی قسم دهد تا با ظهور حضرت ولی عصر(عج) شاهد نابودی آل سعود باشیم.
✍ به قلم: #صدیقه_جمالی 🌸🍃
آدرس این مطلب در وبلاگ ما:
http://nebeshte.kowsarblog.ir/بوی-بهشت-و-بوی-خون
@sobhnebesht
🌸 تلنگر
در چند مقام فرموده اند صدایتان را بلند نکنید.
۱. در محضر رسول خدا صلوات الله علیه
۲. در نزد ائمه معصومین صلوات الله علیهم اجمعین.
۳. در مسجد مگر برای ایراد خطابه.
۴. در نزد پدر و مادر و استاد.
🌸 شان پدر و مادر و استاد هم شان رسول خدا و ائمه معصومین علیهم السلام است.
هم شان خانه ی خداست.
@sobhnebesht
🌸 #انتظار
هرگاه با جمع مومنین همراهم ، فکر می کنم چه کسی از این جمع مورد توجه حضرت است!؟ امام زمان عج برای کدامیک دعا می کند؟ دیدن چه کسی امام زمان عج را خوشحال می کند؟
ما را که دسترسی به خود او نیست، حداقل یارانش را بشناسیم!
ولی بسیار خوانده ام فقهای مجاهد و خالص و ساعی مورد توجه حضرت بوده اند!
یعنی خدایا می شود از حوزه علمیه ما هم کسی مورد توجه حضرت باشد؟
🔹️🔹️🔹️
یکی از علمای اهل سنت در رد مذهب تشیع کتابی را تالیف کرده بود که در مجالس و محافل آن را برای مردم میخواند و آنان را گمراه میکرد؛ او از ترس آن که مبادا کسی از علمای شیعه کتابش را رد کند، آن را به کسی نمیداد تا نسخهای بردارد.
علامه حلی همیشه به دنبال راهی بود که کتاب را به دست آورد تا بتواند کتابی در رد آن بنویسد.
او رابطه استاد و شاگردی را وسیله قرار داد و مدتها بعنوان شاگرد در جلسات او حاضر شد و پس از جلب اطمينان استاد، از عالم سنی درخواست کرد حداکثر يک شب اين کتاب را به وی قرض دهد که استاد اجازه داد علامه به مدت یک شب آن را در اختیار داشته باشد.
علامه حلی همان مدت کم را نیز غنیمت شمرد. کتاب را از او گرفت و آن شب تا جایی که میتوانست از آن نسخه برداری کرد.
علامه تا نیمه های شب مشغول نسخه برداری از کتاب بود و هنگامی که شب به نیمه رسید خواب بر او غلبه کرد تا جایی که توانایی ادامه کار را نداشت. در اين هنگام سید بزرگواری به اتاق وارد شد و گفت: «اجازه دهيد مقدار باقی مانده از اين کتاب را من بنويسم و شما استراحت کنيد».
علامه حلی پس از اطمینان از کمک فرد ناشناس به خواب عميقی فرو رفت.
هنگام اذان صبح از خواب بيدار شد و بی آنکه متوجه رفتن مهمان ناخوانده باشد ، وقتی اوراق را بازکرد در عين ناباوری ديد ادامه کتاب توسط آن مرد ناشناس نوشته شده و در پايان با نام «کتبه الحجة» امضا شده است!
🔹️🔹️🔹️
این ماجرا یعنی :
اگر دغدغه ی دین داشته باشی،
اگر حفظ دین برایت مقدس باشد نه حفظ زندگی ،
اگر برای پیشبرد اهداف مقدست برنامه ریزی کنی ،
اگر مثل تک تیرانداز درست به هدف بزنی ،
اگر مشکلات و محدودیت های مادی ، تو را سردرگم نکند،
اگر با تفقه در دین ، چشم شیطان را درآوری،
اگر ...
آن وقت از خستگی بخواب می روی و امام زمان عج کارت را ادامه می دهد!
هر کوتاهی است از قامت نارسای ماست یا صاحب الزمان عج !
✍به قلم: #طرید
@shamimemalakut
@sobhnebesht
🍃
حس نابت را اسیر روزمرّگی هایت نکن...
میدانم ، زندگی آنقدر درگیرت میکند که صدای هر حسی را در تو خفه کند
میدانم آنقدر زمخت و خشن هست که بتواند به راحتی از تو یک پیرزن غرغرو بسازد...
اما مقاومت کن
دربرابر تمام آنچه که کمر همت بسته تا تو را از حس لطیف و نابت جدا کند
مقاومت کن
تا زمانیکه هستی
نمیدانم میخواهی اسمش را فرصت برای زیستن بگذاری یا محکومیت به زیستن
هرکدام که باشد مقاومت کن
چه فرقی می کند دخترک پنج ساله ی دیروز ، بیست و پنج ساله ی امروز یا پنجاه ساله ی فردا !
روز مرگی ها در هر برهه ای به یک شکل است اما همگی در یک صفت مشترک اند
اینکه تمام نمیشوند این تو هستی که باید احساسات نابت را اسیر روزمرگی نکنی ...
خالق این حس استعداد حفظ آن را نیز در وجودت نهاده ،
آن هم برای خودش🙃
فقط کافیست زیرکانه تر استعدادهایت را زیرو رو کنی ...
ارسالی از عضو محترم کانال سرکار خانم #نگین_شعبانی
🌺
@sobhnebesht 🌷
🔹🔸🔹آرامبخش دل!
حال و هوای جامعه تلفیقی از لحظات رحمانی و شیطانی است. ما با حضور در اجتماع ناگزیر در موقعیت هایی قرار می گیریم که با دیدن صحنه ها و شنیدن صداهایی به یاد خدا و شیطان می افتیم.
سوار اتوبوس بودم که خانم جوانی با پوشش نامناسب و آرایش در کنارم نشست. صدای موسیقی از هدفونی که در گوش داشت شنیده میشد. از بلند بودن صدای هدفون تعجب نکردم چون چندی پیش در خبری خوانده بودم که استفاده زیاد از هدفون روی شنوایی افراد تاثیر منفی میگذارد و آن ها به مرور زمان باید برای بهتر شنیدن، صدا را بلند کنند. اما از اینکه مجبور به شنیدن موسیقی حرام بودم ناراحت بودم، با اینکه می دانستم از نظر شرعی برای من اشکالی ندارد. سعی کردم با نگاه کردن به بیرون حواسم را پرت کنم، حال جسمی خوبی نداشتم و این تحمل شرایط را برایم سخت تر میکرد تا اینکه بالاخره پیاده شدم و به مطب دکتری که از قبل نوبت داشتم رسیدم.
در مسیر برگشت به خانه نوای دلنشین ذکر خداوند از رادیوی ماشین در حال پخش بود. تکرار لفظ جلاله ی الله بدون استفاده از ابزار موسیقی ، چنان آرامشی به روح و جانم داد که اصلا طول مسیر را متوجه نشدم. کرایه را پرداخت کردم و با حال و هوایی خوش به خانه رفتم. به راستی که نام و یاد خدا آرامبخش دلهاست. اَلا بِذِکرِ اللهِ تَطمَئِنُّ القلوب(سوره رعد-آیه ۲۸)
✍به قلم: #صدیقه_جمالی 🌸🍃
آدرس این مطلب در وبلاگ ما:
http://nebeshte.kowsarblog.ir/آرامبخش-دل
💠 @sobhnebesht 💠
هدایت شده از طلاب الکریمه
🔹بچه که بودم مادرم برایم جوجه می خرید؛ از همین جوجه های رنگی.
اولش فکر نمیکردم بزرگ کردنشان کار چندان سختی باشد؛ اما بعد فهمیدم پرورش جوجه ها فوت و فن خودش را دارد.
چند جوجه از بین رفتند تا توانستم جوجه داری یاد بگیرم.
یک بار دوستم گفت کتابی درباره جوجه ها در یک کتاب فروشی دیده، سر از پا نشناختم. به سراغ کتاب فروش رفتم. کتاب گران بود؛ اما قیمتش برایم مهم نبود. من دغدغه بزرگ کردن جوجه هایم را داشتم.
جوجه های من عاشق نمی شدند، با رفیق ناباب نمی گشتند. آنها علاقه ای هم به بازی کامپیوتری نداشتند . با دود و دم غریبه بودند و اعتیاد در کمین شان نبود.
آنها فقط یک کلمه بلد بودند:جیک جیک.
جوجه های من تلفن همراه نداشتند تا پیامک بازی کنند و با دوستانشان برای فلان مهمانی قرار بگذارند. جوجه ها چت کردن بلد نبودند. آدرس ایمیل هم نداشتند که کسی براي شان عکس و قصه بفرستد.
آنها یک آدرس بیشتر نداشتند :زیر زمین خانه ما، جعبه چوبی میوه
من تنها نگران پرورش جسم جوجه هایم بودم و همین نگرانی مرا واداشت که به دنبال راه صحیح پرورش آنها بروم.
حالا که بزرگ شده ام، بچه هایی دارم که باید هم جسم و هم روحشان را پرورش دهم؛ اما یک سؤال : دغدغه من برای تربیت فرزندانم، آیا به اندازه نگرانی ام برای پرورش جوجه هایم هست؟
@tollabolkarimeh