هدایت شده از مناهج 🇵🇸🇮🇷
🌀 روحانیت و دنیاگرایی
📝 نامه امام علی به عثمان بن حنیف
💠 قسمت سوم
🔹... آفريده نشدهام كه غذاهاى لذيذ و پاكيزه مرا سرگرم سازد، چونان حيوان پروارى كه تمام همّت او علف، و يا چون حيوان رها شده كه شغلش چريدن و پر كردن شكم بوده، و از آينده خود بىخبر است.
🔹آيا مرا بيهوده آفريدند؟ آيا مرا به بازى گرفتهاند؟ آيا ريسمان گمراهى در دست گيرم و يا در راه سرگردانى قدم بگذارم؟
🔹 گويا مىشنوم كه شخصى از شما مىگويد: «اگر غذاى فرزند ابى طالب همين است، پس سستى او را فرا گرفته و از نبرد با هماوردان و شجاعان باز مانده است». آگاه باشيد درختان بيابانى، چوبشان سختتر، و درختان كناره جويبار پوستشان نازکتر است. درختان بيابانى كه با باران سيراب مىشوند آتش چوبشان شعلهورتر و پر دوامتر است.
🔹من و رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم چونان روشنايىِ يک چراغيم، يا چون آرنج به يک بازو پیوستهایم. به خدا سوگند اگر اعراب در نبرد با من پشت به پشت يكديگر بدهند، از آن روى بر نتابم، و اگر فرصت داشته باشم به پيكار همه مىشتابم، و تلاش مىكنم كه زمين را از اين شخص مسخ شده «معاويه» و اين جسم كجاندیش، پاک سازم تا سنگ و شن از ميان دانهها جدا گردد.
🔹 اى دنيا از من دور شو، مهارت را بر پشت تو نهاده، و از چنگالهاى تو رهايى يافتم، و از دامهاى تو نجات يافته، و از لغزشگاههايت دورى گزيدهام.
🔹 كجايند بزرگانى كه به بازیهای خود فريبشان دادهای؟ كجايند امتهایی كه آنها را با زر و زيور فريفتى كه اكنون در گورها گرفتارند و درون لحدها پنهان شدهاند؟...
📗 نهج البلاغه(فیض الاسلام)، نامه ۴۵
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
📌 پ.ن:
امیرالمؤمنین علیهالسلام در این فرازهای نامه، با طرح سؤالاتی نفس خود را مورد خطاب قرار میدهد. او در مقام مربّی و پدری دلسوز است که میبیند فرزندش خطا کرده ولی گویا خود در معرض خطا قرار دارد و با عتاب و خطاب خویش، قصد دارد ذهن شاگرد و فرزند خود را بیدار کرده و او را از چنگال هزاررنگ دنیا نجات دهد...
گویا دنیا با تمام جلوههایش قصد فریب حضرت را دارد و حضرت نهیب میزند که ای دنیا از من دور شو...
آری، راز همراهی علی و سربازی امام زمان عج تلبس به چنان نگرشی است... همراهی با ایشان تنها با لباس خاص پوشیدن و مکاسب و کفایه خواندن حاصل نمیشود...
ما کجا، عثمان بن حنیف کجا! وقتی عثمان با آن عظمت اینگونه مورد غضب علی قرار میگیرد، پس وای بر ما!...
تا فرصت باقی است همنوا با علی علیهالسلام بگوییم ای دنیا از من دور شو...
#به_وقت_تفکر
#دنیاگرایی
#تهذیب
@Manahejj
هدایت شده از مناهج 🇵🇸🇮🇷
🌀 روحانیت و دنیاگرایی
📝 نامه امام علی به عثمان بن حنیف
💠 قسمت چهارم
🔹 اى دنيا به خدا سوگند اگر شخصى ديدنى بودى و قالب حس كردنى داشتى، حدود خدا را بر تو جارى مى كردم، به خاطر بندگانى كه آنها را با آرزوهايت فريب دادى و ملّت هايى كه آنها را به هلاكت افكندى و قدرتمندانى كه آنها را تسليم نابودى كردى و هدف انواع بلاها قرار دادى كه ديگر راه پس و پيش و ندارند.
🔹 امّا هيهات، كسى كه در لغزشگاه تو قدم گذارد سقوط خواهد كرد! و آن كس كه بر امواج تو سوار شد غرق گرديد! كسى كه از دام هاى تو رهائى يافت پيروز شد! آن كس كه از تو به سلامت گذشت نگران نيست كه جايگاهش تنگ است زيرا دنيا در پيش او چونان روزى است كه گذشت.
🔹 از برابر ديدگانم دور شو، سوگند به خدا، رام تو نگردم كه خوارم سازى و مهارم را به دست تو ندهم كه هر كجا خواهى مرا بكشانى.
🔹 به خدا سوگند (كه تنها ارادهٔ خدا در آن است) چنان نفس خود را به رياضت وادارم كه به يک قرص نان هرگاه بيابم شاد شود، و به نمک به جاى نان خورش قناعت كند و آنقدر از چشمها اشک ريزم كه چونان چشمه ای خشک در آيد و اشک چشمم پايان پذيرد...
📗 نهج البلاغه(فیض الاسلام)، نامه ۴۵
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
📌 پ.ن:
امیرالمؤمنین علیهالسلام در این فرازهای نامه، همانند پهلوانی در میانهٔ میدان رزم و نبرد، رجز خوانده و هماورد میطلبد.
مگر چه دشمنی در برابر علی قرار گرفته که اینگونه مشغول رجزخوانی است؟! این دشمن دنیاست...
دشمنی که به گفتهٔ حضرت ملتهایی را با آرزوهای طولانی به زبونی افکنده و راه پیش و پس را بر ایشان بسته است. آری، هرکس بر امواج خروشان دنیا سوار شد غرق گردید....
سپس حضرت راه رهایی از شرّ دنیا را تبیین میفرماید. حضرت میفرماید راه آن ریاضت دادن به نفس است، راه آن تمرین دنیاگریزی است. او قسم یاد میکند آنچنان نفس خود را ریاضت دهد که به خوردن قرص نانی راضی گردد و اشک را کمک خود در این راه عنوان مینماید.
قربان آن اشکهایت ای امیرالمؤمنین... وقتی تو برای رهایی از دنیا خود را ریاضت داده و اشک بریزی پس وای برما... ما چه کنیم؟ علی جان، پدری نما و خودت دستگیری کن... یا علی...
#به_وقت_تفکر
#دنیاگرایی
#تهذیب
@Manahejj
هدایت شده از مناهج 🇵🇸🇮🇷
🌀 روحانیت و دنیاگرایی
📝 نامه امام علی به عثمان بن حنیف
💠 قسمت پنجم (آخر)
🔹 آيا سزاوار است كه چرندگان فراوان بخورند و راحت بخوابند و گلهٔ گوسفندان پس از چرا كردن به آغل رو كنند، و على نيز [همانند آنان] از زاد و توشهٔ خود بخورد و استراحت كند! چشمش روشن باد كه پس از ساليان دراز، چهارپايان رها شده، و گلّههاى گوسفندان را الگو قرار دهد.
🔹 خوشا به حال آن كس كه مسئوليّتهاى واجب را در پيشگاه خدا به انجام رسانده و در راه خدا هر گونه سختى و تلخى را به جان خريده،
و به شب زنده دارى پرداخته است،
و اگر خواب بر او چيره شده بر روى زمين خوابيده و كف دست را بالين خود قرار داده،
و در گروهى است كه ترس از معاد خواب را از چشمانشان ربوده،
و پهلو از بسترها گرفته، و لبهايشان به ياد پروردگار در حركت و با استغفار طولانى گناهان را زدودهاند: «آنان حزب خداوند، و همانا حزب خدا رستگار است».
🔹 پس از خدا بترس اى پسر حنيف، و به قرصهاى نان خودت قناعت كن، تا تو را از آتش دوزخ رهائى بخشد.
📗 نهج البلاغه(فیض الاسلام)، نامه ۴۵
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
📌 پ.ن:
امیرالمؤمنین علیهالسلام در این فرازهای پایانی نامه، بار دیگر جان مطلب را به عثمان بن حنیف به عنوان سرباز و کارگزار خویش یادآوری مینماید...
اصل و اساس مطلب این است که هر کسی در راه ادای مسئولیت خویش سختیها و تلخیهای مسیر را به جان بخرد.
بهترین توشهٔ راه هم چنانکه حضرت میفرماید شبزندهداری و مناجات و ذکر پروردگار متعال و استغفارهای طولانی است.
همین شب جمعه، بهترین فرصت است. دست التجاء به دامان پرمهر امام زمان زده و حضرتش را واسطه قرار دهیم، اقتداء به مولای متقیان نموده و با اشک و مناجات و استغفار توشهٔ راه بطلبیم... توشه برگیریم تا در وادی عمل بتوانیم سختیها و تلخیهای راه را جانانه به جان بخریم...
#به_وقت_تفکر
#دنیاگرایی
#تهذیب
@Manahejj
هدایت شده از مناهج 🇵🇸🇮🇷
🌀 روحانیت و دنیاگرایی
📝 اندر احوالات شیخ انصاری (ره)
🔹️ شیخ انصاری ره در ایام طلبگی، با محصلی همحجره بود. یک روز مختصر پولی به آن محصل داد تا برود و برای خودش و او نان بخرد. او رفت و وقتی برگشت، شیخ ملاحظه کرد که علاوه بر نان، مقداری حلوا هم خریده است. پرسید پول حلوا را از کجا آوردی؟ گفت قرض کردم. شیخ از خوردن حلوا امتناع و به نان خالی قناعت کرد.
🔹️ پس از آنکه شیخ به مدارج عالیه علمی و روحانی نایل شد، روزی همان محصل به محضر او رسید و سؤال کرد چه شد که تو این قدر ترقی کردی و من از تو عقب ماندم؟ شیخ فرمود: چون من با نان خالی ساختم و تو نساختی.
🔹️ هر سال بیشاز صدهزار تومان (به پولِ یک قرن و نیم پیش) وجوه شرعیه برای او میآوردند، در زندگی به حداقل قناعت اکتفا میکرد و از دنیا که رفت، مجموع دارایی او هفده تومان بود که نزدیک به همین مبلغ هم قرض داشت و بازماندگانش قادر نبودند حتی در حدود معمول و مرسوم هم برای او مراسم یادبود برگزار کنند و این کار را دیگران بر عهده گرفتند.
📗 کتاب مردان علم در میدان عمل:
noo.rs/xvChu
#به_وقت_تفکر
#دنیاگرایی
#تهذیب
@Manahejj
🌀 روحانیت و دنیاگرایی
📝 اندر احوالات شیخ آقابزرگ تهرانی (ره)
🔹️مرحوم آیت الله آقا بزرگ تهرانی ره به وارستگی، حرمت لهجه و آزادگی و آزادمنشی مشهور بود. با اين كه در نهايت فقر میزيست از كسی چيزی نمیگرفت.
🔹️ يكي از علمای مركز كه با او سابقه دوستی داشته است پس از اطلاع از فقر وی، در تهران با مقامات تماس میگيرد و ابلاغ مقرری قابل توجهی برای او صادر میشود. آن ابلاغ همراه نامه آن عالم به آيت الله آقا بزرگ داده میشود.
🔹️مرحوم آقا بزرگ پس از اطلاع از محتوا، ضمن ناراحتی فراوان از اين عمل دوست تهرانیاش، در پشت پاكت مینويسد: «ما آبروی فقر و قناعت نمیبريم...» و پاكت را با محتوايش پس میفرستد.
📗 خدمات متقابل اسلام و ايران، ص ۶۱۵
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
📌پ.ن:
این بیان مرحوم شیخ آقابزرگ اشاره به غزل معروف حافظ دارد که:
فرق است از آب خضر که ظلمات جای اوست
تا آبِ ما که منبعش الله اکبر است
ما آبروی فقر و قناعت نمیبریم
با پادشه بگوی که روزی مقدّر است
#به_وقت_تفکر
#دنیاگرایی
#تهذیب
@Manahejj
هدایت شده از مناهج 🇵🇸🇮🇷
🌀 روحانیت و دنیاگرایی
📝 اندر احوالات مرحوم مدرس افغانی (ره)
✅ مدد ز غیر تو ننگ است یا علی مددی
🔹 مرحوم #مدرس_افغانی استاد مشهور ادبیات عرب در #حوزه_علميه_نجف [زمان سکونتش در نجف]، حجره نداشت و شبها در صحن مطهر حضرت اميرالمؤمنين سلام الله علیه میخوابيد و روزها، اغلب در وادی السلام، در سايه ديوار قبور و حجرههاي آن، مدتي را به استراحت ميپرداخت.
🔹 وی میگفت سرور و خوشحالی من زمانی بود كه برای درس دادن به بعضی از آقازادهها به مدارس يا منازلشان میرفتم. گاه اتّفاق میافتاد كه من در آن هوای گرم برای تدريس پيش آنها میرفتم ولی به من میگفتند امروز حوصله نداريم؛ باشد براي فردا!
🔹 روزی از روزها در وادیالسلام در شدّت گرما، شديداً احساس تشنگی كردم. اين طرف و آن طرف دنبال آب بودم. ديدم كمی آب در حال جريان است؛ بدون اين كه به فكرم برسد كه اين نواحي كه چشمه ندارد. در حال نوشيدن آب بودم كه ناگهان عربی فرياد زد: چه كار میكنی؟ چرا از اين آب میخوری؟ گفتم: خيلی تشنه بودم. گفت: اين آب مردهشورخانه است.
🔹 از اين وضع چنان منقلب و دل شكسته شدم كه از همانجا به حرم مطهر اميرالمؤمنين سلاماللهعلیه رفتم و گريان تا صحن مطهر حضرت دويدم و پشت در صحن -كه ظهرها بسته میشد- ايستادم تا در باز شد و خود را مقابل ايوان رساندم و روبهروی ضريح مطهر ايستادم و با زبانِ دل شروع كردم با مولايم حرف زدن؛
🔹 گفتم: «آقا جان! اگر من در اين شهر غريبم، در شهر خود كسي بودم. يا اميرالمؤمنين! #فقر اين قدر مرا تحت فشار قرار داده است. من مهمان شمايم. شما كه میدانيد من آنجا كسی بودم. آيا اين است اسم هم جواري مولا جان؟ آيا اينگونه با پناهندگان درگهت رفتار میكنی؟»
🔹 گوشهای نشستم. بعد از گذشت چند ساعت، ديدم شخصی آمد نزديكم و گفت: شما شيخ محمدعلی هستيد؟ گفتم: بله. گفت: آقا شما را میخواهد. گفتم: آقا كيست؟ گفت: آقای سيد ابوالحسن (اصفهانی). گفتم: آقای سيد ابوالحسن از كجا مرا میشناسد؟ از من چه میخواهد؟ گفت: نمیدانم. وقتی خدمت ايشان رسيدم، با خنده سؤال كرد: شما شيخ محمدعلی هستی؟ گفتم: بله.
گفت: مَثَل من مَثَل سقّاست كه مشک آب را بر دوش دارد و به تشنگان آب میدهد.
بعد دستور داد كه به مقدار كفاف به زندگی من رسيدگی شود.
📗 زندگینامه مرحوم مدرس افغانی
b2n.ir/486268
#به_وقت_تفکر
#دنیاگرایی
#تهذیب
@Manahejj
هدایت شده از مناهج 🇵🇸🇮🇷
🌀 روحانیت و دنیاگرایی
📝 خاطره فرزند مرحوم آیت الله حائری شیرازی از پدر
💠 این مبلغ را نذر شما کردهام
🔹 مدتی بعد از آنکه پدر امامت جمعه را رها کردند، در قم رحل اقامت گزیدند. متاسفانه بعضاً هم تنها بودند! گاه گداری من و بچه ها سری می زدیم... به واسطه بیماریای که داشتند رژیم غذایی سختی هم به توصیه اطباء گرفته بودند و مثلاً بین گوشتها فقط مجاز به خوردن شکمبه گوسفند بودند بلکه مداومت به آن مانند یک دارو. خب شکمبهها را هم به جهت ارزانترشدن و هم به جهت تمایل شخصیشان، پاک نکرده میگرفتند و خودشان پاک میکردند. از نیمههای شب چند ساعتی به حمام زیرزمین میرفتند و آنها را خوبِ خوب تمیز میکردند و بار میگذاشتند و صبح، چنانچه همچو منی مهمانشان بود، با هم میخوردیم...
🔹 در این ایام، اموراتشان هم نوعاً از سخنرانیهایی که دعوت میشدند میگذشت. پاکت سخنرانی را هم در جیب بالای قبایشان میگذاشتند. من هم به رسم فضولی، بعضاً پاکت را چک میکردم تا ببینم وسعت دخل و خرج به چه میزان است؟ این بار در پاکت فقط یک تراول پنجاهی بود و میبایست تا سخنرانی بعدی با همین مبلغ مدیریت میکردیم...بماند...
🔹یک روز صبح گفتند: فردا #کمیسیون خبرگان دارم و میخواهم یک حمام اساسی بروم. تو هم میای؟! اول استقبال نکردم... بعد ادامه دادند، در یکی از کوچههای فرعی گذرخان، یک حمام عمومی قدیمی هست. قبلاً یکبار تنهایی رفتم؛ خوب دَم میشود، دلاک کار بلدی هم دارد. احساس کردم تنهایی سختشان است که بروند؛ پذیرفتم همراهیشان کنم. بقچهای از حوله، لباس و صابون فلهای با خود بردیم. وقتی وارد شدیم، روی در نوشته بود: «هزینه هر نفر دو هزار و پانصد تومان». پیش قدم شدم و حساب کردم. پدر راست میگفت. آنچنان حمام دم داشت که گویی به سونای بخار رفتهایم. دلاک پیرِ کار بلد هم روی هر نفر قریب نیم ساعت تا سه ربع ساعت وقت میگذاشت! حمام خیلی خیلی خوبی بود. آدم واقعاً احساس سبکی و نشاط میکرد.
🔹 در وقت خارج شدن، دم در به من گفتند انعام دلاک را حساب کردی؟ گفتم نه! گفتند: صدایش کن. پیرمرد را صدا کردم آمد. پدر دست در جیب کرد و همان پاکت تراول پنجاهی را به او داد! او تراول را گرفت، بوسید، بر چشم گذاشت و نگاهی به بالا کرد و رفت. من هاج و واج و متعجب به پدر نگاه میکردم. گفتم زیاد ندادید؟ گفتند نه! بعد مکث کردند و گفتند: مگر چقدر بود؟ گفتم پنجاه تومان؛ و این هر آنچه بود که در پاکت داشتید! نگاهی تیز و تند کردند. پنج یا پنجاه؟ پنجاه!! نُچ ریزی گفتند و برگشتند به سمت حمام. چند قدم نرفته، توقف کردند، برگشتند نگاهی به بالا کردند، بعد به سمت منآمدند. گفتند: «دیگه امیدوار شده، نمیشه کاریش کرد، بریم»
🔹 وارد گذر خان شدیم به فکر مخارج تا شب بودم. هنوز چند دقیقهای نگذشته بود که کسی از حجرهای با لهجه غلیظ اصفهانی بلند داد زد: «حَجا آقا! حجا آقا! خودش را دوان دوان به ما رساند و رو به من کرد و گفت: «آقای حائری شیرازی هستند؟» گفتم: بله. گفت: «حاج آقا یه دقیقه صبر کنید»! رفت و از میز دکان، پاکتی آورد و به پدر داد. پدر با نگاهی تند گفت: «من وجوهات نمیگیرم!»
گفت: «وجوهات نیست، نذر است». گفتند: «نذر؟» گفت: «دیروز برای باری که داشتم در گمرک مرز اشکالی پیش آمد. شما همان موقع در #شبکه قرآن مشغول صحبت بودید. مال، خراب شدنی بود. نگاهی به بالا کردم که اگر مشکل همین الان حل شود، مبلغی را به شما بدهم. همان موقع، حل شد و شما امروز از این جا رد شدید!!» پدر متبسم شد. رو به من کرد پاکت را بگیر. گرفتم. خداحافظی کردیم و راه افتادیم.
🔹 در حین حرکت، آرام در گوشم گفتند: «بشمارش!!» من هم شمردم. ده تا تراول پنجاه هزار تومانی بود. بعد بدون آنکه چیزی بگویم، در گوشم گفتند: «ده تا بود؟!» بعد این آیه را خواندند: «مَن جَاءَ بِالحَسنَةِ فَلَهُ عَشرُ أَمْثَالِهَا» (هر کس کار نیکی انجام دهد، ده برابر آن پاداش دارد)... نگاهی به بالا کردند و گفتند: «خدا بی حساب میدهد. به هر که اهل حساب و کتاب باشد با نشانه میدهد که بفهمی مال اوست نه دیگری. آنرا در جیبت بگذار #تا_به_اهلش_بدهیم»
📗 کانال ایتای حفظ و نشر آثار آیتالله حائری شیرازی: @haerishirazi
#به_وقت_تفکر
#دنیاگرایی
#تهذیب
@Manahejj
هدایت شده از مناهج 🇵🇸🇮🇷
🌀 روحانیت و دنیاگرایی
📝 دعای یک سگ و توفیر توفیقات مرحوم حجت الاسلام شفتی اصفهانی (ره)
🔸 يكی از علماي ربّانی قرن دوازدهم مرحوم سيد محمدباقر شفتی رشتی معروف به «حجتالاسلام شفتی» است كه از مجتهدين برازنده و پرهيزكار بود. او در سال ۱۱۷۵ هـ.ق در چرزه طارم گيلان ديده به جهان گشود و در سال ۱۲۶۰ در سن ۸۵ سالگی در اصفهان از دنيا رفت. مرقد شريفش در كنار مسجد سيد اصفهان، معروف و مزار علاقهمندان است.
🔹 حجتالاسلام شفتی در ايام تحصيل خود در نجف و اصفهان به قدری فقير بود كه غالباً لباس او از زيادی وصله به رنگهای مختلف جلوه میكرد، گاهی از شدت گرسنگی و ضعف، غش میكرد، ولی فقر خود را كتمان مینمود و به كسی نمیگفت. روزی در مدرسه علميه اصفهان، اجرت نماز وحشت بين طلاب تقسيم میكردند. وجه مختصری از اين ناحيه به او رسيد، چون مدتی بود گوشت نخورده بود، به بازار رفت و با آن پول جگر گوسفندی را خريد و به مدرسه بازگشت، در مسير راه ناگاه در كنار كوچهای چشمش به سگی افتاد كه بچههای او به روی او افتاده و شير میخورند، ولی از سگ بيش از مشتی استخوان باقی نمانده بود و از ضعف، قدرت حركت نداشت.
🔹 حجتالاسلام به خود خطاب كرد و گفت: اگر از روی انصاف داوری كنی، اين سگ برای خوردن جگر از تو سزاوارتر است؛ زيرا هم خودش و هم بچههايش گرسنهاند، ازاينرو جگر را قطعهقطعه كرد و جلوی آن سگ انداخت. خود حجتالاسلام شفتی نقل میكند: وقتی كه پارههای جگر را نزد سگ انداختم گويی او را طوری يافتم كه سر به طرف آسمان بلند كرد و صدايی نمود. من دريافتم كه او در حقّ من دعا میكند. از اين جريان چندان نگذشت كه يكی از بزرگان، از زادگاه خودم «شفت» مبلغ دويست تومان برای من فرستاد و پيغام داد كه من راضی نيستم از عين اين پول مصرف كنی، بلكه آن را نزد تاجری بگذار تا با آن تجارت كند و از سود تجارت، از او بگير و مصرف كن.
🔹 من به همين سفارش عمل كردم، به قدری وضع مالی من خوب شد كه از سود تجارتی آن پول، مبلغ هنگفتی به دستم آمد و با آن حدود هزار دكان و كاروانسرا خريدم و يک روستا را در اطراف محلهمان به نام گروند، به طور دربست خريداری نمودم كه اجاره كشاورزی آن در هر سال نهصد خروار برنج میشد، دارای اهل و فرزندان شدم و قريب صد نفر از در خانه من نان میخوردند. تمام اين ثروت و مكنت بر اثر ترحمی بود كه من به آن سگ گرسنه نمودم و او را بر خودم ترجيح دادم.
📗 کتاب داستان دوستان، نشر بوستان کتاب، چاپ ۶، ج ۵، ص ۱۹۰ (نوشته آیت الله محمدی اشتهاردی)
#به_وقت_تفکر
#دنیاگرایی
#تهذیب
@Manahejj
هدایت شده از مناهج 🇵🇸🇮🇷
🌀 روحانیت و دنیاگرایی
📝 زنجیرهای برک و آیتالله کوهستانی (ره)
🔹 یکی از تجار متدین میگفت: یک روز من از آیتالله کوهستانی ره پرسیدم شما چگونه به این مقام زهد و تقوا رسیدید؟
🔹 فرمود: بهوسیله جهاد با نفس. سپس افزودند: نجف در صحن حضرت امیر علیهالسلام حجرهای داشتم، مشغول تحصیل علم بودم و با کمال قناعت و سادگی زندگی میکردم. یک روز از جانب مادرم یک طاقه پارچه قبایی از جنس برک (پارچهای نرم و ضخیم از پشم شتر یا کرک بز که از آن لباس زمستانی میدوزند) به دست من رسید.
🔹 از دیدن آن پارچه خوب و مرغوب بسیار احساس خوشحالی کردم، ولی ناگهان به فکرم رسید این قبای نو و قیمتی فردا از من عبای نو و قیمتی میخواهد، روز دیگر باید نعلین مناسب آنها تهیه و این لباسهای جدید و عالی خانه نو سپس اثاثیه نو میخواهند، بالاخره فکرم به اینجا رسید هر چه زودتر این «طاقه برک» تا مرا گرفتار هوا و هوس نکرده او را از خود دور کنم به همین سبب صبح زود آن طاقه پارچه را بردم به یک طلبه مستحقی دادم تا اینکه خیالم راحت شد.
hawzahnews.com/x5j7K
#به_وقت_تفکر
#دنیاگرایی
#تهذیب
@Manahejj
هدایت شده از مناهج 🇵🇸🇮🇷
🌀 عشق و معرفت
📝 عنایت امام رضا علیهالسلام به مرحوم آیتالله بهجت قدس سره
🔹 حجتالاسلام و المسلمین شیخ علی بهجت (فرزند مرحوم آیتالله #بهجت ره):
روزی مرحوم آیت الله فهری (که برای سالیان متمادی نماینده امام خمینی ره و مقام معظم رهبری دامظله در کشورهای مختلف عربی بود) خدمت آیتالله بهجت ره رسیدند و به ایشان گفتند که بنده و شما از جوانی با هم رفیق بودیم اما من در جوانی یک سید جوان خام بودم و عقلم نمیرسید که چگونه باید طی طریق کنم اما شما در آن زمان با بزرگان نشستید و عقلتان رسید که باید چه کار کنید اما بنده از شما گلهمند هستم که حق رفاقت را به جا نیاوردید و دست من را نگرفتید و اکنون هم که کار از کار گذشته چون پیر شدم و توانی برای حرکت ندارم.
🔹️ اما اکنون مهمان شما هستم و از خانهتان نمیروم تا یکی از عنایات خاصی که حضرت امام رضا علیه السلام به شما کرده است را بگویید.
🔹️وی با بیان اینکه مرحوم آیت الله بهجت با شنیدن این مطلب به شدت منفعل شده بود در پاسخ آیت الله فهری گفت: یک مرتبه که خدمت امام رضا علیهالسلام مشرف شده بودم؛ امام رضا علیهالسلام ده مطلب را به من فرمود که یکی از آنها را به شما عرض میکنم.
امام رضا علیهالسلام فرمودند که «مگر امکان دارد که شخصی به ما پناه بیاورد و ما او را پناه ندهیم».
✅ بعد منزل نبود در سفر روحانی...
📗 yjc.ir/00Ow6I
#به_وقت_تفکر
#نشان_کوی_دوست
#تهذیب
@Manahejj
هدایت شده از مناهج 🇵🇸🇮🇷
🌀 عشق و معرفت
📝عنایت امیرالمؤمنین علیهالسلام به علامه امینی ره
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
🔹️حجتالاسلام شیخ آصفی از حجتالاسلام شیخ محمد نوری که در کتابخانه نجف اشرف ملازم علامه امینی بود، نقل میکند:
🔹️علامه امینی میفرمود: یک شب جمعه زائر حرم حضرت امیر المؤمنین علیهالسلام شدم، مشغول زیارت و دعا بودم و از خدا میخواستم به خاطر حضرت علی علیهالسلام کتاب «درر السمطین» که در آن زمان کمیاب بود و در تکمیل مباحث کتاب الغدیر نیاز داشتم را برایم مهیا کند.
🔹️در این زمان یک عرب دهاتی برای زیارت حضرت مشرف شد و از حضرت میخواست که حاجت او را برآورده کند و گاوش را که مریض بود شفا دهد.
یک هفته گذشت و من کتاب را پیدا نکردم، بعد از یک هفته دوباره برای زیارت مشرف شدم. از حُسن اتفاق، وقتی که مشغول زیارت بودم، دیدم همان مرد دهاتی به حرم مشرف شد و از حضرت تشکر مینمود که حاجت او را برآورده کرده. وقتی من کلام آن مرد را شنیدم محزون شدم چون دیدم امام علیهالسلام حاجت او را برآورده کرده بود ولی حاجت مرا برآورده نکرده است.
🔹️خطاب به حضرت گفتم: جواب این مرد دهاتی را دادی و حاجتش را برآورده کردی! و من مدتی است متوسل میشوم به خدا و شما را شفیع قرار میدهم که آن کتاب را برای من مهیا کنید ولی آن کتاب مهیا نشده آیا من کتاب را برای خودم میخواهم؟ یا به خاطر کتاب شما الغدیر؟ گریه کردم، از حرم بیرون آمدم آن شب از ناراحتی چیزی نخوردم و خوابیدم.
🔹️در عالم خواب دیدم به خدمت حضرت امیر(ع) مشرف شدهام، حضرت به من فرمود: آن مرد ضعیف الایمان بود و نمیتوانست صبر کند... از خواب بیدار شدم و صبح سر سفره بودم که در زده شد. در را باز کردم، دیدم همسایهای که شغلش بنایی بود داخل شد و سلام کرد، سپس گفت: من خانه جدیدی خریدهام که بزرگتر از این خانه است و بیشتر اساس خانه را به آنجا انتقال دادهام، این کتاب را در گوشه خانه پیدا کردم، همسرم گفت: این کتاب به درد شما نمیخورد و شما آن را نمیخوانی آن را به همسایهمان شیخ عبدالحسین امینی هدیه کن شاید او استفاده کند.
🔹️کتاب را گرفتم و غبارش را پاک کردم، دیدم همان کتاب خطی «درر السمطین» است که دنبالش بودم.
📗 مهدی، لطفی، علامه امینی جرعه نوش الغدیر، ص،۷۵
#نشان_کوی_دوست
#به_وقت_تفکر
#تهذیب
@Manahejj
هدایت شده از مناهج 🇵🇸🇮🇷
🌀 عشق و معرفت
📝 عنایت حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام به بادیهنشین بامعرفت
🔹️جَاءَ أَعْرَابِيٌّ وَ قَالَ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ إِنِّي مَأْخُوذٌ بِثَلاَثِ عِلَلٍ عِلَّةِ اَلنَّفْسِ وَ عِلَّةِ اَلْفَقْرِ وَ عِلَّةِ اَلْجَهْلِ فَأَجَابَهُ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ قَالَ يَا أَخَا اَلْعَرَبِ عِلَّةُ اَلنَّفْسِ تُعْرَضُ عَلَى اَلطَّبِيبِ وَ عِلَّةُ اَلْجَهْلِ تُعْرَضُ عَلَى اَلْعَالِمِ وَ عِلَّةُ اَلْفَقْرِ تُعْرَضُ عَلَى اَلْكَرِيمِ.
🔹️ فَقَالَ اَلْأَعْرَابِيُّ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ أَنْتَ اَلْكَرِيمُ وَ أَنْتَ اَلْعَالِمُ وَ أَنْتَ اَلطَّبِيبُ
🔹️ فَأَمَرَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ بِأَنْ يُعْطَى لَهُ مِنْ بَيْتِ اَلْمَالِ ثَلاَثَةَ آلاَفِ دِرْهَمٍ وَ قَالَ تُنْفِقُ أَلْفاً بِعِلَّةِ اَلنَّفْسِ وَ أَلْفاً بِعِلَّةِ اَلْجَهْلِ وَ أَلْفاً بِعِلَّةِ اَلْفَقْرِ
〰️〰️〰️〰️
🔹️بادیهنشینی نزد امیرالمؤمنین علیهالسلام آمد و عرض كرد يا اميرالمؤمنين من سه گرفتاری دارم. گرفتاری نفس و گرفتاری فقر و گرفتاری جهل.
🔹️ پس اميرالمؤمنين عليهالسّلام فرمود اى برادر عرب، گرفتاری نفس بر طبیب عرضه میشود و گرفتاری جهل بر عالم عرضه میشود و گرفتاری فقر بر كريم عرضه میشود.
🔹️پس بادیهنشین عرض كرد كه يا اميرالمؤمنين تویى كريم و تویى عالم و تویى طبيب.
🔹️ پس امير المؤمنين عليهالسّلام فرمود که او را از بيتالمال سه هزار درهم دادند و گفت نفقه كن هزار درهم را برای گرفتاری نفس و هزار درهم برای گرفتاری جهل و هزار درهم برای گرفتاری فقر.
📗 جامع الأخبار، ج ۱، ص ۱۳۸، الفصل ۹۶ في حق السائل.
بیمعرفت مباش که در من یزید عشق
اهل نظر معامله با آشنا کنند
#نشان_کوی_دوست
#به_وقت_تفکر
#تهذیب
@Manahejj