هیچ مردی
چهار شمشیر به میدان نبرده
و هیچ کوهی
چهار مرتبه از مرگِ خویش برنخاسته
این نشانیست که دایرةالمعارفها را تنها به نام تو کشانده
دخترِ حزام...
💔 #خانم_ام_البنین_سلام_الله_علیها
┅✿💠❀🇮🇷❀💠✿┅
💫💥@sobhsadeq 💥💫
🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩🏴🚩
♻️ویژگی های حضرت ام البنین "سلام الله علیها" مادر حضرت ابالفضل العباس که ایشان را تربیت نمودند🏴
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
💫💥@sobhsadeq 💥💫
زمینه: پسرام به فدای حسین | حاج میثم مطیعی - Haj Meysam Motiee.mp3
11.74M
نوحه ی ام البنین
بعد داغ نینوا
#وفات_حضرت_ام_البنین(س)
میثم مطیعی
💫💥@sobhsadeq 💥💫
دوباره جمعه و 🌼🍃
ما ودل و چشم انتظاری
قدم برچشم ما
کی می گذاری 🌼🍃
أللَّھُمَ عجِلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج
برای تعجیل در فرج 🌼🍃
اقا امام زمان (عج) صلوات
💫💥@sobhsadeq 💥💫
#حدیث_روز
✍امام صادق علیه السلام:مهدی (عج) بین مردم رفت و آمد می کند،در بازارهای ایشان راه می رود،و روی فرشهای آنان قدم میگذارد ولی او را نمی شناسند
📚 بحار، ج ۵۲ ، ص ۱۵۴
#امام_زمان
💫💥@sobhsadeq 💥💫
🌈
جالب ترین خصوصیت بشر "تناقض" است!
به شدت عجله داریم بزرگ شویم
و بعد دلمان برای کودکی از دست رفته مان
تنگ میشود...
برای پول در آوردن خودمان را
مریض میکنیم
بعد تمام پولمان را خرج میکنیم
تا دوباره سالم شویم!
طوری زندگی میکنیم
که انگار هرگز نمی میریم
و طوری می میریم
که انگار هرگز زندگی نکرده ایم...
| پائولو کوئلیو |
💫💥@sobhsadeq 💥💫
#نکات_خانه_داری🌸🍃
مقداری پودر نشاسته ذرت روی فرش و مبلتون بپاشید اجازه بدید ۴۰ دقیقه بمونه و بعد با جاروبرقی پاک کنید فرش و مبلتون مثل روز اول برق میزنن ✨ ✨
🎀 🌸 🎀
💫💥@sobhsadeq 💥💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 این کلیپ هشداریست جدی برای مسئولین و والدین!
🔹ببینید با اعتقادات جوانان ترکیه چه کردند
دشمن همین مسیر را برای کودکان و جوانان ما پیش گرفته
➖➖➖➖
💫💥@sobhsadeq 💥💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴کلام اخلاقی از سردار عاشورایی سپاه اسلام #شهید حاج محمد ابراهیم همت
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
💫💥@sobhsadeq 💥💫
#داستان_آموزنده
🌼🌼قيمت آه
🍃🍂به سرعت وضو ساخت و راهى مسجد شد . اگر امروز به نماز جماعت صبح نرسد، نخستين بار است كه نمازى در مسجد، از او فوت شده است .
🌟هميشه پيش از اذان صبح راه مىافتاد و چون به مسجد مىرسيد، آن قدر نمازهاى مستحبى مىخواند تا مردم يك يك حاضر شوند ونماز جماعت برپا گردد . اما امروز، دير كرده است . شتابان از خانه بيرون زد. كوچهها را يكى پس از ديگرى، پشت سر مىگذاشت .نمىداند آيا به جماعت مىرسد يا نه؛ اما سعى خود را مىكند و يك لحظه از شتاب و سعى خود نمىكاهد.
🌟بالاخره به كوچه مسجد مىرسد. از دور مسجد نمايان است؛ اما دريغا كه مردم نه در حال داخل شدن به مسجد، كه در حال بيرون آمدناند . دريغ و حسرت، بر جانش چنگ مىزنند و آب در چشمانش جمع مىشود.
🌟پيش خود مىگويد: خوشا به حال اين مردم كه امروز، نماز صبح خود را به پيامبر (ص) اقتدا كردند و واى بر من كه از اين فيض بزرگ محروم شدم . يك لحظه ترديد مىكند: شايد اينان براى كارى ديگر بيرون مىآيند!شايد هنوز نماز جماعت برقرار است!شايد پيامبر (ص) هنوز سلام نماز را نداده است . پيشتر مىرود. جلو مردى را كه از مسجد بيرون مىآيد، مىگيرد و مىپرسد: آيا نماز، تمام شده است؟ مرد نمازگزار به علامت تأييد، سر خود را پايين مىآورد .
🌟 آهى سرد از سينه بيرون مىدهد . آه او چنان بود كه گويى همه خاندان و دارايىاش را يكجا از دست داده است .
در ميان نمازگزارانى كه شاهد اين گفت و گو بودند، مردى قدم به پيش مىگذارد و به او كه همچنان در حال تأسف و تحسر بود، مىگويد: من از جمله كسانى هستم كه نمازم را پشت سر پيامبر (ص) اقامه كردم و بابت اين توفيق خداى را سپاس گزارم . آيا حاضرى ثواب اين نماز را كه در اين صبح با پيامبر (ص) گزاردم به تو دهم و در عوض، تو پاداش فضيلت اين آهى را كه الان كشيدى به من دهى؟ پذيرفت و به اين معامله تن داد؛ اما همچنان غمگين بود و نمىدانست كه بر فوت كدام ثواب، حسرت خورد: حسرت نمازى كه از دست داده است يا آهى كه آن را فروخت و با آن، ثواب نماز جماعت صبح را خريد؟
🌟به خانه برگشت و روز را در همين انديشه گذراند. شب كه تن خويش را به بستر خواب سپرد، در عالم رؤيا ديد كه كسى به او مىگويد: نماز را از تو پذيرفتم و آه را از او . ?
📚حكايت پارسايان، رضا بابايى
💫💥@sobhsadeq 💥💫
🦋ســــ🌤ـــــلام امـام زمــانـــم♥️
بازمنــم،خاڪ پایــــتان.
دیـــوانه ای ڪه لڪ زده قلبــــش برایــــــتان!
در این ڪلاس ســــرد،حضور تو واجب است.
این بار چندم است ڪه استاد غایب است؟
نرگس شڪفتــــه است تو را داد مي زنـــد.
آقا بیا ڪه فاصـــــله فــــــریاد مي زنــــــــد.
این روزها نمي شــــــــــــود اندوهگین نبود.
دلــــــواپس نهایــــــــت تلخ زمیــــــــن نبود
امروز دلم عجیب تو را درد مي کشـــــــد.
دستم مدام واژه ی « بر گــــــــــرد » مي ڪشـد.
امضاء:دو چشم خیس و دلي در هوایتـــان،
دیوانه ای ڪه لڪ زده قلبش برایتــــــــــان...
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج💞
به حق زینب کبری سلام الله💞
#امام_زمان
💫💥@sobhsadeq 💥💫
Shahab Mozaffari - Allah (Music3d.ir).mp3
7.58M
♨️موزیک سه بعدی به نام الله
🎙شهاب مظفری
💯برای شنیدن آهنگ از #هندزفری استفاده کنید!
#آهنگ_سه_بعدی #آهنگ_هشت_بعدی
💫💥@sobhsadeq 💥💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مورچه و مورچه خوار
💢 مورچه و مورچه خوار از شخصیتهای به یادماندنی و مشهور کارتون پلنگ صورتی بودند.
💢 تعقیب وگریز بی نتیجه مورچه خوار برای گرفتن مورچه ای قرمز رنگ به نام چارلی که حتی از تماشای چندباره آن هم به خنده میافتادیم.
💢مورچه خوار با تمام پشتکارو ذکاوتی که به خرج میداد هر بار فقط خودش را بیچاره تر میکرد. داستان سوراخ فوری و اتوبوس جهانگردی را که یادتان هست؟
💢بعد ازدیدن کارتون، تکه کلامهای مورچه خوار سرزبان بچهها میافتاد: «از تو متنفرم سوراخ فوری»، «سلام سوسیس یه مورچه ندیدی؟»، «برگرد اینجا مورچه ، مزه اسپاگتی منو از بین نبر.» نقشه کشیهای مورچه خوار را با صدای مهدی آرین نژاد و صدای بی خیال وخمارآلود مورچه را با صدای حسن عباسی میشنیدیم.
این مجموعه کارتونی بین سالهای ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۱ تولید شدهاست.
#خاطرات_کاغذی
💫💥@sobhsadeq 💥💫
Chamedoon - Roozbeh Nematollahi.mp3
8.25M
#روزبه_نعمتاللهی
🎼چمدون
اینم یه پست خاص 👍
💫💥@sobhsadeq 💥💫
صبح صادق
💢 شهرداری تهران تو سالگرد حاج قاسم بنر «ما انتقام خواهیم گرفت» رو جلوی سفارت روباه پیر نصب کرده تا ب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#داستان_آموزنده
🔆مطرب پير
🌺از منبر پايين آمد و مردم، مجلس را ترك مىگفتند . شيخ ابوسعيد ابوالخير امشب چه شورى برپا كرد!همه حاضران، محو سخنان او بودند و او با هر جمله كه مىگفت: نهال شوق در دلها مىكاشت .
🌺 اما من هنوز نگران قرضى بودم كه بايد مىپرداختم . وام سنگينى برعهده داشتم و نمىدانستم كه چه بايد كرد . پيش خود گفتم كه تنها اميدى كه مىتوانم به آن دل ببندم، ابوسعيد است . او حتما به من كمك خواهد كرد . شيخ، گوشهاى ايستاده بود و مردم گرد او حلقه زده بودند .ناگهان پيرزنى پيش آمد. شيخ به من اشاره كرد . دانستم كه بايد نزد پيرزن روم و حاجتش را بپرسم. پيرزن گفت: كيسهاى زر كه صد دينار در آن است، آوردهام كه به شيخ دهم تا ميان نيازمندان تقسيم كند . او را بگو كه در حق من دعايى كند . كيسه را گرفتم و به شيخ ابوسعيد سپردم. پيش خود گفتم كه حتما شيخ حاجت من را دانسته و اين كيسه زر را به من خواهد داد . اما ابوسعيد گفت: اين كيسه را بردار و به گورستان شهر ببر. آن جا پيرى افتاده است؛ سلام ما را به او برسان و كيسه زر را به او ده و بگوى: اگر خواستى، نزد ما آى تا باز تو را زر دهيم .
🌺شبانه به گورستان رفتم . بين راه با خود مىانديشيدم كه اين مرد كيست كه ابوسعيد از حال او خبر دارد، اما نياز من را نمىداند و بر نمىآورد . وقتى به گورستان رسيدم، به همان نشانى كه شيخ داده بود، پيرى را ديدم كه طنبورى زير سر نهاده و خفته است .به او سلام كردم و سلام شيخ را نيز رسانيدم . اما ترس و وحشت، پير را حيران كرده بود .
🌺 سخت هراسيد . خواست كه بگويد تو كيستى كه من كيسه زر را به او دادم و پيغام ابوسعيد را نيز گفتم . پير همچنان متحير و ترسان بود . كيسه را گشود و دينارهاى سرخ را ديد . نخست مىپنداشت كه خواب است، اما وقتى به سكههاى طلا دست كشيد و آنها را حس كرد، دانست كه خواب نمىبيند . لختى به دينارها نگريست، سپس سر برداشت و خيره خيره به من نگاه كرد . ناگهان به حرف آمد و گفت: مرا نزد شيخ خود ببر. گفتم برخيز كه برويم .
🌺بين راه همچنان متحير و مضطرب بود . گفتم: اگر از تو سؤالى كنم، پاسخ مىدهى؟ سر خود را به پايين انداخت. دانستم كه آماده پاسخگويى است . گفتم: تو كيستى و در گورستان چه مىكردى و ابوسعيد، اين كيسه زر، به تو چرا داد؟ آهى كشيد و غمگينانه گفت: مردى هستم فقير و وامانده از همه جا. پيشهام مطربى است و وقتى جوان بودم، مردم مرا به مجالس خود مىخواندند تا طنبور زنم و آواز بخوانم و مجلس آنان را گرم كنم. در همه جاى شهر، هرگاه دو تن با هم مىنشستند، نفر سوم آنان من بودم. اكنون پير شدهام و صدايم مىلرزد و دستم آن هنر و توان را ندارد كه از طنبور، آواز خوش برآرد . كسى مرا به مجلس خود دعوت نمىكند و به هيچ كار نمىآيم. زن و فرزندم نيز مرا از خود راندهاند .
🌺امشب در كوچههاى شهر مىگشتم . هر چه انديشيدم، ندانستم كه كجا مىتوانم خوابيد و امشب را سر كنم . ناچار به گورستان آمدم و از سردرد و شكسته دلى، گريستم و با خداى خود مناجات كردم و گفتم: خدايا!جوانى و توش و توانم رفته است . جايى ندارم. هيچ كس مرا نمىپذيرد .
🌺عمرى براى مردم طنبور زدم و خواندم و محفل آنان را آراستم و اكنون به اين جا رسيدم . امشب را مىخواهم براى تو بنوازم و مطرب تو باشم . تا ديرگاه مىنواختم و مجلسى را كه در آن خود و خدايم بود، گرم مىكردم . مىخواندم و مىگريستم تا اين كه خوابم برد.
🌺ديگر تا خانه شيخ راهى نمانده بود . پير همچنان در فكر بود و خود نمىدانست كه چه شده است .به خانه شيخ رسيديم . وارد شديم.ابوسعيد، گوشهاى نشسته بود . پير طنبور زن، بىدرنگ به دست و پاى شيخ افتاد و همان دم توبه كرد. ابوسعيد گفت: ((اى جوانمرد!يك امشب را براى خدا زدى و خواندى، خداوند رحمت تو را ضايع نكرد و بندگانش را فرمان داد كه تو را دريابند و پناه دهند .
🌺طنبور زن، آرام گرفت. ابوسعيد، روى به من كرد و گفت: (( بدان كه هيچ كس در راه خدا، زيان نمىكند. حاجت تو نيز برآورده خواهد شد .
🌺يك روز گذشت، شيخ از منبر و مجلس فارغ شده بود. در همان مجلس، كسى آمد و دويست دينار به من داد و گفت: اين را نزد ابوسعيد ببر. وقتى به خدمت شيخ رسيدم، گفت: اين دينارها را بردار و طلبكارانت را درياب!
📚حكايت
💫💥@sobhsadeq 💥💫
Alireza Eftekhari - 07 - Avaz E 2Bayti.mp3
1.26M
کاش می توانستم دردِتان را دوا کنم
همین دردِ دور بودن ها
دیر دیدن ها
دیگر ندیدن ها
همین که جسمِ مان بهاران است
و جانِ مان پاییز . .
شبتون پر از ارامش
💫💥@sobhsadeq 💥💫
#سلام_امام_زمانم
انتظار یعنی...
اینکه ببینـے در جایگاهی که هستی،
با توانایی هایی که داری...
چه کاری از دستت بر میآید تا برای امامزمان انجام بدهـے !
انتظار توقف نیست؛
حرکتی رو به جلوست...
#امام_زمان
💫💥@sobhsadeq 💥💫
#حدیث_روز
✍امام علی علیه السلام: اگر چشم، شهوت بين شود،دل از عاقبت بينى كور گردد
📚 غرر الحكم، ح ۴۰۶۳
💫💥@sobhsadeq 💥💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 جواب قشنگ حاج مهدی رسولی اهانت های وقیحانه یک عده به جانباز مدافع حرم
💫💥@sobhsadeq 💥💫