#رمانریحانه
#پارت ۵۶
چشمانم رو باز کردم.
ساعت ۱۸:۱۰بود.
از جام بلند شدم و رفتم پایین.
مامان داشت برای محمد هادی میوه پوست می کند و محمد هادی هم دست گاه بازی ش رو وصل کرده بود به تلویزیون و داشت بازی میکرد.
–سلام.
محمد هادی:سلام .
مامان:سلام گلم.
نشستم روی مبل.
–حوصلم خیلی سر رفته.
محمد هادی:بیا اینجا یکم با من فوتبال بازی کن.
–فوتبال؟
محمد هادی:آره با دستگاه .....
نشستم کنارش یکی از دسته هارو داد به من و شروع به بازی کردیم.
مامان:ریحانه رنگ بزن به یکی از دوست هات بیاد اینجا یکم با هم باشید.
محمد هادی:حالا یک بار ریحانه اومد با من بازی کنه نمی خواین بزارید؟
مامان:بعد از اینکه بازیت با محمد هادی تموم شد.
محمد هادی:خوبه.
–میگم نغمه و آبجیش و داداشش بیاین.
محمد هادی:خوبه....
مامان:فردا قراره بریم خواستگاری.
–اصلا یادم نبود.
مامان:آره.
–پس برای همینه داداش شهاب اینقدر خوشحاله.
مامان:الاهی قربونش بشم.
–ایشالا که جور بشه ازدواج کنن.
مامان:آره انشالله.
–نسیم هم دختر خوبیه.
مامان:من با صدیقه خانم خیلی دوستیم ولی یک یا دوبار بیشتر نسیم رو ندیدم . الان هم اصلا یادم نیست ،بگو ببینم چه شکلیه؟
–قیافش قشنگه.
مامان:چشماش چه رنگیه؟پوستش سفیده؟
–چشماش عسلیه،پوستش هم تقریبا سفیده.
مامان:موهاش چه رنگیه؟
–قهوه ای روشن.
مامان:قدش بلنده؟
–متوسطه.
مامان:عکسش رو داری؟
–آره ،بهت نشون میدم.
بعد بازی با محمد هادی گوشیم رو آوردم.
–مامان بیا عکس نسیم رو ببین.
مامان اومد.
–اینه.
مامان:چه خوشگله،به شهاب میاد.
–آره.
مامان:بقیه کی هستن کنارش.
–اون که لباس آبی داره که کوثره،اون که لباسش سبزه نجمه ست خواهر نغمه،اونی که لباسش بنفشه خود نغمه ست اون لباس زرد منم اون لباس سفیده هم ماهک.
مامان:نجمه چه قیافه نازی داره.
–آره.
ادامه دارد........
@barbaleshohada
➰مواد خوراکی که ناشتا نباید مصرف بشه:
────── ∙ ~εïз~ ∙ ──────
• قهوه ☕️🔥
[ سوزش و ناراحتی معده 🗞💞💡]
• چای 🍃✨
[ آسیب به دیواره معده 🌈🌪🐰]
• گوجه فرنگی 🍅✨
[ ضعف عضله های بدن 💘⚡️❄️]
• موز 🍌✨
[اختلال در تعادل منیزیم و کلسیم🍓🚴🏼♀💜]
────── ∙ ~εïз~ ∙ ──────
💄
سُلالہ..!
🌻چالش داریم🌻 🌻نوع: متفاوت🌻 🌻ظرفیت:هرچی شد🌻 🌻زمان: ساعت۱۷🌻 🌻جایزه:به همه جایزه میدم(به برنده رمان دخت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا