#تلنگر
خِیلےازمـٰاھـٰامیدونیمڪِھچَتڪردنبـٰانامَحرمگنـٰاھہ👀 .
میدونیمڪِھدوزدیڪَردنگنـٰاھہ🚶♂.
میدونیمنبـٰایددِلڪَسیروشکوند
نَبایدبـےاحترامےڪَرد👀 .
نبـٰایداصرافڪَرد🚫 .
وَلےھمچنـٰانداریمگنـٰاھمیڪنم👀!
بـٰااینڪـٰارمونفَقطظہوراقـٰامونعقبمیدازیم💔'
یِچیز؎مِیدونِستِے-!
مـٰاکلاحَواسموننِیس:\
وَلـیمولـٰاموندائمدعـٰامونمیڪِنھ...ッ!
یكمحواسمونبہقَلبِشَڪَستھمھد؎فـٰاطمھ باشھ . . .
#شایدٺلنگࢪ
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#مهسا_بانو
-
بخند دختر، بخند کھ خندهات گوش
کائنات را کھ هیچ ، کلِ فلک را مـےلرزاند
بخند از تھ وجودت کھ اخمهایت یا کھ
ناکامـےهایت دشمن شادت نکند کہ، گاھ
روزگار بھ رویت لبخند بزنھ😌🤍 '
#مهسا_بانو
-
بخاطر خدا بخند ، تویـے کھ دلت پاییز
است ، دستانت تابستان ، و چشمهایت
همیشھ زمستان بخاطر خدا بخند . بار
دیگر زمزمھ کن، و باور داشتہ باش کھ
هیچ چیز در این زندگـے ماندنـے نیست
حتـے اگر دلت پاییز باشد دوباره بھار
میاید ♥️(:
#مهسا_بانو
-
وقتـے کھ دلت گرفتھ و میخوایـے کھ
زمان زودتر بگذرھ ای دوست، آن موقع
کتاب بخوان کتاب چون پلـے در گذر از
زمان بھ تو کمڪ خواهد کرد 💜 ˇˇ
#مهسا_بانو
-
کاش فرشتھای بود و آدم ها را هرکجاۍ
زمانھ کھ خستہ میشدند ، بر میداشت
ومیبرد وسطِ کودکـےهایشان رها میکـرد
همانجا کھ اسباببازیهایمان ڪم بود
و دلخوشـےها زیاد🪄🤍 *-*
#مهسا_بانو
•🌿❛
#چادرانہ
.
.
یڪنخےازچادرت(:
در جوی ڪوچه غرقشد
ڪوچه راعطر گلاب🍃
اصل ڪاشان داده است
#مهسا_بانو
شھیدحججۍ میـگفت✨
یھوقتـایۍدلڪندناز
یھسـرےچیـزاۍِ"خـوب"
باعـثمیشه....
چیـزاۍِ"بهترے"
بدسـتبیاریم... 🚶♀
بـراےِرسیـدن به
مھـدےِزهـرا"عج" 😍
ازچـۍدلڪندیم؟!💔🖐🏻
بس نیست خوندن و رد شدن؟!
نشر دادن و نفهمیدن؟
بابا یه دقیقه وایسا! عجله چی داری؟!
پنج دقیقه جمله آخر فک کن... فقط پنج دقیقه!
شاید همین پنج دقیقه ساختت...
#تلنگرانھ ✨
#مهسا_بانو
■ #حرف_قشنگ😍🖇
____________________
اگه تو زندگیت چیزی رو
خواستی وبهش نرسیدی نگو
شاید لیاقتشو نداشتم بگو قطعا
لیاقتم بالا تراز خواستهام بوده
#مهسا_بانو
#ثوابیهویی
میتونینبرای آقاسهڪارانجامبدین؟
¹-براشوندوبارصلواتبفرستین
²-سهباربراشوناللهمعجللولیڪالفرجبگین
³-اینپیاموحداقلبه1کانال،گروه یا فرد(هرچےڪرمتونهدیگه)بفرستین تااوناهمثوابکنند🌿
#مهسا_بانو
[❤️]
#تــــــــــلنگــــــر📄🔗
هیـچوقــٺ
تـوزنــدگــےتوݩ هیـچچیــزتونرو
بابقیـہمقـایـسہنڪنیـد🚫
چــہوضـعزنـــدگــیتون
چــہشــغݪیاتحصیلاتتون
چــہحتــیهمـــسر،یافرزنـدتون
اوݪیـنقیـاسڪنندهیدنیا
شـیطانبود!
آتشراباخاڪمقایسـهڪرد🌱
#مهسا_بانو
#عشق_در_جاده_خدا
#قسمت_هفتم
یادمه تولد ۸سالگی حدیثه اون عکس رو گرفته بودیم.....یعنی ۸سال پیش....
عکس رو در آوردم،خوب نگاهش کردم،همینطور که گریه می کردم عکس رو برگردوندم...حدیثه با اون خط خوشگلش پشت عکس نوشته بود.... آره،درسته....خط خودش بود،نوشته بود:فاطمه زهرا دوستت دارم....اینو که دیدم گریه م شدید تر شد!
اصلا نمی تونستم باور کنم،یعنی اون واقعا رفته؟؟؟؟
آلبوم رو ورق زدم...
عکس بعدی عکس مامانم و خاله الناز بود،بعدش عکس های خودش رو گذاشته بود،خیلی دلتنگش بودم...به ترتیب کل عکس های آلبوم رو نگاه کردم و شُرشُر اشک ریختم
حوصله انجام دادن هیچ کاری نداشتم....
روی تخت دراز کشیدم و توی عالم خواب و بیداری رفتم به خاطرات خودم و حدیثه...اون روز های شیرین که دوتایی بازی می کردیم،چه روزهای خوبی بودن،ساعت ها به یادخاطرات گذشته آروم گریه می کردم....ساعت 6بود که گوشیم زنگ خورد.هرچند حوصله جواب دادن نداشتم اما جواب دادم.النا بود.
_بله؟
+سلام پارمیس خانم.
_سلام.
+خوبی؟چرا صدات گل رفته؟نکنه گریه کردی؟؟؟
_اصلا خوب نیستم!
+عه وا....چیشده؟؟؟؟
تا اومدم بگم حدیثه اشک هام سرازیر شد.....
+چرا گریه میکنی....؟؟؟؟
_النا حدیثه رفت....
+حدیثه؟؟؟؟؟؟
_آره،آبجیم رفت....
+حدیثه؟دختر خالت؟
_آره النا.آره!
النا هم که با حدیثه دوست بود از شدت گریه نتونست حرف بزنه و قط کرد،فقط گفت آدرس بفرستم که اونم برای تشیع جنازه بیاد.
ادامه دارد.....
@dokhtarane_mahdavi313
#خودم_نویس
#عشق_در_جاده_خدا
#قسمت_هشتم
[روز شنبه ]
روز شنبه بود و قرار بود من برای همیشه با حدیثه خداحافظی کنم،قرار بود آبجیمو برای همیشه بزارن زیر خاک...دیگه نمی تونستم حدیثه رو ببنم،تا آخر عمر!
وقتی من بیدار شدم سجاد و سبحان،مامان و خاله الناز داشتن صبحونه می خوردن.
_سلام
سبحان: سلام
مامان:سلام عزیزم
نشستم کنار خاله الناز....هیچی از گلوم پایین نمی رفت اما به زور یکم خوردم بعد صبحانه رفتم توی اتاق و مانتوی بلندی رو که آورده بودم رو تن کردم شال رو سرم کردم و کیفم رو برداشتم و از اتاق اومدم بیرون....
همه حاضر بودند...
سوار ماشین شدیم و رفتیم....
توی بهشت زهرا همه چیز آماده بود و مهمان ها کم کم می آمدند.....
وقتی همه مهمان ها آمدند جنازه حدیثه رو آوردن.....همه شروع کردن به گریه....هیچ کس آرام نبود....
خاله الناز جا جلوی جنازه ایستاده بود و با دخترش خداحافظی می کرد....سجاد و سبحان هم پا روی غرور خود گذاشت بودند و گریه می کردند....
چند دقیقه بعد سجاد و سبحان جنازه رو داخل قبر بردند..
و این آخرین باری بود که من صورت ماه حدیثه رو می دیدم.جنازه را که داخل قبر گذاشتند کم کم خاک ها را روی سر حدیثه ریختند.و حدیثه رفت! برای همیشه....
اون لحظه تنها آرزوی من فقط بلند شدن حدیثه بود....
_حدیثه چرا رفتی؟؟؟تو که بی معرفت نبودی! آبجی... آبجی...بدون خداحافظی کجا میری؟؟؟؟
خیلی ناراحت بودم.
انگار غم عالم تو دلم بود.
ادامه دارد.....
@dokhtarane_mahdavi313
#خودم_نویس
⭕️ در غفلت متولیان مد و فرهنگ، باورررتون میشه این مدل شلوار هم اومد
به بازار !؟😥🤦🏻♀
باید چی ریخت رو سر متولیان مد و فرهنگ!؟
#دیاثت_فرهنگی
#کالانعام_بل_هم_اضل
سُلالہ..!
یکی نیست بگه اینم شد مدل😐 واقعا مردم میخرن؟؟؟؟🤦🏼♀
آخه خیلی زشته😐منم موندم کی میخره😐😐😐😐😐😐😐
#مهسا_بانو
سُلالہ..!
واقعا باورتون نمیشه دخترا همین دیشب از این مدل شلوار رو توی پاساژ دیدم🤮
😐😐😐خدا خودش رحم کنه بهمون🤦♀🤦♀🤦♀آخه به کجا چنین شتابان😫
#مهسا_بانو
سُلالہ..!
⭕️ در غفلت متولیان مد و فرهنگ، باورررتون میشه این مدل شلوار هم اومد به بازار !؟😥🤦🏻♀ باید چی ریخت
باور کنید تا چند وقت دیگه هرکس از اینا بپوشه میگن چه خوشگله و با کلاس محصوب میشه.
مثل شلوار پاره های الان
اینکه زن باشی و از آبشارزیبای موهایت لذت ببری،
ولی آن را بپوشانی و پنهان کنی طوری که حتی تاری از آن معلوم نباشد؛
اینکه زن باشی و اندام مناسب داشته باشی ،ولی آن را بپوشانی و پنهان کنی؛
اینکه زن باشی و بتوانی زیبا و با عشوه حرف بزنی،ولی نزنی و صدایت را نازک نکنی؛
اینکه زن باشی و بتوانی همکار نامحرمت را بخندانی طوری که لحظات شادی باهم داشته باشید،ولی نخندانی و از قید آن شادی هم بگذری و سنگین برخورد کنی؛
اینکه زن باشی و در بازار عرضه و تقاضای ادا وعشوه و هوی و هوس بتوانی عرضه کننده باشی ،ولی نباشی هر چند که قابلیتش را داشته باشی؛
اینکه ارزش های جامعه ات وارونه شده باشد و برای ارزش های تو
در پوشش بودن های تو ارزش قائل نباشند؛
اینکه جوری حرف بزنی،قدم برداری و پوشش داشته باشی که همکارت،استادت،همکلاسی دانشگاهت تحریک نشوند و راحت و آسوده کارش را بکند و تمرکزش بهم نریزد؛
اینکه باهمه این تناقص ها دست به گریبان باشی و حتی پایت گران تمام شود؛
همه اینها ارزش یک لحظه نگاه رضایت بخش بانو فاطمه زهرا (س)را دارد که دست دعا بلند کند و بگوید:
"خدایا!
دختران امت پدرم،همه زیبایی ها را داشتند
و معیوب و مفلوج و کچل و زشت نبودند،
ولی برای رضای تو زیبایی هایشان را از نامحرمان پنهان کردند؛
پس تو محبت خودت را در دل هایشان صد چندان کن!
طوری ک هیچ چشم و ابرویی،
ناز و کرشمه ای،
پول و مکنتی،
نتواند جایگزین آن شود!
#مهسا_بانو