eitaa logo
سُلالہ..!
264 دنبال‌کننده
7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
221 فایل
-خُدایا بال پَروازُ شوقِ رَهایے لُطفَا…🕊
مشاهده در ایتا
دانلود
پریشان و آشفته از خواب پریدم و به سوى پیامبر دویدم. بغض ، راه گلویم را بسته بود، چشمهایم به سرخى نشسته بود، رنگ رویم پریده بود، تمام تنم عرق کرده بود و گلویم خشک شده بود. دست و پاى کوچکم مى لرزید و لبها و پلکهایم را بغضى کودکانه ، به ارتعاشى وامى داشت . خودت را در آغوش پیامبر انداختم و با تمام وجود ضجه زدم. پیامبر، منو سخت به سینه فشرد و بهم زده پرسید: ((چه شده دخترم ؟(( من فقط گریه مى کردم. پیامبر دستم را لابه لاى موهایم فرو برد، من را سخت تر به سینه فشرد، با لبهایش موهایم را نوازش کرد و بوسید و گفت : ((حرف بزن زینبم ! عزیز دلم ! حرف بزن((! من همچنان گریه مى کردم. پیامبر موهاى من را از روى صورتم کنار زد، با دستهایش اشک چشمهایم را سترد، دو دستش را قاب صورتم کرد، بر چشمهاى خیسم بوسه زد و گفت : ((یک کلام بگو چه شده دخترکم ! روشناى چشمم ! گرماى دلم !)) هق هق گریه به تو امان سخن گفتن نمى داد. پیامبر یک دستش را به روى سینه ام گذاشت تا تلاطم جانت را درون سینه فرو بنشاند و دست دیگرش را زیر سرم و بعد لبهایش را گرم به روى لبهاى لرزانت فشرد تا مهر از لبانم بردارد و راه سخن گفتنم را بگشاید: حرف بزن میوه دلم ! تا جان از تن جدت رخت برنبسته حرف بزن! قدرى آرام گرفتم ، چشمهاى اشک آلوده ام را به پیامبر دوختم ، لب برچیدم و گفتم : ((خواب دیدم ! خواب پریشان...... . ⭕️ادامه دارد ...... کپی ؟ : با ۳ صلوات برای ظهور و سلامتی امام زمان آزاد ✓ ادمین @barbaleshohada
۱ شهریور ۱۴۰۰